eitaa logo
پاتوق بچه شیعه ها
2.4هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
1.4هزار ویدیو
71 فایل
نکات ناب اخلاقی و اعتقادی ارتباط با مدیر کانال @alihasanvand
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌍 نکات جالب در تبیین توسعه در حوزه های علمیه ایران در ۴۰ سالی که گذشت از زبان دکتر عطاالله مهاجرانی،درشبکه های خارج ازکشور خوشتر آن باشد که سرّ دلبران گفته آید در حدیث دیگران👌 •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈• دعوتید به پاتوق بچه شیعه ها در واتساپ https://chat.whatsapp.com/BIPzdtQWBT0B2T25BGzmfL
یک توصیه از آیت الله بهجت رسیدن به محبت قرآن، هم از راه شناخت زیبایی ها و جاذبه های آن است و هم از راه خدمت به آن! از جمله تأكيدات حضرت آیت الله بهجت (ره) این بود كه به میزان محبت و خدمتی كه به ساحت قرآن انجام می دهید، قرآن با شما رابطه برقرار می كند و از شما دستگیری خواهد كرد. این خدمت به قرآن می تواند در نظام فردی، اجتماعی و یا در نظام سیاسی و حقوق بشری باشد و به صورت های گوناگونی این خدمت تجلی یابد. استاد عابدینی کتاب: آداب انس با قرآن •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈• دعوتید به پاتوق بچه شیعه ها در واتساپ https://chat.whatsapp.com/BIPzdtQWBT0B2T25BGzmfL
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سعی کنیم امروز یک رفتار این شکلی داشته باشیم. میشه شکل رفتارها را آرام آرام به این سمت برد. یقینا زندگی هم برای خودمون و هم برای دیگران شیرین‌تر و آسون تر و قشنگتر میشه. برای دیگران هم بفرستید •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈• دعوتید به پاتوق بچه شیعه ها در واتساپ https://chat.whatsapp.com/BIPzdtQWBT0B2T25BGzmfL
تقطیع گفتگو با یک هم‌وطن در هلند محکم و با جدیت بهم گفت: من سال ۸۸ در ایران برانداز بودم! کسی که تا آن روز آنچه از او دیده بودم در سه صفت خلاصه می‌شد: مؤمن، محجبه، انقلابی! خندیدم و با تعجب گفتم: شوخی نکن! گفت: باور کن! گفتم: این همه تغییر... اینجا در هلند!... گفت: ایران که بودم حسابی مخالف نظام بودم. فقط هم در این گروه‌ها و شبکه‌‌های اجتماعی موافق با نظرات خودم عضو بودم. مدام پیام‌هایی می‌آمد از قطعه‌هایی از صحبت‌های رهبر، حاج‌آقا فلانی و... که حرف‌های مشکل داری بود و ما را بیشتر عصبی و تحریک می‌کرد... می‌گفت این سال‌ها گذشت تا من آمدم هلند. اصلا یکی از دلایلش برداشتن حجاب از سرم بود. وقتی هلند آمدم، دغدغه‌های کار و زندگی من را از شبکه‌های اجتماعی و اخبار ایران دور کرد. از فشار افکار دوستان و بمباران اخبار منفی و... کم کم تنها می‌شدم و فرصت تفکر بیشتر می‌شد. دیدن واقعیت‌های زندگی در غرب هم بی‌تاثیر نبود. در کنارش ناگزیر بیشتر با همین محیط واقعی ارتباط می‌گرفتم که از تنهایی دربیایم و زمان بگذرد. زمان گذشت تا یک شب در یک مراسم مذهبی ایرانی شرکت کردم. خیلی برای نگاه اعتقادی نبود. بیشتر بخاطر در جمع ایرانی‌ها و چند هم‌زبان بود. در این مراسم، حاج آقایی مسئول برگزاری بود که خیلی مهربان و خوش برخورد بود. کم کم من را هم به جمع‌ها دعوت می‌کردند و اصلا توجهی به پوشش و عقایدم نداشتند. من را در جمع خود راه می‌دادند و حتی مسئولیت‌هایی هم به من می‌سپردند. این اولین تجربه من از حس خوب بین بچه‌های مذهبی بود. معمولا ما این نگاه را داشتیم که اینها ما را آدم حساب نمی‌کنند. فقط خودشان را قبول دارند... کم کم که به این جمع نزدیک‌تر شدم. از ناراحتی‌ها و دلخوری‌هایم می گفتم و نقد و اعتراض به صحبت‌های رهبر یا فلان سخنران... حاج آقا با حوصله گوش می داد و یک به یک جواب می‌داد. کم‌کم متوجه شدم خیلی از کلیپ‌ها و متن‌هایی که در آن گروه‌ها پخش می‌شده، تقطیع شده بوده و اصل چیز دیگری است. تازه با اصل سخنرانی‌ها و اصل صحبت‌ها به واسطه راهنمایی این حاج‌آقا آشنا می‌شدم. و می‌دیدم هیچ حرف اشتباهی در این سخنان نیست. می‌فهمیدم که مدام صحبت ‌های تقطیع شده به خورد ما می‌دادند و حتی خیلی مسائل از ریشه صحت نداشته. کم‌کم زمان گذشت و به یک شخصیت دیگر تبدیل شدم... با هیجان خاصی همه این حرف‌ها را می‌گفت و من هم با هیجانی بیشتر به حرف هایش گوش می‌دادم. امروز کلی فعالیت علمی، فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و دینی در هلند دارد و دستگیر خیلی‌هاست. خالصانه به همه کمک می‌کند و در مسیر روشنگری به سبک همان حاج‌آقا عمل می‌کند. از تجربه‌های تلخش در برخورد با زندگی واقعی خارجی‌ها می‌گفت و اینکه برای او زندگی در غرب برعکس باعث افزایش ایمان و عقایدش شده و از او کسی ساخته که حتی مورد پذیرش و باور خانواده‌اش نیست... می‌گفت: با تمام تمسخرهایی که می‌شود. چه از طرف دوستان ایرانی، چه هلندی، حجابش را حفظ کرده و حفظ خواهد کرد. دستش را به روسری‌اش گرفت و خیلی جدی گفت: این حجاب، من را در بین هزاران لاابالی گری مردها در غرب حفظ کرده است. صرفا همین حجاب مانع نزدیک‌ شدن مردها به من شده. خیلی صحبت کردیم. تجربه‌ خاصی بود. حقیقتا هدایت دست خداست... و برایش جغرافیا اهمیت ندارد. کسی شایسته هدایت باشد، دستش را می‌گیرد. واقعا به حال و روز و باور و تلاشش غبطه می‌خورم و احساس کوچکی می‌کنم... 🌸 مشاهدات، تجارب و یادداشت‌های یک ایرانی 🇮🇷 در و فرانسه @ninfrance •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈• دعوتید به پاتوق بچه شیعه ها در واتساپ https://chat.whatsapp.com/BIPzdtQWBT0B2T25BGzmfL
ملائکه کجا نازل میشوند ؟ همیشه فکر میکردم شب قدر یعنی شب نزول قرآن . ارزش شب قدر را به نزول قران میدانستم اما یک شب قدر حرفهایی را از یک استاد یاد گرفتم که همه چیز را در ذهنم به هم ریخت . سوره قدر را تفسیر میکرد میگفت : آیا نزول قرآن شب قدر را شب قدر کرده ؟ یا اینکه شب قدر شب قدر بوده و قرآن در آن نازل شده است ؟ مثل کسی که ازدواج خود را که یک کار مهمی است در یک وقت با برکتی قرار میدهد برکت ان وقت به ازدواج نیست . نزول قران یک کار مهم و بزرگی است اما در شب قدر اتفاق افتاده…. انا انزلناه فی لیلة القدر . یعنی اول شب شب قدر بوده و بعد قرآن در آن نازل شده . دلیل بهتر آیات بعدی است که شروع میکند به توضیح چیستی شب قدر . لیلة القدر خیر من الف شهر تنزل الملائکة و الروح فیها باذن ربهم من کل امر سلام هی حتی مطلع الفجر . «انزلناه» فعل ماضی است یعنی نازل کردیم و تمام شد . اما در معرفی شب قدر میگوید «تنزل» فعل مضارع است یعنی هنوز نازل میکنیم یک عملی در این شب هر سال تکرار میشود و در توضیح عظمت این شب این عمل را بیان میکنند . یادم است این حرفها بدجوری مرا گیج کرده بود این استاد چه میخواست بگوید جلسه سکوت محض بود و من یقین داشتم همه میخواستند بیشتر بشنوند . اما استاد آرام ولی محکم ادامه میداد : «الملائکه» یعنی «کل ملائکه» این الف و لام در زبان عربی معنای «کل »میدهد . «الروح» همان رئیس ملائکه است در ان شب همه اینها متوجه زمین اند و فرود میآیند .