eitaa logo
شعر شیعه
7.5هزار دنبال‌کننده
569 عکس
205 ویدیو
21 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
سیاهی رفت چشمانت، زبانم از سخن افتاد شنیدم مقتلت شد خانه، اشک از چشم من افتاد نگاهش فتنه در سر داشت یارِ خانه ات تا گفت: برایت آب آوردم، بنوشش از دهن افتاد چه مکّارانه «أمّ الفضل» میشد «جعده» ای دیگر همین که زهر نوشیدی دلت یادِ حسن(ع) افتاد تداعی شد برای من سر بازارِ شهر شام صدایِ هلهله تا بر لبِ یک عدّه زن افتاد تنت در سایۂ بالِ کبوتر ها و عاشورا؛ به دستان یزیدی ها عبا و پیرهن افتاد تو کنجِ حجره جان دادی و امّا گوشۂ گودال حسینِ(ع) تشنه لب بر خاک ها دور از وطن افتاد تنت میسوخت روی بام زیرِ آفتاب آقا دلم آتش گرفت و یاد شاهِ بی کفن افتاد! @shia_poem
آسمان اشک شوق می بارید عشق روی زمین قدم می زد دست باران به شانه ها می خورد  خلوت باغ را بهم می زد   اسکله بر افق  تبسم  کرد موج و ساحل کنار هم ماندند جزر ومد کف زدند و رقصیدند  وصدفها ترانه می خواندند پر و بال کبوتران واشد       دل خود را به آسمان دادند ماتشان برده بود و از بالا  خانه ای را بهم نشان دادند خانه ی آیه ها و آینه ها   کعبه تنها رفیق و همگامش قعر زیر بنای آن خورشید پاتوق هر فرشته ای بامش ناگهان عرش بر زمین افتاد  فرش تعظیم کرده و پا شد وملائک به چشم خود دیدند  سرزمین مدینه زيبا شد ازدحام گدا چنان پشتِ    در خانه  هجوم  آوردند  به گمانم که روزی ِخود را   تا نگیرند بر نمی گردند همه مست اند مستِ این خانه     پس نه ، این خانه نیست میکده است چه قدر شاد شد امام رضا  که جوادش ز راه آمده است نهمین نور خانواده ی عشق  هشتمین طفل مادر دنیا پسر ماهِ حضرت خورشید پدر جود و مهربانی ها هنر یک نگاه او حاتم   بسکه از رتبه ی کرم رد شد باعث قحطی گدا شده است    دست و دل بازی اش زبانزد السلام ای امام سائلها   حضرت عشق همجوار خدا دامنت رابه دست ما برسان  لطف حق٬ ای خزانه دار   جود تو علت وجود من است  سوره ی کوثر امام رضا  تو جوانی جوانی ام به فدات ای علی اکبر امام رضا تو بهاری وسبزی و سروي  ماخمیده درخت پائیزیم گریه ی تو ز ماتم زهراست مابرای تو اشک می ریزیم گرچه بی ارزشیم و سرباریم ماخریده شدیم گریه کنیم خنده اصلاً به ما نمی آید آفریده شدیم گریه کنیم @shia_poem
چشم در چشم تو می دوزد و بد می خندد دست و پا می زنی و در به رویت می بندد  سر و کار جگرت تا که به زهرش افتاد نقل شادی عوض مرهم زخمت می داد  اینچنین ناله نکن عرش خدا می لرزد در خراسان دلت قلب "رضا" می لرزد  پسرت نیست سر از خاک تو را بردارد کمی از رنج غریبیِ شما بردارد از ترک های لبت درد عطش می بارد چقدر حجره به گودال شباهت دارد  افتابت به لب بام تماشایی شد تا سه روز از بدنت خوب پذیرایی شد دل خورشید به تنهایی تان می سوزد چهره ات گفت که عمرت چه جوان می سوزد @shia_poem
درحقیقت رنگ غم تغییر کرد آخرین انگور هم تغییر کرد درمیان چشم انگور سیاه جای آب و جای سم تغییر کرد در زد آقا از صدای در زدن؛ زود رنگ متّهم تغییر کرد پس به روی زن نیاورد و نشست اینچنین نوع کرم تغییر کرد دانه ی انگور را برداشت و... گفت شاید که زنم تغییر کرد زن ولی وقت تعارف هم که شد یا جوادی گفت و کم تغییر کرد دم که پایین رفت آقا خوب بود حال او در بازدم تغییر کرد چون حسن مثل حسین و مثل خویش حالتش در هر قدم تغییر کرد... ۲ پس غریبی دروطن تکرار شد شمع بودن سوختن تکرار شد یک حسین تشنه در هنگام زهر بعد از آن صدها حسن تکرار شد چونکه ام الفضل،ام الرّذل گشت باز نامردی زن تکرار شد چون که مثل طوس در بغداد هم زهر و انگور و دهن تکرار شد پس غریب بی کفن در دشت...نه پس غریب با کفن تکرار شد با دهان و با گلو و با جگر یک نبرد تن به تن تکرار شد اِرباً اِربا...نه ولی سرخ و کبود ماه زیر پیرهن تکرار شد ۳ باچه توجیهی مداد از هم نریخت؟ هرقدر توضیح داد از هم نریخت با وجودی که گذشت از جسم تو ازچه خاک و ابر و باد از هم نریخت؟؟؟ باورش سخت است که با حرز تو آیه آیه ان یکاد ازهم نریخت کربلا تکرار شد اینجا ولی پیکر بغداد...داد از هم نریخت درقیاس اکبر و فرزند تو لااقل جسم جواد از هم نریخت کربلا در کوچه ودر طوس بود با جواد این امتداد از هم نریخت شکر که پیراهنش بر پیکرش هر قَدَر هم شد گشاد از هم نریخت اِرباً اِربا گشت آقا از درون از برون شاید زیاد از هم نریخت سخت برهم ریخت در مشهد،رضا با وجودی که جواد از هم نریخت @shia_poem
و جنس درد تو از جنس روضهٔ حسن است غریب خانهٔ خود! غربت تو در وطن است چگونه و به چه قیدی؟ چه نام باید داد؟ به ام فضل و به جعده اگر رباب زن است زبان به شکوه گشوده‌ست زهر و می‌داند که این دو روح و دو تن نیست، بلکه یک بدن است... اگر چه با حسن افتاده روی درد دلت ولی حسین هم این بین با تو هم‌سخن است گریز روضه اگر ناگزیر از غم اوست حدیث اشک و غم دیدهٔ اباالحسن است شدند بر تن تو سایه‌بان کبوترها؟ هنوز روی زمین، آفتاب، بی‌کفن است @Shia_poem
سبزه شد روی تو تا لاله ی بُستان نرود چشم من خون شد و از روی تو آسان نرود زعفران پس ز کجا جانب بغداد آید شکوه ی سرخَت اگر سوی خراسان نرود وحشت داغ تو رَم داد دلم را ورنه گفته بودند که آهو به بیابان نرود فاطمه بهر سرت روغن بادام آورد گریه کرده است که زلف تو پریشان نرود عرق آلود به دیدار تو آمد پدرت زآن که بی غسل ، کسی دیدن خوبان نرود تشت رسوایی این زن ز سر بام افتاد بر سر بام گرفتم تنت ای جان نرود رقص تشت است که کم نیست ز رقص شمشیر یا رب اینگونه دگر مرد به میدان نرود آفتاب لب بامی ، تو مگر عمر منی ؟! یا رب این عمر من خسته شتابان نرود غم خود را بده و شافع این امّت باش تا کسی سوی بهشت از درت ای جان نرود بال در بال به بالای بلای تو ملول چند مرغند که با پیکر تو آن نرود که ز خورشید فروزان به تن شاه شهید از تنش رنگ برفت و غمش از جان نرود پس چرا شد قُرُق روضه ی تو روضه ی طوس گر ز بغداد فغانت به خراسان نرود ؟ لب گزیدن به چه " معنی " است ، جگر را بگزید که ز تن جان شد و جان از پی جانان نرود @shia_poem
ذکر لب های خسته ام این است: یا جواد الائمه ادرکنی چِقَدَر این کلام شیرین است: یا جواد الائمه ادرکنی تا حرم پای دل مرا آوَرد کاظمینت چقدر زیبا بود در حرم ذکر ما فقط این است: یا جواد الائمه ادرکنی مادری بغض کرده بود اما تا نگاهش به گنبدت افتاد زیرلب گفت ذکر تسکین است: یا جواد الائمه ادرکنی چِقَدَر کم ارادتیم، ببخش با تو دنبال جنتیم، ببخش زائرت را بهشت تضمین است یا جواد الائمه ادرکنی قصد روضه نداشتم اما تا کمی چشم بسته ام، دیدم روضه هایت چقدر سنگین است یا جواد الائمه ادرکنی خانه ات قتلگاه شد آخر دور جسمت کنیزها... ای وای بسکه این ام فضل بی دین است یا جواد الائمه ادرکنی ما که یک عمر داغدار تو ایم تا زمانی که منتقم برسد ختم ذکر غروب آدینه است: یا جواد الائمه ادرکنی @shia_poem
افتاده ام به کنج همین حجره ی غریب درگیر پای کوبی زنهای نانجیب پا می کشم به خاک و جوابی نمی رسد با آب آب گفتنم آبی نمی رسد در لحظه های آخر خود آه می کشم از خنده های همسر خود آه می کشم زهر جفا چشیدم و افتادم از صدا یک گوشه مثل بیدم و افتادم از صدا بال و پری نمانده زمین گیر گشته ام در اول جوانی خود پیر گشته ام مانده میان هلهله قلب صبور من در پشت درب بسته شکسته غرور من @shia_poem
تو از ازل جوادی و ما از ازل فقیر یا ایهاالجواد تصدق علی الفقیر حس کرده است ثروت عالم به دست اوست وقتی گرفته است تو را در بغل فقیر این گوشه چشم توست که اکسیر اعظم است با یک نگاه تو به غنی شد بدل فقیر از حداکثر همه سر بوده هر زمان از تو رسیده است به حداقل ، فقیر از دیگران اگر چه شنیده کرم ، ولی دیده همیشه لطف تو را در عمل فقیر با دست پر به خانه ی خود رفته هر زمان با دست خالی آمده در این محل فقیر (( دارایی کریم به منزل نمی رسد ))* درباره ی تو ساخته ضرب المثل فقیر از آن زمان که لطف تو را دید تا ابد شد زندگی تلخ به کامش عسل فقیر *محمد سهرابی @shia_poem
بال در بال به بالای بلای تو ملول چند مرغند که با پیکر تو آن نرود @shia_poem
دلخوشی یعنی خدا را داشتن در بهشت لطف او جا داشتن بین سینه حب مولا داشتن مادری مانند زهرا داشتن دل خوشی یعنی دو دنیا مال ماست روز محشر فاطمه دنبال ماست بندگی یعنی عبادات شبش ذکر تسبیحات بر روی لبش سجده های غرق نور زینبش آن حجابی که رسید از مکتبش بندگی یعنی حجاب فاطمه سجده های ناب ناب فاطمه عشق یعنی خنده های فاطمه پر گرفتن در هوای فاطمه نوکری کردن برای فاطمه با امید یک دعای فاطمه عشق یعنی یک نگاه مادری سر پناهی در پناه مادری زندگی یعنی سکوتی پر سرور انعکاس نور در سیمای نور و بساط عاشقی ها جورِ جور دور باد از زندگیشان چشم شور زندگی یعنی هوای بندگی زندگی کردن برای بندگی سادگی یعنی به کم ها ساختن در تنور خانه نان را ساختن و حصیری زیر پا انداختن نه به دنیا و طلا دل باختن سادگی یعنی دو لیوان گلی وصله نعلین مولایم علی #@shia_poem
گفت رسولِ مصطفی، خوشا صفای فاطمه اوست فداییِ علی، منم فدای فاطمه خلق جهان برای من، من از برای فاطمه گفت نبی به مرتضی: بجو رضای فاطمه که مصطفای او منم، تو مرتضای فاطمه تو سایۀ منی و من ظلّ عبای فاطمه کوثر پاک رحمتی آمده جوش فاطمه ای تو ملیکه الولا فرّ سروش فاطمه ملک شب عروسی‌ات حلقه به گوش فاطمه به دست خود به مرتضی خرقه بپوش فاطمه مبارک است بر علی رخت ولای فاطمه چیست حیاط خانه‌ات؟- صحن عتیق مرتضی ذکر لب کبود تو نقش عقیق مرتضی در شب بی‌ستارگی کیست رفیق مرتضی شاهپری که می‌زند پر به حریق مرتضی شاپرکِ بهشت شد، نور دعای فاطمه عین علی تو و علی عین ظهور ذات تو دیدۀ آدم صفی به صفوتِ صفات تو بحر ولا حسین تو، سفینة النجات تو مأذنۀ محمّدی «حَیّ علی‌الصلاتِ» تو حیات قلب مرتضی، دقایق حیات تو آب وضوی اولیا، عین صفای فاطمه نوح به یک اشاره‌ات عمر دوباره می‌کند ملک به حاجت بشر، سویت اشاره می‌کند مشکل جمله خلق را دست تو چاره می‌کند نبی به دفتر دل تو استخاره می‌‌کند اشک امیر، خاکِ تو پر از ستاره می‌کند رسول بوسه می‌زند به دست و پای فاطمه طاهرۀ کریمه‌ای قلب رسول اکرمی تو پاکی مجسّدی، تو خوبیِ مجسّمی تاج سریر مرتضی، خاتمِ دست خاتمی رشک ذبیح هاجری، صاحب ذبح اعظمی مائدۀ مسیحی و چشمه و نخل مریمی که چنگ زد به شاخۀ نخل ولای فاطمه تویی تو نفس مرضیه، راضیۀ رضیه‌ای به خانۀ امیر دین، تو دافع‌البلیه‌ای کوثر آل احمدی، قطع بنی‌امیه‌ای ای که به عرش کبریا صاحب فاطمیه‌ای در دو جهان وحیده‌ای، نورِ علی‌السویه‌ای نور جمال ذات حق، نیست سوای فاطمه #@shia_poem