eitaa logo
شعر شیعه
7.6هزار دنبال‌کننده
608 عکس
214 ویدیو
23 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
لال است آن‌زبان که نگوید ثنای‌تو  کور است دیده‌ای‌که‌ببیند سوای‌تو  رحمت‌به‌روح"صائب"شیرین‌سخن که‌گفت:  «عالم‌پر است از تو وخالی‌است جای‌تو»  از آن‌سری،که‌پای گذاری‌به‌چشم ما  ای‌چشم‌جبرئیل امین! جای پای تو   هرشب،دلم‌مسافرسرداب‌سامره‌ست همچون‌کبوتری که پرد در‌هوای تو   شب‌های جمعه ناحیه خوانند انبیا  در صحن سیّدالشّهدا با صدای تو  ای کاش در کنارحرم،صبح‌جمعه‌ای  تو بر حسین گریه کنی، ما برای تو  هرنیمه‌شب که بهرظهورت،دعاکنی  آمین فاطمه است، جواب دعای تو   دارند التماس دعا از تو دوستان  هر لحظه در زیارت کرببلای تو  بگذارما به جای توگرییم بر حسین تبدیل تابه‌خون نشود،اشک‌های‌تو  "میثم"اگر به‌کعبه بود،‌لحظة ظهور  زیبد کند هزار سر و جان فدای تو @shia_poem
۲۹ آذر ۱۳۹۸
واسطه ی فیضِ الهی بیا نقطه ی پایانِ تباهی بیا چند بماند رخِ تو در حجاب خیز و نما یکسره پا در رکاب خسته ز مهجوریِ داغ توأیم بلبلِ سرگشته ی باغِ توأیم این من و این جان و دلِ بیقرار از سفرِ دور نیامد سوار دل به سرِ کوی تو افکنده ام از دمِ عشق تو فقط زنده ام در پی دیدارِ تو گم می شوم در به درِ کوچه ی قم می شوم تا که بیایم به درِ جمکران پُر شوَم از بوی زلالِ اذان این لبِ من زمزمه پردازِ توست سوخته جان از غمِ آواز توست باز خبر، باز خبر می رسد بوی تو در وقتِ سحر می رسد مانده برایم همه دلواپسی من که به غیرِ تو ندارم کسی بس که دلم رفت به دنبالِ تو هست دلِ عاشقِ من مالِ تو هاله ی نور است رُخت در شبم شعرِ تو جاریست به روی لبم کی غمِ ایام به سر می رسد در پسِ این شام سحر می رسد کاش که در عشقِ تو بینا شوَم پنجره ای سمتِ تماشا شوَم قبله ی من کوی تماشائی ات من به فدای تو وُ زیبایی ات تو همه ی دار و ندارِ منی ماهِ زلالِ شبِ تارِ منی گر چه غریبانه رها مانده ایم در شبِ هجرانِ تو جا مانده ایم ما همه سرخوش ز شرابِ توییم یکسره ای عشق، خرابِ توییم ای تو پُر از سینه ی مهر و وفا مرتبه ی پاکی و عشق و صفا قافله ی ما شده بی ساربان هست به لبها همه آه و فغان ساقیِ آدینه ی لب تشنگان چشم جهان را به تماشا رسان پرده بر انداز ز رخسارِ خویش تا که کنی خلق گرفتار ِخویش! @shia_poem
۲۹ آذر ۱۳۹۸
حسرت روز و شبم روی شما را دیدن چند دوری به مدارِ سرتان چرخیدن وسط گریه ی این وصل کمی خندیدن پوزه را بر سر خاک قدمت مالیدن چه شود اینکه گدا هم به نوایی برسد؟! به روی صورت ما زلف رهایی برسد اینکه یک عمر نبینم رخ یارم سخت است بی خبر بودنِ از حال نگارم سخت است سر روی زانوی غربت بگذارم سخت است جز تو مردم بنشینند کنارم سخت است یا که می میرم و جسم و کفنم میپوسد یا که روزی لب من پای تو را میبوسد آشنای دل ویرانه ی من تنها تو پس مصفی شدن کلبه ی این دل با تو دل نبستم به کسی جان خودم الا تو سائلم…بی سرو پایم به خدا اما تو شهریاری و فقط “عادتکم احسان” است شرح این جمله خودش چند سری دیوان است ای که دریای کرم, معدن حکمت هستی صاحب تیغ دوسر صاحب شوکت هستی دو جهان واسطه ی بارش رحمت هستی در سیاهی زمان راه سعادت هستی راه گم کرده ام ای شاه بیا کاری کن من پناهنده شدم… باز مرا یاری کن به رسولی که شد از غصه لبالب سوگند به نواهای علی در دل هرشب سوگند به قد فاطمه که گشت مورّب سوگند به پریشانی و حیرانی زینب سوگند منجی آخر هر بی سر و سامان برگرد یوسف فاطمه بر مردم کنعان برگرد @shia_poem
۲۹ آذر ۱۳۹۸
در باغ های شهره به اوج معطری در چشمه گلاب دل انگیز قمصری در دشتهای سبز و چمن خیز و دلنواز در جاده های ممتد سرو و صنوبری در ریشه تصور تاریک تاک ها در چشمه سار های خروشان کوثری در موج موج آبی تسنیم و سرسبیل در آسمان روشن شبهای اختری در جاده ای که لحظه ای از جای جای آن حتی نسیم هم نگذشته است سرسری در نص آیه های پر از نور کردگار در شرح هر حدیث زلال پیمبری در هر حدیث قدسی و هر ذکر مستند در متن صادقانه ی آیین جعفری در خطبه های هر نبی صاحب کتاب در مصحف نمونه ی زهرای اطهری تنها علی است آنکه میان تمام خلق با او کسی نیافت توان برابری بر کرسی قضاوت یکتایی علی باید خود خدا بنشیند به داوری مسند نشین عرش معلی ست مرتضی مصدر علی است در دل هر یاء مصدری ما محو آفتاب جمالش شدیم و هست در ساق عرش یکسره در سایه گستری با دیدن جمال علی میزند ملک بی اختیار صیحه ی الله و اکبری در نام اوست خسته قلم هر چه خوش نویس در فضل اوست بسته زبان هر چه منبری با خواندن فضائل او داغ میشود بازار شاعری و بساط سخنوری چرخیده اند دور علی سال های سال ناهید و زهره و زحل و ماه و مشتری در پیشگاه نور علی غرق ظلمت است صد ها هزار آینه خورشید خاوری خواندیم خطبه های امیرالکلام را با قند های پارسی و شور آذری خم میشدند پیش خم ذوالفقار او هنگام کارزار مقامات لشکری مانند کاه نقش زمین شد مقابلش هر کس که داشت داعیه ی کوه پیکری ناد علی بخوان که پس از نام نامی اش با یک اشاره وا شود ابواب خیبری در اضطرار بر لبم امن یجیب نیست نام علی ست بر لب من وقت مضطری خون حسین اوست نشانی از اقتدار صلح حسن چه بود ؟... نماد دلاوری وقت گریز آمده ، این بیت کربلاست آیا کسی نمانده بیاید به یاوری یک عده مست کرده و فرزند زر شدند انگار مرده بود مرام ابوذری تاریخ منزجر شده از عمروعاص ها اسلام زخم خورده از امثال اشعری شرح فضایل علوی را نوشته اند حسکانی و سیوطی و شیخ زمخشری حقی که از خدا به علی واگذار شد هرگز نمیرسد به فلانی و دیگری فریاد شقشقیه ی مولا اثر نداشت بر قوم کور دل شده ی شهره در کری من حق پرست هستم و حق حضرت علی ست از این طریق شهره شهرم به کافری بی شک برای حضرت مرضیه هیچ کس غیر از علی نبود سزاوار همسری عقد علی و فاطمه بی شبهه در ازل در پیشگاه حضرت حق گشته محضری ما خاک پای فاطمه هستیم تا ابد در خاندان ما همه هستند حیدری نه اشتباه گفتم و باید چنین نوشت ما نوکریم و شهرت ما هست قنبری ما را هوای سلطنت ملک دیگری است تا روز حشر سلطنت ماست نوکری ما را به خاک چادر مادر امید هاست چون خاندان فاطمه هستند مادری عالم فدای‌فضه کنیزش که بوده‌است کوچک ترین کرامت او کیمیاگری وقتی قسیم دوزخ و جنت فقط علی است باشد امید ما به کرم حداکثری با اشرف خلایق عالم که مصطفی است تنها علی رسیده به فیض برادری دلبسته کسی نشدم چون کسی نبود غیر از علی و آل علی باب دلبری خوشبخت آن فقیر که در آستان او این فقر را عوض نکند با توانگری سنجیدن عیار قصاید به دست کیست وقتی که شعر گوهر و مولا ست گوهری جان ها فدای ماه ترین یادگار او عالم فدای قامت فرزند عسکری این بیت آخر است و دو زانو نشسته ایم چشم انتظار آمدن ماه آخری @shia_poem
۳۰ آذر ۱۳۹۸
هر نصر من الله به شمشیر علی بود هر فتح قریب از دل چون شیر علی بود در خیبر و بدرش همه یکپارچه گفتند: پیروزی اسلام به شمشیر علی بود آن رعشه که بر کاخ معاویه درافتاد پیداست که از نعره تکبیر علی بود در سینه اگر بغض علی داشت عجب نیست چون سینه دشمن هدف تیر علی بود یک قوم در اندیشه تحقیر علی بود یک طایفه مشغول به تکفیر علی بود گفتند و نماندند ولی نام علی ماند الحق که علی شاهد تکثیر علی بود حتی به سکوتش کمر تفرقه خم شد این وحدت ما حاصل تدبیر علی بود صد رنگ عوض کرد بشر در طی ایام تاریخ کجا شاهد تغییر علی بود؟ فرمود که دوزخ چه بسا خلق نمی‌شد در هر دل اگر مهر فراگیر علی بود پیغمبر ما آینه حسن خدا بود در آینه هر آینه تصویر علی بود هنگام سحر فاطمه بر منبری از نور با یازده آیینه به تفسیر علی بود از خاک نجف شاخه انگور بر آمد این معجزه تاک به اکسیر علی بود ایوان نجف! هان تو شهادت بده فردا این دل همه عمر به تسخیر علی بود @shia_poem
۳۰ آذر ۱۳۹۸
بی هیاهو و بی صدا...خلوت آستانِ گره گشا خلوت پرچم ِ رویِ گنبد آشفته حرم شاه با وفا خلوت اشکِ میدانِ مشک شد جاری شده ایوان-طلا چرا خلوت؟! کاش میمردم و نمی دیدم لحظه ای زیرِ قبّه را خلوت قاتل جانِ من شد این تصویر... دورِ شش گوشه! کربلا! خلوت... سائلی نیست و شده ست چرا؟! دورِ ارباب، از گدا خلوت داغِ تو شد اضافه یابن شبیب پس بخوان روضه در خفا...خلوت... ¤ وای از سینه ای که لب تشنه کرده با تیرِ بیهوا خلوت همه رفتند و پیکری جا ماند... شد پس از حمله خیمه ها خلوت! @shia_poem
۵ دی ۱۳۹۸
من رفتنی هستم دگر یاور نداری مظلوم! با مظلومه ات کاری نداری؟ تا رفع زحمت کردنم چیزی نمانده فردا در این بستر، تو بیماری نداری مثل جنین زانو بغل کردن ندارد خانه نشین! گیرم طرفداری نداری با گریه دردت را بگو عیبی ندارد وقتی که غم داری و غم خواری نداری وقتی که دفنم می کنی آقا بمیرم تاریک تر از آن شب تاری نداری مردم اگر از تو سراغم را گرفتند از قبر من مولا خبر داری! نداری! دیگر خداحافظ، حلالم کن علی جان جان تو جان بچه ها، کاری نداری @shia_poem
۶ دی ۱۳۹۸
هستي بدون نام تو خسته ست فاطمه پاشيده ازهم است و گسسته ست فاطمه بازار هاي هردو جهان بي اجازه ات دست از زر و مبادله شسته ست فاطمه هستی مدير مكتب درس پيمبران ايوب پاي درس، نشسته ست فاطمه حوا و آدميت و آدم از ابتدا با نسل محشر تو خجسته ست فاطمه حي علي الصلوه تو خورشيد منتشر دستان نور پيش تو بسته ست فاطمه آئينه اي كه نام تو از بر نكرده است تصوير منحني و شكسته ست فاطمه دستي براي ثبت شفاعت تكان بده هر كس كه در عزات نشسته ست فاطمه @shia_poem
۶ دی ۱۳۹۸
مرا به هرچه پرستش رواست باور کن مرا به هرچه برایت خداست باور کن برای لحظه تنهایی تو می میرم دلم اسیر هزاران چراست باور کن سخن گزافه نگفتم دوباره میگویم که عشق منشاءغار حراست باور کن . علی وجود تمام تمام عشق است و امیر عاشق این اولیا ست باور کن خدیجه را که به سلطان عشق معروف است در عشق فاطمه بانگی رهاست باور کن بهشت عشق محمد ،درخت طوبی شد که ریشه در نظر کبریاست باور کن دو برگ شاخه طوبی دو دست عباس است که بال میزند و با وفاست باور کن حسین میوه ترین حاصل درخت علی ست بهشت پیش حسینش گداست باور کن حسن همیشه سکوت است ،مهربان ، محکم چراغ خانه ی آل عباست باور کن دوباره مصرعی از عشق و جبرئیل آمد که عشق نسخه ای ازکیمیاست باور کن @shia_poem
۶ دی ۱۳۹۸
نداریم از سر خجلت، زبان عذرخواهی را کدامین توبه خواهد برد از ما روسیاهی را ندیدم غیر تلخی در زبان با شکوه وا کردن شکرها در دهان دیدم شکوه شکرخواهی را نمی‌خواهند خوبان جز فقیری نعمتی از او گدایان خوب می‌دانند قدر پادشاهی را کجا جز سادگی نقشی پذیرد چهرهٔ زردم قلم یار مرکب نیست کاغذهای کاهی را بهار آمد، جهان دست و ترنج از هم نمی‌داند گواهی می‌دهد هر حُسنِ یوسف بی‌گناهی را بهار آموزگار وعده «یُدرِککُمُ المَوت» است دلا آماده شو آن لحظهٔ خواهی، نخواهی را چه فهمد تیره‌روز از «یُخرِجُ الحَیَّ مِنَ المَیِّت»؟ چه داند شب‌پرست، ‌آهنگ باد صبحگاهی را؟ کجا در پیش خصم اظهار عجز از آبرومندی‌ست؟ دلا از لوح سینه پاک کن اوهام واهی را من از دریای شورانگیز معنی عذر می‌خواهم که در تُنگِ غزل محبوس کردم شوق ماهی را قلم از خرمن اشراق امشب خوشه‌چین آمد که وقت مدح آن بانوی معنی آفرین آمد چه بانویی که هر شب سفرهٔ اشک است مهمانش همه کروبیان در عرش مبهوت چراغانش هزاران باغ عطرآگین به فطرت در وجود آمد ز گل‌های فضیلت‌پرور طرف گلستانش چه پلکی زد که مبهوتش زمین صد رنگ را گل کرد صد آیینه تمام آسمان‌ها گشت حیرانش... شکفته باغ بینش در جوار چشمۀ نورش نشسته آفرینش در کنار سفرۀ نانش خدا فرموده تا هجده سحر مهمان ما باشد فرشته‌خلقتی که خلق می‌پندارد انسانش اگر شعب ابی‌طالب، اگر غصب فدک باشد محال است آری آری، بگذرد از عهد و پیمانش نمی‌سازند با سازش هوادارن راه او گواه من وصیتنامهٔ سرخ شهیدانش مدینه، گرچه قبرش را نشان کس نخواهد داد زیارتنامه می‌خواند کنار قبر پنهانش همان قبری که از تشییع پنهانی خبر دارد از اندوه علی، از دل‌پریشانی خبر دارد چه اندوهی که شب خالی ز عطر یاس و شب‌بو شد زمان یک‌سر بدآهنگ و زمین یک‌باره بدخو شد من از «لاتَرفَعوا اصواتکم» در شهر می‌گفتم نمی‌دانم چرا در پشت این خانه هیاهو شد نمی‌دانم چه در شهر مدینه اتفاق افتاد که هر شب نالهٔ «عَجّل وفاتی» سهم بانو شد چه خوابی؟ تا سحر پهلو به پهلو می‌شود اما مگر با درد پهلو می‌توان پهلو به پهلو شد؟ دلش می‌خواست دست و بازویش وقف علی باشد غلاف تیغ اما میهمان دست و بازو شد همه دیدند دست او دگر بالا نمی‌آمد به هر زحمت ولی در روز آخر خانه جارو شد همان دستی که بعد از غسل بیرون از کفن آمد یتیمان را در آغوشش گرفت و خوب دلجو شد چه خوش آن شب، مُصَفّا کرد باغ مهربانی را چه زیبا ریخت در پای علی نقد جوانی را @shia_poem
۶ دی ۱۳۹۸
مانده‌ام با کودکانِ از غذا اُفتاده‌ام باز بالایِ سَرَت با بچه‌ها اُفتاده‌ام بسترت را جمع کردم بسترم را پَهن کُن دردِ پهلو می‌کشم  من هم زِ پا اُفتاده‌ام گرچه پُختی خانمم نانی برایِ چند روز من سه‌ماهی می‌شود از اشتها اُفتاده‌ام موی خاک و روی خاکی و محاسن غرقِ خاک آه میبینی مرا که در کجا اُفتاده‌ام @shia_poem
۶ دی ۱۳۹۸
برگرد دردهای دلم را دوا کنی حاجت به حاجت جگرم را روا کنی برگرد تا که با همه ی مادری خویش گندم برای سفره ی ما آسیا کنی باید تو را دوباره ببینم، صدا کنم باید مرا دوباره ببینی، صدا کنی خیلی دلم گرفته سر چاه میروم برگرد خانه تا که مرا رو برا کنی برگرد تا که طبق روال همیشه ات قبل از خودت سفارش همسایه را کنی این بچه ها بدون تو چیزی نمی خورند برگرد تا دوباره خودت سفره وا کنی از من مراقبند تو ناراحتم مباش باید که افتخار به این بچه ها کنی من هستم و به نیت نبش مزار تو... اصلا نیاز نیست کمی اعتنا کنی با ذالفقار بر سر خاکت نشسته ام وقتش شده دوباره برایم دعا کنی تولیت حریم بلندت با من است با شرط اینکه تو نجفم را بنا کنی @shia_poem
۶ دی ۱۳۹۸