#حضرت_عباس_علیه_السلام
#اعیاد_شعبانیه
#مدح
#غزل
اى بسته بر زيارت قدّ تو قامت، آب
شرمندهٔ محبّت تو تا قيامت، آب
افتاد سايهاى ز سمند تو در فرات
پيچيد و رنگ باخت ز شور شهامت، آب
دستت به موج، داغ حباب طلب گذاشت
اوج گذشت ديد و كمال كرامت، آب
بر دفتر زلالىِ شط خطّ «لا» نوشت
لعلى كه خورده بود ز جام امامت آب
لب، تر نكردى از ادب اى روح تشنگى!
آموخت درس عاشقى و استقامت، آب
ترجيع درد را، ز گريزى كه از تو داشت
سر میزند هنوز به سنگ ندامت، آب...
سوگ تو را، ز صخره چكد قطره قطره، رود
زين بيشتر سزاست به اشك غرامت آب
از ساغر سقايت فضلت قلم چشيد
گسترد تا حريم تغزّل زعامت، آب
زينب، حسين را به گل سرخ خون شناخت
بر تربت تو بود نشان و علامت: آب!
از جوهر شفاعت تيغت بعيد نيست
گر بگذرد ز آتش دوزخ سلامت، آب
آمد به آستان تو گريان و عذرخواه
با عزم پاىبوسى و قصد اقامت، آب
مىخوانمت به نام ابوالفضل و، شوق را
در ديدگان منتظرم بسته قامت، آب
#خسرو_احتشامی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#اعیاد_شعبانیه
#مدح
#مثنوی
یا علی! این کیست میآید شتابان سوی تو؟
با قدی رعنا و بازویی چنان بازوی تو؟
او که میآید تو احساس جوانی میکنی
باز یاد رزم و شور پهلوانی میکنی
آمده پیش تو تا مشق سپهداری کند
تا به سبک حیدری تمرین کرّاری کند
میزند زانو که رسمت را بیاموزد، علی!
با چه شوقی بر لبانت چشم میدوزد، علی!
ماندهام در بهت شاگردی که استادش تویی
هم چراغ رفتن و هم نور ایجادش تویی
بارها آن اسم زیبا را شنیدم من ولی
چیز دیگر بود عباسی که تو گفتی علی!
با صدایی مهربان گفتی: بیا عباس من!
تیغ را بردار با نام خدا عباس من!
نور چشمان علی! پیش پدر چرخی بزن
شیرِ من! شمشیر را بالا ببر، چرخی بزن
این چنین با هر دو دستت تیغ را حرکت بده
دست چپ را هم به وزن تیغ خود عادت بده
فکر کن هر حالتی بر جنگ حاکم میشود
دستِ چپ، عباس من! یک وقت لازم میشود
الامان از چشم شور و تیر پنهانی پسر!
کاش میشد چشمهایت را بپوشانی پسر!
بینقاب ای جلوهٔ حُسن خدادادی نجنگ
سعی کن تا میشود بی خُودِ فولادی نجنگ...
تشنهای، فهمیدم از آنجا که شیداتر شدی
تا لبانت خشک شد عباس، زیباتر شدی...
