eitaa logo
شعر شیعه
7.5هزار دنبال‌کننده
569 عکس
205 ویدیو
21 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
حیا در چشمهایش بود غیرت داشت همت داشت چنان آسیه و هاجر چنان مریم نجابت داشت لباس کهنه میپوشید روی خاک میخوابید تماما خرج دین میکرد هرچه مال و مکنت داشت تجارتخانه های مکه از اموال او پر بود ولی او با خدای خود فقط میل تجارت داشت بجای مرغ بریان دانه ی خرما غذایش بود به رعیت ها شباهت داشت ان بانو که رعیت داشت وجودش را فدای راه حق میکرد بی وقفه برایش پیشرفت دین همیشه ارجحیت داشت به رغم آنهمه تبلیع که ضد پیمبر بود کنارش ماند در هرحادثه از بس بصیرت داشت گواهی میدهد شعب ابیطالب به ایثارش گواهی میدهد این شیربانو استقامت داشت چه ایمانی چه اخلاصی که بین بستر مرگش خدیجه از رسول الله احساس خجالت داشت کفن برتن نکرد و با لباس پاره ای پر زد عجب این لحظه آخر به اربابم شباهت داشت @shia_poem
Seraj: ای سلام آورده جبریل از خداوندت، سلام  وی محمّد برده نامت را به لب با احترام  همسر و همسنگر و همگام با خیرالانام  سایه‌ات تا صبح محشر بر سر دین مستدام  ای شده وقف خداوند تعالی هست تو  وی تمام هستی خالق به روی دست تو  پاک‌تر از پردۀ بیت الهی دامنت  خلعت زیبای اُم‌المؤمنینی بر تنت  بوی عطر عصمت مریم دهد پیراهنت  نقش لبخند نبی در «یا محمّد» گفتنت  کیست تا مثل تو بانو کُفو طاهایش کنند؟  کفـو طاهـا، مـادر ام ابیهـاش کنند؟  این بوَد شأنت که حق روح مطهر خوانَدت  می‌سزد پیغمبر اسلام، همسر خواندت  نی عجب گر حیدر کرار، مادر خواندت  یا که جبریل امین زهرای دیگر خواندت  بین امت با وجود آن همه نعت و سپاس  ناشناسی ناشناسی ناشناسی ناشناس  ذات حق، دانندۀ اسرار داند کیستی  هر که هستی احمد مختار داند کیستی  بعد احمد، حیدر کرار داند کیستی  فاطمه، آن عصمت دادار داند کیستی  ای درود آفرینش بر تو و بر شوهرت  وی سلام الله بر دامان زهرا پرورت  در مقام زن ولی مردانگی قانون توست  تا قیامت هر کجا مؤمن بوَد، ممنون توست  بردباری، صبر، دینداری همه مرهون توست  هر که از اسلام دارد بهره‌ای، مدیون توست  مصطفی زآغاز، یاری جزتو وحیدر نداشت  در مقام و منزلت مانند تو همسر نداشت  این سه اصل آمد از اول باعث ترویج دین  هست تو، خُلق نبی، تیغ امیرالمؤمنین  از تمام هست خود یکسر فشاندی آستین  راستی این است در اسلام، دین راستین  با علی همگام در احیای قرآن بوده‌ای  پیشتر از بعثت احمد مسلمان بوده‌ای  مؤمنین از چون تو مادر تا قیامت سرفراز  مسلمین آرند بر خاک درت روی نیاز  بر تو می‌بالد محمّد، بر تو می‌نازد حجاز  با محمّد خوانده‌ای پیش از شب بعثت، نماز  مـادر زهرا سلام الله بر جان و تنت  یازده خورشید سر زد از سپهر دامنت  کرد در ماه خدا روح تو پرواز از بدن  گشت مهمان در جوار قرب حی ذوالمنن  بود سال رحلتت سال غم و رنج و محن  جامۀ ختم رسالت شد بر اندامت کفن  گشت عام الحزن بر ختم رسل، سال غمت  شد روان از دیده‌اش بر چهره اشک ماتمت  ای در امواج بلاها با محمّد رهسپر  در هجوم سنگ‌ها جان محمّد را سپر  بر محمّد از همه زن‌های عالم خوب‌تر  مصطفی را سوز داغت ماند عمری بر جگر  بارها زین غصه چشم سید بطحا گریست  بلکه در شـام زفاف حیدر و زهرا گریست  مابه توگریان، تورا لب درجنان پر خنده باد  همچوجان درقلب یاران خاطراتت زنده باد  شوکت و جاه و جلال و عزتت پاینده باد  منطقت تا حشر بر بوجهل‌ها کوبنده باد  جان شیرین محمّددرلب خندان توست  میوه‌های نخل«میثم» مدح فرزندان توست @shia_poem
گدای سفره ی مردم‌ شدم غلط کردم جدا شدم زدرت!گم شدم غلط گردم مرا صدا زدی و رد شدم نفهمیدم تو خوب بودی و من بد شدم نفهمیدم به آن زبان که تو دادی چه ها نکردم‌ من مرا ببخش شمارا صدا نکردم من رفیق بودی و من نارفیق! شرمنده شکسته ام دلتان را!رفیق!شرمنده بیا و دیده خود را ز من ندید بگیر مرا گناه زده!تو نزن ندید بگیر مرا ببخش تو حالا بخاطر زینب بغل بگیر گدارا بخاطر زینب دوباره یک شب جمعه! دوباره آه حسین! رسیده ست به ری بوی قتلگاه! حسین! دوباره فاطمه دارد بنی میخواند گرفته زمزمه دارد بنی میخواند بنی!موی سرت را که چنگ زد مادر؟ به صورت تو عزیزم که سنگ زد مادر؟ لباس دوخته بودم کجاست پیرهنت؟! گرفت‌پهلوی من وقت دست و پا زدنت! هرآنچه نیزه که آمد درآمد از پشتت عقیق رفته که رفته!کجاست‌ انگشتت؟؟ @shia_poem
قطره ای گمشده ام در دل دریای حسین چشم ِ دل می طلبم محض ِ تماشای حسین هر که را خواسته باشد به جنون می کِشَدَش سخت دیوانه کننده ست مداوای حسین کوه هم از کرَمش تاب نیاورد و نوشت؛ بر عقیق یمنی نام دلارایِ حسین خانهٔ بختِ من از لطف خدا شد هیئت تا که خوشبخت شوم... پیر شوم ‌پایِ حسین از گناهان من آگاه... ولی راهم داد مانده ام در کرم و سبکِ مدارای حسین میزبان گرچه خدا؛ لحظهٔ افطار بگیر؛ حاجت از مشک و علَم! از خودِ سقّای حسین در مناجاتِ ابوحمزه تداعی شده است سجدهٔ نیمه شب و غربتِ نجوای حسین میدهد جان به تنِ مرده به یک پلک زدن طفل شش ماهه؛ همان حضرتِ عیسای حسین روزه واجب شده تا روضه مجسّم بشود یاد سوزِ عطش و خشکی لبهای حسین @shia_poem
جانا چرا تو جای خدا پا گذاشتی ای سر بریده سر به سر ما گذاشتی دیروز نیل را به عصایت شکافتی امروز نام خویش مسیحا گذاشتی لبخند بر مسیح زدی یعنی این منم در خاک پای خود دم عیسی گذاشتی ترسم سری ز خانه ی ترسا درآورم ای دوست از چه پا به کلیسا گذاشتی عالم ز خال گونه ی تو میخورد نمک ای نخل! روی لب ز چه خرما گذاشتی با آب و آفتاب نگردد دوباره پاک ننگی که تو به دامن دریا گذاشتی چشمان خود ز دار جهان بسته ایی و بعد ما را حرم برای تماشا گذاشتی کردی اگر چه جمع بساط مرا ولی قلب غریب را به حرم جا گذاشتی @shia_poem
ذره ذره معصیت کل وجودم را گرفت بنده ی دنیا شدن، بال صعودم را گرفت خواستم وارد شوم بر اهل توبه ناگهان مشکلی عارض شد و راه ورودم را گرفت من ضرر از آرزوهای بلندم دیده ام غافل از محشر شدن یک عمر، سودم را گرفت وای از بی خیریِ این چشم بی تقوا شده اشک های روضه ام، بود و نبودم را گرفت عهد بستم با امام عصر خود آدم شوم غفلتم، قولی که بر او داده بودم را گرفت غافل از صاحب زمان سرگرم کار خود شدم کم کم این غافل شدن حال سجودم را گرفت من زمین افتاده ام اما به دادم می رسد آن که مهرش روز اول تار و پودم را گرفت روزگاری می شود نام حسین بن علی با دعای فاطمه گفت و شنودم را گرفت جان فدای خواهری که ناله زد در قتلگاه خون پاک حنجرت کل وجودم را گرفت خوب شد زهرا ندید و خوب شد حیدر ندید سایه ی دست کسی روی کبودم را گرفت @shia_poem
گدای سفره ی مردم‌ شدم غلط کردم جدا شدم زدرت!گم شدم غلط گردم مرا صدا زدی و رد شدم نفهمیدم تو خوب بودی و من بد شدم نفهمیدم به آن زبان که تو دادی چه ها نکردم‌ من مرا ببخش شمارا صدا نکردم من رفیق بودی و من نارفیق! شرمنده شکسته ام دلتان را!رفیق!شرمنده بیا و دیده خود را ز من ندید بگیر مرا گناه زده!تو نزن ندید بگیر مرا ببخش تو حالا بخاطر زینب بغل بگیر گدارا بخاطر زینب دوباره یک شب جمعه! دوباره آه حسین! رسیده ست به ری بوی قتلگاه! حسین! دوباره فاطمه دارد بنی میخواند گرفته زمزمه دارد بنی میخواند بنی!موی سرت را که چنگ زد مادر؟ به صورت تو عزیزم که سنگ زد مادر؟ لباس دوخته بودم کجاست پیرهنت؟! گرفت‌پهلوی من وقت دست و پا زدنت! هرآنچه نیزه که آمد درآمد از پشتت عقیق رفته که رفته!کجاست‌ انگشتت؟؟ @shia_poem