چه واقعه ای رخ میدهد ؟ چه شده که همه دارودسته خدا در صحنه عالم متوجه زمین اند ؟ هر سال ؟ همه ؟ از تمام آسمانها؟ به سوی زمین ؟ https://chat.whatsapp.com/B9XsN6wk5wH6aO0xXr9sz3 یعنی هر خبری هست اینجاست و در عوالم بالا خبری نیست ! سوال اینجاست که اینها کجا نازل میشوند؟ منزل علیه کیست؟ به کجا میایند ؟ برای پاسخ خوب است اول بپرسیم اینها برای چه میآیند ؟ «من کل امر .» یعنی چه ؟ یعنی برای تصمیم گیری برای همه چیز . این امر امر تکوینی است یعنی هر موجودی . از این جا باید فهمید کجا میآیند . حرفها علمی بود اما برای من مثل یک رمان شیرین و دلکش بود که دوست داشتم زودتر اخرش را بفهمم . با این تفاوت که این بار قضیه فرق میکرد قرار بود تکلیف مهمترین شبهای زندگیم را تعیین کنم باید میفهمیدم کجا باید بروم و چه باید بکنم ؟ منتظر بودم و باز استاد آرام آرام پیش میرفت و در صحنه خالی و بی هویت دلم سوال میکاشت و انگار میخواست همه را در یک لحظه به ثمر بنشاند با ارامش معنی داری پیش میرفت : «من کل امر .» «امر» چیست ؟ این امر دو جای دیگر در قرآن آمده: یکی «انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون» و دیگری «ائمة یهدون بامرنا .» علامه طباطبایی از اولی این را استفاده میکند که معنای این «امر» هر شیئی است که وجود داشته باشد امر تکوینی . و از آن استفاده میکند که آیه «ائمة یهدون بامرنا» فصل امامت را بیان میکند یعنی وجه تمایز ائمه را نشان میدهد که آنها هدایت تکوینی میکنند همه موجودات عالم را . و در شب قدر تکلیف کل امر است که مشخص میشود . .... کم کم رنگ صورت استاد عوض میشد انگار موقع نتیجه گیری بود نتیجه ای که قبل از اینکه از زبان استاد بیان شود معلوم بود که دارد قلب خود او را میسوزاند . مگر ممکن است حرف قلب را بسوزاند نمیدانم . اما داشتم چیزهایی را نه فقط فهم بلکه احساس میکردم . استاد ادامه داد: عزیزان ! آن رئیس حقیقی و ذاتی عالم آن خدای لا یزال همه را به سراغ فرمانده زمینی و خلیفه خود میفرستد همه متوجه ولی عصر هستند اوست که قرار است همه تصمیمات منجز و معلق عالم یعنی قضا و قدر به دستش برسد و از مجرای او جاری شود . شب شب اوست .یعنی چی ؟ یعنی رفیق من! اگر تا به صبح مناجات کنی و قران سر بگیری اما از او غافل باشی بیراهه میروی . هیچ عملی بی رنگ فریاد درونی «یا صاحب الزمان» فایده ای ندارد بقیه همه بیراهه رفتن است . مردم !بدانید باید به چه چیز بچسبید . کدام ریسمان را چنگ بزنید . بعد با بیانی طعنه آمیز گفت : همه میایند پایین تو میخواهی تنها بروی بالا؟! این ایام همه عطش دارند اما نمی دانند کدام حلقه را باید بگیرند . آن حلقه گم شده تو امام است چه بفهمی چه نفهمی . یک عده خوابند و اصلا در حرکت نیستند یک عده اما در حرکتند ولی جهت را نمی دانند . راه اینجاست و بقیه راهها مسدود است . شاید حسابی در کار بوده که شهادت مرد ولایت و امامت علی مظهر خلافت خدا در این شب ها رخ میدهد . جالب بود دیگر کسی خیره خیره به استاد نگاه نمیکرد. کم کم سرها را پایین می انداختند وقت فکر کردن بود . استاد میگفت : حقیقت دین معرفت امام است معرفت امام و حجت خدا . شب قدر شب تجلی خلافت خلیفة الله است . خلافت او در این شب تجلی میکند . تمام گردانندگان عالم هستی «من کل امر » بر او نازل میشوند . بله حالا آن گردانندگان تحفه قران را پیش پیامبر آوردند جبرئیل دست خالی نیامد آن تحفه را
هم آورد و البته این اهمیت و ارزش قران را می رساند . اشک از چشمهای استاد جاری شد خود استاد بیش از همه متحول بود اما همه در حال اندیشه بودند و سکوت سنگین آن جلسه گواه این موضوع بود : نکند همه عالم از دیو و دد تا فرشته و جبرئیل متوجه او باشند و من و تو متوجه جای دیگر ! معقول نیست خلف است محال است سلام کنی و او جواب ندهد . در تاریخ سراغ نداری سائلی دست پیش امام دراز کند و دست خالی برگردد زبان حال و قال شما این باشد : ..... یا ایها العزیز مسنا و اهلنا الضر و جئنا ببضاعة مزجاة فاوف لنا الکیل و تصدق علینا ان الله یجزی المتصدقین..... شبهای آخر ماه رمضان است و آن حرفها هنوز مرا سرگردان و آشفته کرده . این ماه هم در حال تمام است من کجا او را پیدا کنم ؟ او کجاست ؟ میزبان و مهماندار این مهمانی خدایی کجاست ؟ فقط این حرف استاد دائم در گوشم طنین انداز است که : نکند همه عالم متوجه او باشند و تو متوجه جای دیگر؟! علی مهدیان •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈• دعوتید به پاتوق بچه شیعه ها در واتساپ https://chat.whatsapp.com/B9XsN6wk5wH6aO0xXr9sz3
20 نکته برای احیاء شب‌های قدر است.  1. شباهت قدر و قیامت را حس کنیم اگر کمی تامل کنیم میتوانیم شباهت شب  قدر و قیامت را احساس کنیم. شب قدر مانند روز قیامت است که سرنوشت آدم‌ها مشخص می‌شود، تمام گذشتۀ انسان محاسبه و برای آینده برنامه‌ریزی می‌شود، با این تفاوت که عذاب در کار نیست و آبروی کسی نمی‌رود و پس از آن فرصت بازگشت هم وجود دارد، اما رحمت خدا از سر و روی عالم می‌بارد. 2. امیدوار باشیم و به کم قانع نباشیم خدای مهربان شبهای قدر را برای جبران همۀ کاستی‌های ما قرار داده است، برای بخشش هیچ گناهی ناامید نباشیم و برای رسیدن به هر حاجتی امیدوار باشیم و در دعا به کم قانع نشویم. خدا هرچه را صلاح نباشد بدهد بهترش را خواهد داد و هیچ دعایی دور ریخته نمی‌شود و اگر توانستیم فقط خود «او» را از او بخواهیم. 3. بی‌قراری برای خدا خداوند بزرگ خود فرموده است شب قدر بهتر از هزار ماه است. بیایید بهترین خاطرات عمر خود را در شبهای قدر رقم بزنیم و شب قدر را برای رسیدن به قرب خدا بی‌قراری کنیم و فقط در اندیشۀ آنچه او از ما می‌خواهد باشیم. 4. مؤمنان مثل گنه‌کاران، گنه‌کاران مثل مؤمنان مؤمنان مانند گنه‌کاران با دست‌های خالی به محضر خدا بروند و گنه‌کاران مانند مؤمنان با قلبی مطمئن به محبت و فضل خدا به دعا بپردازند. خدا اگر می‌خواست نبخشد، ما را صدا نمی‌زد و اگر می‌خواست سخت بگیرد، ثواب شب قدر را اینقدر بالا نمی‌برد. https://chat.whatsapp.com/B9XsN6wk5wH6aO0xXr9sz3 5. جلب محبت خدا با محبت به دیگران برای دیگران دعا کنیم و دوستان‌مان را تک تک نام ببریم و محتاجان به دعا را فراموش نکنیم. وقتی خدا محبت ما را به دیگران ببیند، بیشتر به ما محبت خواهد کرد. دل‌هایمان را از کینه‌ها خالی کنیم و همدیگر را در دل ببخشیم تا خدا هم با سهولت بیشتری ما را ببخشد. 