eitaa logo
شعر شیعه
7.5هزار دنبال‌کننده
569 عکس
205 ویدیو
21 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
دلبر شب ماه باشد ، دلربای من حسین گر عقیق حُسن یوسف شد ، بُوَد معدن حسین بی نیاز از باغ جنت بی خیال از دوزخم گر به روز حشر بردارد قدم با من حسین گاه ما را می کُشی گاهی مسیحا می شوی وای از عشقی که شد هم دوست هم دشمن حسین پشت پای زائرانت ریخت آب و گفت دل لذتی دارد شکستن های تو ، بشکن حسین بوده ای تنها سه شب بی سر میان قتلگه بعد از آن بودی به روی نیزه ها بی تن حسین پیرهن ها شد از آن روزی برایت رو سیاه که وفا با تو نکرد آن پاره پیراهن حسین بی کفن گشتی که آسان تر رساند عاشقت با نگاه غرق اشکش دست بر دامن حسین بوده از روز ازل پشت و پناه ما غریب در تمام زندگی چون کوهی از آهن حسین @shia_poem
خوردم قسم که توبه نمایم قسم شکست بغضم شکست و دوست ز لطفش،قلم شکست گفتم دلم سیاه شد ای کبریای من دستی به دل کشید و دوباره دلم شکست هر روز ساختم نود و نه بت بزرگ هرشب خدا دورن دلم صد صنم شکست یک قطره اشک ِ شرم من از مهربانی اش گردید گنج عرش و دعا را رقم شکست در پای نعمتش سر تعظیم را بگو سروی که پیش باد نگردید خم، شکست حرف از گناه پیش رحیمی چو او مزن کز سجده ی کلنگ دل سنگ هم شکست ای بی شریک، جز تو شریک غمم نشد از لطف توست لشکر اندوه و غم شکست تا نزد دوست نام علی بردم ای غریب دیوار سخت سینه ی من چون حرم شکست #@shia_poem
قسمتی از من که در کنج خرابات نشستم هرشب تا بود حرف عسل وار تو مستم هرشب عشق آموخته ام من ز اویس قرنی که دلم را چو جبین تو شکستم هرشب قاسم بن الحسنی قاسم الطاف خدا بی جهت نیست که من عبد تو هستم هرشب ای مسیحی نشوم مثل تو مشرک، اما این پسر با پدرش را بپرستم هرشب گه غلام پسر و بنده لطف پدرم گه غلام پدر و بنده لطف پسرم چشم خورشید به گیسوی تو در خواب شود حاصل تابش لبخند تو مهتاب شود ام قاسم تو بخوان سوره ی توحید بر او دل مریم ز چنین گل پسری آب شود تا خجالت نکشی پیش عمو در قامت قامتت سرو تر از حضرت ارباب شود عاشقان قصه ی فرهاد گذارند کنار مرگ شیرین تو در عشق اگر باب شود بند نعلین تو هر چند معما باشد بی گمان حبل متین همه دنیا باشد مثل دستی که مزین به عقیق یمن است این پسر زینت بابای کریمش حسن است از شجاعت زره حیدر اگر پشت نداشت پشت و روی تو زره نیست همان پیرهن است با عمو گفته ای آرام که مانند پدر خون من تا سحر حشر به روی کفن است جان من، روح من و سینه ی من مال شما لذت مردن در راه شما جام من است درد بر دوش فقط مرد بلاکش بکشد عشق را سینه ام ای دوست به چالش بکشد ای عمو گریه ما را منگر نزد خودت شیر در بیشه چنان صائقه غرش بکشد جان عباس بده اذن به میدان ،مپسند که چنین کار من ای عشق به خواهش بکشد من یتیم حسنم جان عمو دقت کن نعل اسبان به سرم دست نوازش بکشد گرچه بر روی سرم نعل چو باران بارد از زمین دیدن رزم تو تماشا دارد @shia_poem
دل من با سر زلف تو منافات نداشت داستان سخن عشق خرافات نداشت دل عاصی که زگیسو گله می کرد مدام این همه ازنظر دوست مکافات نداشت عشق نیکوست ولی دل ز فراق آزرده ست باده جز درد خماری خود آفات نداشت مست چشمان خمار شرر آلوده توام گرنبودی تو,سخن میل اضافات نداشت همچو چشمان خمارتوکه خواب آلوده ست بندبند سخن شعر شراب آلوده ست گرچه درفن سخن زیر وزبر بسیار است زلف آشفته مکن چون که خطربسیار است زیربارغم تو پای قلم می شکند این قدر جلوه نکن ضعف هنربسیاراست مست چون می گذری بر سرما دقت کن ای که برخنجر ابروی تو سر بسیار است نیست باکی اگر از ما طلب خون داری چون که بر دیده ما خون جگر بسیار است گرچه گفتند که لیلاست خودش مجنونت هست مجنون شدن خلق جهان قانونت هرچه خورشید زروی تو کند نور طلب من غمت را کنم از فاصله ی دور طلب از دل خویش طلب کرد لبم عشق تورا مثل موسی که کند رب خود از طور طلب ای سلیمان جهان ننگ نباشد بر تو باکف پات کنی جان ز کف مور طلب تا کنی مست تر عشاق خراباتی را بین مسجد ز پدر کرده ای انگور طلب نوه ی ساقی کوثر نشود می عجب است حاصل نخل پس ازشاخه و برگش رطب است لب خود باز نما شور شکر را دریاب پسر حضرت خورشید, پدر را دریاب صبح در راه فتاده ز نفس از عشقت ای مؤذن مددی وقت سحر را دریاب (زیرشمشیر غمش رقص کنان باید رفت) لیک ای نور خدا چشم و نظر را دریاب خبرآمد که محمد ز حرا می آید ای علی جان,ز در خیمه خبر را دریاب چون علی شیر خداوند,یقینان شیر است این پیمبر که کتابش سپرو شمشیراست می کنم مدح تو این گونه که بهتر نشود بعد الله و تو دیگر کسی اکبر نشود آمدی بعد پیمبر,چو پیمبر گرچه گفت:کس بعد من ای خلق پیمبر نشود بس که شمشیر تو زیبا بکشد جا دارد گر مرا یاد ز رزمایش حیدر نشود داغت آن گونه دل شاه به درد آورده ست که به صد نیزه و شمشیر برابر نشود باخودش برسر نعش تو چنین می فرمود با صدایی که شده سخت حزین می فرمود من که صد نکته ی باریکتر از مو بینم علی ام این سوی خود,اکبر آن سو بینم علی اکبر من مثل خدا گشت مگر که به هرسو نگرم جلوه ای از او بینم شاخه شاخه گل سرخی ز زمین می چینم قطعه قطعه نفسی را به هیاهو بینم داستان در و دیوار مگر برپا شد که در امواج بلا زخم به پهلو بینم این غریبی تو دستان مرا می بندد پامکش روی زمین چون که عدومی خندد @shia_poem
تمام حسن ماه این است که کرده است رو پایین از این بالا نشینی هاست که افتاد مو پایین قمر شد از ادب نه حُسن چون در محضر خورشید سرش را از حیا انداخت وقت گفتگو پایین ملک را میکند سیراب یا بهتر بگویم مست اگر ریزد از آن رخسار نیک آب وضو پایین من از اینکه سرازیر و گریزان است دانستم سرِ آب است پیش مردمان از آبرو پایین ز دال قامت بابا سکینه حدس زد در دشت عمو را با عمود آورد از مرکب عدو پایین @shia_poem
جانا چرا تو جای خدا پا گذاشتی ای سر بریده سر به سر ما گذاشتی دیروز نیل را به عصایت شکافتی امروز نام خویش مسیحا گذاشتی لبخند بر مسیح زدی یعنی این منم در خاک پای خود دم عیسی گذاشتی ترسم سری ز خانه ی ترسا درآورم ای دوست از چه پا به کلیسا گذاشتی عالم ز خال گونه ی تو میخورد نمک ای نخل! روی لب ز چه خرما گذاشتی با آب و آفتاب نگردد دوباره پاک ننگی که تو به دامن دریا گذاشتی چشمان خود ز دار جهان بسته ایی و بعد ما را حرم برای تماشا گذاشتی کردی اگر چه جمع بساط مرا ولی قلب غریب را به حرم جا گذاشتی @shia_poem