#قاسم_صرافان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#اعیاد_شعبانیه
#مدح
#ترکیب_بند
قلمو را ز طهورای بهشت آب کشید
چشم انداخت به ابروی تو محراب کشید
خواست تا یک اثر از چشم شما خلق کند
دور خورشید مداری زد و یک قاب کشید
بر بلندای قَدَر شوکت پیشانی تو
یکصد و سی و سه تا جلوه ی مهتاب کشید
مانده بود از لب مست تو چه نقشی بزند
که لبت باز شد و منّت ارباب کشید
خوش به حالت که از اول زده بر خال لبت
نام زیبای حسین آمد و زد بال، لبت
بال زد دوروبر ساحت گهواره ی تو
روح جبریل و از برکت گهواره ی تو
پخش می کرد خدا اشک برای عالم
محشری بود شب هیئت گهواره ی تو
اولش نور دمیدند به هر گوشه ی عرش
بعد اعجاز شد و نوبت گهواره ی تو
خانه ی حیدر کرار تماشایی شد
نقل جمع همه شد صحبت گهواره ی تو
دوره کردند تو را هرچه قمر داشت خدا
تو رسیدی همه گفتند که گُل کاشت خدا
هوس خوردن انگور به سر داشت علی
طعمی از گونه ی شیرین تو برداشت علی
شربتی از قدح باده ی چشمت نوشید
ار خُمستان نگاه تو گذر داشت علی
از حَرای نفست بوی خدا می آید
از لب جوی لبت رزق سحر داشت علی
تا بغل کرد تو را زود در آغوش کشید
اصلاً انگار همین یکّه پسر داشت علی
اشک می ریخت چو می دید یل بدر و حنین
حک شده روی دو بازوت اَنَا ذُخرُ حسین
می دهد یک پر اشکت به دل نیل، برات
لهله لعل لبت را زند انگار، فرات
خلقت ماه جمال تو، نه اینکه نشود
بلکه از قصد خدا آینه نگذاشت برات
عین سیب اید که از بین دوتایش کردند
در نگاه تو نوشتند قتیل العبرات
عرش را قامت رعنات نگه داشته است
پس یقیناً به حسینی تو، ستون فقرات
روی قنداقه ی تو مشک شده نقاشی
آمدی ساقی لب های برادر باشی
باده از جام لب مست تو خوردن دارد
حکمت کار به دست تو سپردن دارد
چون مسیح است نفس های تو، صدها عیسی
در مسیر قدمت حسرت مردن دارد
روی دیوار به دیوار بهشت آوردند
دل عشاق شماهاست که بردن دارد
گفته ای تا بنویسند به روی علمت
نفس دشمن عباس شمردن دارد
شاخ شمشادی و آئینه ی حیدر شده ای
اول آمدنت فاتح خیبر شده ای
تو که هستی؟ همه بر پات سر انداخته اند
پهلوان ها همه اینجا سپر انداخته اند
معجزات عَلم و تیغ تو ثابت شده است
که تو را پیش یلان قَدر انداخته اند
باید از دشنه ی تو قبر خودش را بکند
هر که را بی خردان با تو درانداخته اند
مطمئناً همه جا بُرد نهایی با توست
با تو هرکس که درافتاد ورانداخته اند
دست در پنجه ی تقدیر تو انداخته ایم
سرِ خود را لب شمشیر تو انداخته ایم
در غیاب تو رقیبان قَدَت می گفتند
چقدر دست تو و تیر و کمانت جفتند
دشمنانت همه یا «اَینَ مَفَرّ » بر لبشان
یا که از ترس تو بر روی زمین می افتند
خشم کردی همه گفتند جهنم شده است
یا که چشمان غضب کرده ات اینجا خفتند
تا که ابروی تو از زیر نقابت دیدند
هول کردند حریفان تو و آشفتند
چشمهایت همه را روی زمین می پاید
بیرق خیمه ی ارباب به تو می آید
آفریده دم عیسائیت اینجاها را
تکیه دادند به دستان تو موسی ها را
از رخت پرده بینداز برِ یوسف ها
تا ببرّند همه دست و سر و پاها را
آن امیری که تو را منصب سقا داده
خاک بوس تو نوشته لب سقاها را
شعبه ی علقمه ی تو شده سقاخانه
به دعایت طلبد چشم رضا(ع) ماها را
یک دل سیر زیارت به خدا می چسبد
بعدِ مشهد سفر کرب و بلا می چسبد
همچو سیمرغ، هما، فاخته ای، تاخته ای
مشک بر شانه ات انداخته ای، تاخته ای
تا که جان بر لب بی جان حرم برگردد
همه ی هستی خود باخته ای، تاخته ای
ذوب در جذبه ی احساس حسینت شده ای
زرهت را به جنون آخته ای، تاخته ای
کفنی را که نخ چادر زهرا دارد
بر تنت کرده ای و تاخته ای، تاخته ای
با چنین تاختنت محشر کبری کردی
سفره ی ام بنین نذر تو تا برگردی
تنت افتاد کنار علم دستانت
مرحبا بر علمت، بر جَنم دستانت
آه از آب که می ریخت به هر گوشه ی دشت
آه از چشم تو و عمر کم دستانت
عاقبت مزد دل سوخته ات را دادند
فاطمه آمده از پاقدم دستانت
دو نفر با کمر خرد و شکسته شده اند
سینه زنهای تو گِرد حرم دستانت
