#شام_غریبان
#حضرت_امیرالمؤمنین_علی_علیه_السلام
#مثنوی
باز داغِ سینه بی اندازه شد
بارِ دیگر کُهنه زخمی تازه شد
شب رسید و بامِ كوفه تار شد
باز دردی آشنا تكرار شد
گرچه شب بود و فلك در خواب بود
سینههایی تا سحر بی تاب بود
آه فصلِ زخمها آغاز گشت
نیمهشب آرام دَربی باز گشت
میچکد خون از دلی افروخته
باز شد در مثل دربِ سوخته
رختِ مشكی را به تن پوشید و رفت
سنگِ غُسلی را حسن بوسید و رفت
گریهای بر سینه خنجر میزند
باز هم عباس بر سر میزند
چشمِ زینب در قَفا مبهوت بود
بر سرِ دوشِ دو تَن تابـوت بـود
میكِشد آه از جگر از بی كسی
میرود تابوتی از دِلواپسی
روضه هایش مانده اما در گلو
میرود بابایِ زینب پیشِ رو
بسكه زد خود را ، نوایَش زخم شد
چشمها و گونههایش زخم شد
با دلی پُر خون و زار و آتشین
ناله زد بر شانهی امالبنین
دردِ تشییعِ جنازه دیدنیست
رویِ سنگی خونِ تازه دیدنیست
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_امیرالمؤمنین_علی_علیه_السلام
#شام_غریبان
#غزل
عالم و آدم کند گریه برای علی
حیف که در خاک رفت قد رسای علی
نخل بوَد منتظر چاه بوَد بیقرار
حیف که خاموش شد صوت دعای علی
گریه کند صبح و شام اشک فشانَد مدام
تا که عدالت زند بوسه به پای علی
زندگی بیعلی سختتر از مردن است
کاش که ما میشدیم کشته به جای علی
دامن محرابِ خون گشته بر او قتلگاه
مسجد کوفه شده کرب و بلای علی
تیغ به دشمن دهد، بذل به قاتل کند
گر ببرد کودکی شیر برای علی
مسجدیان یک طرف جمله گشایید صف
تا که یتیمان نهند سر به سرای علی
پیر فقیری زند بر سر و بر سینهاش
طفل یتیمی شده نوحه سرای علی
بذل و عنایت ببین لطف و کرامت ببین
قسمت قاتل شده سهم غذای علی
میدمد از سنگها نالۀ «یا سیدی»
میچکد از نخلها اشک عزای علی
ثروت هر کس همان مال و منالش بوَد
هستی «میثم» بوَد مهر و ولای علی
#استاد_حاج_غلامرضا_سازگار
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_امیرالمؤمنین_علی_علیه_السلام
#شام_غریبان
#غزل
از على بانگ اذان امشب به گوش ما نیامد
مسجد کوفه پُر از جمعیت و مولا نیامد
نخل هاى کوفه مى گریند و مى گویند با هم
آنکه بود از اشک چشمش آبیار ما نیامد
پیر نابیناى مسکینى چنین مى گفت امشب
اى خدا یار من مسکین نابینا نیامد
کودکی با کودکی می گفت من بی شام خفتم
آنکه بر ما شام می آورد آمد یا نیامد
دامن مادر گرفته گوشه ى ویرانه طفلى
گوید اى مادر بگو امشب چرا بابا نیامد
با صدای پای او لب های مامی گشته خندان
چشم ما گریان شد و از او صدای پا نیامد
چاه گوید من از آن مولا هزاران راز دارم
رازدارِ در میان جامعه تنها نیامد
نام مولا گشته میثم شمع جمع درد مندان
گرچه شب بگذشت و آن ماه جهان آرا نیامد
رفته امشب جانب عُقبا که زهرا را ببیند
زین سبب آن شهریار کشور جان ها نیامد
#استاد_غلامرضا_سازگار
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_امیرالمؤمنین_علی_علیه_السلام
#شام_غریبان
#غزل
نه همین خون علی دامن محراب گرفت
از دل زینب بی مادر خود تاب گرفت
او نشد کشته که عدل و شرف و تقوی مرد
مرگش از دیده ی صاحب نظران خواب گرفت
تازه شد محنت بی مادری اطفالش
که فلک از سرشان سایه ی آن باب گرفت
نوح در نوحه که طوفان مصائب برخاست
خاک را گویی که یک بار دگر آب گرفت
روی قنبر که چو گیسوی حسن بود سیاه
از غم قتل علی گونه ی مهتاب گرفت
حسنش شال عزا کرد به گردن چو حسین
آه کاین منظره جان از تن اصحاب گرفت
خوشدل از خون علی لاله و گل رنگین است
نه همین خون علی دامن محراب گرفت
مرحوم #استاد_خوشدل_تهرانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
#@shia_poem
#شام_غریبان
#حضرت_امیرالمؤمنین_علی_علیه_السلام
#ترکیب_بند
كوفه امشب چه ساكت و سرد است
كوفه امشب چقدر پُر درد است
كوفه امشب نميرود در خواب
كوفه گرچه عجيب نامرد است
چشمهایِ يتيمها پُر خون
سرِ راهِ امير شبگرد است
كاسهها خالی است از شير و
چهره از فرطِ گريهها زرد است
آه مادر ، غريبه امشب نيست
نانِ ما را پدر نياورد است
نذر دارم كه خونجگر نشوم
من يتيمم يتيم تر نشوم
پيرمردی كه میرسید اينجا
مو سپيدی كه در دلِ شبها
رویِ دوشش هميشه زخمی بود
ردّی از بارِ كيسهی خُرما
در كنار تنور نان میپخت
خندهاش میربود غمها را
جایِ بازیِ ما به دامنِ او
پهلوان بود بود مَركبِ ما
آه مادر بگو كجا رفته؟
آه بابا دلم گرفته بيا
چهرهاش بينِ خانه ديدن داشت
حرفهایِ دلش شنيدن داشت
گفت زخمی به زخمها نزنید
یا نمک رویِ زخم ما نزنید
گفت با ما كه طعنهها نزنيد
دستِ رد بر من و خدا نزنيد
گريه میكرد و زيرِ لب ميگفت
كه نمك رویِ زخمِ ما نزنيد
روزگاری يتيم اگر ديديد
خنده بر اشک بی صدا نزنيد
پيشِ چشمانِ دختری كوچك
سنگها را به نيزهها نزنيد
سرِ زنجير را به هر طرف نكشيد
عمهاش را به ناسزا نزنيد
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#حضرت_امیرالمؤمنین_علی_علیه_السلام
#شام_غریبان
#غزل
نه همین خون علی دامن محراب گرفت
از دل زینب بی مادر خود تاب گرفت
او نشد کشته که عدل و شرف و تقوی مرد
مرگش از دیده ی صاحب نظران خواب گرفت
تازه شد محنت بی مادری اطفالش
که فلک از سرشان سایه ی آن باب گرفت
نوح در نوحه که طوفان مصائب برخاست
خاک را گویی که یک بار دگر آب گرفت
روی قنبر که چو گیسوی حسن بود سیاه
از غم قتل علی گونه ی مهتاب گرفت
حسنش شال عزا کرد به گردن چو حسین
آه کاین منظره جان از تن اصحاب گرفت
خوشدل از خون علی لاله و گل رنگین است
نه همین خون علی دامن محراب گرفت
مرحوم #استاد_خوشدل_تهرانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem