#امام_حسین_علیه_السلام
#عاشورا
#شام_غریبان
#غزل
ای تشنه ای که شرح غمت در بیان نبود
مارا به سخت جانی خود این گمان نبود
ناراحتم زیاد نماندم کنار تو
شمر آمد و برای نشستن زمان نبود
هر ناقه ای به غربت من گریه کرده است
مانند من غریب دراین کاروان نبود
ای کاش در رکوع عقیق از تو میگرفت
ای کاش بین قافله ای ساربان نبود
ماندم چرا به زور کشیدند از تنت
آخر لباس کهنه ی تو که گران نبود
گفتم به آفتاب نتابد روی تنت
شرمنده ام که روی تنت سایبان نبود
با لشگری برای سرت جنگ کرده ام
پس حق بده اگر که به جسمم توان نبود
دیروز شش برادر کرار داشتم
امروز دور خواهر تو جز سنان نبود
آغوش من که هست چرا مانده ای به خاک
جای تن تو برروی ریگ روان نبود
لعنت به این سفر که بدون تو میروم
تنها شدن که حق من نیمه جان نبود
باد صبا ببر به نجف روضه مرا
روضه بخوان که دخت علی در امان نبود
ما رسممان شهادت و از جان گذشتن است
اما دگر اسیر شدن رسممان نبود
#سید_پوریا_هاشمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#اشعار_محرم
#شام_غریبان
#غزل
هر قدر خوردم کتک یک لحظه چشمم تر نشد
هیچکس مانند من با غم مصمم تر نشد
تکههای خیمهها را جای معجر میبرم
بیش از این چیزی برای ما فراهمتر نشد
بچهها در بوتهها و دختران در شعلهها
چشمِ نامردان ولی یک لحظه از غم تر نشد
خیمهها غارت شدند و گوشها پاره ولی
یورشِ این قوم بر طفلان تو کمتر نشد
باز آتش بهتر از نامحرمانِ وحشی است
مثل آتش هیچکس اینقدر محرمتر نشد
بی تعادل بودنِ تو کار دستم میدهد
هرچه میکردند سر بر نیزه محکمتر نشد
تا نیافتی بازهم بر نیزهات کوبیدنت
هیچ دردی مثل این پیشم مجسمتر نشد
روی نیزه نیست عباسم سرش آویخته
خواستم بوسم گلویش ساقهاش خمتر نشد
زیر پای این قبایل چند ساعت بودهای
اکبرت هم از تو حتی نامنظمتر نشد
نه لباسی داری و نه سر نه حلقی نه تنی
هیچکس مانند تو اینقدر مبهمتر نشد
خوب شد قبل هجوم اسب سر را بردهاند
خوب شد این سر از اینکه هست درهمتر نشد
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#شام_غریبان
#دوبیتی
مرا در لحظهی خوشحالیاش زد
مرا در موقعِ بیحالیاش زد
کسی که تیغِ خود را بر تنت کرد
مرا هم با غلافِ خالیاش زد
امیدم رفت تا بازوی تو رفت
اباالفضلم چهشد اَبروی تو رفت
سرم را ضربِ یک نیزه شکسته
همان نیزه که بر پهلویِ تو رفت
امان از ضربهی سنگینِ نامرد
امان چکمهی خونینِ نامرد
همین امروز در آغوشِ من بود
سری که رفت با خورجینِ نامرد
کمک کن تا رَدایت را نَدُزدَد
حصیرت بوریایت را نَدُزدَد
حواسم هست امشب در خیامت
حرامی بچههایت را نَدُزدَد
بیا رحمی به این دختر بیاور
برایم یک دو تا معجر بیاور
سنان نگذاشت تا مقتل بیایم
خودت انگشترت را در بیاور
به زحمت میدویدم دیر شد حیف
بریدند و بریدم دیر شد حیف
به پایم چادرم پیچید صدبار
حلالم کن رسیدم دیر شد حیف
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
#@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#شام_غریبان
#ترکیب_بند
ای آیه های فجرِ من از آسمان بگو
از زخمِ بی شماره ات ای بی نشان بگو
معراجِ ارجعی تو در خون چه سان گذشت
در ازدحامِ آن همه تیغ و سنان بگو
من شرح می دهم غمِ تاراجِ خیمه را
از خنجرِ شقاوت و این ساربان بگو
سرداده اند قهقهه وقتی که خواندمت
از حنجرِ شکسته ات این بار جان بگو
دارند می برند در این عصرِ بدرقه
پشتِ سرِ مسافرِ کوفه اذان بگو
اوّل زنِ اسیرِ بنی هاشمی شدم
تا انتهای رفتنِ در ریسمان بگو
عباسِ غیرتی من از نیزه پاسخی
بر طعنه های حرمله ی بد دهان بگو
قامت ببند و ماهِ شب تارِ من بمان
در کوچه های زجر هوادارِ من بمان
اشکِ فراق چشمِ ترم را گرفته است
