#امام_باقر_علیه_السلام
#ولادت
#قصیده
آن مقتدا كه هستی دارد قوام از او
خورشيد و ماه نور گرفتند وام از او
آن پنجمين امام كه معصوم هفتم است
دارد حريم كعبه ي دين احترام از او
دريا شكاف علم و يقين «باقرالعلوم»
ماهي كه شرمگين شده بدر تمام از او
او باغبان علم و فضيلت شد و به جاست
آن گلشني كه يافته فيض مدام از او
گل هاي باغ معرفت و بوستان علم
دارند رنگ و جلوه گري هر كدام از او
روشن چراغ دانش و بينش ز نور اوست
دارد حياتِ علم و فضیلت دوام از او
دانش به حُسن مطلع او گفت آفرين
بينش رسيده است به حُسن ختام از او
بطحا شده است باغ بهشت از ولادتش
يثرب شده است روضۀ دارالسلام از او
در گردش مدار، فروغ اميد را
منظومه هاي عشق گرفتند وام از او
تا رهنماي خلق شود در ره نجات
بالله گرفته بود خدا التزام از او
قولش هماره قول رسول كريم بود
شد جلوۀ حديث نبي مستدام از او
اين آفتاب عشق كه سوي دمشق رفت
گفتي گرفت روشني روز شام از او
بزم هشام بود به شام و گمان نبود
دعوت كند به «سَبق رِمايه» هشام از او
هر چند عذر خواست ز پرتاب تير و خواست
تا حكم انصراف بگيرد امام از او
اما هشام بر سخن خود فشرد پاي
تير و كمان گرفت امام همام از او
تير و كمان گرفت و هدف را نشانه رفت
تا ضرب شست بنگرد و اهتمام از او
فضل و بزرگواري آن مظهر گذشت
راضي نشد كه خصم شود تلخ كام از او
تير نخست چون به هدف كارگر فتاد
پروانه يافتند يكايك سهام از او
مي دوخت تير را به دل تير در هدف
بود از خداي نصرت و سعي تمام از او
آماج تير شد چو هدف شد بر آسمان
تجليل بي مبالغۀ خاص و عام از او
اين است رهبري كه بهر لحظه قدسيان
در عرش مي برند به تقديس نام از او
همراه اوست عطر شهيدان كربلا
خيزد هنوز رايحه آن قيام از او
«جابر» سلام ختم رُسل را به او رساند
با گوش جان شنيد جواب سلام از او
از سعي او گرفته صفا، مروه و صفا
بر جاي مانده حرمت بيت الحرام از او
از صد هزار بوسهي خورشيد خوشتر است
خال سياه كعبه و يك استلام از او
اصحاب معرفت به ادب گرد آمدند
باشد كه بشنوند حديث و پيام از او
گوهرفشان به خدمت او طبع «حميري» است
شعر «كميت» يافته قدر و مقام از او
در ساحل غدير ولايت نشسته اند
آنان كه چون «فُضيل» گرفتند جام از او
رو تشنگي بجوي «شفق» گر اميد توست
جامي ز حوض كوثر و شرب مدام از او
#محمدجواد_غفور_زاده
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_زمان_عج
#مناجات
#مثنوی
گفتم به دل، که وقت نیایش شب دعاست
پرواز کن که مقصد من «سُرّ من رآ»ست
آنجا که هست، آینهٔ شادی و سرور
اشراق عشق و عاطفه و جلوهگاه نور...
آنجا که انبیا همه هستند در طواف
آنجا که عشق و عاطفه دارند اعتکاف...
آنجا که دیدهها، پلی از آب بستهاند
یعنی دخیل اشک به «سرداب» بستهاند...
چشم هزار ماه جبین، مشتری اوست
نقش نگین وحی، در انگشتری اوست
محبوب نازنین سراپردهٔ خداست
در کائنات، رحمت گستردهٔ خداست
چون روح، در تمامی اعصار جاری است
جان جهان، ذخیرهٔ پروردگاری است
سنگ بنای کعبه، سیاهی خال اوست
وجه خدای جَلَّ جَلالُه جمال اوست
جان بیفروغ طلعت او جان نمیشود
او حجت خداست که پنهان نمیشود
روزی که ظلم پر کند آفاق دهر را
احلی من العسل کند این جام زهر را
آن روز، روز سلطنت داد و دین رسد
یعنی زمین، به ارث به مستضعفین رسد...
پر میکند ز عدل خود این خاک تیره را
آیینهٔ بهشت کند، این جزیره را
یوسف به بوی پیرهنش زنده میشود
دلهای مرده با سخنش زنده میشود...
او را بخوان در آینهٔ ندبه و سمات
فرزندی از سلالهٔ طاها و محکمات
روی لبش تلاوت لبیک دیدنیست
آری دعای او به اجابت رسیدنیست
احیاگر معالِم دین خداست او
شمسالضحای روشن و نورالهداست او
الهام، کم گرفتی از آن فاطمینَفَس
با خود حدیث نَفْس کن، ای مانده در قفس
یکبار خواندهای، که جوابت ندادهاند؟
آتش گرفتهای تو و آبت ندادهاند؟
تکرار کن به زمزمه در سجده و رکوع
ای دیدگان شبزده! «فَلْتَذْرَفِ الدُّموع»...
ای حُسن مطلع همهٔ انتخابها
تو آفتاب حُسنی و ما در حجابها
مضمون بکر و ناب «مناجات جوشنی»
فرزند اختران درخشان و روشنی...
دیشب به خوابم آمدی ای صبح تابناک
خواندم «متی ترانا» گفتم «متی نراک»
«یا ایها العزیز» ببین خسته حالیام
چشمان پر ستاره و دستان خالیام
ماییم آن خسی که به میقات آمدیم
شرمنده با «بضاعت مزجات» آمدیم
شام فراق سورهٔ والیل خواندهایم
یوسف ندیده «اَوفِ لَنا الکَیل» خواندهایم
یا ایها العزیز به زیباییات قسم
بر حسن بیبدیل و دلآراییات قسم
دلها ز نکهت سخنت، زنده میشود
عالم به بوی پیرهنت، زنده میشود
صبح وصال تو، شب غم را سحر کند
آفاق را نگاه تو زیر و زِبَر کند
موسی تویی، مسیح تویی، مکه طور توست
شهر مدینه چشم به راه ظهور توست
تنها نه از غمت دل یاران گرفته است
چشم بقیع تر شده، باران گرفته است
شعر «شفق» حدیث زبان دل من است
تکرار نام تو ضربان دل من است
#محمدجواد_غفور_زاده
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_باقر_علیه_السلام
#ولادت
#قصیده
آن مقتدا كه هستی دارد قوام از او
خورشيد و ماه نور گرفتند وام از او
آن پنجمين امام كه معصوم هفتم است
دارد حريم كعبه ي دين احترام از او
دريا شكاف علم و يقين «باقرالعلوم»
ماهي كه شرمگين شده بدر تمام از او
او باغبان علم و فضيلت شد و به جاست
آن گلشني كه يافته فيض مدام از او
گل هاي باغ معرفت و بوستان علم
دارند رنگ و جلوه گري هر كدام از او
روشن چراغ دانش و بينش ز نور اوست
دارد حياتِ علم و فضیلت دوام از او
دانش به حُسن مطلع او گفت آفرين
بينش رسيده است به حُسن ختام از او
بطحا شده است باغ بهشت از ولادتش
يثرب شده است روضۀ دارالسلام از او
در گردش مدار، فروغ اميد را
منظومه هاي عشق گرفتند وام از او
تا رهنماي خلق شود در ره نجات
بالله گرفته بود خدا التزام از او
قولش هماره قول رسول كريم بود
شد جلوۀ حديث نبي مستدام از او
اين آفتاب عشق كه سوي دمشق رفت
گفتي گرفت روشني روز شام از او
بزم هشام بود به شام و گمان نبود
دعوت كند به «سَبق رِمايه» هشام از او
هر چند عذر خواست ز پرتاب تير و خواست
تا حكم انصراف بگيرد امام از او
اما هشام بر سخن خود فشرد پاي
تير و كمان گرفت امام همام از او
تير و كمان گرفت و هدف را نشانه رفت
تا ضرب شست بنگرد و اهتمام از او
فضل و بزرگواري آن مظهر گذشت
راضي نشد كه خصم شود تلخ كام از او
تير نخست چون به هدف كارگر فتاد
پروانه يافتند يكايك سهام از او
مي دوخت تير را به دل تير در هدف
بود از خداي نصرت و سعي تمام از او
آماج تير شد چو هدف شد بر آسمان
تجليل بي مبالغۀ خاص و عام از او
اين است رهبري كه بهر لحظه قدسيان
در عرش مي برند به تقديس نام از او
همراه اوست عطر شهيدان كربلا
خيزد هنوز رايحه آن قيام از او
«جابر» سلام ختم رُسل را به او رساند
با گوش جان شنيد جواب سلام از او
از سعي او گرفته صفا، مروه و صفا
بر جاي مانده حرمت بيت الحرام از او
از صد هزار بوسهي خورشيد خوشتر است
خال سياه كعبه و يك استلام از او
اصحاب معرفت به ادب گرد آمدند
باشد كه بشنوند حديث و پيام از او
گوهرفشان به خدمت او طبع «حميري» است
شعر «كميت» يافته قدر و مقام از او
در ساحل غدير ولايت نشسته اند
آنان كه چون «فُضيل» گرفتند جام از او
رو تشنگي بجوي «شفق» گر اميد توست
جامي ز حوض كوثر و شرب مدام از او
#محمدجواد_غفور_زاده
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_باقر_علیه_السلام
#ولادت
#قصیده
آن مقتدا كه هستی دارد قوام از او
خورشيد و ماه نور گرفتند وام از او
آن پنجمين امام كه معصوم هفتم است
دارد حريم كعبه ي دين احترام از او
دريا شكاف علم و يقين «باقرالعلوم»
ماهي كه شرمگين شده بدر تمام از او
او باغبان علم و فضيلت شد و به جاست
آن گلشني كه يافته فيض مدام از او
گل هاي باغ معرفت و بوستان علم
دارند رنگ و جلوه گري هر كدام از او
روشن چراغ دانش و بينش ز نور اوست
دارد حياتِ علم و فضیلت دوام از او
دانش به حُسن مطلع او گفت آفرين
بينش رسيده است به حُسن ختام از او
بطحا شده است باغ بهشت از ولادتش
يثرب شده است روضۀ دارالسلام از او
در گردش مدار، فروغ اميد را
منظومه هاي عشق گرفتند وام از او
تا رهنماي خلق شود در ره نجات
بالله گرفته بود خدا التزام از او
قولش هماره قول رسول كريم بود
شد جلوۀ حديث نبي مستدام از او
اين آفتاب عشق كه سوي دمشق رفت
گفتي گرفت روشني روز شام از او
بزم هشام بود به شام و گمان نبود
دعوت كند به «سَبق رِمايه» هشام از او
هر چند عذر خواست ز پرتاب تير و خواست
تا حكم انصراف بگيرد امام از او
اما هشام بر سخن خود فشرد پاي
تير و كمان گرفت امام همام از او
تير و كمان گرفت و هدف را نشانه رفت
تا ضرب شست بنگرد و اهتمام از او
فضل و بزرگواري آن مظهر گذشت
راضي نشد كه خصم شود تلخ كام از او
تير نخست چون به هدف كارگر فتاد
پروانه يافتند يكايك سهام از او
مي دوخت تير را به دل تير در هدف
بود از خداي نصرت و سعي تمام از او
آماج تير شد چو هدف شد بر آسمان
تجليل بي مبالغۀ خاص و عام از او
اين است رهبري كه بهر لحظه قدسيان
در عرش مي برند به تقديس نام از او
همراه اوست عطر شهيدان كربلا
خيزد هنوز رايحه آن قيام از او
«جابر» سلام ختم رُسل را به او رساند
با گوش جان شنيد جواب سلام از او
از سعي او گرفته صفا، مروه و صفا
بر جاي مانده حرمت بيت الحرام از او
از صد هزار بوسهي خورشيد خوشتر است
خال سياه كعبه و يك استلام از او
اصحاب معرفت به ادب گرد آمدند
باشد كه بشنوند حديث و پيام از او
گوهرفشان به خدمت او طبع «حميري» است
شعر «كميت» يافته قدر و مقام از او
در ساحل غدير ولايت نشسته اند
آنان كه چون «فُضيل» گرفتند جام از او
رو تشنگي بجوي «شفق» گر اميد توست
جامي ز حوض كوثر و شرب مدام از او
#محمدجواد_غفور_زاده
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_باقر_علیه_السلام
#ولادت
#قصیده
آن مقتدا كه هستی دارد قوام از او
خورشيد و ماه نور گرفتند وام از او
آن پنجمين امام كه معصوم هفتم است
دارد حريم كعبه ي دين احترام از او
دريا شكاف علم و يقين «باقرالعلوم»
ماهي كه شرمگين شده بدر تمام از او
او باغبان علم و فضيلت شد و به جاست
آن گلشني كه يافته فيض مدام از او
گل هاي باغ معرفت و بوستان علم
دارند رنگ و جلوه گري هر كدام از او
روشن چراغ دانش و بينش ز نور اوست
دارد حياتِ علم و فضیلت دوام از او
دانش به حُسن مطلع او گفت آفرين
بينش رسيده است به حُسن ختام از او
بطحا شده است باغ بهشت از ولادتش
يثرب شده است روضۀ دارالسلام از او
در گردش مدار، فروغ اميد را
منظومه هاي عشق گرفتند وام از او
تا رهنماي خلق شود در ره نجات
بالله گرفته بود خدا التزام از او
قولش هماره قول رسول كريم بود
شد جلوۀ حديث نبي مستدام از او
اين آفتاب عشق كه سوي دمشق رفت
گفتي گرفت روشني روز شام از او
بزم هشام بود به شام و گمان نبود
دعوت كند به «سَبق رِمايه» هشام از او
هر چند عذر خواست ز پرتاب تير و خواست
تا حكم انصراف بگيرد امام از او
اما هشام بر سخن خود فشرد پاي
تير و كمان گرفت امام همام از او
تير و كمان گرفت و هدف را نشانه رفت
تا ضرب شست بنگرد و اهتمام از او
فضل و بزرگواري آن مظهر گذشت
راضي نشد كه خصم شود تلخ كام از او
تير نخست چون به هدف كارگر فتاد
پروانه يافتند يكايك سهام از او
مي دوخت تير را به دل تير در هدف
بود از خداي نصرت و سعي تمام از او
آماج تير شد چو هدف شد بر آسمان
تجليل بي مبالغۀ خاص و عام از او
اين است رهبري كه بهر لحظه قدسيان
در عرش مي برند به تقديس نام از او
همراه اوست عطر شهيدان كربلا
خيزد هنوز رايحه آن قيام از او
«جابر» سلام ختم رُسل را به او رساند
با گوش جان شنيد جواب سلام از او
از سعي او گرفته صفا، مروه و صفا
بر جاي مانده حرمت بيت الحرام از او
از صد هزار بوسهي خورشيد خوشتر است
خال سياه كعبه و يك استلام از او
اصحاب معرفت به ادب گرد آمدند
باشد كه بشنوند حديث و پيام از او
گوهرفشان به خدمت او طبع «حميري» است
شعر «كميت» يافته قدر و مقام از او
در ساحل غدير ولايت نشسته اند
آنان كه چون «فُضيل» گرفتند جام از او
رو تشنگي بجوي «شفق» گر اميد توست
جامي ز حوض كوثر و شرب مدام از او
#محمدجواد_غفور_زاده
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_باقر_علیه_السلام
#ولادت
#قصیده
آن مقتدا كه هستی دارد قوام از او
خورشيد و ماه نور گرفتند وام از او
آن پنجمين امام كه معصوم هفتم است
دارد حريم كعبه ي دين احترام از او
دريا شكاف علم و يقين «باقرالعلوم»
ماهي كه شرمگين شده بدر تمام از او
او باغبان علم و فضيلت شد و به جاست
آن گلشني كه يافته فيض مدام از او
گل هاي باغ معرفت و بوستان علم
دارند رنگ و جلوه گري هر كدام از او
روشن چراغ دانش و بينش ز نور اوست
دارد حياتِ علم و فضیلت دوام از او
دانش به حُسن مطلع او گفت آفرين
بينش رسيده است به حُسن ختام از او
بطحا شده است باغ بهشت از ولادتش
يثرب شده است روضۀ دارالسلام از او
در گردش مدار، فروغ اميد را
منظومه هاي عشق گرفتند وام از او
تا رهنماي خلق شود در ره نجات
بالله گرفته بود خدا التزام از او
قولش هماره قول رسول كريم بود
شد جلوۀ حديث نبي مستدام از او
اين آفتاب عشق كه سوي دمشق رفت
گفتي گرفت روشني روز شام از او
بزم هشام بود به شام و گمان نبود
دعوت كند به «سَبق رِمايه» هشام از او
هر چند عذر خواست ز پرتاب تير و خواست
تا حكم انصراف بگيرد امام از او
اما هشام بر سخن خود فشرد پاي
تير و كمان گرفت امام همام از او
تير و كمان گرفت و هدف را نشانه رفت
تا ضرب شست بنگرد و اهتمام از او
فضل و بزرگواري آن مظهر گذشت
راضي نشد كه خصم شود تلخ كام از او
تير نخست چون به هدف كارگر فتاد
پروانه يافتند يكايك سهام از او
مي دوخت تير را به دل تير در هدف
بود از خداي نصرت و سعي تمام از او
آماج تير شد چو هدف شد بر آسمان
تجليل بي مبالغۀ خاص و عام از او
اين است رهبري كه بهر لحظه قدسيان
در عرش مي برند به تقديس نام از او
همراه اوست عطر شهيدان كربلا
خيزد هنوز رايحه آن قيام از او
«جابر» سلام ختم رُسل را به او رساند
با گوش جان شنيد جواب سلام از او
از سعي او گرفته صفا، مروه و صفا
بر جاي مانده حرمت بيت الحرام از او
از صد هزار بوسهي خورشيد خوشتر است
خال سياه كعبه و يك استلام از او
اصحاب معرفت به ادب گرد آمدند
باشد كه بشنوند حديث و پيام از او
گوهرفشان به خدمت او طبع «حميري» است
شعر «كميت» يافته قدر و مقام از او
در ساحل غدير ولايت نشسته اند
آنان كه چون «فُضيل» گرفتند جام از او
رو تشنگي بجوي «شفق» گر اميد توست
جامي ز حوض كوثر و شرب مدام از او
#محمدجواد_غفور_زاده
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem