#امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
صدای روضه می آید مهیّا می شود چشمم
خدارا گریه کن ها ! بینتان جا می شود چشمم؟
برای یوسف زندان بغداد اشک می ریزم
پس از این گریه ها یک روز بینا ، می شود چشمم
من از زندان و زندانبان و زندانی چه می دانم
بپرس از اشک می بینی که دریا می شود چشمم
عبادتگاه یا زندان ؟ نمی دانم ولی با او
نماز اشک می خوانم ، مصلّی می شود چشمم
بنا بود آنچه می خوانم تسلای دلم باشد
عجب جایی میان روضه ها وا می شود چشمم
شبِ تاریکِ زندان ، ابنِ شاهک ، خشم زندانبان
شب قدر است و با این روضه احیا می شود چشمم
گریزِ کربلا را نیز با خود دارد این زندان
فرات اشک ! جاری شو که سقّا می شود چشمم
تنی در بین زنجیر و تنی بر خاک در گودال
میان روضه حیرانم ، معمّا می شود چشمم
#محسن_ناصحی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_ابوطالب_علیه_السلام
ای باب علی!ز آفرینش به سری
زیراکه تو را بُوَد بدینسان پسری
برجملهی ماسوا علی هست پدر
حیران تو هستم که علی را پدری
#اشراق_آصفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#حضرت_ابوطالب_علیه_السلام
کنار بسترت عالم حزین است
که داغت داغِ ختمالمرسین است
دم آخر پیمبر گفت و گفتی
فقط حیدر امیرالمومنین است
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
#@shia_poem
#حضرت_ابوطالب_علیه_السلام
#مدح
#قصیده
کسی از شعر ، از توصیف از اندیشه آن سوتر
کسی از دیگران برتر کسی دیگرتر از دیگر
کسی بشکوه ، همچو بوقبیس و صور و نور است او
نفس گیر است وصف نام او صعب العبور است او
به جا مانده است در دوران هزاران رمز و راز از او
سخن گفته است در لفافه تاریخ حجاز از او
به تکلیف ازل باید برون از وزن و از قالب
تمام عمر بنویسم ابوطالب ابوطالب
ابوطالب که آرامش گرفت آرام از لحنش
نمک گیر است دنیا تا ابد از سفره پهنش
برای زنگیان لبخندهایش حکم آزادی است
کلید کعبه دور گردنش میراث اجدادی است
بخوان او را که طعم واژه هایش چون رطب باشد
قلم در دست او چون رقص شمشیر عرب باشد
زمین نشناختش در آسمان پیچیده آوازش
بخوان او را بخوان ابیات لامیه است اعجازش
دلش مانند آتش زیر خاکستر حرارت داشت
که پنهان بر سر سجاده با توحید خلوت داشت
چه توحیدی که در اندیشه انسان نمی گنجد
که ایمانش درون کفه میزان نمی گنجد
به قرآن از صمیم قلب بر این باورم مردم
اگر ایمان او کفر است من هم کافرم مردم
در آن دوران که دوران گرم انکار محمد (ص) بود
ابوطالب به تنهایی هوادار محمد (ص) بود
به توصیف وجودش این سخن از مصطفی کافیست
که در شعب ابوطالب ، ابوطالب مرا کافیست
زمینی نیست آغوشش پر از رمز و پر ازراز است
چه دستی دارد او احمد نواز است و علی ساز است
خدایی که علی را با محمد آشنا کرده
مساجد را در آغوش ابوطالب بنا کرده
به قرآن از صراط مستقیمش قبله بود آگاه
به استقبال فرزندش ترک برداشت بیت الله
قدم از او صلابت را به هنگام خطر آموخت
علی ، حیدر شدن را از تماشای پدر آموخت
هلا شاعر هر آنجایی که غم شد بر دلت غالب
بگو آهسته با خود یا علی ابن ابیطالب
تو سلطان نجف هستی ، پر از دُر کن جهانم را
در ایوان طلایت از طلا پر کن دهانم را
خودت تقدیر شعرم را پر از شور و شعف بنویس
برایت از پدر گفتم ، برایم یک نجف بنویس
#سید_حمیدرضا_برقعی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#حضرت_ابوطالب_علیه_السلام
به قرآن از صراط مستقیمش قبله بود آگاه
به استقبال فرزندش ترک برداشت بیت الله
قدم از او صلابت را به هنگام خطر آموخت
علی ، حیدر شدن را از تماشای پدر آموخت
#سید_حمید_رضا_برقعی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#حضرت_ابوطالب_علیه_السلام
#مدح
#مربع_ترکیب
ای عموی حضرت خورشید ، ای فرزند ماه
ای برای آخرین پیغمبرِ حق ، تکیه گاه ...
بهترین یار و ملازم ، بهترین پشت و پناه
ذوب در دین خدا گردیدی از آغازِ راه
عطر اَکملت لکم با تار و پودت شد عجین
نوش جانت باد آغوشِ امیرالمؤمنین ...
وارث کعبه تو هستی سید بطحا تویی
ابن ساقی و ابا ساقی تویی ، سقا تویی
ما سراپا تشنه ایم و حضرت دریا تویی
صاحب نورِ علیِ عالیِ اعلا تویی ...
ای که هردم میچکد از هردمت جوشن کبیر
دستگیر عالمی پس دست ما را هم بگیر
لحظه ای که بوی باران ابابیل آمده
از فراز آسمان ها سیل سجیل آمده
یا سپاه ابرهه با لشگر فیل آمده...
یا زمانی که به کوهِ نور ، جبریل آمده
شاهدِ اعجاز و اسرارِ نبوت بوده ای
بر سرِ سجاده های وحی دعوت بوده ای
لحظه ای که کعبه آغوش خودش را باز کرد
یاعلی گفت و مسیری تازه را آغاز کرد...
جعفر طیار با عشق علی پرواز کرد
تا فلک این ذکر زیبا را طنین انداز کرد
نسل در نسل تو با شور شهادت زنده است
با رشادت های تو دین خدا پاینده است
رسم تو دلدادگی بود اسم تو عبد مناف
در شب موی محمد می نمودی اعتکاف
یار غارش بودی و با دشمنانش در مصاف
سال ها گِردِ رسول الله بودی در طواف
کعبه ی حاجات تو چشم رسول الله بود
دیده ی حق بین تو تفسیرِ لا اکراه بود...
غرق بودی در شکوه قل هوالله احد
مست بودی دائم از صهبای الله الصمد
معنی نورٌ عَلی نورید با بنت اسد
از ازل نور علی با توست تا شام ابد
پس بخوان در هر سحر با حضرت پروردگار
لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار
غربتِ شعبِ ابیطالب پریشانت نکرد
تندبادِ حادثه درگیر طوفانت نکرد
ای پدر ، این ناگواری ها پشیمانت نکرد
تو مسلمان بوده ای احمد مسلمانت نکرد
بیگمان مشمول لطف حضرت صاحب شده است
هر که مجنون علی بن ابیطالب شده است ...
#احمد_علوی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
#@shia_poem
#حضرت_ابوطالب_علیه_السلام
#وفات
مثل پسرت علی ، فضیلت داری
در روز جزا ، حق شفاعت داری
تو یار محمدی و بابای علی
حق پدری گردن امّت داری
#داود_رحیمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_ابوطالب_علیه_السلام
#وفات
#مثنوی
ای همه جا یار رسولخدا
محـرم اسـرار رسولخدا
عاشق و دلـدادۀ ختـم رسـل!
پارۀ دل در قـدمت شاخـه گل
کفـر ز اسـلام تـو انـدر ستوه
کفۀ ایمان تو سنگین چو کوه
وصل نبـی را همـهجـا طالبی
حامــی اســلام ابــوطالـبی
قـدر تـو برتـر ز تمـام قریش
نجـل تـو آقـا و امـام قـریش
حامی جان بـر کف پیغمبـری
جان به فدایت که اباالحیدری
قلب محبـان علـی مشهـدت
پشت نبی گرم شد از اشهدت
حضرت صادق، شه دنیا و دین
حجـت حـق، کعبـۀ اهـلیقین
گفت ز هـر مؤمـن یکتـاپرست
کفۀ ایمـان تـو سنگینتر است
صلـب تـو بایـد که علی پرورد
حجــت حــی ازلــی پــرورد
صلب تو دریا و علی گوهـرش
خواجـۀ لـولاک، ثنـاگستــرش
یـار و طرفــدار محمّــد تویی
شـاخص انصـار محمّــد تویی
رفتـن تـو غـربت اسـلام شـد
روز محمّـد ز غمـت شـام شـد
داشت پیمبر ز غمت حال حزن
سال وفات تو شدی سال حزن
روح خدایـی بـه تـن پـاک تو
لاله ایمـان دمـد از خـاک تـو
صدق و خلوص تو قبول خداست
زائـر قبـر تـو رسـول خـداست
قلب نبی سوخت بـه یـاد غمت
اشک علـی ریختــه در ماتمت
ســلام مخصـوص خـداوند تو
بر تو و بـر همسـر و فرزنـد تو
جز تـو که بـر خـدا ولی پرورد؟
جعفـر طیــار و علـی پــرورد؟
نسل عقیلت شهدای حسین
مسلمت اولین فدای حسین
تا که سحر صبح شود روز شام
بر تـو و ابنـاء تـو بـادا سـلام
#استاد_غلامرضا_سازگار
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#بیست_ششم_رجب
#وفات
#حضرت_ابوطالب_علیه_السلام
#غزل
نه اینکه سوره ابوطالب است و آیه علی ست
چنانکه قبل علی بوده مبتدای علی ست
همین که لب به سخن باز می کند انگار
هِجا هِجای نبی و صدا صدای علی ست
به استناد حدیث،او پدربزرگ همه است
فقط به خاطر این که پدر برای علی ست
به استناد به اصلاب شامخه،انگار
دلیل پاکی او نیز در ازای علی ست
پدر که جای خودش،جنتش شده تضمین
به روز حشر هر آنکس که آشنای علی ست
بریده باد زبانش کسی که مُشرک گفت؛
به آنکه حد پرستیدنش خدای علی ست
رضایت پسرش در رضایت پدر است
رضای حضرت حق هم که در رضای علی ست
چنانکه بردن نامش گره گشای همه ست
دعا به حق پدر هم گره گشای علی ست
شب مَبیت به بستر،غدیر بر منبر
علی به جای نبی و نبی به جای علی ست
نگو بهشت که عرش است زیر نعلینش
به روی دوش نبی چون که رد پای علی ست
#مهدی_رحیمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_ابوطالب_علیه_السلام
در صف محشر کف افسوس برهم میزند..
هرکسی گامی دراین دنیا برایت برنداشت..
#سید_پوریا_هاشمی
۲۶ رجب سالروز وفات مومن قریش حضرت ابوطالب تسلیت باد
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_رضا_علیه_السلام
#غزل
حاصل عمر فقیران خرج سلطان می شود
دسترنج مور تقدیم سلیمان می شود
گریه در آغوش او توحیدِ تکوینی ماست
قطرهقطره اشکِ ما دریای ایمان میشود
مشقِ هر روز و شب ما نام شیرین رضاست
خضر ، پای درس او طفل دبستان می شود
ظرفِ من ظرفیّتش در حدِّ آهوها نبود
خواب دیده کهف را..،روزی نگهبان می شود!
مثل کفشِ پاره ای تحویل می گیرد مرا
درد های کهنه ام اینجاست..،درمان می شود
مهربانیِ پدر _ مادر کجا وُ مِهر او!
آدم از لطفِ رئوفِ طوس حیران می شود
ریشه های معرفت در صحن جامع ، جمع شد
کاه عقلم در حریمش کوه عرفان می شود
پادشاهان جهان در مُلک مشهد ، نوکرند
هر شهنشاهی مگر شاه خراسان می شود!
رو به ایوان رضا ، هو می کشم یا مرتضی
بس که تصویر نجف اینجا نمایان می شود
یا رضا گفتیم ، یا معصومهجان تعبیر شد
زعفران داریم..،تبدیلِ به سوهان می شود
صحن این خواهر_برادر ، اعتبار خاک ماست
مشهد و قم آبروی کل ایران می شود
خِطّه ی مشرق غروبی را به خود هرگز ندید
نیمهشبها گنبدش خورشید تابان می شود
چارهی بیچارگی بابُالجواد کویِ اوست
هرکه هرچه شد به دست این پسرجان می شود
▪️
نالهی یَابْنَ الشَّبیش قاتل جان من است
چشم حیوانات با این آه ، گریان می شود
داد می زد : جدِّ ما با کام عطشان ، ذبح شد
آن تن بی سر که رفتهرفته عریان می شود
استخوان سینه ای در زیر سُم ها نرم شد...
پیکر پاشیده ای با خاک یکسان می شود
#بردیا_محمدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem