eitaa logo
شعر شیعه
7.5هزار دنبال‌کننده
573 عکس
207 ویدیو
21 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
تو را کدام مدیح آورم که شخص رسول توراست همسر و دختر توراست شخص بتول زبان به اشهد اگر وا کنی کرامت توست فروع حسن تو کافی است بر قبول اصول کدام پله علم است تا که ذیل تو نیست؟ غلام کوی تو معقول و خادمت منقول به ضرب سکه کجا شان ضرب شمشیر است؟ جز این درم که علی از کرم نموده قبول زبان بگو به دهان سنگ شو حمیرا را که این فضیلت عظمی نمی رسد به فضول کسی به معرفت دختر تو راه نیافت بلی همیشه ز مجهول می دمد مجهول به هر مقام که دیدم مقام مسئول است بجز گدای درت کاو نمی شود مسئول ببخش دنیی و عقبی به معنی مسکین بدار کوکب ما را مصون ز ننگ افول @shia_poem
زائر اوست زائر زهرا تِلو خیرالنساست معصومه دستگیری کند ز زائر خویش چقدَر با وفاست معصومه آل احمد به سایه‌اش جمع‌اند چون حدیثِ کساست معصومه سیر در خود کند ز فیض قِدم کی حدوثش رَواست معصومه وین عجب بین که در تشعشع خویش خویش تحت‌الشعاعست معصومه خاطرم زنده می‌شود با او چقدَر آشناست معصومه شوهرش نیست لیک مادر ماست فیض بی ردِپاست معصومه صَرف مِهر است فعل و قول کریم خبر و مبتداست معصومه در اصولش کَرم قضا نشود چون فریضه اَداست معصومه دست و پا چون زنم که رزاقِ خلق بی دست و پاست معصومه #@shia_poem
صحبت اگر به ساحت ام البنین کشد بر شعر، پرده ی غیرت، روح الامین کشد ذیل مقام توست بلندای آسمان حاشا که دامن تو به روی زمین کشد خاموش نیست شب چو ببیند ز شمع سوز مروان به بانگ شیون تو آفرین کشد ! تدبیر جنگ نیز بود در ستارگان طفل تو اسب فاجعه را زیر زین کشد آهو ز احترام به صحرا نمی رود گر چادر تو پای به اقصای چین کشد ما را ز چشم های اباالفضل کن نگاه ! خاشاک منت از نظر ذره بین کشد بر عزّتت بس است علی خواستگار توست شاهی که آستین ز زمان و زمین کشد از آستین تو اسد الله گرفته است حاشا که شمر گوشه ی آن آستین کشد معنی خموش باش ! که آگاه نیستی  ز آن معجری که دست سنان لعین کشد آن زن که ریخته ست به معنی کلام ناب از شک بعید نیست که بار یقین کشد @shia_poem
ما را ز چشم های اباالفضل کن نگاه ! خاشاک منت از نظر ذره بین کشد بر عزّتت بس است علی خواستگار توست شاهی که آستین ز زمان و زمین کشد @shia_poem
تمنّا از علی، همصحبتی با اوست خود وَرْنه… شفاعت میکند پیش از علی ،ام‌البنین ما را… @shia_poem
مشکل که آفتاب در آيد به آينه زهرا مگر که رُخ بنماید به آينه جُز مرتضی برابر زهرا ندیده ایم باید که چهره نیز بیاید به آينه باید صفات مادر ما را بیان کند خود را اگر خدا بِستاید به آينه از پَُرتو جلال تو خیس است چشم خلق باید علی جمال فزاید به آينه کتباً که هیچ ، راز شفاهی به کس نگفت اینجا لب رسول بِساید به آينه با هر کس شبیه خودش حرف می زند مانده است تا چه رُخ بنماید به آينه ما را که پَرتویم جلو تر دهد عبور وقتی خدا بهشت گشاید به آينه در معبرش به حشر ببندیم چشم خویش تا مُشتَبَه مباد که باید به آينه... جای خدای عَزَوَجل سجده ای کنیم از بس خدا به ذات درآيد به آينه زهرا پسِ حریرِ جمالش جلالت است جیوه بِغیر پشت نیاید به آينه @shia_poem
زﻫﯽ ﮐﻮی ﮐﺴﯽ ﮐﺰ ﺧﻮن ﺑﻮد آب ﺧﯿﺎﺑﺎﻧﺶ ز ﺳﺮﻫﺎی ﻋﺰﯾﺰان ﭼﯿﺪه ﮔﻠﺪان ﮔﺮد ﻣﯿﺪاﻧﺶ ﺑﻪ ﺧﻮرﺷﯿﺪ ﻗﯿﺎﻣﺖ ﻣﯽ‌ﺷﻮد ﻣُﻨﺠﺮ ﺑﻪ ﻫﺮ ﺟﻠﻮه ﺗﺸﺮف‌ﻫﺎی آﺋﯿﻨﻪ ﺑﻪ ﺻﺤﻦ ﺷﺒﻨﻤﺴﺘﺎﻧﺶ زﻫﯽ ﺑﺎﻧﻮی ﺟﻌﻔﺮ ﭘﺎﺳﺒﺎن ﺣﻤﺰه درﺑﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺻﺪ ﭼﺸﻤﯽ ﻧﮕﻪ دار اﺳﺖ او را ﻣﺮد ﻣﺮداﻧﺶ زﮐﺎﺗﯽ داﺷﺖ ﺧﻮﻧﻢ ﮔﯿﺞ ﺗﺤﻠﯿﻠﺶ ﺷﺪم دﯾﺪم ﮐﻪ ﺣﺘﯽ می‌رود ﻋﯿﺪ ﺳﻌﯿﺪ ﻓﻄﺮ ، ﻗﺮﺑﺎﻧﺶ ﮐﺪاﻣﯿﻦ ﻧﻌﺮه از ﺳﺠﺎده ﺣﯿﺪر را ﺳﻔﺎرش ﮐﺮد ﮐﻪ ﻣﯽ‌ﭘﻮﺷﺪ ﻧﻌﻢ ﯾﺎ ﺳﯿﺪی ﺷﻤﺸﯿﺮ ﻋﺮﯾﺎﻧﺶ ﭼﻨﺎن وﻗﺖ ﮐﺮم از ﺷﺶ ﺟﻬﺖ ﺑﺮ ﺗﺎﺧﺖ ﻣﯽ‌آﯾﺪ ﮐﻪ از ﭘﯿﺮاﻫﻦ ﺧﻮد ﻧﯿﺰ رد ﮔﺮدد ﺑﻪ ﻃﻮﻓﺎﻧﺶ ز ﮐﻮران ﻧﯿﺰ در ﺳِﺘﺮ ﺗﺠﻠﯽ ﮔﺸﺘﻪ او ﭘﻨﻬﺎن ﮐﻪ ﻣﻤﮑﻦ ﺑﻮد دﯾﺪارش دﻫﺪ ﭼﺸﻤﯽ ﺑﻪ ﮐﻮراﻧﺶ ﭼﻨﺎن ﻣﻌﺼﻮم ﺑﮕﺬﺷﺘﻪ اﺳﺖ از ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ‌اش ﮐﺰ ذوق ﺑِﮑﺎرت ﻣﯽ‌ﺑﺮد ﻣﺮﯾﻢ ﻫﻨﻮز از ﭼﺸﻢ ﺟﯿﺮاﻧﺶ ﺑﻪ ﺟﻤﻊ ﭘﻨﺞ ﺗﻦ از ﭼﻬﺎر ﺳﻮ در ﻫﺸﺖ ﭼﺸﻢ آﯾﺪ ﻋﻠﯽ ﻣﻮﺳﯽ اﻟﺮﺿﺎ ﭘﯿﺪا ﺷﺪ از آﺋﯿﻨﻪ ﺑﻨﺪاﻧﺶ ﺑﻪ ﻗﻢ بر ﭼﺎدرش اﻓﺘﺎده ﺟﻤﻌﯽ ﯾﺎرﺿﺎ ﮔﻮﯾﺎن ﮔﺮوﻫﯽ ﺣﻀﺮت ﻣﻌﺼﻮﻣﻪ ﮔﻮﯾﺎن در ﺧﺮاﺳﺎﻧﺶ ﭼﻨﯿﻦ ﺷﺄﻧﯽ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻣﯿﺒﯿﻨﻢ از ﺣﯿﺚ أﺣﺪ ﮐﺎﻣﻞ ﻧﺪارم ﺷﮏ ﮐﻪ در ﺧﻠﻮت ﭘﺮﺳﺘﯿﺪﺳﺖ ﺷﯿﻄﺎﻧﺶ ﺣﺪﯾﺚ ﮐﺎﻣﻞ ﻟﻮﻻک ﺷﺮح ﮐﺎﻣﻠﯽ دارد چو ﻟﻮﻻی در ﺟﻨﺖ ﺑﭽﺮﺧﺪ ﺗﺤﺖ ﻓﺮﻣﺎﻧﺶ ﺑﻪ اﻣﮑﺎن زنی دﻟﺪاده‌ام ﮐﺰ ﺷﺪت اﻋﺠﺎز ﺟﻤﻞ را در ﺗﻪ ﺳﻮزن ﮐﻨﺪ ﺑﺎ ﺑﺎر ﮐﻮﻫﺎﻧﺶ ﺑﻀﺎﻋﺖ ﻻﻏﺮ اﻓﺘﺎده است او ﻓﺮﺑﻪ ﻃﻠﺐ دارد ﻧﺸﺪ اﻧﺪازه ﻋﻔﻮش ﮐﻨﻢ ﯾﮏ روز عصیانش ﻣﮕﻮ ﮔﺴﺘﺎخ ﺷﯿﻮن ﺑﻮده اﯾﻦ ﻧﻮ ﺷﺎﻋﺮ اَﻟﮑَﻦ ﺑﻪ ﻗﺪر وُﺳﻊ ﺧﻮد ﮐﺮده اﺳﺖ ﻣﻌﻨﯽ ﺗﺎزه ﮐﺘﻤﺎﻧﺶ @shia_poem
به سمرقند چه حاجت چو ثمر شکر هست در نجف نیشکر از نهر رجب می روید @shia_poem
بهای کشته دوبار است گر به ماه حرام است هلاک دوست شدن زین بود به ماه رجب خوش @shia_poem
رنگ صد لاله ز نسرین عذارش ریخته صد نیستان ناله از آه نَزارش ریخته فاطمه گر نیست بر بالین او پس از چه روی این همه یاس پریشان در کنارش ریخته؟ یا پریده در حقیقت رنگ از روی مهش یا دل آئینه ی آئینه دارش ریخته تیر دیگر در کمان صیاد دنیا چون نداشت زهر را چون طرح بر جان شکارش ریخته خشکسالی جای دارد شهر را ویران کند آبروی سامرا از چشم زارش ریخته در عیادت از دلش شاید که دلها بشکند چون دل اهل و عیال او کنارش ریخته بس که می سوزد گمانم قالب خورشید را از دل آتش نهاد داغدارش ریخته شاید از کرببلا می آید و قبر حسین ابر دلتنگی که باران بر مزارش ریخته در کفن پیچید مانند خبر در کوچه ها در گریز روضه خود طرحی به کارش ریخته جای دارد تاک روید "معنی" از خاک درش اشک چشم عسکری روی مزارش ریخته... @shia_poem
ناله ها پرده ی راز جگرش را بردند گریه ها باز وقار بصرش را بردند مرد تبعید نباید که بلرزد بدنش به گمانم که ستون سفرش را بردند کم کسی نیست، امام است ولیکن تنها مشرکین، خیل صحابیِ درش را بردند سامره خاک فقط داشت که ریزد به سرش عده ای آبروی بوم و برش را بردند جای یاری، کفنش کرد همین شهر غریب مثل آن وقت که جدّ و پدرش را بردند به شفاعت نظری داشت ولیکن با شرط صوفیان جمله ی شرط و اگرش را بردند برگ ریزان طرب بود که بر گوش خزان خبر جرأت نقاش ترش را بردند حیف از آن فکر بلندی که لحد جایش شد مرد طرّاح زیارات، سرش را بردند زینبی داشت اگر، امر به معجر می کرد چون مقامات خُذینی جگرش را بردند نفس آخر او نیمه برون آمده بود که به صدّیقه، ملائک خبرش را بردند @shia_poem
فاطمه گر نیست بر بالین او پس از چه روی این همه یاس پریشان در کنارش ریخته؟ خشکسالی جای دارد شهر را ویران کند آبروی سامرا از چشم زارش ریخته @shia_poem