eitaa logo
شعر شیعه
7.5هزار دنبال‌کننده
573 عکس
207 ویدیو
21 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
سکرات جذبه ی میم و ها غلیان مَد هوَالعُلی دم نطق ظاهر من تشاء به ظهور حضرت مصطفی که جریده ی جریان می ز حدوث رتبه ی هل اتی متجلی از نفحات هو به هویت آمده  برملا قِدَم از حدوث وجوب او که شود ثنای محمدی جریان خَلقِ خَلَقتُ شد به ظهور ظاهر هو دلیل عجبا ز نسل ابوالبشر به اصالتش که بُوَد اصیل شرف شرافت ذاتیش که شده کفالت ماکفیل به مقام هو هویت دهد سکرات نشعه ی بی بدیل چه حکایتی شده بر ملا همه از عطای محمدی لب ساغری می هل اتی چه کشیده مست و قلندری که برات بی دلی از جنون شده نقد مفلس مشتری اگر آیتی به اشاره ای متحیر از دم حیدری به جلال صاحب تیغ اگر بنهد سر از رخ دلبری همه حسن مرتبت آورد نفسی لقای محمدی شب لیله الجلوات کُن به قدوم شامخ نجل هو که نذیر شربت ها انا به بشارت آمده نزد او به درنگی از شریان دل که بشارت آمده از سبو چه قدح گرفته به کف شبی به جواز آیه فاذکروا که امین امن مقام خم قدحی نوای محمدی کلمات نافذ چشم او همه ایه ایه مشعشا فوحات حول سلام او همه نهله نهله مرصعا صلوات سبط مکرمش همه لمعه لمعه مدمعا که جناب خاتم انبیا همه لجه لجه مورعا شب نوش و نشعه به پاشده به حق صفای محمدی بلغ العلی به بلاغتش کشف الدجی به سیادتش که خصال خاص عنایتش صلوات خاصه به ساحتش ملکوت جامع قدرتش شرف شریف بلاغتش چه کسی رسد به نهایتش چه کسی رسد به بداتش که صفیر مانزل آمده همه از دعای محمدی نظری اویس قَرَن اگر ز کجا رسیده به ناکجا شکنی شکن شکن آمده به پناه رف رف عُلیا چه شکسته سنگ جفا اگر دُر عِقد شاهد اصطفا همه بوده حب محبه که حبیب حضرت کبریا همه هفت عزیمه عزم دل قَدَری قَضای محمدی رخ یوسف است اگر آئینه که ببیند آیت قل کفی به اشاره مصر صفات او چه رسد مقصد ماورا که ورای شان خطیب کن همه بوده وادی اصطفا به یعز همت من یشا به تعز رحمت من تشا همه نموده به وی عطا قدحی بهای محمدی به کنایه خصلت اربعه به اشاره آمده بی کران که در این کرانه هویتی قِدم آمده ره بی نشان احدیت ایه ی واحدی  که اشاره کرده به کن فکان که طفیل خلقت او شده ملکوت مالک آسمان صفحات صفه ی سالکان به سماء لوای محمدی زده طره اش گره بر سبو به جوار ساقی می کشان عجب از قلندری جنون که اشاره کرده به سایبان به کجا رسد زکجا رود که به گل فرو نرود بیان به همین بهانه که طره زد نفسی به ورطه ی امتحان اگر از دلیل اثری رسد بود از رجای محمدی #@shia_poem
عقده هاى دلم آن روز اگر وا مى شد قد من جاى قد مادر اگر تا مى شد اين همه سال،به اين حال نمى افتادم ميخ در كاش كه بر سينه ى من جا مى شد بين ديوار و در آنقدر"زدن" مادر را مادرم روى زمين بود و تماشا مى شد قنفذ از راه از آن لحظه كه آمد مى زد بى هوا با لگدش تا كه ز جا پا مى شد هر نفس با نفسش از ته دل گفت:على با على گفتن او كوچه چه غوغا مى شد @shia_poem
بعد از دو ماه اشک و عزا فابک للحسن خواهی رضای فاطمه را فابک للحسن این روضه وا کند گره ی کور را : اگر دردت شده بدون دوا ، فابک للحسن بازین چه شورش است ؛ تو ای سینه زن بیا همراه سید الشهدا ، فابک للحسن نه گنبدی ، نه صحن و سرایی ، نه زائری ای زائران کرببلا فابک للحسن او گرچه مادری است ؛ ولی بی کسیش هست خیلی شبیه شیر خدا فابک للحسن آید به گوش ناله زهرا که می زند در کوچه مدینه صدا فابک للحسن جز او برای مادر قامت کمان که بود ؟ در کوچه مدینه صدا فابک للحسن مرد حماسه ساز جمل ، مانده بی سپاه در خانه و محله چرا ؟ فابک للحسن باران تیر و مجلس تشییع یک امام هرگز نبود شرط وفا فابک للحسن در مجلس یزید گمانم سر حسین زد ناله بین طشت طلا فابک للحسن @shia_poem
شکر خدا که باغمتان آشنا شدیم ازشیعیان عاشق آل عبا شدیم مدیون این محبت بی منتهاشدیم بالطف پادشاه بر این در گداشدیم دنیا بدون نور علی..در سیاهی است کار گدای کوی علی پادشاهی است آنها سفینه های نجات شریعتند طفلان قومشان همه پیر طریقنتد صاحب لوای عرصه حق وحقیقتند لحظه به لحظه سوی خدا درعزیمتند ما از قدیم شامل احسانشان شدیم عاشق شدیم و دست به دامانشان شدیم جبریل کیست؟خادم ودربان اهل بیت ما کیستیم؟تشنه باران اهل بیت ازنسل باشرافت سلمان اهل بیت هرکس دخیل بست به دامان اهل بیت حاجت رواترین غزل این کتاب شد یعنی که ذره بود ولی آفتاب شد این شعر پاک ذره ای ازلطف مجتبی است عالم فدای مرحمت پور مرتضی است تصویری ازجمال دل انگیز مصطفی است دست کریم اوست که مشکل گشای ماست توجان پاک فاطمه ای ماه پنج تن هستم گدای سفره لطف تو یا حسن قدقامت قیام تو بی شک قیامت است صلح وتو اوج غیرت و عین شجاعت است اسرار تو به سینه شاه ولایت است صبر تو آیتی است که سرامامت است خون گریه کرده ایم برای تو یا حسن پس سینه میزنیم به پای تو یا حسن سرتا به پای تو اخلاص در عمل طعم اطاعتت شده اهلا من العسل ای شیر ذولفقار بدست شب جمل این ضرب شصت توست ندارد دگر مثل ازهول حمله ات همه گشتند بی قرار ازتیغ آبدار تو لا یمکن الفرار.. فتح جمل که بی دم مولا نمیشود بی دست مجتبی گره ای وا نمیشود قطره حریف وسعت دریا نمیشود یعنی که هیچ کس یل زهرا نمیشود درچهرات تلا لویی ازنور فاطمه است سردار سروران عرب پور فاطمه است تا دست رد به سینه نامردها زدی ازخود پلی به مقصد کرببلا زدی دروقت جنگ شیرخدا راصدا زدی با تیع پای آن شتر سرخ را زدی مانند ضربه ای که علی..زد به عبدود گفت است آفرین به تو جبریل بی عدد دیدم روایتی سندش هست دربحار وقتی علی به روز جمل زد به کارزار گویا که شیر نری رفت برشکار گفتند الفرار همه از برق ذولفقار.. دیدند آل طلحه ودیدند  بن زبیر بی حب مرتضی نشوی عاقبت به خیر @shia_poem
زهری پلید بر جگرش کارگر شده آقای غصه ها نفسش مختصر شده کم کم تمام حجم تنش آب میشود مانند فاطمه بدنش آب میشود خواهر رسید و فاجعه را در نظاره شد از شعله های خون لبش در شراره شد میدید زخم کوچه دهان باز کرده است راز مگوی کوچه زبان باز کرده است از عهد کودکی جگرش پاره پاره است "او کشته ی شکستن یک گوشواره است" در کوچه دست سنگ دلی از سرش گذشت یادش نمیرود که چه بر مادرش گذشت از ضرب کینه چادر مادر به گل نشست همراه گوشواره غرور پسر شکست دیوار را هنوز به یادش می آورد مسمار را که هیچ ز خاطر نمی برد سم را بهانه کرد که راحت شود مگر از خاطرات کوچه و کابوس میخ و در @shia_poem
امشب که ناز از مژه ی تر کشيده ام با اشک خويش، نقش کبوتر کشيده ام نقاش نيستم ولي انگار، با قلم طرح «مدينه» در دل دفتر کشيده ام ماهي به روي «گنبد خضرا» به روشني آهي به ياد «شهر پيمبر» کشيده ام گيسوي نخل هاي پريشان شهر را در برگ ريز سرو و صنوبر کشيده ام شايد يکي، شبيه گل ارغوان شود صدبار، عکس لاله ی پرپر کشيده ام «روح القدس» که داد به دستم گل غزل ديدم به «بيت وحي خدا» سر کشيده ام صبح قيامت است و «اذاالشمس کورت» من در «مدينه» شورش محشر کشيده ام «پيک اجل» اجازه ی وارد شدن گرفت دستي که کوفت حلقه بر اين در، کشيده ام در خانه ی «حبيب خدا» سوز ناله را با روز رستخيز، برابر کشيده ام زهرا که بود زمزمه هايش جگر خراش او را کنار ساقي کوثر کشيده ام پرواز روح قدسي «خورشيد وحي» را با اشک ديده، پاک و مطهر کشيده ام آتش گرفت، خيمه ی دل هاي «اهل بيت» اين شعله را زعرش فراتر کشيده ام :: اين باغ، بعد داغ نبي، روز خوش نديد اين است اگر که لاله ی پرپر کشيده ام اشکم که پشت «پنجره هاي بقيع» ريخت ديدم که از کجا به کجا پر کشيده ام گفتم به سوز مرثيه: چنگي به دل بزن! ديدي که نقش ساقي و ساغر کشيده ام گفت: از «شفق» بپرس که آب از سرش گذشت امشب که ناز از مژه ی تر کشيده ام @shia_poem
در پیشِ من آتش مزن بال و پَرَت را خونین مکن جان پدر چشم تَرَت را فردا همینکه جمع کردی بسترم را آماده کن کم‌کم عزیزم بسترت را آماده کن از آن کفنها دومین را بیرون بیاور یادگار مادرت را بگذار روی سینه‌ام باشد حسینت بگذار بر قلبم حسن را دخترت را بگذار با طفلان تو قدری بسوزم حالا بگویم حرفهای آخرت را زاری مکن بر حال من با حال و روزت خاکی مکن دنبال بابا معجرت را تو بار شیشه داری و می‌ترسم از تو خیلی مواظب باش طفل دیگرت را وقتی که  می‌ریزند هیزم روی هیزم وقتی که می‌سوزاند آتش سنگرت را بابا حواست باشد آنجا مُحسنت را بابا مواظب باش پشتِ در سرت را ای کاش می‌شد روضه‌ی بازو نمی‌شد وقتی علی می‌شوید آهسته پَرَت را این جمله‌ی آخر عزیزم با حسین است: "با خود مَبَر در قتلگه انگشترت را" @shia_poem
دوباره دست به سینه، از آن دری که ندارد سلام من به ضریح مطهری که ندارد‌... بقیع و جمعیت زائران و حال و هوایش... و برق گنبد و رقص کبوتری که ندارد! خیال می کنم از صحن جامع حسنی اش رسیده ام وسط صحن کوثری که ندارد سرم به سنگ تو خورده که سر به راه تو هستم! ببین زمین حرم را چه مرمری که ندارد دوباره مثل همیشه پر است کاسه ی شعرم کریم غیر کرم کار دیگری که ندارد... برادر آمده از کربلا...چگونه ببوسد؟! شما ضریح نداری و او سری که ندارد... @shia_poem
هزار شکر که زهرا خرید ما را باز که جمعِ ما همه در جنس دَرهَمِ حسن است بد است پیشِ کریمان که بیش و کم خواهیم که کار و بارِ دو عالم از عالم حسن است قسم به گریه کنانش که زود می‌بینیم قرارِ ما همه صحنِ معظمِ حسن است چه غم که قفل زیاد است از قضا و قَدَر کلیدِ رفعِ بلا ذکرِ اعظمِ حسن است چقدر فاطمه می‌خواهدش کسی را که کنارِ داغِ حسینش  غمش غمِ حسن است فقط نه مرحم انبوهِ زخمهای حسین که اشکِ چشمِ عزادار  مرحم حسن است همینکه روضه‌ی "لایومک" را حسن فرمود دمیده‌اند شروعِ عزا دَمِ حسن است نه اینکه اول ماه صفر نه آخر آن محرم و صفر ما، مُحَرَمِ حسن است فقط نه کوچه و دیوار و آتش و سم بود تمامِ کرببلا مقتلِ غمِ حسن است @shia_poem
هر کسی سورهٔ حُسن از لب ما نشنیده‌ست «بوی پیراهن یوسف ز صبا نشنیده‌ست» هر کسی هست دل از دست نداده‌ست هنوز صوت قرآن مسیحای مرا نشنيده‌ست زیر این گنبد دوار کسی از دو لبش جز صدای سخن عشق صدا نشنیده‌ست طعنه و زخم ‌زبان هر چه هم از هرکه شنید ولی از او احدی غیر دعا نشنيده‌ست دو سه باری همه ی زندگی‌اش را بخشید در این خانه کسی چون و چرا نشنیده‌ست «ندهد فرصت گفتار به محتاج  کریم گوش اين طايفه آواز گدا نشنيده‌ست» @shia_poem
میِ ما کرب و بلا ، میکده ی ماست بقیع بحرِ عشقست نجف ، ساحلِ رویاست بقیع خادمانش همگی حور و ملائک هستند گر چه خاکیست ولی جنّةِ اعلیٰ ست بقیع چار خورشید در آن گستره آرامیدند بی سبب نیست که همشأنِ ثریّاست بقیع زیرِ جلدش گلِ بی خارِ نبی در کفن ست بی صدا شانه کشِ مویِ سپیدِ حسن ست نقل کردند  که در کوچه حسن تنها بود شاهدِ بستنِ دستانِ علی بابا بود نوجوان بود .. ولی دشمن از او وحشت داشت از همان بچگی اش مثلِ پدر غیرت داشت غیرتی باشی و ناموسِ تو سیلی بخورَد ..؟ وای از آنروز که در معرکه تیغ ات نبُرَد   نانجیبی که سرِ مادرِ او نعره کشید از سرِ سفرهٔ شان نان و نمک کم نچشید وَ بماند پس از آن نعره چه در کوچه گذشت ضربه ای که سببِ تفرقه شد .. گر چه گذشت بر نیامد دگر از دستِ طبیبان کاری احدی نیست که قدری بدهد دلداری باید از شدّتِ غم پیرهنِ خویش درید باید از غصّه شود گیسویِ این طفل سفید مادرش دختِ نبی بود .. به او حق بدهید همه ی عمرِ علی بود .. به او حق بدهید حقّشان بود .. ولی محضِ خدا دَم نزدند صبر باعث شده که شعله به عالم نزدند بُرد تقدیر زمان را به جلو .. آهسته ... دشمن از معجزه ی عدلِ علی شد خسته او کسی نیست که خالی کند این میدان را می سپارد به حسن مَرکبِ سرگردان را وی که سرمایه ی خود را به همه بخشیده بیشتر از همه در دَهر مصیبت دیده آنهمه زخمِ زبان خورد ولی با اینحال ... بود برنامه اش از هر نظری سنجیده مُنتها ساغرِ او .. کارگرِ جعده نشد وعده ای شوم ، وفا از دلِ او دزدیده آه از آنشب که شبِ رحلتِ پیغمبر بود وَ اتاقی که در آن اشکِ خدا باریده گفت ای جانِ اباالفضل .. حسینم تنهاست بفرستید پیِ آنکهِ سیه پوشیده ..!! آنقدر فاجعه بد بود .. که خواهر ترسید ... بس که خون جگرش رویِ زمین پاشیده پاره های جگرش داخلِ تشت اند هنوز کودکانِ حسن آواره ی دشت اند هنوز @shia_poem
کم گریه کن که گریه امانت بریده است گویا که وقت رفتن بابا رسیده است حق داری از غمش به سرو سینه می زنی چون مثل او کسی به دو عالم ندیده است در روز آخرش چه شده این چنین نبی جز اهل بیت تو زهمه دل بریده است بر روی سینه اش حسنین ناله می زنند اشکش بر ای هر دو زغم ها چکیده است برگو که مرتضی چه شنیده کنار او رنگش چنین زطرح مسائل پریده است اینجا همه برای شما گریه می کنند چون از سقیفه بوی جسارت وزیده است این روزها به پشت در خانه ات مرو گویا عدو که نقشه ی قتلت کشیده است جان حسین و جان حسن جان مرتضی کم گریه کن که گریه امانت بریده است @shia_poem