با خدا فاطمه تا آخر محشر بسته است
در قیامت همه ی کار به دستِ دست است
#رضا_دین_پرور
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_سجاد_علیه_السلام
#اعیاد_شعبانیه
#مدح
#ترکیب_بند
پر می کنیم از می گلوی باده ها را
تا مست باشیم انتهای جاده ها را
بعد از دو رکعت عشق بازی باز خواندند
در رکعت سوم همان دلداده ها را
امشب به سمت خانه ی سجاد انداخت
دست ارادت های ما سجاده ها را
خاکیم و مشتاقیم تا دامانی امشب
آنی بگیرد دست این افتاده ها را
بعد از پدر حالا پسر می آید از راه
خدمت کنید آقا و آقازاده ها را
این دومین نوریست که تا منجلی شد
او هم علی بن حسین بن علی شد
در آسمانم ماه را می بینم امشب
گمراهم اما راه را می بینم امشب
چشم سرم را بستم و با دیده ی دل
لبخندهای شاه را می بینم امشب
ارباب خوشحال است و من در دست هایم
مال و منال و جاه را می بینم امشب
در چشم های این علی دارم علی را
یا که رسول الله را می بینم امشب
می آید و با هر قدم در زیر پایش
جان های خاطرخواه را می بینم امشب
حالا که آقای دعا دارد میاید
ما را خدا ای کاش قربانش نماید
فخر است امشب آسمان را بر زمینش
می خندد و افلاک حیران طنینش
دست حسین بن علی امشب رکاب و
روی علی بن حسین آمد نگینش
بی تاب شد، لبخند زد، رویش گل انداخت
وقتی که لب های علی شد بوسه چینش
خالی ست جای فاطمه هرچند اما
خوابیده با لالایی ام البنینش
در سوم شعبان رسید از راه، شاه و
در پنجمین روزش رسیده جانشینش
روح دعا، مرد خدا، جان حسین است
او وارث ملک سلیمان حسین است
با تیرهایی که روان از چشم جادوست
صید غزال نرگس او هرچه آهوست
حافظ! بگو باد صبا تا باز آرد
عطر خوشی از نفحه های گیسوی دوست
حالا که سجاد است و زین العابدین است
محراب ما طاق و رواق آن دو ابروست
محصول پیوند عرب ها و عجم هاست
طفلی که کسری زاده است و هاشمی خوست
چون همسری پادشاه کشور عشق
این افتخار مادری شهربانوست
این افتخار مردم این آسمان است
اربابمان داماد ما ایرانیان است
با یک نگاهت سنگ هم اعجاز کرده
در راه اثباتت حجر لب باز کرده
نه دوستانت که ید عقده گشایت
از دشمانت هم گره ها باز کرده
حتی دعاهایت؛ جدا از حرف هایت
در علم حرفی تازه را آغاز کرده
شاگردهایت را هم این اسلوب تدریس
آموزگار آسمان! ممتاز کرده
هر کس فرازی از ابوحمزه شنیده
تا قاب قوسین خدا پرواز کرده
هروقت میخواهم که قلبم را بشویم
باید "الهی لاتودبنی" بگویم
با دست لبریز از دعایی که تو داری
ما را ببر سمت خدایی که تو داری
حرفی بزن تا جام من لبریز گردد
از باده های حرف هایی که تو داری
گرم مناجات است شب های ملائک
با لحن جانسوز صدایی که تو داری
پرواز خواهم کرد با بالی که خاکی ست
یک روز تا صحن و سرایی که تو داری
ما را شبی مهمان خان روضه ات کن
در خانه ات، در کربلایی که تو داری
هر جا که باشی کربلا آنجاست آقا
انگار هر روز تو عاشوراست آقا
آزادی از بند اسارت در اسارت
دست خدا بوده است یارت در اسارت
در مجلس حکام، بر منبر نشستی
بر روی کرسی صدارت در اسارت
بر دشمنت هم باب بخشش باز کردی
یعنی شدی پیک بشارت در اسارت
با دست بسته باز دستی باز داری
وقتی عطا گشته است کارت در اسارت
جسم شهیدان را که کفن و دفن کردی
با اشک می خواندی زیارت در اسارت
ای آسمان، شرمنده از باران چشمت
دست مرا پر می کند احسان چشمت
باران چشمان تو را باران ندارد
ای آسمان! که بارشت پایان ندارد
هر روز، یعقوبی! ز داغ یوسفی که
پیراهنی را هم از او کنعان ندارد
حد اقل آبی بنوش آقا که چشمت
دیگر برای گریه کردن جان ندارد
هنگام قرآن خواندنت هم گریه کردی
بر حرمتی که قاری قرآن ندارد
گفتی مرا ای کاش که مادر نمی زاد
چه دیده ای که بدترش امکان ندارد؟
بعد از بلای شام، شامت را سحر نیست
بعد از عمو در آسمانت یک قمر نیست
#محمد_علی_بيابانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_سجاد_علیه_السلام
#اعیاد_شعبانیه
#مدح
#ترکیب_بند
سلام! ای سلام خدا بر سلامت!
درود! ای کلام الهی، کلامت!
تو هم سجده؛ هم سیدالساجدینی
که قلب حسین است بیتالحرامت...
سلام خدا بر سجود و رکوعت
درود خدا بر قعود و قیامت
حجر بر در خانهات قطعه سنگی
مقام آورد سر به پای مقامت
تو حَجّی، صلاتی، زکاتی، جهادی
تو ممدوح با نامِ زین العبادی
تو در تیرگیها سراجالمنیری
تو همچون پیمبر، بشر را بشیری
سماوات و عرشاند در اختیارت
تو آزادۀ عالمی، کی اسیری؟
تو در کنج ویرانهها هم بهشتی
تو در زیر زنجیرها هم امیری
به پای تو سر کرد خم «سربلندی»
تو تنها به نزدِ خدا سر به زیری
یمِ هشت بحری و دُرِّ سه دریا
ولی خداوند حیّ قدیری
تو «قدر» و «تبارک» تو «فرقان» و «نوری»
تو عیسی، تو گردون، تو موسی، تو طوری...
تو زمزم، تو مروه، تو سعی و صفایی
تو فرزند کعبه، تو رکن و منایی
تو قرآن، تو احمد، تو حیدر، تو زهرا
تو در حُسن، آیینۀ مجتبایی
امامی و پیغمبری از تو زیبد
که تنها پیامآورِ کربلایی
کلامت بوَد وحیِ صاعد چه گویم
تو از پای تا سر کلامِ خدایی
دعا بر دهان و لبت بوسه آرد
همانا همانا تو روح دعایی
چه بهتر که «میثم» ثنای تو گوید
برای تو خواند، برای تو گوید
#غلامرضا_سازگار
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_سجاد_علیه_السلام
#اعیاد_شعبانیه
#مدح
#مثنوی
بستهست همه پنجرهها رو به نگاهم
چندیست که گمگشتۀ در نیمۀ راهم
حس میکنم آیینۀ من تیره و تار است
بر روی مفاتیح دلم گرد و غبار است
از بس که مناجات سحر را نسرودم
سجادۀ بارانی خود را نگشودم
پای سخن عشق دلم را ننشاندم
یعنی چه سحرها که ابوحمزه نخواندم
ای کاش کمی کم کنم این فاصلهها را
با خمسهعشر طی کنم این مرحلهها را
بر آن شدهام تا که صدایت کنم امشب
تا با غزلی عرض ارادت کنم امشب
ای زینت تسبیح و دعا زمزمههایت
در حیرتم آخر بنویسم چه برایت؟
اعجاز کلام تو مزامیر صحیفهست
جوشیده زبور از دل قرآن به دعایت
در پردۀ عشاق تو یک گوشه نشستهست
صد حنجره داوود در آغوش صدایت
از بس که ملک دور و برت پر زده گشتهست
«پیراهن افلاک پر از عطر عبایت»
تنها نه فقط آینه در وصف تو حیران
باشد حجرالاسود، الکن به ثنایت
من کمتر از آنم که به پای تو بیفتم
عالم شده سجاده و افتاده به پایت
#سید_حمیدرضا_برقعی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_سجاد_علیه_السلام
#اعیاد_شعبانیه
#مدح
#غزل
آرزوی کوهها یک سجدۀ طولانیاش
آرزوی آسمان یک بوسه بر پیشانیاش
دستهایش شاخهٔ طوباست مشغول دعاست
ماه و خورشید و فلک در سایهٔ نورانیاش...
