eitaa logo
شـــهــــدای مسـجدسـلیمان
1.9هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
1.4هزار ویدیو
19 فایل
شهدای مسجدسلیمان به حول و قوه الهی برای آشنایی با سبک زندگی شهدای مسجدسلیمان ارتباط با ما: @mandir_268 دعوت شهدا هستید 👇 به ما بپیوندید🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
بنام خدا✨ 📝خاطراتی از عملیات کربلای ۵(برادردوقلوی کربلای_۴بخش چهارم ) 🔹{بازپس گیری وجب به وجب سرزمینهای اشغالی} با اتمام مرخصی و مراجعت نیروها به محل لشکر ، به دلیل موقعیت حساس، سنگین و پیچیده ی عملیاتی، می بایست دوباره به محل وخط مقدم جدیدی می رفتیم، جایی درکنار نهر دوئی جی ودر کنار کارخانه نمک ،با بازسازی نیروها در دسته جات جدید، همه به خط شدیم وسوار وسایل نقلیه شده و حرکت کردیم و نزدیک خط که رسیدیم فرمانده ای از ارتش نزد برادر کریم پور فرمانده گردان سلمان آمد و گفت که یکی از نیروهایتان بفرستید تا خط را به او تحویل دهیم ، فرمانده مرا معرفی کرد و با او رفتم تا خط را از فرمانده ونیروهای ارتش تحویل بگیرم و اطلاعات لازم را از جمله اینکه: در چه موقعیتی هستیم و چه فاصله ای با دشمن داریم و چه مسافتی را تحت پوشش داریم واینکه سنگرهای پدافندی واستراحت کدامند وخاکریز وترکش گیرها چه موقعیتی دارند،را انتقال داد و ساعتی طول کشید تا بچه های گردان ما آمدند و من تا رسیدن نیروها ، در آنجا تنها بودم. حدود ساعت ۲بعداز ظهر گروهان ما، آنجا مستقر شد. توپخانه دشمن مرتب کار می کرد،وتانکها درحال جابجایی ومانوربودند، وخمپاره و کلوله های معمولی مرتب در مبادله بودند، خط سختی بود، بطوریکه مسافت کوتاهی از خط که درحالت معمولی محل استقرار یک دسته بود به یک گروهان داده شد، فرماندهان گروهان دریک طرف خط وفرماندهان دسته در طرف دیگر آن مستقربودند، وسه سنگر نگهبانی داشتیم ، وچهارچشمی تحرکات دشمن را رصد می کردیم ،سنگر استراحت بچه ها پای خاکریزها بنا شده بود، سنگرهای کوتاهی که فقط نشسته ویا دراز کشیده در آنها می توانستیم استراحت کنیم وطول وعرضشان به اندازه یک پتوی شتری بود، خاکریز نسبتآ بلندی داشتیم که سنگرهای نگهبانی را در دل آن ایجاد شده بود، زیرخاکریز وپایین آن سنگرهای استراحت را داشتیم وپس از عرض یک جاده ماشین رو، خاکریز ترکش گیر کوتاهی پشت سرمان ایجادشده بود. تقریبا یک هفته زیرحجم آتش شدید دشمن در آنجا پدافند کردیم، یکی از آن شبها ناگهان سردار رئوفی فرمانده لشکر را دیدم و به طرفش رفتم و سلام و علیک واحوالپرسی کردیم و به من گفت : این خط خیلی برای ما مهم است ، به بچه هایتان بگویید بالای خاکریز که می روند یک وجب از خاک ها به جلو بیندازند تا بعد از چند روز ،با یک وجب، یک وجب خاکریز را چند مترجلوتر برده باشید. در واقع خاک میهن اسلامیمان که کیلومتر،کیلومتر به تصرف دشمن درآمده بود، رزمندگان آنرا وجب به وجب پس می گرفتند. کارخانه نمک روبرویمان بود ونهردویی جی درکنارمان، و‌ما می بایست در آنجا پدافند می کردیم تا دشمن نتواند آنها را از ما باز پس بگیرد صادق یزدی کارشناس ارشد مدیریت آموزشی 📌ادامه دارد... 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 🌐گروه فرهنگی 🆔 @shohada_masjedsoleiman
By Mp3Cut_Proموسیقی (جدید)_(47).mp3
زمان: حجم: 5.17M
با شنیدن این صوت متوجه دیکتاتور بودن رهبر ایران می شوید!!!!!!!!!! 👌فوق العاده ، دوستان 📣📣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بنام خدا خاطراتی از عملیات کربلای ۵ برادر دوقلوی کربلای ۴ قسمت ۵از ۵ {شب حادثه وشهادت همسنگران} یکی از شبها که درکنارنهر دویی جی مشغول پدافند بودیم(۷بهمن۶۵) ، نزدیک به ساعت22 بود که من و شهید محسن فردی پور و شهید سید محمدرضا موسوی و شهید مهران صالح پور و شهید کیومرث رشیدی دریک سنگر بودیم که شهید موسوی پاسبخش بود و بعد از آن نوبت پاسبخشی من بود که خمپاره ای کنار سنگر ما خورد به شدتی که ،صدای مهیب مرا از خواب بیدارکرد ، چراغ فانوس داخل سنگر ازشدت موج انفجار خاموش شده بود از خواب پریدم،دیدم بچه ها با هم شوخی می کنند وبگو وبخند داشتند ، از آنها پرسیدم : چه خبره ؟؟! چرا صدامیها اینقدر شلوغش کردند، یهشان بگویید ساکت شوند، چون دقایقی دیگر نوبت پست من است. شهید موسوی گفت : بخواب و استراحت کن و راحت باش ،من بیدارم هر وقت خسته شدم خودم تو را بیدار می کنم . دقایقی خوابیدم، حدود۲۰ دقیقه ای گذشته بود که خمپاره دوم یا گلوله توپ، به سنگر ما، اصابت کرد، به طوری که سنگر بر روی ما آوار شد،، اول نمی دانستم که مرده یا زنده ام و آوار روی پاهاو شکمم تا سینه ریخته بود، بوی باروت وخاک ورطوبت تاعمق جانمان نفوذ کرده بود، دستم را به صورتم کشیدم و دیدم که زنده هستم و سید محمدرضا را صدا زدم و بعد نام یکی یکی بچه ها را می آوردم و مهران جوابم داد و گفت : محمدرضا شهید شد ! گفتم چه میگی ؟ گفت : نگاه کن سرش روی دست خودم است ! گفتم محسن کجاست ؟ گفت : درحال نماز خواندن بود او هم شهید شد ! درآنجامن و مهران صالحپور وکیامرث رشیدی مجروح شدیم، با کمی تقلاوتلاش سوراخی را که در بالای سنگر ایجادشده بود، گشاد کردیم و از زیر آوار ، با زحمت زیاد خارج شدیم، شهید قلندری ، محمود توژی وایرج بهرامی را دیدیم که به سرعت به طرف سنگر آمدند، پرسیدند چه شده،گفتم گلوله توپ روی سنگرما خورده و محسن فردی پور و محمدرضا موسوی به شهادت رسیده اند. که مارا بطرف دوپو هدایت کردند وخودشان درآنجا ماندند وبه اوضاء رسیدگی کردند. مرا موج شدیدی گرفته بود از گوشهایم خون می آمد وپایم لنگان شده بود ، به بیمارستان صحرایی منتقل شدم و دکتر مستقر درآنجا، می گفت باید: به تهران اعزام شوی ودرآنجابستری گردی، ولی زیر بار نرفتم ! دکتر اصرار می کرد و می گفت که این جراحت، ممکن است موجب عفونت مغزی وکری گوشهایت شود، به دکتر گفتم که نمی توانم ، اعزام شوم و باید برگردم ، دکتر مقدارزیادی دارو به من داد وگفت مرتب استفاده کن تا به مرکز درمانی مجهزی بروی، بالاخره برگشتم وبا اینکه به خط آمده بودم ولی در دلم غمی سنگین از فراق سید محمد رضا و محسن فردی پور وجود داشت هر چند خودشان شهادت را دوست داشتند ولی نبود آن‌ها رنجم می‌داد اما باید تسلیم امر خدا شد و به رضایش راضی بود . روح شان شاد و یادشان گرامی باد. همانطور که گفتم حدود یک هفته در آنجابودیم. علاوه برشهید موسوی وشهید فردیپور،شهید عشرتی واگر اشتباه نکرده باشم،شهید شفیع زاده، در آنجا به فیض شهادت نایل گردیدند، وایرج بهرامی،غلامرضا اسکندری،حسن علیپور،حاج آقای باورصاد، وابراهیم الماسی،کیامرت رشیدی، آرش یزدی،مهدی احمدپور، غلام کیانی، مهران صالحپور فریدون مکوندی وتنی چند از رزمندگان مجروح شدند. حالا بعداز گذشت سالیان متمادی همیشه بیاد آن روزهها وزحمات و ایثارگری بچه ها هستم وباخود در اندیشه ام که آیا صدام وصدامیان: این همه ادوات نظامی (توپ،تانک،مسلسل،میراژ وهواپیما ، آواکس وموشک اسکاد، تله های انفجاری،تله های خورشیدی، میدانهای مین وغیره را برای چهارشنبه سوری یا۱۳بدر تهیه کرده بودند وبرای نفریح تانزدیکیهای اهواز وشوش وآبادان ومریوان و مهران ودهلران پیش آمده بودند ، وشوخی شوخی، خرمشهر ، سوسنگر،دشت عباس،چوب سرخ، قلاویزان وغیره را تصرف کردند. انوقت به جواب سؤالی که ما چرا جنگیدیم؟! می رسیم ، و متوجه می شویم که مانجنگیده ایم بلکه درمقابل متجاوزان دفاع کرده وایستادیم. صادق یزدی کارشناس ارشدمدیریت آموزشی. دی ماه ۱۴۰۱
📆 ۹ بهمن سالروز شهادت شهید حسن باقری شادی روحش صلوات 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 🌐گروه فرهنگی 🆔 @shohada_masjedsoleiman