eitaa logo
شعر شیعه
7.5هزار دنبال‌کننده
579 عکس
207 ویدیو
21 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
امید خیمه‌های ناامید است بریده دست‌وپای این‌شهید است بگو با زائران؛ این قبر کوچک مزار یک علمدار رشید است @shia_poem
سلام کردم و گفتم  سلامِ ما عباس قنوت بستم و خواندم که  آتنا عباس سلام حضرتِ سجده  سلام حضرتِ فضل سلام سیدنا سیدالبُکاء عباس چراغ خانه‌ی ام‌البنین  کفیل حرم خیال فاطمه راحت شده است با عباس دخیلِ دست من ای دست‌گیرِ بی دستم بگیر دست مرا بین دست‌ها عباس رسیده‌ام به حرم تا که جبرئیل شوم که بالِ من ببری  بام کبریا عباس زمانه بر سر جنگ است یا علی مددی مدد زِ غیر تو ننگ است نزد ما عباس چه جلوه‌ای است که باب‌الحوائجِ همه‌ای که ارمنی ندهد دل به جز شما عباس در امتداد علی آمدی ، زمانه شنید صدای حیرت مرحب که مرحبا عباس میان جمع سلحشورها رساندی تو کلاس رزم علی را به انتها عباس بزن به صحنه صفین با نقاب ولی مباد چشم زنندت تورا تورا عباس به رزم مالک‌اشتر چه دیده می‌گوید اگر غلط نکنم  این علی است یا عباس به بام کعبه قدم زن که منبرت بشود که خطبه‌ی تو شود شرح مرتضی عباس چقدر نام علی می‌بریم با نامت که دیده‌ایم  علی را در این نما عباس قسم به وعده شیرین من یمت یرنی چه می‌شود که علی با حسین با عباس... به جز حسین نگفتی به جز علی حاشا به جز حسین ندیدی به جز خدا عباس نفَس بده که نفس پای این علم بزنیم که آخرین نفس ماست  سیدا عباس چه غم برای گره‌های کور ما ، وقتی گره زدیم به شالی گره‌گشا عباس غریب نیست که در کشتی نجات حسین بگویم اینکه فقط بوده ناخدا عباس ضریح تو زره‌ات شد که ما دخیل شویم که روی ما بشود رو به کربلا عباس هنوز  علقمه سوزان  فرات سرگردان  هنوز  پرسش آبی  چراچرا عباس هنوز مَشک و سکینه هنوز اشک و رُباب هنوز ناله‌ی برگرد خیمه‌ها عباس همین‌که دید که اصرار می‌کنی بروی حسین زیر لبی گفت که:  کجا عباس؟ تویی بهانه‌ی این معرکه بنفسی انت فقط حسین به تو گفت که بنفسی انت @shia_poem
یا ساقی العطاشا در غزه، هزار طفل غمگین، تشنه‌ست صد لاله و صدهزار نسرین، تشنه‌ست برگرد و برای کودکان آب بیار! یا حضرتِ عباس! فلسطین تشنه‌ست ✍🏻 🏷 |
کشیده‌ام زِ تنت نیزه‌ای حلالم کن که تکیه‌گاه کنم تا حرم مرا  ببرد بیا خدای ادب، پیش جمع بی‌ادبان بلند شو که کسی محترم مرا ببرد قرار بود به دستت کنیم تکیه همه قرار نیست که دست قلم مرا ببرد پس از تو صبرِ حُسینت به لب رسیده بگو سپاه نیزه بریزد سرم  مرا ببرد به روی دامن پهلو شکسته اُفتادی منم شکسته مگر مادرم مرا ببرد صدای خواهرمان پیش ناقه بعد از توست که شمر آمده دور و برم مرا ببرد سکینه داد زند آمده مرا بخرد... عمو کجاست که با خواهرم مرا ببرد @shia_poem
**روضه از زبان بقیت الله الاعظم من روضه خوان ِ غربت ِ آقای عالمم بی تابِ سربریدة ماهِ محرمم با گریه هر غروب من از حال می روم با هر فرازِ ناحیه گودال می روم صبح وغروب ،ندبه کنان گریه می کنم این روضه را به مادرمان هدیه می کنم برنیزه تکیه داد وز جایش بلند شد دردش گرفته بود صدایش بلند شد فرمود: زنده ام به کجا حمله می کنید نامردها به خیمه چرا حمله می کنید کارِ مرا تمام نکرده کجا ؟سنان!!!!           اینجا کنارِ لشگری از گرگ ها بمان با یالِ غرق خون شده برگشت ذوالجناح با زین واژگون شده برگشت ذوالجناح اینجا به بعد ضربه زدن ها شروع شد اینجا به بعد شیون زنها شروع شد دیدم خودم به چشم ترم وای وای وای بیرون زدند اهلِ حرم وای وای وای دنبالِ ذوالجناح هراسان وبی پناه با عمه آمدند به بالای قتلگاه جدِ مرا محاصره کردند یک سپاه دیدم چگونه عمه ما می کند نگاه هرکس رسید نیزة خود را شکست ورفت یک استخوان ز سینة آقا شکست و رفت یک عده بر تمام تنش سنگ می زدند       یک عده بر لباسِ تنش چنگ می زدند در آن میانه حرمتِ آئینه ها شکست وقتی که شمر آمد وبر سینه اش نشست از دستِ او محاسنِ جدم رها نشد هرچه کشید خنجرِ خود، سر جدا نشد تا که زرویِ پیکرِ بی سر بلند شد فریاد یا بُنَیَ ز مادر بلند شد اینجا به بعد گریة من رنگِ خون شود گیسو به دست شمر ز مقتل برون رود اینجا به بعد زخمِ دلِ ما نمک زدند باور کنید عمة مارا کتک زدند راه فرار از حرم آنروز بسته شد با چوبّ نیزه پهلوی زنها شکسته شد آن شب زنانِ سوخته یاور نداشتند آن شب بنات فاطمه معجر نداشتند @shia_poem
ای تشنه ای که شرح غمت در بیان نبود مارا به سخت جانی خود این گمان نبود ناراحتم زیاد نماندم کنار تو شمر آمد و برای نشستن زمان نبود هر ناقه ای به غربت من گریه کرده است مانند من غریب دراین‌ کاروان نبود ای کاش در رکوع عقیق از تو میگرفت ای کاش بین قافله ای ساربان نبود ماندم چرا به زور کشیدند از تنت آخر لباس کهنه ی تو که گران نبود گفتم به آفتاب نتابد روی تنت شرمنده ام که روی تنت سایبان نبود با لشگری برای سرت جنگ کرده ام پس حق بده اگر که به جسمم توان نبود دیروز شش برادر کرار داشتم امروز دور خواهر تو جز سنان نبود آغوش من که هست چرا مانده ای به خاک جای تن تو برروی ریگ‌ روان نبود لعنت به این سفر که بدون تو میروم تنها شدن که حق من نیمه جان نبود باد صبا ببر به نجف روضه مرا روضه بخوان که دخت علی در امان نبود ما رسممان شهادت و از جان گذشتن است اما دگر اسیر شدن رسممان نبود @shia_poem
هیچ کس ازروی جسمش نیزه ها رابر نداشت دور تا دورش نگاه انداخت ، یک یاور نداشت خواهرش در آن شلوغی ها چطور آمد ندید خواست برخیزد ز جا ، اما  رَمَق  دیگر نداشت گرچه او را قبل گودال از نفس انداختند شاه جانی در تنش بعد از علی اکبر نداشت مادرش با چادرش او را در آغوشش گرفت تا تنش عریان نماند چاره ای دیگر نداشت روی نیزه هم نگاهش از حرم غافل نشد آنچه را می دید با چشمان خود باور نداشت خواهرش تا دید سر تا پا به غارت رفته گفت: کاش دست کم عزیزم دستت انگشتر نداشت پادشاهان تاجدارند، ای بمیرم شاه ما تاج بر سر داشت؟ نه، حتی به پیکر سر نداشت بر زمین خدالتریب افتاد جانِ بوتراب لااقل ای کاش قاتل کینه ازخیبرنداشت تا شنیدم از اسارت آرزو کردم به دل کاش ،شاه کربلا در کربلا دختر نداشت... @shia_poem
تنها شدی و لشکر خونخوار می رسد بوی سقیفه و در و دیوار می رسد از زخم های سوخته ی بی شماره ات حسی شبیه لحظه ی مسمار می رسد با مادرم بگو که دختر پرده نشین تو از کربلا به کوچه و بازار می رسد *** ای یادگار مادر پهلو شکسته ام من بی دفاع، خسته کنارت نشسته ام هستند قاتلان تو همخون دوّمی ای کشته ی جنایت ملعون دوّمی گودال سرخ پر شده از عطر سیب تو رفته به نیزه صورت شیب الخضیب تو از موی تو نشانه در انگشت شمر بود دیدم محاسن تو که در مشت شمر بود این زلف را که خاک بر آن لانه کرده است یادش به خیر مادرمان شانه کرده است از تو لب و سر و دهن از داغ سرخ شد از من تنم به ضربه ی شلاق سرخ شد از من زمان غارتمان سر شکسته اند از تو به نعل تازه چه پیکر شکسته اند بس تیر و نیزه ای که به جسمت شکسته اند ذبح تو را همه به تماشا نشسته اند ناچار می شوم که رهایت کنم حسین فکری برای خیمه و غارت کنم حسین از من سر تو فاصله دارد چه ها کنم با کینه ای که حرمله دارد چه ها کنم آیا به خواهر تو اسیری روا بود؟ با لشکری که بد دهن و بی حیا بود ای وای من زمان خداحافظی شده ای پاره تن زمان خداحافظی شده @shia_poem
رکاب آهسته آهسته ترک خورد و نگین افتاد پر از یاقوت شد عالم، سوار از روی زین افتاد   دگرگون شد جهان، لرزید دنیا، زیر و رو شد خاک دمی که زینت دوش نبی روی زمین افتاد   پس از بی مهری دریا، قسی القلب شد آتش به جان دودمان رحمه للعالمین افتاد   خدایا هیچ زخمی بدتر از دلواپسی‌ها نیست که چشمش سوی خیمه لحظه‌های واپسین افتاد   شکستن با غلاف تیغ را سر بسته میگویم زبانم لال النگوی زنان از آستین افتاد   برای من نگه دار و بیاور زخم‌هایت را اگر خواهر مسیرت سوی من در اربعین افتاد   نفهمیدند طاها را، نفهمیدند یاسین را به چوب خیزران دندانه‌ای از حرف سین افتاد   @shia_poem
آن تندباد تیر، بگو با تنت چه کرد؟   با قلبِ مثل آینه‌ی روشنت، چه کرد؟   وقتی که عرش را به تلاطم کشیده است،   با ما، ببین که روضه‌ی افتادنت چه کرد!؟     می‌گفت روضه‌خوان: که تنت غرق تیر بود   هر تیر، واژگون که شدی، با تنت چه کرد؟   افتادی و سه ساله خبر دارد و خدا   بر خاک، سنگ، با رخِ بی‌جوشنت چه کرد   انداخت این سه شعبه تو را، باغبان! ببین   با حلق نازکِ گل در گلشنت، چه کرد  ! جان داد خواهرت، به خدا! تا که دید، شمر   با چکمه، در کشاکشِ جان دادنت چه کرد ! ای بوسه‌گاه مادر دریا، گلوی تو!   آن تیغ کُند، با رگ و با گردنت چه کرد   از حال رفت و بی‌رمق افتاد روضه‌خوان   دیگر نگفت از این‌که پس از کشتنت چه کرد   یا ایها العزیز! پس انگشترت کجاست؟   آن گله گرگ، با تن و پیراهنت چه کرد؟   لرزید آسمان، چو دویدند اسب‌ها   بر سینه زد رسول، مگر دشمنت چه کرد؟ @shia_poem