6. بزرگوار باشیم برای پیروزی و سرافرازی ملتمان دعا کنیم و برای عمران و آبادانی مملکتمان دعا کنیم و دعاهایمان را در دایرۀ تنگ خود و خانواده محدود نکنیم، زیرا خدا از بندگان با سعۀ صدر و بزرگوار خود خرسند می‌شود و به آنان بیشتر لطف می‌کند. برای محرومان جهان به‌ویژه مؤمنان مظلوم منطقه دعا کنیم و با دعا اشک داغداران را پاک کنیم و آنها را تسلی دهیم و با دعا از رزمندگان خط مقدم مقاومت پشتیبانی کنیم. 7. رسیدگی به نیازمندان، محبت به بستگان برای مریض‌ها به‌ویژه آنها که می‌شناسیم صمیمانه دعا کنیم و به فقیران رسیدگی کنیم و به بستگان محبتمان را یادآوری نماییم. قبل از آنکه کسی به ما التماس دعا بگوید، برایش ملتمسانه دعا کنیم. 8. محبت به والدین، دعا برای پدر معنوی جامعه از بهترین کارها در شب قدر غفلت نکنیم؛ از پدر و مادر خود حلالیت بطلبیم و به آنها محبت کنیم و با اشک از آنها بخواهیم برای ما دعا کنند. اگر از این دنیا رفته‌اند، حتماً برایشان خیراتی بفرستیم و برای علوّ مقامشان دعا کنیم. از اطرافیان حلالیت بطلبیم و تقاضای دعا کنیم. برای رهبری که پدر معنوی جامعه هستند دعا کنیم و برای استجابت دعاهای ایشان، که امام صادق(ع) دعا برای رهبری را سفارش فرموده‌اند. (امالی صدوق، ص338) 9. طلب معیشت خوب و نابودی فقیرسازان برای خود عافیت و معیشت خوب طلب کنید. مؤمنین باید بتوانند از زندگی خوب برخوردار باشند تا در اثر فقر و تنگی معیشت به گناه نیفتند و از ذکر خدا غافل نشوند. در همین جا برای نابودی مستکبران عالم که فقیرسازان جهانی هستند نیز دعا کنید. 10. حضور در جمع مردم اگر می‌خواهیم شبهای قدر به عبادت در تنهایی بپردازیم، لااقل بخشی از شب را در میان جمع مردم حاضر باشیم تا به تواضع نزدیکتر باشد، و از نور نیّت مؤمنان بی‌بهره نگردیم. کم نیستند کسانی که در این شبها با خدا آشتی می‌کنند، آنگاه خدای مهربان به همۀ کسانی که در آن‌جا حضور دارند شادی و رحمت خود را تقسیم می‌کند. کم نیستند دل‌دادگانی که خدا هر که در کنار آنها باشد را مورد عنایت خاص خود قرار خواهد داد. 11. دعای مناسب حال از هر ذکر و دعایی که بیشتر دلتان را به خدا متوجه می‌کند استفاده کنید و متن‌هایی که می‌تواند احساس عالی و اشک جاری به شما بدهد را در نزد خود بخوانید، اگر چه اشک شرط مطلق استجابت نیست، اما بهترین شرایط استجابت را فراهم می‌کند. https://chat.whatsapp.com/B9XsN6wk5wH6aO0xXr9sz3 12. کمی قرآن در شبهای قدر که شب تولد ثقل اکبر و قرآن کریم است، خوب است قدری قرآن بخوانیم و جرعه جرعه آیاتش را بنوشیم. یکی از بهترین صورت‌های قرآن خواندن قرائت قرآن در نماز است، از این مؤدبانه‌ترین حالت قرآن خواندن غفلت نکنیم. اگر حفظ نیستیم، می‌توانیم از رو بخوانیم. 13. تفکر و محاسبۀ نفس فرصتی برای تفکر و محاسبۀ نفس بگذاریم. همین که دلمان از کوتاهی‌هایمان بگیرد و حسرت عمر از دست رفته را بخوریم، خدا ما را در آغوش خواهد گرفت و ما را نوازش خواهد کرد. خدا دوست دارد همۀ گذشتۀ ما را جبران
کند. 14. اندیشیدن به لحظۀ وداع و مرور وصیت‌نامه فرصتی برای اندیشیدن به آخرت و لحظۀ وداعمان بگذ اریم. وصیتنامه‌هایمان را مرور کنیم و سفرِ با شکوه آخرت را جدی بگیریم. اگر احساس ترس یا تنهایی کردیم به خدا پناه ببریم تا او به ما آرامش بدهد، نه آنکه با غفلت از مرگ آرام بگیریم. 15. از فکر و ذکر علی(ع) غافل نشویم بخش دیگری از فرصت تفکر، که از بالاترین عبادات است، را برای اندیشیدن دربارۀ امیرالمومنین(ع) و رنج‌های او اختصاص دهیم و سعی کنیم لحظه‌ای آن شخصیت مظلوم و محبوب پیامبر اعظم(ص) را از نظر دور نکنیم، رنج‌هایش را ذکر کنیم، غمش را در دل بپرورانیم، دور خانه‌اش پروانه‌وار بگردیم و تمام شب قدر را کنار فرزندان داغدار او عبادت کنیم. 16. محضر حضرت ولی‌عصر(عج) لحظه لحظه شب قدر را پاس بداریم و از ابتدای شب خود را در محضر حضرت ولی عصر(ع) و در بارش رحمت خدا ببینیم. شبهای قدر تابستان کوتاه است. با کمتر غذا خوردن، آمادگی خود را برای بهره برداری بیشتر کنیم. 17. کمی مشارطه و برنامه‌ریزی برای آینده کمی هم در انتهای سحر با خود مشارطه کنید که در آینده چگونه رفتار بهتری خواهید داشت. برنامه‌هایی مختصر ولی دائمی برای یکسال آیندۀ خود بریزید و از خدا کمک بخواهید که شما را در انجام آنها یاری فرماید. عزم برای تغییر رفتار، تثبیت کنندۀ توبه است. 18. شب قدر سوم، شب دعا برای ظهور اگر شب نوزدهم را بیشتر برای توبه وقت می‌گذاریم و شب بیست و یکم را به دعا و عرض حاجت می‌پردازیم، بیایید شب بیست و سوم را به دعا برای نجات بشریت و ظهور مولای عزیزمان اختصاص بدهیم. از خانه برای او که صاحب خانه است خارج بشویم و زمان شب قدر خود را برای امام زمان(عج) بگذاریم، تا بتوانیم بگوییم «یابن الحسن ما بهترین اوقات خود را به تو اختصاص دادیم تو هم بهترین دعاهای خود را به ما اختصاص بده.» وقتی برای ظهور با تمام وجود دعا می‌کنی، این امام زمان(ع) است که برای تو دعا می‌کند، وقتی برای غربت او اشک می‌ریزی، آقای شما برای رنج‌های شما اشک می‌ریزد. وقتی در آسایش هستی و برای رنج مظلومان و محرومان عالم دعا می‌کنی، ملائکه به وجود تو افتخار می‌کنند. 19. دعا برای عاقبت به‌خیری و شهادت در خاتمه برای ختم بخیر شدن خود دعا کنیم و اگر کسی مایل بود برای «شهادت» خدا را التماس کند. دعا برای شهید شدن عمر کسی را کوتاه نمی‌کند، تنها بر معنویت و قدرت روحی افراد می‌افزاید و انسان را به سیدالشهدا(ع) نزدیک می‌کند. 20. زیارت امام حسین(ع) راستی اگر کسی توانست، هر شب به زیارت اباعبدالله الحسین(ع) برود و اگر نتوانست، از راه دور سه بار بگوید «صلی الله علیک یا اباعبدالله»، ثواب زیارت را به او خواهند داد. برای تمام شهیدان به‌ویژه شهدای قهرمان مدافع حرم درود و فاتحه بفرستیم که حیات و امنیت ما مدیون آنهاست. پناهیان •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈• دعوتید به پاتوق بچه شیعه ها در واتساپ https://chat.whatsapp.com/B9XsN6wk5wH6aO0xXr9sz3
*اعمال مشترکه شبهای قدر* اعمال شب های قدر دو نوع است: یکی اعمالی که در هر سه شب باید انجام داد و دیگر اعمالی که ویژه به هر یک از شب های قدر است. *اعمالی است که در هر سه شب باید انجام داد:* *اوّل:غسل کردن.* علاّمه مجلسی فرموده: بهتر است غسل این شب ها در هنگام غروب آفتاب انجام گیرد که نماز شام را با غسل بخواند. *دوم:دو رکعت نماز* در هر رکعت پس از سوره «حمد»، «هفت مرتبه» «توحید» خوانده و پس از فراغت از نماز «هفتاد مرتبه» بگوید: «أَسْتَغْفِرُ اللّهَ وَأَتُوبُ إِلَیْهِ» در روایت نبوی است: که از جای برنخیزد تا خدا او و پدر و مادرش را بیامرزد... تا پایان روایت. *سوم: دعا مخصوص همراه با قرآن گشوده* قرآن مجید را باز کند و در برابر خود گرفته و بگوید: *اللّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُک بِکتابِک الْمُنْزَلِ وَمَا فِیهِ وَفِیهِ اسْمُک الْأَکبَرُ وَأَسْماؤُک الْحُسْنی وَمَا یخافُ وَیرْجی أَنْ تَجْعَلَنِی مِنْ عُتَقائِک مِنَ النّارِ.* خدایا؛ از تو می خواهم به حق کتاب نازل شده ات و آنچه در آن است و در آن است نام بزرگ ترت و نام های نیکوترت و آنچه بیم انگیز است و امیدبخش، اینکه مرا از آزادشدگان از آتش دوزخ قرار دهی. سپس هر حاجت که دارد بخواهد. *چهارم: دعای قرآن به سر* قرآن مجید را روی سر بگذارد و بگوید: *اللّهُمَّ بِحَقِّ هذَا الْقُرْآنِ وَبِحَقِّ مَنْ أَرْسَلْتَهُ بِهِ وَبِحَقِّ کلِّ مُؤْمِنٍ مَدَحْتَهُ فِیهِ وَبِحَقِّک عَلَیهِمْ فَلَا أَحَدَ أَعْرَفُ بِحَقِّک مِنْک.