خنجر کشیده غم جگرم را گرفته است
از تو بگو چگونه خداحافظی کنم؟
بُغضی گلویِ نوحه گرم را گرفته است
ترسم که پای دختر تو لِه شود در این
زنجیرها که پای حرم را گرفته است
از خیمه های سوخته هر قدر مانده است
چادر که رفته روی سرم را گرفته است
تا چشمِ پاسبانِ وِقارم ز حدقه ریخت
هر چشمِ هَرزه دوو و برم را گرفته است
نیزه ز نبشِ قبرِ کسی حرف می زند
ناله وجودِ شعله ورم را گرفته است
هفده سرِ به نیزه مرا اوج می دهد
حالا که کعبِ نیزه پَرم را گرفته است
اینان که دورِ آینه دیوار می کِشند
از تازیانه ها چقدر کار می کِشند
#علیرضا_شریف
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
#@shia_poem
#امام_زمان_عج
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#شام_غریبان
#غزل
شد غرق در غم روزگارت عمه جانم
خیلی دلم شد بیقرارت عمه جانم
در پیش چشمت زیر خنجر دست و پا زد
در خاک و خون دار و ندارت عمه جانم
بر روی تل، در غربتِ شام غریبان
ایکاش بودم در کنارت عمه جانم
تنها و بی محرم شدی دیگر ندیدی
مرهم برای حال زارت عمه جانم
جانم فدایت! عصرِ عاشورا به سختی
دیدم گره خورده به کارت عمه جانم
مانند قلبت چند جای چادرت سوخت
در شعله هایِ پُر حرارت عمه جانم
چشم عمو عباسمان را دور دیدند
شد پیش چشمت خیمه غارت عمه جانم
لعنت بر آنکه بست دست خسته ات را
در بین آتش؛ با جسارت...عمه جانم
بین تمام داغ هایی را که دیدی
می سوزم از داغ اسارت عمه جانم!
#مرضیه_عاطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
#@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#شام_غریبان
#غزل
بگو چه چاره کنم این هزار ماتم را
هزار و نهصد و پنجاه زخم درهَم را
یکییکی همهی خیمهها در آتش سوخت
که من شروع کنم روضهی محرم را
کمانِ حرمله من را رُباب را خم کرد
چگونه صاف کنم بی تو قامتِ خم را
امان دهند اگر ، خواهر تو میریزد
به رویِ معجر خود خاکهای عالم
به زیر آتش خیمه تَنِ شهیدان ماند
نشد که جمع کنم پارههای مبهم را
نشست خیمهای از شعله بر سر طفلت
بگو چه چاره کنم "عمه سوختم" را
صدای ضجهی هشتاد و چند خانوم است
که گرد خویش ندیدند هیچ مَحرم را
اگرچه سعی نمودم فقط مرا بزنند
خدا بخیر کند ضربههای محکم را
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#شام_غریبان
#غزل
آه از غم فراق و شفای نداشته
فریاد میزنم به نوای نداشته
راحت رسید و سخت مرا تازیانه زد
دردسر است قوت پای نداشته
رخت اسیری است تنم چاره ای نبود
شرمنده ام ز رخت عزای نداشته
عباس کو بلند کند از زمین مرا
پای مرا شکست عصای نداشته
امشب به خاک سرد سرم را گذاشتم
من را کجا کشید سرای نداشته
گفتم نکش حجاب سرم را کشید و برد
ماییم و داغ مقنعه های نداشته
لطف تو بود موی سپیدم عیان نشد..
خون گلو به جای حنای نداشته
با دستهای بسته قنوتم مصیبت است
خون گریه کن دست دعای نداشته
#سید_پوریا_هاشمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
#@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#شام_غریبان
#غزل
از صدای «الیّ...» گفتن تو
جگرم از غمت کباب شده
چند ساعت شبیه عمری رفت
بدنم را ببین چه آب شده
نیزهها را یکی یکی ... ای وای
از تنت ای برادرم ... ای وای
چند تا تیر بد قلق اما ...
جان شیرین مادرم ای وای
سر نداری به پیکرت اما
چند جمله ز خواهرت بشنو
حرفهایی به قلب من مانده
که نگویم به هیچکس جز تو
خیمهها را یکی یکی گشتم
با همین حال زار و پر دردم
همه را جمع کردم آخر، وای ...
جز دو تا کودکی که گم کردم
دستهاشان به هم گره کرده
پای یک بوته خار خوابیدند
عاقبت ترس ... یا نمیدانم
آن دم آخری چه میدیدند
من شنیدم که یک نفر میگفت
زدن دختران مباح شده ...
سپر کودکان شدم تو ببین
صورتم را، چطور سیاه شده
شعلهها را ز دامن همهی
کودکانت گرفتهام اما
آنقدَر سوخت دستم آخر که
ضعف سختی گرفت جانم را
به خودم آمدم وَ دیدم که
رفته بودم دقایقی از هوش
دختری گفت زیر لب با بغض
«عمه مویم نمیکنی خاموش؟»
کودکان را چه سخت خواباندم
ولی اما رباب را چه کنم
هر دقیقه ز خواب میپرد و
نالهی آب آب را چه کنم
#حسین_کریمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
#@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#اسارت
#غزل
از بچه هات هیچ کسی کم نمی شود
باشد بخواب، بدتر از این غم نمی شود
باید چه کرد در وسط این حرامیان
با دست بسته مقنعه محکم نمی شود
پیشانی ام که بوسه زدی را شکسته اند
مرهم حریف شدت دردم نمی شود
هر کار میکنم بروند آن طرف، ولی
اوباش مانده دور و برم کم نمی شود
دنبال چادرم که سر دخترت کنم
تقصیر من که نیست، فراهم نمی شود
#سید_پوریا_هاشمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#کوفه
#اسارت
#غزل
یا قاهرَ العَدُوُّ وَ یا والیَ الوَلی
یا مظهر العجایب و یا مرتضی علی
پایانِ باشکوه،به کابوس بد بده
زینب رسیده کوفه..،پدر جان مدد بده
چشمان شور،آینه ات را نظر زدند
در پیش خانه ی تو سرم را به در زدند
در کوفه سهم دختر تو آهِ سرد شد
پنجاه سال پردهنشین..،کوچهگَرد شد
تا پای ما به معرکهای نامراد رفت
خلخال دخترانِ حسینات به باد رفت
این کوفیان به نسل تو،گمراه گفته اند
خیلی به دخترت بد و بیراه گفته اند
بی حرمتی به آل تو وقت ورود شد
از بس که سنگ خورد حسینات..،کبود شد
نیزه نشین تو همه را پیر کرده است
شکل سرش دو مرتبه تغییر کرده است
این حرمله به کامِ همه،زهرِ ناب ریخت
این حرمله کنار رباب تو آب ریخت
از دست این مصیب جانکاه..،داد..،آه
زینب کجا و مجلسِ اِبن زیاد...،آه
در بزم او نمک به غمِ جاریام زدند
با چوبدست روی لب قاری ام زدند
کوفه که زیر پاش نهاد احترام را...
باید خدا بخیر کند شهر شام را
#بردیا_محمدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#اسارت
#کوفه
#غزل
در همه عمر نرفتم سفری بدتر از این
سفری بدتر ازاین پشت دری بدتر ازاین
چشم مردان و زنان در پی من میگردد
کمکم کن که ندیدم نظری بدتر ازاین
چادری خواستم از پیرزنی قرض نداد
دیده ای تا به کنون دردسری بدتر ازاین؟!
با عزاداریم اوباش محل میرقصند
نشکسته ست دل خون جگری بدتر ازاین
مردها را کسی از دور زنان دور نکرد
غیرت الله ندارم خبری بدتر ازاین
سر اینکوچه که رفتیم مرا سخت زدند
تازه باید بروم من گذری بدتر ازاین
نیزه دار سر تو حرف بدی گفت به من
لشکر کوفه ندارد نفری بدتر ازاین
خبرت هست شبم گوشه زندان سر شد؟!
چرخ هیهات ببیند سحری بدتر ازاین
#سید_پوریا_هاشمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_سجاد_علیه_السلام
#شهادت
#مسمط_مربع
تمام عمر خود، آزار دیدم
جهان را بر سرم آوار دیدم
عزیزان خدا را خوار دیدم
میان مجلس اغیار دیدم
چهل منزل که نه، عمری حزینم
چهل سال است من چله نشینم
شبانه روز، یاد اربعینم
همیشه چشم خود، پُربار دیدم
کنارِ گریه دوشادوش ماندم
فقط خیره شدم، خاموش ماندم
گمانم ساعتی بیهوش ماندم
همینکه آب، بالاجبار دیدم
شده اشکم روان، با که بگویم
غمِ هفت آسمان با که بگویم
ازین داغ گران با که بگویم
حرم را بر سرِ بازار دیدم
الهی که زنی مضطر نماند
میان کوچه، بی یاور نماند
اگر هم ماند، بی معجر نماند
خودم این درد را ناچار دیدم
ازین غصه گریبان می دهم چاک
میان خنده های قوم ناپاک
عقیله عمه ام را بر روی خاک...
به زیر کعب نی، بسیار دیدم
نرفت از تن، نشانِ سلسله... نه
نرفت از گوش، صوتِ هلهله... نه
نرفت از خاطر من، حرمله... نه
از آن ملعون غمی دشوار دیدم
مداوا کرد چشم تار ما را
تسلا داد قلب زار ما را
خدا خیرش دهد، مختار ما را
سر شمر و سنان بر دار دیدم
رباب و گریه اش... ای داد، ای وای
صدای گریه ی نوزاد، ای وای
کشیدم از جگر فریاد ای وای...
پرِ گهواره را هر بار دیدم
نمی دانم، گمانم خواب بودم
میان خیمه ها بی تاب بودم
مریض اما پیِ ارباب بودم
به حال زار، داغ یار دیدم
به روی سینه اش دیدم دویدند
تنش را سمت گودالی کشیدند
سرش با خنجر کندی بریدند
خودم دیدم، اگرچه تار دیدم
بمیرم عاقبت انگشترش را
لباسِ دستباف مادرش را
عبا، عمامه ی پیغمبرش را
میان دکه ی تجار دیدم
#محمد_جواد_شیرازی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem