به دست شعلههای شمع دادم دامن خود را
مگر ثابت کنم پروانهمسلک بودن خود را
اگر تقدیر تن دادن به فرمان زلیخا بود
همان بهتر که دست گرگ می دیدم تن خود را
تو را ای عشق، از بین هوس ها یافتم آخر
شبیه آنکه در انبار کاهی سوزن خود را
اگر این بار رو در رو شدم در آینه با خود
به آهی محو خواهم کرد تنها دشمن خود را
بگو با آسمان بغض دار پیرهن از ابر
برای گریه کردن پاره کن پیراهن خود را
به امیدی که شاید بگذری از کوچه ام یک شب
به در آویختم فانوس هر شب روشن خود را
میلاد حبیبی
🌸 @shernab
چرا عاقلان را نصیحت کنیم؟
بیایید از عشق صحبت کنیم
تمام عبادات ما عادت است
به بیعادتی کاش عادت کنیم
چه اشکال دارد که در هر قنوت
دمی بشنو از نی حکایت کنیم؟
چه اشکال دارد در آیینهها
جمال خدا را زیارت کنیم؟
مگر موج دریا ز دریا جداست؟
چرا بر «یکی» حکم «کثرت» کنیم؟
پراکندگی حاصل کثرت است
بیایید تمرین وحدت کنیم
«وجود» تو چون عین «ماهیت» است
چرا باز بحث «اصالت» کنیم؟
اگر عشق خود علت اصلی است
چرا بحث «معلول» و «علت» کنیم؟
بیا جیب احساس و اندیشه را
پر از نُقل مهر و محبت کنیم
مگو کهنه شد رسم عهد الست
بیایید تجدید بیعت کنیم
بگو قافیه سست یا نادرست
همین بس که ما ساده صحبت کنیم
خدایا دلی آفتابی بده
که از باغ گلها حمایت کنیم
رعایت کن آن عاشقی را که گفت:
بیا عاشقی را رعایت کنیم
قیصر امین پور
🌸 @shernab
در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
جلوهای کرد رخت دیدْ مَلَک عشق نداشت
عین آتش شد از این غیرت و بر آدم زد
عقل میخواست کز آن شعله چراغ افروزد
برق غیرت بدرخشید و جهان برهم زد
مدعی خواست که آید به تماشاگه راز
دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد
دیگران قرعه قسمت همه بر عیش زدند
دل غمدیده ما بود که هم بر غم زد
جانِ عِلوی هوسِ چاهِ زَنَخدانِ تو داشت
دست در حلقه آن زلف خم اندر خم زد
حافظ آن روزْ طَرَب نامه ی عشق تو نوشت
که قلم بر سر اسباب و دل خرم زد
#حافظ
🌸 @shernab
هرکه در عشق سر از قلّه برآرد هنر است
همه تا دامنه ی کوه، تحمّل دارند... ⛰
@shernab
#شعر #ماه_رمضان
مژده ای دوست، که رندی سر خُم را بگشود
باده نوشان! لب از این مائده، تَر باید کرد
📖 دیوان اشعار امام خمینی ره
🌸 @shernab
917.8K
آمده شهر صیام سنجق سلطان رسید
دست بشوی از طعام مائده جان رسید
روزه چو قربان ماست زندگی جان ماست
تن همه قربان کنیم جان چو به مهمان رسید
صبر چو ابریست خوش حکمت بارد از او
زانک چنین ماه صبر، بود که قرآن رسید
نفس چو محتاج شد روح به معراج شد
چون در زندان شکست جان بر جانان رسید
پرده ظلمت درید دل به فلک برپرید
چون ز مَلَک بود دل باز بدیشان رسید
زود از این چاه تن دست بزن در رسن
بر سر چاهآب گو یوسف کنعان رسید
دست و دهان را بشو نه بخور و نه بگو
آن سخن و لقمه جو کان به خموشان رسيد
#مولوی 📖 غزلی از دیوان شمستبریزی
🎙 شیخ روحالله قادری
🌸 @shernab
شعر ناب عاشقانه و عارفانه و اشعار آئینی
آمده شهر صیام سنجق سلطان رسید دست بشوی از طعام مائده جان رسید روزه چو قربان ماست زندگی جان ماست
صحیفه سجادیه:
السَّلَامُ عَلَيْكَ مِنْ مُجَاوِرٍ رَقَّتْ فِيهِ الْقُلُوبُ
حدیث قدسی:
أنا عند المنكسرةِ قُلوبُهُم لأجلى.
امام صادق علیهالسلام:
فإنَّ دَرَجاتِ الجَنَّةِ على قَدرِ عَدَدِ آياتِ القرآنِ فيقالُ لقارِئ القرآنِ : اِقرَأْ و َارْقَ.
نقل شده در غرر الأخبار، ص۶۲:
أحد طرفيه بيده سبحانه و تعالی و الطرف الآخر بأيديكم.
بهشت عدن خواهی عاشقی کن
فَاِنّ العشق جنّات الخلودی
عهود عشق را مگذار ای فیض
نه حق فرمود اوفوا بالعقودی؟
فیض کاشانی
@shernab