* خدایا؛ به حق این قرآن و به حق کسی که آن را بر او فرستادی و به حق هر مؤمنی که او را در آن ستودی و به حق خود بر آنان، پس احدی شناساتر از تو به حق تو نیست. سپس ده مرتبه بگو «بِکَ یَا اللّه» و ده مرتبه «بِمُحَمَّدٍ»  وده مرتبه «بِعَلِیٍّ» و ده مرتبه «بِفَاطِمَةَ»  و ده مرتبه «بِالْحَسَنِ» و ده مرتبه «بِالْحُسَیْنِ» و ده مرتبه «بِعَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ» و ده مرتبه «بِمُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ»  وده مرتبه «بِجَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ» و ده مرتبه «بِمُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ» و ده مرتبه «بِعَلِیِّ بْنِ مُوسَی» و ده مرتبه «بِمُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ» و ده مرتبه «بِعَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ» و ده مرتبه «بِالْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ» و ده مرتبه «بِالْحُجَّةِ». پس هر حاجتی که داری از خدا بخواه. https://chat.whatsapp.com/B9XsN6wk5wH6aO0xXr9sz3 *پنجم:حضرت سید الشهّدا(علیه السلام) را زیارت کند.* در روایت آمده: هنگامی که شب قدر می شود، منادی از آسمان هفتم از پشت عرش ندا سر می دهد که خدا هرکه را به زیارت مزار امام حسین(علیه السلام) آمده آمرزید. *ششم:احیا* این شب ها را احیا بدارد؛ روایت شده: هرکه شب قدر را اِحیا بدارد، گناهانش آمرزیده می شود، هرچند به شماره ستارگان آسمان و سنگینی کوه ها و پیمانه دریاها باشد. *هفتم: صد رکعت نماز* صد رکعت نماز بجا آورد که فضلیت بسیار دارد و بهتر آن است که در هر رکعت پس از سوره «حمد»، «ده مرتبه» «توحید» بخواند. *هشتم: دعای امام زین العابدین در شب قدر* این دعا را بخواند: *اللّهُمَّ إِنِّی أَمْسَیتُ لَک عَبْداً داخِراً لَاأَمْلِک لِنَفْسِی نَفْعاً وَلا ضَرّاً وَلا أَصْرِفُ عَنْها سُوءً، أَشْهَدُ بِذلِک عَلَی نَفْسِی، وَأَعْتَرِفُ لَک بِضَعْفِ قُوَّتِی، وَقِلَّةِ حِیلَتِی، فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَأَنْجِزْ لِی مَا وَعَدْتَنِی وَجَمِیعَ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِناتِ مِنَ الْمَغْفِرَةِ فِی هذِهِ اللَّیلَةِ، وَأَتْمِمْ عَلَی مَا آتَیتَنِی فَإِنِّی عَبْدُک الْمِسکینُ الْمُسْتَکینُ الضَّعِیفُ الْفَقِیرُ الْمَهِینُ. اللّهُمَّ لَا تَجْعَلْنِی ناسِیاً لِذِکرِک فِیما أَوْلَیتَنِی، وَلا غافِلاً لِإِحْسانِک فِیما أَعْطَیتَنِی، وَلَا آیساً مِنْ إِجابَتِک وَ إِنْ أَبْطَأَتْ عَنِّی فِی سَرَّاءَ کنْتُ أَوْ ضَرَّاءَ أَوْ شِدَّةٍ أَوْ رَخاءٍ أَوْ عافِیةٍ أَوْ بَلاءٍ أَوْ بُؤْسٍ أَوْ نَعْماءَ إِنَّک سَمِیعُ الدُّعاءِ.* خدایا؛ شام کردم درحالی که برای تو فقط بنده کوچک و خواری هستم که برای خویش سود و زیانی را اختیار ندارم و نمی توانم از خود پیش آمد بدی را بازگردانم، به این امر بر خویش گواهی می دهم و در پیشگاهت به ناتوانی و کمی چاره ام اقرار می کنم، خدایا بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست و آنچه را به من و همه مردان و زنان مؤمن، از آمرزش در این شب وعده دادی وفا کن و آنچه را به من عنایت فرموده ای کامل ساز که من بنده بیچاره، درمانده، ناتوان، تهیدست و خوار توأم. خدایا مرا فراموش کننده ذکرت، در آنچه سزاوار آنم فرمودی قرار نده و نه فراموش کننده احسانت، در آنچه عطایم کردی و نه ناامید از اجابتت، گرچه زمانی طولانی گردد، چه در خوشی یا ناخوشی، یا سختی، یا آسانی، یا تندرستی، یا بلا، یا تنگدستی، یا نعمت، همانا تو شنونده دعایی. کفعمی از امام زین العابدین(علیه السلام) روایت کرده که حضرت در ای
ن شب ها، در حال قیام و قعود و رکوع و سجود این دعا را می خواند؛ و علاّمه مجلسی فرموده: بهترین اعمال در این شب ها، درخواست آمرزش و دعا است برای حوایج دنیا و آخرت خود و پدر و مادر و خویشان و برادران و خواهران مؤمن، چه آنان که زنده اند و چه آنان که از دنیا رفته اند و خواندن اذکار و صلوات بر محمّد و آل محمّد(صلی الله علیه وآله) به هر اندازه که بتوان؛ و در بعضی از روایات وارد شده: دعای  *جوشن کبیر* در این سه شب خوانده شود. •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈• دعوتید به پاتوق بچه شیعه ها در واتساپ https://chat.whatsapp.com/B9XsN6wk5wH6aO0xXr9sz3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گنجشک هایی که چنین نقش زمینند دلبندهای جان ختم المرسلین اند پَرکَنده هستند و پراکنده؛ خدایا این صحنه ها را کاش پیغمبر نبینند جان می دهند و جُرم شان جرم کمی نیست اینها محبان امیر المومنین اند از شانه های خسته ی زینب بپرسید کوچکترین تابوت ها، سنگین ترین اند خدایا در این شب قدر پیش تو شِکوه می‌کنیم از غیبت مولایمان و ظلمی که بر ما می‌رود. اللهم عجل لولیک الفرج... •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈• پاتوق بچه شیعه ها @shia_patogh
هدایت شده از پاتوق بچه شیعه ها
امشب شب تقدیر است. شب تقدیر شبی است که انسان باید جایگاه خودش را در این عالم بفهمد و بررسی کند. باید ببیند به جمع خود، به وجود خود، به نیروهایی که دارد چه سازمانی داده است و برایش چه برنامه‌ای ریخته است. علی صفایی حائری کتاب اخبات پ ن: شاید مهمترین و با ارزشترین کارها در شب قدر محاسبه خود و برنامه ریزی برای آینده معنوی خود باشد. دعاگو هستم. لطفا برام دعا کنید •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈• پاتوق بچه شیعه ها @shia_patogh
اهمیت هر سه شب قدر آیت الله بهجت قدس سره درباره سید بن طاووس قدس سره می گوید: «سید ابن طاووس در تعبدیات و در کرامات، شاید مقدم بر همه باشد؛ بر همه. به حسب نظر بنده مقاماتش در معنویات و در تعبديات، اول اول است». سید بن طاووس قدس سره درباره شب های قدر می گوید: احادیث آشکاری در لزوم بزرگداشت این سه شب فرد، یعنی شب نوزدهم، بیست ویکم و بیست و سوم، می یافتم و چه بسا سبب این می شد که باور پیدا کنم تعظیم این سه شب، تنها برای آن است که احتمال دارد یکی از این سه شب، شب قدر باشد؛ ولی سپس در برخی از روایات یافتم که در هر کدام از این سه شب اسرار الهی نهفته و فوایدی برای بندگان اندوخته شده است. از جمله در باب صوم کتاب کافی آمده است که امام صادق علیه السلام فرمود: «در شب نوزدهم امور مقدر می شود و در شب بیست ویکم استوار می گردد و در شب بیست و سوم امضا می شود». •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈• پاتوق بچه شیعه ها @shia_patogh
نکته ای جالب در باب تاخیر در استجابت دعا: از امام صادق (ع) نقل است روزي حضرت ابراهیم (ع) در نزديكي بیت المقدس پیرمردی را دید. حضرت با پیرمرد مشغول صحبت شدند و پرسیدند منزلت کجاست؟ پاسخ داد که منزلم پاي آن کوه است. حضرت ابراهیم فرمودند مهمان هم میپذيري؟ پیرمرد تاملي کرد و گفت عیبی ندارد ولي مانعي در مسير هست که آبي است که عبور از آن مشکل است و قایق هم نداریم! حضرت پرسیدند خودت چطور عبور میکني؟ پیرمرد حضرت ابراهیم را نمیشناخت ، جواب داد از روي آب رد میشوم! حضرت فرمودند شاید ما هم رد شدیم. به همراه هم به سمت آنجا رفتند تا به آب رسیدند. پیرمرد عابد ازروي آب رد شد ، ناگهان دید که آن مهمان هم از روي آب عبور کرد! پیرمرد تعجب کرد و مهمان را احترام کرد و به منزلش برد. صبح روز بعد حضرت به عابد فرمودند دعايي کن که من آمین بگویم. پیرمرد درد دلش باز شد و خطاب به حضرت گفت: چه دعایی بکنم!؟ دعاي من مستجاب نمیشود! سي وپنج سال است حاجتی دارم اما مستجاب نمیشود! حضرت پرسیدند حاجتت چیست؟ عابد پاسخ داد سی و پنج سال است از خدا دیدار ابراهیم خلیل را میخواهم اما مستجاب نمیشود! حضرت فرمودند ابراهيم خليل من هستم! بله ! يك سري بوده است که این عابد باید سی و پنج سال منتظر این خليل مي شد! در این سی و پنج سال ناله هایش او را به جایی رسانده بود که از روي آب رد میشد! عزیز من يك وقت صلاح ومصلحت در این است که بنده خيلي به در خانه ی خدا برود. آیت الله فاطمی نیا •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈• پاتوق بچه شیعه ها @shia_patogh
*داستانک* *قضاوت‌های حضرت علی ع* باد موافق كه وزيد همه خوشحال شدند. ولوله اى در كشتى افتاد. به دستور ناخدا ملاحان با سرعت بادبانهاى بزرگ را برافراشتند. كشتى بحر پيما خسته از سكون چند روزه دل آبهاى نيلگون را شكافت و به مسيرخود ادامه داد. شب هنگام كسى به جز ناخدا روى عرشه نبود. سكان بزرگ كشتى را در دست گرفته بود و گاه به گاه در ستاره هاى بيشمار آسمان خيره مى شد. نسيم خنكى مى وزيد و رطوبت دريا را براى گونه هاى چروكيده ناخدا به ارمغان مىآورد. در اين هنگام پيرمردى به او نزديك شد. از مسافران كشتى بود و عازم سفر حج. محاسنى سفيد و صورتى نورانى داشت. ـ سلام ناخدا! خسته نباشى. ـ عليكم السلام جناب شيخ ـ كى به جده مى رسيم؟ ـ چيزى نمانده. امروز حوالى غروب جزاير فرسان را پشت سرگذاشتيم. اگر خدا يارى كند و باد موافق قطع نشود دو هفته ديگر در جده لنگر مى اندازيم. دعا كنيد. ـ ان شإالله. ترسم از اين است بميرم و موفق به زيارت خانه خدا نشوم. از بصره كه حركت كرديم روز به روز و ساعت به ساعت شوقم افزون شده. ناخدا دوباره نگاهش را به آسمان دوخت و با دقت ستاره ها را زير نظر گرفت. ـ از ستاره ها چه استفاده اى مى كنيد؟ ـ جهت را تشخيص مى دهيم. اگر آن ها نبودند شايد به جاى پياده شدن در سواحل عربستان از خليج بنگال سر در مىآورديم! پيرمرد تبسمى كرد و از ناخدا دور شد. به گوشه عرشه رفت و نگاهى به دريا انداخت. ناخدا او را زير نظر گرفت. پيرمرد با صفايى بود وقتى در بندر بصره مى خواست سوار كشتى شود مردم به او احترام زيادى مى گذاشتند. مى گفتند: از ياران حضرت على7 است.زمان آن حضرت را درك كرده(ع) اسمش اصبغ بن نباته است. پيرمرد برگشت. ناخدا پرسيد: ـ جناب شيخ؟ ـ بله. ـ من بيشتر عمرم را روى دريا گذرانده ام. خبر شهادت حضرت على(ع) را هم در زنگبار از زبان بازرگانى مصرى شنيدم. اصلا آن حضرت را زيارت نكردم. يعنى توفيقش را پيدا نكردم. در بصره از زبان مردم شنيدم كه شما جزو ياران آن حضرت بوده ايد. آيا اين مسإله حقيقت دارد؟ ـ اگر خدا قبول كند, بله! ـ سوالى از شما دارم. ـ بپرس. ـ داستانهايى كه در مورد قضاوتهاى حضرت امير(ع) گفته مى شود, حقيقت دارد؟ ـ بله ناخدا. خود من در سرزمين شام شاهد يكى از شگفت ترين آنها بوده ام. ـ برايم تعريف كنيد. ـ مى گويم. مى گويم. اما دلم را آتش زدى ناخدا. مرا به ياد مولايم انداختى. داغ دلم تازه شد. دوباره به ياد محراب مسجد كوفه افتادم. خدا لعنت كند ابن ملجم مرادى را. من وعده اى ديگر به همراه مولا به شام رفته بوديم. داخل مسجد شام بوديم. ناگاه صداى گريه جوانى بلند شد. مثل زنان فرزند مرده گريه مى كرد. عده زيادى گرد او جمع شدند. امام مرا صدا زد: ـ اصبغ ـ بله يا اميرالمومنين. ـ برو و علت گريه اين جوان را جويا شو. ـ چشم مولاى من. به سراغ جوان رفتم. هرچه از او پرسيدم چيزى نگفت. با عصبانيت گفتم: ـ جوان حضرت على(ع) مرا فرستاده! تا اين جمله را گفتم ساكت شد. اشكها را از پهناى صورتش پاك كرد و به من خيره شد. ـ آقا كجاست؟ ـ بياباهم به نزد او برويم. جوان را پيش حضرت بردم. ـ فرزندم براى چه گريه مى كنى؟ جوان دست حضرت را گرفت و بر آن بوسه زد. حلقه اى بزرگ از جمعيت دورما حلقه زدند. سكوت سنگينى مسجد شام را فرا گرفت. همه منتظر بودند جوان سخن بگويد. ـ يا اميرالمومنين! شريح قاضى درباره من و بر عليه من حكمى كرده كه نمى دانم آن داورى چيست؟ ـ قضيه را تعريف كن. ـ پدر من بازرگان بود. با چند نفر ديگر از بازرگانان شام عازم مسافرت شد. مدتى بعد همسفران پدرم بازگشتند اما پدرم با آنها نبود. سراغ پدرم را گرفتم. گفتند: از دنيا رفته. از مال او سوال كردم. گفتند: مالى باقى نگذاشت. در حالى كه دروغ مى گفتند. آنها را نزد شريح قاضى بردم. شريح قسمشان داد. قسم خوردند. آنها را رها كرد. يا اميرالمومنين! من مى دانم پدرم مال زيادى به همراه برد. ـ امروز حكمى مى كنم كه كسى قبل از من نكرده باشد, مگر داود پيامبر. حضرت به غلامش اشاره كرد. ـ قنبر! ـ بله آقاجان ـ همراه اين جوان برو جماعتى را كه با پدرش همسفر بوده اند را حاضر كن. ـ چشم ـ قنبر و جوان رفتند و ساعتى بعد با همسفران بازرگان متوفى برگشتند. حضرت نگاهى طولانى به آن ها انداخت و گفت: ـ شما چنين گمان مى كنيد كه من از كارتان اطلاعى ندارم. اگر چنين باشد من مردى جاهل و نادان هستم در كار شما! به دستور حضرت على(ع) آن چند نفر را از هم جدا كردند. و هركدام را به نقطه اى دور در مسجد بردند. در اين هنگام حضرت خطاب به عبدالله ابن ابى رافع كاتب خود گفت: ـ عبدالله من اين افراد را جداگانه احضار مى كنم و از آن ها سوالاتى مى پرسم. اقرار آن ها را بنويس. انبوه جمعيت با دقت به صحنه نگاه مى كردند. حضرت به مردم گفت: ـ هرگاه من تكبير گفتم شما نيز با صداى بلند تكبير بگوييد. به دستور حضرت يكى از همسفران بازرگان را حاضر كردند. مولا سوالات متعددى از او پرسيد. او با مكث جواب مى
داد. گيج شده بود. سوالات از اين قرار بود: ـ چه روزى عازم سفرشديد؟ چند نفر بوديد؟ اين مسافرت در چه سالى, چه ماهى, چه روزى وچه ساعتى از شب يا روز آغاز شد؟ پدر اين پسر در كدام منزل مريض شد؟ مرض او چه بود؟ مرضش چند روز طول كشيد؟ دواى او چه بود و چه كسى پرستارى او را مى كرد؟ روز از دنيا رفت يا شب؟ چه ساعتى از دنيا رفت؟ چه كسى او را غسل داد و كفن كرد؟ چه كسى بر او نماز خواند؟ چه كسى او را دفن كرد؟ جنس پارچه كفنش چه بود؟ عبدالله ابن ابى رافع با دقت سوالات حضرت و جوابهاى مرد را مى نوشت. سوال و جواب كه تمام شد, حضرت بادست اشاره كرد. مرد را بردند. مولا تكبير گفت. مردم حاضر در مسجد شام نيز يكصدا تكبير گفتند. دومين متهم را حاضر كردند. بيچاره رنگ از صورتش پريده بود. صداى تكبير مردم را كه شنيده بود فكر كرده بود رفيقش اعتراف كرده اما سعى مى كرد خودش را خونسرد نشان بدهد. حضرت خطاب به او گفت: ـ واى برتو گمان مى كنى من نمى دانم با پدر اين جوان چه كرده ايد؟ مولاى متقيان سوالات قبلى را از او هم پرسيد. جوابهايى كه مى داد با نفر قبل فرق داشت. آخر سرهم گريه اش گرفت و روى پاى حضرت افتاد. ـ به خدا من كشتن پدر اين جوان را خوش نداشتم و از اين كار كراهت داشتم. مرا مجبور كردند. با آنان همدست شوم با اقرار مرد حضرت تكبير فرستاد. صداى تكبير مردم در مسجد پيچيد. سومين متهم را حاضر كردند. اعتراف كرد. همين طور چهارمى و پنجمى. در نهايت تمام آن پنج مرد در حضور شريح قاضى به قتل همسفر خود اعتراف كردند. و مالى را كه از مقتول ربوده بودند به پسرش بازگرداندند و خونبهاى او را هم پرداختند. صبحت پيرمرد كه تمام شد ناخدا به شگفتى گفت: ـ الله اكبر! عجب قضاوتى ـ نا خدا! اين يك نمونه از صدها قضاوت حضرت على(ع) است. پيرمرد پس از گفتن اين جمله با قدمهايى آهسته دور شد و ناخدا را با شب و دريا و مولا تنها گذاشت. منبع: قضاوتهاى اميرالمومنين(ع), ذبيح الله محلاتى. *ایام شهادت علی ع بر شما تسلیت باد.* *التماس دعا* •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈• دعوتید به پاتوق بچه شیعه ها @shia_patogh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قسمتی دیدنی و جالب از مستند «هندوستان» که توسط عباس موزون مجری و طراح برنامه «زندگی پس از زندگی»، ساخته شده زنی در هند که پدرش ایرانی بود و یک عکس جالب روی دیوار خانه‌اش داشت. جالبه ببینید. •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈• دعوتید به پاتوق بچه شیعه ها @shia_patogh
پاتوق بچه شیعه ها
حارث اعور مى‌گوید: هنگامى که همراه على علیه السّلام در حیره مى‌رفتیم، راهبی ناقوس را به صدا در آورد. على علیه السّلام فرمود: اى حارث خبر دارى که این ناقوس چه مى‌گوید؟ گفتم: خدا و پیامبر و پسرعموى او آگاه‌ترند. فرمود: آن صدا مثل دنیا و نابودى آن مى‌نوازد و مى‌گوید« یَقُولُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ حَقّاً حَقّاً صِدْقاً صِدْقاً إِنَّ اَلدُّنْیَا قَدْ غَرَّتْنَا وَ شَغَلَتْنَا وَ اِسْتَهْوَتْنَا وَ اِسْتَغْوَتْنَا یَا اِبْنَ اَلدُّنْیَا مَهْلاً مَهْلاً ...». بى‌گمان دنیا ما را گول زد و به خود مشغول داشت.قلب‌مان را ربود و ما را در گمراهى افکند. اى فرزند آدم!آرام‌آرام.اى فرزند دنیا!بکوب بکوب.اى فرزند دنیا!بیاندوز بیاندوز بیاندوز.دنیا نابود مى‌شود قرن به قرن.روزى از عمر ما نمى‌گذرد،مگر آنکه رکنى از ما دچار سستى شود.ما خانه پایدار را ویران کردیم و سراى فناپذیر را وطن گرفتیم.و اکنون نمى‌دانیم چه کوتاهى کرده‌ایم در آن تا اینکه مرگ‌مان رسد.گفتم اى امیر مؤمنان! آیا مسیحیان این نکته خبر دارند؟فرمود:اگر خبر داشتند عیسى بن مریم را در کنار خدا نمى‌پرستیدند.! حارث مى‌گوید: من پیش دیرانى رفته و گفتم تو را به حق عیسى همان گونه که ناقوس مى‌نواختى، بنواز. دیرانى گفت: ناقوس مى‌نواخت نه من. بعد من کلمه به کلمه گفتم تا به عبارت آخر رسیدم. دیرانی گفت: به حق پیامبرتان سوگند مى‌دهم،چه‌کسى این خبر را به تو داده است‌؟ گفتم همان شخصى که دیروز همراه من بود. گفت:آیا بین او و پیامبر خویشاوندى است‌؟ گفتم:آرى،او پسرعموى پیامبر است. گفت: به حق پیامبرتان سوگند مى‌دهم که بگو که آیا او این سخن را از پیامبرتان شنیده است‌؟ گفتم:آرى. بعد دیرانى به اسلام ایمان آورد و گفت به خدا سوگند،من در تورات خوانده‌ام که در آخر سلسله نبوت پیامبرى خواهد آمد که آنچه ناقوس مى‌گوید را مى‌تواند شرح دهد. همانگونه در متن حدیث دیده می شود روایت یادشده شعر نیست و کلام فصیح و بلیغ حضرت باعث شده تا برخی افراد گمان کنندکه حضرت زبان ناقوس را در قالب اشعار بیان فرمودند. (۱) الأمالی ج۱ ص۲۲۵ ، مجلس چهلم. •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈• پاتوق بچه شیعه ها @shia_patogh
*پرواز خونین* صبح نسیم سردی می وزید. ابرهای تیره در آسمان دیده می شدند. شهر پژمرده بود. محمد حنفیه نگاهی به نخل های افسرده کوفه انداخت و از پشت بام پایین آمد. صدای ناله پدر هنوز به گوش می رسید. شب تا سحر نخفته بود. نماز خوانده بود و ناله کرده بود. محمد، هیچ وقت پدر را این چنین نالان ندیده بود. پیش از این هر وقت نماز می خواند، ایستاده می خواند و هق هق گریه می کرد، ولی این بار همه اش نشسته بود. طبیب سپرده بود که اصلاً تکان نخورد. این بود که پدر نشسته نماز می خواند و مویه می کرد پسر حنفیه گریست: «قربان سر زخمی ات بابا، می دانم چه قدر درد می کشی!» گوشه حیاط نشست و به مرغابی ها نگاه کرد. از ام کلثوم شنیده بود: پریشب وقتی پدر می خواست به مسجد برود، مرغابی ها جلویش را گرفته بودند. حالا مرغابی ها را هم غمگین می دید. گوشه حیاط جمع شده، سرهاشان را پایین انداخته بودند و تکان نمی خوردند. محمد احساس می کرد از همه جا غم می بارد. نمی دانست چه کار کند. وقتی خورشید، صورت غمگین خود را از پس ابرها نشان داد، در خانه باز شد؛ طاق به طاق. دوستان امام دم در ایستادند و منتظر ماندند. خود امام دستور داده بود که در را باز بگذارند تا مردم به دیدنش بیایند. هر کس می آمد، لحظه ای می نشست، کلمه ای با امام رد و بدل می کرد و با چشمان اشک بار از اتاق خارج می شد. آفتاب بالا آمده بود. رفته رفته به تعداد جمعیت افزوده می شد. جمعیت می آمدند و دور آقا حلقه می زدند. سلام می کردند و اشک از دیدگانشان سرازیر می شد. انگار به همه الهام شده بود که آقا رفتنی است؛ نه الهام نشده بود، نگاه های بی حال و بی رمق امام و صورت زردش این را می گفت. در این دو روز، پدر قدر ضعیف شده بود! محمد دوباره جلوی در اتاق آمد و نگاه کرد. صدای گریه آرام جمعیت به گوش می رسید. ناگهان حجر را دید؛ حجر پسر عدی. حجر بلند شد و شعر غمناکی خواند. صدای گریه جمیت بلند شد. حجر خودش هم گریه کرد. بلند بلند گریه کرد و دوباره به زمین نشست. امام با مهربانی به حجر نگاه کرد و لبخند زد. سپس پرسید: - ای حجر! چگونه باشد، وقتی تو را برای بیزاری از من تحت فشار قرار دهند؟ حجر یاد روزهای جنگ افتاد. صفین، نهروان و جمل. آهی کشید و بلند شد و در حالی که می گریست، گفت: - به خدا سوگند، اگر مرا با شمشیر قطعه قطعه کنند و در آتش شکنجه ام دهند، از تو بیزاری نمی جویم! امام دوباره لبخند زد. صدایش خیلی آرام به گوش می رسید: «حجر، تو به هر خوبی توفیق یابی و خداونت از آل پیغمبر جزای خیرت دهد!» امام این را گفت و اندکی شیر خواست. شیر آورند. جرعه ای از شیر میل کرد و گفت: «این، آخرین روزی من از دنیاست!» همه به گریه افتادند. صدای زینب، ام کلثوم و دیگر فرزندان امام به گریه بلند شد. شب از نیمه گذشته بود. هر چه آورند، آقا لب نزد. لب های خشکیده اش به ذکر خدا تکان می خورد. دانه های عرق، مثل مروارید روی پیشانی اش دیده می شد. آن ها را با دست خود پاک می کرد و می گفت: «از رسول خدا شنیدم که وقتی وفات مؤمن نزدیک شود، پیشانی اش مانند مروارید تر عرق می کند و ناله اش آرام می شود». اهل بیت علیهم السلام با حرف های امام گریه کردند. امام آن ها را به صبر دعوت کرد. سپس همه را پیش خود خواند و گفت: «خدا، خلیفه من است بر شما، شما را به خدا می سپارم». همه دوباره به گریه افتادند. حسن، فرزند بزرگ امام جلو آمد و با گریه گفت: - ای پدر، چنان سخن می گویی که گویا از خودت ناامید شده ای! امام چشمانش را به او دوخت و گفت: «ای فرزند گرامی ام! آن شب، پیش از ماجرای ضربت ابن ملجم، جدت رسول خدا را در خواب دیدم. از آزارهای این مردم به او شکایت کردم، فرمودند: نفرین کن بر ایشان. پس گفتم: خداوند! بعد از من بدان را بر ایشان مسلط کن و بعد از ایشان، بهتر از ایشان را برای من روزی گردان. پس حضرت رسول فرمودند: خدا دعای تو را مستجاب فرمود و بعد از سه شب تو را به نزد من خواهد آورد؛ اکنون سه شب گذشته است... . پلک های امام بی اختیار روی هم افتاد. زن ها فریاد کشیدند. به سر و سینه زدند. پسران امام جلوتر دویدند. حسن سرش را پایین آورد و در نور لرزان شمع به چهره امام نگاه کرد. نفس های امام به شمار افتاده بود. ناگهان دوباره پلک هایش را آرام برداشت و گفت: «اینک، رسول خدا و عمویم حمزه و برادرم جعفر نزد من آمدند و گفتند: زود بشتاب که ما مشتاق و منتظر تو هستیم...!» سپس چشم هایش را بیشتر باز کرد. نگاه هایش انگار دنبال کسی می گشت. هر کس منتظر بود، آقا او را صدا بزند و چیزی بگوید، ولی آن نگاه های بی رمق ناگهان در نقطه نامعلومی ایستاد و صدای بریده بریده امام به گوش رسید: «همه را به خدا می سپارم...» امام چشم هایش را بست و دوباره گفت: «سلام ای فرشتگان خدا!» بعد پاهایش را به طرف قبله دراز کرد و زیر لب زمزمه کرد: «اَشهَدُ اَن لا اِله اِلاَّ الله وَحدَهُ لاشَریکَ لَه، وَ اَشهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبدُه وَ رَ
سُولُه...» حسن، پیکر خسته پدر را در آغوش گرفت؛ روح آسمانی پدر به آسمان ها پرواز کرده بود. (1) پی نوشت: 1. منتهی الآمال، ج 1، ص 386 – 392. مجید محبوبی •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈• دعوتید به پاتوق بچه شیعه ها در واتساپ https://chat.whatsapp.com/HCNOsHZWuXYExqgqMgGil7
📩 بهترین عمل در شب قدر آیت الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب: 🔻بهترین اعمال در شب قدر دعاست، احیاء هم برای دعا و توسل و ذکر است. دعا یعنی با خدای متعال سخن گفتن؛ در واقع خدا را نزدیک خود احساس کردن و حرف دل را با او در میان گذاشتن. دعا یا درخواست است، یا تمجید و تحمید است، یا اظهار محبت و ارادت است؛ همه‌ی اینها دعاست. 🌙 🌙 •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈• پاتوق بچه شیعه ها @shia_patogh
*شب ترمیم گذشته و ترسیم آینده* مرحوم آیت الله مجتبی تهرانی پیغمبر اکرم ص در روایتی می‏فرمایند: «تُفَتَّحُ ابوابُ السَّماءِ فِی لَیلَۀِ القَدرِ». تمام در‎های آسمان در شب قدر گشوده می‎شود؛ یعنی تمام حجاب‎ها برطرف می‎شود. *در شب قدر هیچ حجابی بین عبد و ربّش نیست*. البته این رفع حجاب از ناحیه ربّ است؛ یعنی از طرف پروردگار، هیچ مانعی وجود ندارد. این‏که گفته می‎شود که از خصوصیّات لیالی قدر این است که دیگر هیچ حجاب و مانعی در کار نیست، به این معنا است که اگر بنده بخواهد با پروردگارش سخن بگوید هیچ مانعی وجود ندارد. لذا عبد در شب قدر باید در راز و نیاز کوشش کند و دردها و مشکلاتش را با ربّش مطرح کند و از خداوند بخواهد که مشکلاتش را حل کند. *تقسیم بندی حاجات* خواسته‎های ما در یک تقسیم‏بندی ابتدایی به *دو دسته معجّل یا کوتاه‏مدّت و مؤجّل یا بلندمدّت* تقسیم می‏گردند. حاجات مؤجّل ما حاجاتی است که در عمود زمان مطرح است و آن را در طول زمان، مثلاً مادام‏العمر یا برای سال آینده می‏خواهیم؛ امّا حاجات معجّل حاجاتی است که یک لحظه هم نمی‎خواهیم خواسته ما به تأخیر بیفتد. از طرف دیگر، هر چه اهمیّت خواسته‏ای بیشتر باشد، تأکید بیشتری هم بر آن می‎کنیم و آن را بر دیگر خواسته‏ها مقدّم می‎داریم و بر آن اصرار می‏ورزیم. *شب‏های قدر؛ شب ترمیم گذشته و ترسیم آینده* مطلب دیگر، مسأله لیالی قدر است. در روایتی که زراره نقل می‎کند، امام صادق(علیه‎السلام) می‎فرمایند: «التَّقْدِيرُ فِي لَيْلَةِ تِسْعَ عَشْرَةَ وَ الْإِبْرَامُ فِي لَيْلَةِ إِحْدَى وَ عِشْرِينَ وَ الْإِمْضَاءُ فِي لَيْلَةِ ثَلَاثٍ وَ عِشْرِينَ».[۵] بررسی امور سال آینده و اندازه‎گیری آن، در شب نوزدهم انجام می‎شود و در شب بیست و یکم ثبت و ضبط می‎شود و در شب بیست و سوم توشیح می‎شود و به امضای ولی‏عصر(صلوات‏الله‏علیه) می‎رسد. https://chat.whatsapp.com/ESFDfC1t72m9J6qUTswnWI حالا ما امشب چه می‎خواهیم؟ بنده از خدا دو چیز بیشتر نمی‎خواهم؛ یکی «ترمیم» ودیگری «ترسیم». ترمیم جایی مطرح می‏شود که انسان گذشته را تضییع کرده باشد. ما همه‎مان سال گذشته خطا کرده‏ایم و این خطاها قابل شمارش هم نیست. شب نوزدهم، شب اندازه‎گیری امور نسبت به آینده و شب بررسی است. آیا در اندازه‎گیری امور سال آینده که قرار است امشب انجام شود، سوابق ما هم در نظر گرفته می‎شود یا خیر؟ اگر بنا باشد که گذشته ما بررسی شود، راه ترسیم برای ‎ما بسته می‎شود. ترسیم بدین معنا است که از خدا تقاضا کنیم که سال آینده ما به احسنِ وجه باشد. *گذشته خراب ما نیاز به ترمیم دارد* اینجا است که این بحث مطرح می‎شود که راه‏کار چیست؟ راه‏کار این است که ابتدا سراغ «ترمیم» برویم و از خدا بخواهیم که گذشته‏مان را ترمیم کند. علی(علیه‎السلام) در مناجات خود می‏گوید: «إِلَهِي إِنْ كُنْتَ لَا تَرْحَمُ إِلَّا الْمُجِدِّينَ فِي طَاعَتِكَ فَإِلَى مَنْ يَفْزَعُ الْمُقَصِّرُونَ»؛ خدایا، اگر فقط به کسانی در طاعت تو کوشش کردند رحم کنی، پس آن‏هایی که اشتباه کردند به چه کسی پناه برند؟! «وَ إِنْ كُنْتَ لَا تَقْبَلُ إِلَّا مِنَ الْمُجْتَهِدِينَ فَإِلَى مَنْ يَلْتَجِئُ الْمُفَرِّطُونَ»؛ و اگر تنها از کسانی که از تو اطاعت کردند قبول کنی، پس کسانی که زیاده‎روی کردند چه کنند؟! «وَ إِنْ كُنْتَ لَا تُكْرِمُ إِلَّا أَهْلَ الْإِحْسَانِ فَكَيْفَ يَصْنَعُ الْمُسِيئُون».[۶] و اگر بنا باشد که جز نیکوکاران را اکرام نکنی، پس بدکارها چه کار کنند؟! شب نوزدهم، شب تقاضای ترمیم گذشته است؛ البته در تمام لیالی قدر این‏گونه است، امّا امشب که بنا بر این است که امور ما را بررسی کنند و اندازه‎گیری کنند و شب بیست و یکم هم ثبت و ضبط کنند، ما قبل از ثبت و ضبط باید از خدا بخواهیم که خدایا از گناهان ما درگذر! https://chat.whatsapp.com/ESFDfC1t72m9J6qUTswnWI *درخواست صفح جمیل از خداوند* در لیالی قدر تقاضای عفو کردن از خداوند، پناه بردن به غفاریّت خداوند است. ممکن است از خدا بخواهیم که ما را به خاطر گناهانمان عقوبت نکند که این را «عفو» می‏نامند. البته عفو عبارت از آن است که در عین عدم مجازات نسبت به کارهای زشت، بدکاری‏ام را به رخم می‎کشد. ولی ما امشب از خداوند «صفح جمیل» می‎خواهیم؛ یعنی بخششی کریمانه که به روی من هم نیاورد که تو بد کردی. *صفح هم یک نوع عفو است*؛ امّا یک قِسم خاصی از عفو است. ما از خدا می‏خواهیم که نه تنها عقوبتم مکن، بلکه به رویم نیز میاور؛ چرا که خودم سرافکنده هستم. خودم می‎دانم که وضعم خراب است. خداوند کسی است که خودش به چنین عفوی امر کرده است. در آیات قرآن آمده است: «فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاصْفَحْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنين».[۷] عفوشان کن امّا عفوت، عفوِ صفحی باشد. در جای دیگر می‏فرماید: «فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الْجَميل».[۸] اینجا عبارت «جمیل» را نیز اضافه می‏کند که ممکن است اشاره به این مط
لب باشد که نه تنها عقوبتم نکن و به رویم نیاور، بلکه حالا که آمدم، نعمتی نیز بر من ببخشای. *تقاضای ترسیم نیکوی آینده از خداوند* پس امشب از خدا چه بخواهیم؟ ابتدا «ترمیم» بخواهیم و پس از آن «ترسیم» بخواهیم. از خدا بخواهیم که سال آینده‎مان خوب باشد. ائمه معصومین(علیهم‏السلام) در ادعیه مأثوره به ما آموخته‎اند که خدا را خطاب کن و بگو: «عَادَتُكَ الْإِحْسَانُ إِلَى الْمُسِيئِين».[۹] نه تنها خطاکاران را عقوبت نمی‎کنی، بلکه به ایشان احسان هم می‏کنی. ما شب نوزدهم باید از خداوند ترمیم بخواهیم و شب بیست و یکم به بعد ترسیم بخواهیم. یعنی امشب همه‎مان بگوییم خدایا ما بد کردیم! خودمان می‎دانیم! به روی ما هم میاور! ضمناً این را هم توجه داریم که در شب قدر تمام در‎های آسمان‎ها از شب تا صبح باز است، به این معنا است که هیچ حاجب و مانعی وجود ندارد. ۲۸ مردادماه ۱۳۹۰ *التماس دعا* •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈• دعوتید به پاتوق بچه شیعه ها در واتساپ https://chat.whatsapp.com/ESFDfC1t72m9J6qUTswnWI
*اگر مال یک نفر را بدزدیم، بهتر است از این که مال صدها هزار نفر مسلمان* عقیل در زمان خلافت برادرش امیرالمومنین علی (ع) به عنوان مهمان به خانه آن حضرت در کوفه وارد شد. امام علی (ع) به فرزند مهتر خویش، امام حسن بن علی (ع) اشاره کرد که جامه ای به عمویت هدیه کن. امام حسن (ع) یک پیراهن و یک ردا از مال شخصی خود به عموی خویش عقیل تعارف و اهدا کرد. شب فرا رسید و هوا گرم بود، امام علی (ع) و عقیل روی بام دارالاماره نشسته، مشغول گفتگو بودند. موقع صرف شام رسید، عقیل که خود را مهمان دربار خلافت می دید، طبعاً انتظار سفره رنگینی داشت، ولی برخلاف انتظار وی سفره بسیار ساده و فقیرانه ای آورده شد. با کمال تعجب پرسید: غذا هر چه هست، همین است؟ امام علی (ع): مگر این نعمت خدا نیست؟ من که خدا را بر این نعمت ها بسیار شکر می کنم و سپاس می گویم. عقیل: پس باید حاجت خویش را زودتر بگویم و مرخص شوم. من مقروضم و زیر بار قرض مانده ام، دستور فرما هر چه زودتر قرض مرا ادا کنند و هر مقدار می خواهی به برادرت کمک کنی بکن، تا زحمت را کم کرده به خانه خویش برگردم. امام علی (ع): چقدر مقروضی؟ عقیل: صد هزار درهم. امام علی (ع):اوه، صد هزار درهم! چقدر زیاد! متأسفم برادرجان که این قدر ندارم که قرض های تو را بدهم، ولی صبر کن موقع پرداخت حقوق برسد؛ از سهم شخصی خودم برمی دارم و به تو می دهم و شرط مواسات و برادری را بجا خواهم آورد. اگر نه این بود که عائله خودم خرج دارند، تمام سهم خودم را به تو می دادم و چیزی برای خود نمی گذاشتم. عقیل: چی؟! صبر کنم تا وقت پرداخت حقوق برسد؟ بیت المال و خزانه کشور در دست توست، و به من می گویی صبر کن تا موقع پرداخت سهمیه ها برسد و از سهم خودم به تو بدهم؟! تو هر اندازه بخواهی می توانی از خزانه و بیت المال برداری؛ چرا مرا به رسیدن موقع پرداخت حقوق حواله می کنی؟ بعلاوه، مگر تمام حقوق تو از بیت المال چقدر است؟ فرضاً تمام حقوق خودت را به من بدهی، چه دردی از من دوا می کند؟ امام علی (ع): من از پیشنهاد تو تعجب می کنم؛ خزانه دولت پول دارد یا ندارد، چه ربطی به من و تو دارد؟! من و تو هم هر کدام فردی هستیم مثل سایر افراد مسلمین، راست است که تو برادر منی و من باید تا حدود امکان از مال خودم به تو کمک و مساعدت کنم، اما از مال خودم، نه از بیت المال مسلمین. مباحثه ادامه داشت و عقیل با زبان های مختلف اصرار و سماجت می کرد که: اجازه بده از بیت المال پول کافی به من بدهند، تا من دنبال کار خود بروم. آنجا که نشسته بودند به بازار کوفه مشرف بود، صندوق های پول تجار و بازاری ها از آنجا دیده می شد. در این بین که عقیل اصرار و سماجت می کرد، امام علی (ع) به عقیل فرمودند: اگر باز هم اصرار داری و سخن مرا نمی پذیری، پیشنهادی به تو می کنم؛ اگر عمل کنی می توانی تمام دین خویش را بپردازی و بیش از آن هم داشته باشی. عقیل: چکار کنم؟ امام علی (ع): در این پایین صندوق هایی است، همین که خلوت شد و کسی در بازار نماند، از اینجا برو پایین و این صندوق ها را بشکن و هر چه دلت می خواهد بردار! عقیل: صندوق ها مال کیست؟ https://chat.whatsapp.com/ESFDfC1t72m9J6qUTswnWI امام علی (ع): مال این مردم کسبه است. اموال نقدینه خود را در آنجا می ریزند. عقیل: عجب! به من پیشنهاد می کنی که صندوق مردم را بشکنم و مال مردم بیچاره ای که به هزار زحمت به دست آورده و در این صندوق ها ریخته و به خدا توکل کرده و رفته اند، بردارم و بروم؟ امام علی (ع): پس تو چطور به من پیشنهاد می کنی که صندوق بیت المال مسلمین را برای تو باز کنم؟ مگر این مال متعلق به کیست؟ این هم متعلق به مردمی است که خود، راحت و بی خیال در خانه های خویش خفته اند. اکنون پیشنهاد دیگری می کنم؛ اگر میل داری این پیشنهاد را بپذیر. عقیل: دیگر چه پیشنهادی؟ امام علی (ع): اگر حاضری شمشیر خویش را بردار، من نیز شمشیر خود را بر می دارم، در این نزدیکی کوفه شهر قدیم « حیره » است؛ در آنجا بازرگانان عمده و ثروتمندان بزرگی هستند، شبانه دو نفری می رویم و بر یکی از آنها شبیخون می زنیم و ثروت کلانی بلند کرده، می آوریم. عقیل: برادرجان! من برای دزدی نیامده ام، که تو این حرفها را می زنی، من می گویم از بیت المال  و خزانه کشور که در اختیار توست اجازه بده پولی به من بدهند، تا من قروض خود را بدهم. امام علی (ع): اتفاقا اگر مال یک نفر را بدزدیم، بهتر است از این که مال صدها هزار نفر مسلمان، یعنی مال همه مسلمین را بدزدیم. چطور شد که ربودن مال یک نفر با شمشیر دزدی است، ولی ربودن مال عموم مردم دزدی نیست؟ تو خیال کردی که دزدی فقط منحصر است به اینکه کسی به کسی حمله کند و با زور مال او را از چنگالش بیرون بیاورد؟ شنیع ترین اقسام دزدی همین است که تو الان به من پیشنهاد می کنی. منبع : « داستان راستان » •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈• دعوتید به پاتوق بچه شیعه ها shia_patogh