بیت ششم به یاد رو سیاه آمدم و دربه درم پاکم کن با نگاهی به دو چشمان ترم پاکم کن دارم اقرار به لب عبد خطاکار هستم دست خود را بکش آقا به سرم پاکم کن ناخوش احوالم از این عهد شکستن هایم توبه ام توبه نشد بی ثمرم پاکم کن بس که رفتم پِیِ دنیا و هوس بازیها بنده ی نفس شدم در خطرم پاکم کن ترس دارم که دگر فرصت من کم باشد در همین ماه بیا شاهِ کرم پاکم کن مثل آن یار شهیدی که نگاهش کردی جان بی بیِ دو عالم بخرم پاکم کن چاره ی کار من اصلا حرم ارباب است یک شب جمعه مرا کنج حرم پاکم کن @shia_poem
به کام خلق نشاطی که میدهد رطبش هزار سال دگر هم نمی رود طربش طبابتی ست برای طبیب ما که هنوز نرفته هیچ مریضی به جانب مطبش ز فیض ریخته دستش چو عمر،کوتاه است کسی که نیست بلند آه آه نیمه شبش من انتقام دلم را ز هجر میگیرم شبی که لب بگذارم برآستان لبش اگر نسوخت دلم پا به پای او هر شب خودم به دست خودم صبح میکنم ادبش برای من سحر وصل عید قربان است شب وصال نمردم اگر یکی طلبش به خیل گوشه نشینان فراق را دادند همیشه خیر ببیند مسببش ، سببش به وقت بردن نامش به سجده می افتم نگار ما به خداوند میرسد نسبش دلش به ما عجمی زادگان بود مایل اگرچه دلبر ما را نوشته اند عربش خدا کند که تقرب از آنطرف باشد به جای صد قدمم راضی ام به یک وجبش " ز بخت خفته ملولم ، بود که بیداری ... " دعا کند همه را باز در نماز شبش @shia_poem
بگذار پا به پای دلم دربه‌در شوم چون عمرِ رفته آب روَم، مختصر شوم! مهمان روضه‌های خودت کن به کوچه‌ها شاید کمی ز درد دلت باخبر شوم آب از سرم گذشته، رخت را نشان بده بگذار از نگاه تو دیوانه‌تر شوم من روزِ نو شدم که دهی روزیِ نویی! من شب شدم که در پی زلفِ تو سر شوم! تو باز کرده‌ای در و من بغض کرده‌ام جَلدَت شدم که بهر تو بی‌بال و پر شوم آئینه‌ی شکسته‌ام اما به چشم خلق از بس تو را نشان دهم اهل نظر شوم قانون عشق با همه جا فرق می‌کند من گشته‌ام گدای تو تا معتبر شوم در آینه، تو قاسمی و قاسمت، حسن! در حیرتم فدای پدر یا پسر شوم من کشته مُرده‌ی نمکِ سفره‌ی توام شورِ «حسین» سر بده، شوریده‌سر شوم ای بی‌وطن حسین، غریبِ وطن حسن طعم حسین بر لب ما شد حسن، حسن @shia_poem
از بس که حُسن نام تو شد مشق جوهرم عطر بقیع می وزد از باغ دفترم شوق بهشت سهم بقیه، ز من مخواه از گندم مزار شما ساده بگذرم مسکین، یتیم، اسیر، همه زود آمدند مثل همیشه در صف این خانه آخرم نقش است بر کتیبه خلقت هو الکریم ثبت است بر جریده عالم هو الکرم من خواب دیده ام پس از آبادی بقیع نذر ضریح توست النگوی مادرم آنقدر حلقه بر در این خانه کوفتم حالا خودم کلون قدیمی این درم گفتند سائلان که پس از تو کجا رویم گفتی که این شما و سرای برادرم این ها دو واژه اند که با هم غریبه اند بر صفحه چون دو خط موازی: حسن، حرم @shia_poem
ای "حا و سین و نونِ" الفبای من حسن ای ختم هر کلام ، به هر انجمن حسن هر کس ز باده ای بشود مستِ مستِ مست من باده می شوم به نوای "حسن حسن" این تارهای صوتی من کوکِ اسم توست آواز عشق من بشود یک دهن "حسن" نامت قیامتی بکند در قیامتم ... وقتی که بشنوم ز لب مرد و زن "حسن" ای یکه تاز جنگ جمل ، ای دلیر مرد ای ذوالفقار حیدر و ای صف شکن حسن ای حضرت شجاعت و ای شیر مرتضی با لشکری حریف شدی تن به تن حسن مرهون صلح توست ، اگر که حسینی ام از لطف توست ، گر شده ام سینه زن حسن خالی ست دست من ، تو بیا و پُرش بکن این تن بمیرد و بشود در کفن حسن !!! جا می دهم تمام غمت را به مصرعی ... "ای حضرت غریب ، "غریب وطن حسن !!!" @shia_poem