ای ز داغ تو روان خون دل از دیده ی حور بی تو عالم همه ماتمکده تا نفخه ی صور خاک بیزان به سر اندر سر نعش تو بنات اشکریزان به بر از سوگ تو شعرای عبور ز تماشای تجلای تو مدهوش کلیم ای سرت سرّ انا الله و سنان نخله ی طور دیده ها گو همه دریا شو و دریا همه خون که پس قتل تو منسوخ شد آیین سرور شمع انجم همه گو اشک عزا باش و بریز بهر ماتمزده کاشانه چه ظلمات چه نور پای در سلسله سجاد و به سر تاج یزید خاک عالم به سر افسر و دیهیم و قصور تیر ترسا و سر سبط رسول مدنی آه اگر طعنه به قرآن زند انجیل و زبور تا جهان باشد و بوده است که داده ست نشان میزبان خفته به کاخ اندر و مهمان به تنور؟ سر بی تن که شنیده است به لب آیه ی کهف یا که دیده است به مشکات تنور آیه ی نور؟ جان فدای تو از حالت جانبازی تو در طف ماریه از یاد بشد شور نشور قدسیان سر به گریبان به حجاب ملکوت حوریان دست به گیسوی پریشان ز قصور گوش خضرا همه پر غلغله ی دیو و پری سطح غبرا همه پر ولوله ی وحش طیور غرق دریای تحیر ز لب خشک تو نوح دست حیرت به دل از صبر تو ایوب صبور مرتضی با دل افروخته لاحول کنان مصطفی با جگر سوخته حیران و حصور کوفیان دست به تاراج حرم کرده دراز آهوان حرم از واهمه در شیون و شور انبیا محو تماشا و ملائک مبهوت شمر سرشار تمنا و تو سرگرم حضور @shia_poem
امشب سپاه حق و باطل صف کشیدند یک دسته حق، یک دسته باطل برگزیدند در انتظار صبح فردا می خروشند یک دسته جان، یک دسته جانان می فروشند یک دسته راه نار را در پیش دارند یک دسته عشق یار را با خویش دارند امشب حسینیون نمی گنجند در پوست فردا بود معراجشان از دوست تا دوست امشب بلا جویان عاشق در نمازند فردا به نوک نیزه سرها سر فرازند امشب دهد آل علی را پاس، عباس فردا کنند اهل حرم عباس، عباس امشب عدو دارد هراس از خشم عباس فردا به میدان خون رود از چشم عباس امشب شود از شرمِ سقا آب، دریا فردا شود از اشک او سیراب، دریا امشب شود وقف ولایت هستِ عباس فردا جدا گردد ز پیکر دست عباس امشب به جای آب، سقا اشک دارد فردا نه دست و نه عَلَم نه مشک دارد امشب شب است و نغمة قرآن اکبر فردا عطش بازی کند با جان اکبر امشب علی دور پدر گردد هماره فردا بود زخمش به پیکر بی شماره امشب فلک بازی کند با جان لیلا فردا شود نقش زمین قرآن لیلا امشب علی اصغر کند شب زنده داری فردا شود خونش ز حلق تشنه جاری امشب سکینه چون کبوتر می زند بال فردا زیارت نامه می خواند به گودال امشب شب است و زینب و اشک شبانه فردا بگیرد اجر خود از تازیانه امشب چو گل زینب گریبان را دریده فردا شود زوارِ رگ های بریده امشب سرشک از چشم پیغمبر روان است فردا سر فرزند زهرا بر سنان است امشب حسین است و شب و چشم تر او فردا زند فواره خون از حنجر او ای کاش امشب آسمان از ره بماند مه جای نور از دیده با ما خون فشاند ای کاش خورشید از افق بیرون نیاید تا جانب گودال شمر دون نیاید ای کاش عمر آسمان پایان پذیرد تا خیمه های فاطمه آتش نگیرد ای اسب ها خون جای اشک از دیده بارید فردا مبادا روی قرآن پا گذارید ای سنگ دشمن نشکنی آیینه اش را ای نیزه نشکافی به مقتل سینه اش را ای اشک امشب مونس چشم ترش باش ای فاطمه فردا تو بالای سرش باش ای جان عالم بال زن از تن برون شو ای چشم "میثم" گریه کن دریای خون شو @shia_poem