میوزد از منبرش فریادهای «یاحسین»
شامها ویرانهٔ هر خطبهٔ طوفانیاش
در کلامش ضربت شمشیر حقّ حیدر است
عبدوَدها کشته، از شور حماسیخوانیاش
اوست فرزند منا و مکه، فرزند صفا
چشمهها میجوشد از هر واژهٔ قرآنیاش
#اعظم_سعادتمند
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_سجاد_علیه_السلام
#مدح
#اعیاد_شعبانیه
#قصیده
کیستم من؟پیشوای چارم اهل یقینـم
سیّـدسجّاد، بـاب الله، زین العابدینم
قطب عرفان، روح ایمان، جان قرآن، رکن دینم
هل اتی و کوثر و فرقان و نور و یا و سینم
چون نبی مشکلگشایم، چون علی حبل المتینم
من علی بن حسین بن امیرالمۆمنینم
نیتم، تکبیر و حمدم، کعبهام، حجرم، مقامم
زمزمم، سعیم، صفایم، مروهام، رکنم، مقامم
هم قنوتم هم سجودم هم تشهد هم سلامم
هم جهادم هم زکاتم هم صلاتم هم صیامم
هم حیاتم هم نجاتم هم امانم هم امینم
من علی بن حسین بن امیرالمۆمنینم
رکن میبالد که دست من نمـاید استلامش کعبه مینازد که من از سوی حق باشم امامش
هرکه ما را دوست دارد از خدا بـادا سلامش
هرکه با ما بـود دشمن تـا ابد لعن مدامش
من قسیم جنت و دوزخ بـه روز واپسینم
من علی بن حسین بن امیرالمۆمنینم
آسمانی هـا همه محـو مناجـات شب من
نور خیزد از کلام و، وحی جوشد از لب من
آسمان پیچد به خود در شعله تاب و تب من
ذات حق لبیکگـو با ذکر یارب یارب من
گشته محـراب دعـا آغوش رب العالمینم
من علی بن حسین بن امیرالمۆمنینم
من به شهر شام، روز شامیان را شام کردم
در غل و زنجیـر دشمن یاری اسلام کردم
فتــح ثــارالله را در سلسله اعـلام کـردم
آل سفیان را بسی رسوای خاص و عام کردم
بـا بیــان دلنشیـن و بـا کـلام آتشینـم
من علی بن حسین بن امیرالمۆمنینم
جسم بابم گشت پـامال سواران، صبر کردم
پیکـرم از بام هـا شد سنگ باران، صبر کردم
سینه ام آتش گرفت از داغ یاران، صبر کردم
خورد سیلی بر عذار گلعـذاران، صبر کردم
با وجود آن که بودی دست حق در آستینم
من علی بن حسین بن امیرالمـۆمنینم
من که خود اصل دعا روح دعا قلب دعایم
شامیـان بی حیـا دادنـد دشنـام از جفایم
حلقه های سلسله خون گریه کردند از برایم
سختتر بود از زمیـن کربـلا شـام بلایم
ریختند از بام، خاکستر بـه فـرق نازنینم
من علی بن حسین بن امیرالمۆمنینم
ظلم و بیداد و ستم از دشمنان پیوسته دیدم
ده عزیـز خویش را در ریسمـانی بسته دیدم
چشمِ گریان، صورت خونین، سر بشکسته دیدم
شامیـان را بهـر استقبـال، دستهدسته دیدم
حمله با تیغ زبـان کردند بـر قلب حزینم
من علی بن حسین بن امیرالمۆمنینم
عمه ها منزل به منزل چشمشان در اشک ریزی
متحـد گشتنـد اهـل شام بـا قرآن ستیـزی
وای بر احوال آن کو خوار شد بعد از عزیزی
سرخ رویی خواهرم را خواست از بهر کنیزی
گشت از غیرت عرق جاری به صورت از جبینم
من علی بنحسین بن امیرالمۆمنینم
من که خورشید جمالم، شـد غبار غم نقابم
بـا سـر پـاک پـدر بردنـد در بــزم شـرابم
پیش چشمم چوب می زد خصم بر لب های بابم
خارجـی کردنـد در اوج مسلمانـی خطابم
گرچه دانستند نـور چشم ختم المرسلینم
من علی بن حسین بن امیرالمۆمنینم
#استاد_غلامرضا_سازگار
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_سجاد_علیه_السلام
#اعیاد_شعبانیه
#مدح
#مسمط
ماییم مست جام تو یا زین العابدين
خانه خراب نام تو یا زين العابدين
هستیم مرغ بام تو یا زين العابدين
مست علی الدوام تو یا زين العابدين
پس می دهم سلام تو یا زین العابدین
دردم همینکه باتو دوا میشود بس است
ذکرم همینکه نام شما میشود بس است
لطف تو دستگیر گدا می شود بس است
وقتیکه مستجاب دعا می شود بس است
با رحمت مدام تو یا زین العبادین
با خاک تیره جز تو چه کس کرد زرگری؟
آب دهان کیست چنین کیمیا گری
آورده ام برات اگر دیده تری
فهمیده ام شکسته دلی خوب می خری
به به به این مرام تو یا زین العابدین
نزدیک شمس مثل عطارد شدیم ما
سنگیم و از دعات زمرد شدیم ما
کردی نگاه و مرد تهجد شدیم ما
فطرس که نه کنار تو هدهد شدیم ما
با اشتیاق دام تو یا زین العابدین
مهر غلامی پدرت بر جبین ماست
حب الحسین روز قیامت نگین ماست
شهبانوی مجلله شورآفرین ماست
نامش شرافت همه سرزمین ماست
ایران فدای مام تو یا زین العابدین
گرچه اسیر شد امة الله شد فقط
روشن ترین ستاره پس از ماه شد فقط
آواره حسین دراین راه شد فقط
مهریه اش بهشت روی شاه شد فقط
دلبست بر امام تو یا زین العابدین
نخل بهشت از رطبت بوسه ميگرفت
جبریل از نماز شبت بوسه ميگرفت
سجاده نیز از لقبت بوسه ميگرفت
آنقدر حسین از دولبت بوسه ميگرفت
جانم به این مقام تو یا زین العابدین
نزدیک ذات، جای سجودت مشخص است
بالای ساق عرش عمودت مشخص است
یکپارچه علیست وجودت ، مشخص است
زهرا در این قیام و قعودت مشخص است
حق کرده احترام تو یا زین العابدین
ذکر عروج حلقه رندان صحیفه ات
شد روشنایی شب ایمان صحیفه ات
نهج البلاغه ایست فروزان صحیفه ات
شد آیه آیه خواهر قرآن صحیفه ات
دارد شکر کلام تو یا زین العابدین
کیسه به دوش شب به شب مهربان شهر
آه ای یتیم دوست خرما و نان شهر
آقای دوستان خدا ای امان شهر
ابری شده است بار دگر آسمان شهر
با سجده غلام تو یا زین العابدین
مشتاق بوسه بر رخ ماه تو زینب است
ازاین به بعد پشت و پناه تو زینب است
از کوفه تا به شام گواه تو زینب است
وقتی علم به دوش سپاه تو زینب است
شد استوار گام تو یا زین العابدین
کشتی عشق را تو به ساحل رسانده ای
با دستهای بسته اگر خطبه خوانده ای
ابن زیاد را سرجايش نشانده ای
کاخ یزید را تو به خاری کشانده ای
احسنت بر قیام تو یا زین العابدین
آویز دست مادر من نذر مرقدت
دو گوشوار دختر من نذر مرقدت
فرشی که هست در بر من نذر مرقدت
چیزی نداشتم سر من نذر مرقدت
قبر بدون بام تو یا زین العابدین
شاید دوباره صحن و سرایی درست شد
بین مدینه نیز بنایی درست شد
یک گنبد امام رضایی درست شد
آخر ضریح های طلایی درست شد
آنجا به احترام تو یا زین العابدین
با ما ز دردهای شب قافله بگو
از زخم گردن و اثر سلسله بگو
از خار و پا و سوختن و آبله بگو
از طرز خنده های بد حرمله بگو
دور و بر خیام تو یا زین العابدین
با تو حدیث کرببلا ترجمة شد و
دانه به دانهء شهدا ترجمه شد و
با یک حصیر مرثیه ها ترجمه شد و
جسم مرمل بدما ترجمه شد و
با اشک صبح و شام تو یا زین العابدین.
#محمد_جواد_پرچمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_سجاد_علیه_السلام
#ولادت
#اعیاد_شعبانیه
#مدح
#غزل
سجاد! ای به گوشِ ملائك، دعای تو
شب، خوشهچين خلوت تو با خدای تو
ای چشم آسمان و زمين مانده خيرهوار
بر شور و جذبههای تو در سجدههای تو
ای ديدن قتال غم انگيز كربلا
حُزنِ هميشه ساخته از ماجرای تو
يك روز بود واقعه ی كربلا، بلی
يك عمر وقفه داشت ولی كربلای تو
اي وارثِ پيمبر و حيدر كه اختران
برآفتاب فخر كنند از ولای تو
محراب را به وقت مناجات تو ، همه
افتاده لرزهها به تن از های های تو
اي يك نيای تو به نَسَب، مفخر عرب
وی محور عجم به حَسَب يك نيای تو
ای زينت تمامی پرهيزيان به زهد
وی زيور تمام دعاها، دعای تو
در مدح تو، ترانۀ توحيد سردهد
هرچند نيست زمزمۀ من، سزای تو
#حسین_منزوی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_سجاد_علیه_السلام
#اعیاد_شعبانیه
#مدح
#مربع_ترکیب
نزد کریمانِ دوعالم خوشه چینم
پای بساط اهل بیت از راغبینم
بر پنجم شعبان گره خورده است دینم
مدیون خیر و لطف زین العابدینم
از برکتش شد خانه ی مولایمان شاد
آمد علیِ دوم ارباب، سجاد
آمد به ما آموخت طرز بندگی را
پای مناجات و دعا، پایندگی را
آورد با خود راه و رسم زندگی را
آموخت با رفتار خود بخشندگی را
ایثار و بخشش در وجودش منجلی بود
کیسه به دوش نیمه شب، مثل علی بود
گَرد فراموشی ازین آیین زدوده
دین را دوباره با دعا احیا نموده
ابواب رحمت را سوی مردم گشوده
در هر مناجاتش، گریز روضه بوده
با سجده هایش خلق را دلگرم می کرد
سنگ دل هر غافلی را نرم می کرد
تابید نورش، بازتابش شد صحیفه
خیر کثیرِ آفتابش شد صحیفه
پیغمبری کرد و کتابش شد صحیفه
ارکان ناب انقلابش شد صحیفه
دل های ما را با مناجاتش تکان داد
راه خدا را با ابوحمزه نشان داد
از سجده هایش روح ایمان، جان گرفته
با گریه هایش دین، سر و سامان گرفته
از یک دعای نوکرش، باران گرفته
با مادر او آبرو ایران گرفته
لطفی ندارد روزی ام بی شهربانو
دست من و احسانِ بی بی شهربانو
کار جهادی کرد و دین را تقویت کرد
خیلی غلام، آقا خرید و تربیت کرد
نسبت به داغ کربلا با معرفت کرد
با روضه هر جامانده را خوش عاقبت کرد
خیره به ظرف آب می شد، تشنه می ماند
از کام بابایش همیشه روضه می خواند
با روضه اش تا سال های سال، می سوخت
یاد لباس خونی و پامال، می سوخت
یاد تن بی سر، ته گودال، می سوخت
یک عمر یاد غارت اطفال، می سوخت
با گریه اش تبلیغ کرد و کم نیاورد
با گریه اش ما نوکران را گریه کن کرد
#محمد_جواد_شیرازی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_سجاد_علیه_السلام
#اعیاد_شعبانیه
#مدح
#غزل
چنین که ماه به این طفل واکنش دارد
برای جاذبه هم چهره اش کشش دارد
کمان ابرویش آرش، دو چشم،لیل عرب
که خون شیعه و خون هخامنش دارد
تمام ادعیه اش راهکار زندگی است
که از «صحیفه»ی خود قصد پرورش دارد
به طرز خمس عَشَر نیز یادمان داده
که خواستن ز خداوند هم رَوَش دارد
خدای بعد تو آن قدر شد به ما نزدیک
که جای نبض،رگ گردنم تپش دارد
به غیر اینکه امامی،چنان شدی سجاد:
که در قضا و قَدَر حرف تو برش دارد
شروع نهضت ادعیه بعد کرب و بلاست
ریاضی است جهان: بعد پنج،شش دارد
و متصل به سجود است این قیام آن قدر؛
که در تمامی ذرات گسترش دارد
#مهدی_رحیمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem