⚘﷽⚘
صبح
یعنی بهانه ے یک سلام
به تُو
تا صبحم با سلامِ تُو
بخیر شود . . .
شهید نظر میکند به وجه الله
از آن زمانے که نگاهم
به نگاه تو گره خورد
تمام آرزویم
این شده است که
کاش میشد دنیا را از قاب
چشم هاے تو دید
همان چشم هایے که
غیر از خدا را ندید .
#شهیـدحسینحریری🌷
#صبحتونمتبرکبهلبخندشهـدا
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹امانتی مردم
▫️وقتی حاج قاسم به وسط محاصره داعش رفت!
کلیپ #روایت_سلیمانی برشهایی پرجاذبه و زیبا از زندگانی حاج قاسم سلیمانی عزیز...
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
دعوا
سـَرِ
سـربنـدِ
یا فاطمہ بود....♥️🕊
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قرارمان این نبود 😔
☘ مینویسم تا یادم نرود
تمام اقتدار میهنم را از از شما دارم
به یاد همه شهدای عزیزمون
شهدا شرمنده ایم
شهدای گمنام
شهیدان دستمان را بگیرید
یاد شهدا با ذکر صلوات
☘🕊
🕊
☘🕊
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
🌷🌷🌷✨✨✨🌷🌷🌷
❤️ شهید 《 #حسین_مشتاقی 》 متولد ۲ اردیبهشت ماه ۱۳۶۴ در شهرستان #نکا می باشد.
💫🦋🕊
🌟 حسین مشتاقی از جمیع نیروهای یگان ویژه صابرین بود که برای دفاع از حرم مطهر حضرت زینب ( س )
عازم سوریه شد ، که در اردیبهشت ۹۵ و همزمان با عید مبعث حضرت رسول در منطقه خان طومان سوریه طی یک در گیری شدید به همراه دیگر همرزمانش به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
🍃پس از گذشت حدود دو ماه از شهادتش و شناسایی پیکرش توسط آزمایش DNA ، در تاریخ ۱ تیر ۱۳۹۵ همزمان با سالروز میلاد امام حسن مجتبی ( ع ) در گلزار شهدای نکاه به خاک سپرده شد..
🌼🌾🌼
🌱 از شهید حسینمستاقی دو فرزند دو قلو به نام های 《 امیر مهدی و نازنین زهرا 》 به یادگار مانده است.
🥀🌟 روحش شاد 🌟🥀
شادی روحش فاتحه ای قرائت شود
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
بچهی مشهد ...
فرزند دوم خانواده بود ،
متولد شهریور ٦۳
شوخ و مهربان و ...
در نانوایی پدرش کار میکرد
دوستانش میگفتند:
حدود چند ماه تلاش کرده بود
تا مسئولان لشکر فاطمیون
قبول کنند و اعزامش کنند ...
همان روزهای اول ،
او را مسئول تک تیراندازها کردند
شهید صدرزاده (دوستش) میگفت:
خیلی برای بچه هایش کار میکرد ،
مثل مـادر بود برایشان ،
صبح تا شب خدمت میکرد به بچهها
فروردین ۹۳ اعزام شد به سوریه (حلب)
و ۲۲ روز بعد هم ...
داوطلب شدند ساختمان۳ را که
سقوط کرده بود، پاکسازی و آزاد کنند
حسن و مصطفی (شهید صدرزاده)
و ٦ نیروی داوطلب ... شدند ۸ نفر ...
حسن گفت : ۸ نفریم ،
اسم عملیات هم باشد امامرضا (؏)
همه با فریاد یاعلیبنموسیالرضا (؏)
ریختند داخل ساختمان و
پاکسازی را شروع کردند
دشمن با زبان عربی میپرسید
شما که هستید؟
حسن فریاد میزد :
نحن شیعه علی بنابیطالب (؏)
نحن ابناء فاطمهالزهراء (س)
خیلی شجاعانه جنگید و ...
وقتی رفت تا نارنجکها را بیندازد
سمتِ دشمن ، تیر خورد ...
فردایش هم در بیمارستان پر کشید ...
#شـهید_مدافع_حرم
#حسن_قاسمی_دانا
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
🌷🌷🌷✨✨✨🌷🌷🌷
#شهید 《#سید_رضا_طاهر》 متولد دهم دی ماه سال ۱۳۶۴ در شهرستان #بابل می باشد.
🌟 در تاریخ ۱۴ فروردین ۹۵ ساعت ۱۰ شب با او تماس گرفتند و به او خبر دادند که تا ساعت ۱ صبح برای رفتن به ماموریت ، خود را به محل کارش برساند.
ایشان از نیروهای یگان ویژه صابرین بود ، که برای دفاع از حرم حضرت زینب ( س ) عازم سوریه شد.
🦋🕊💫
🌸 از سفر دوم شان به سوریه ۳۳ روز گذشته بود که در پنج شنبه ۱۶ اردیبهشت ماه ۹۵ ، مصادف با مبعث پیامبر ، به دلیل درگیری سنگینی که در زمانآتش بس در منطقه خان طومان صورت گرفت به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
🌱 از شهید سید رضا طاهر یک فرزند پسر به نام سید محمد به یادگار مانده است.
🌟🥀 روحش شاد 🌟🥀
نثار روحش فاتحه ای قرائت کنید.🌺
🌷✨🍃✨🌷
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
🌷🌷🌷✨✨✨🌷🌷🌷
🌺شهید 《#حسن_رجائی_فر 》 متولد ۴ تیر ماه ۱۳۵۴ می باشد.
🦋🕊💫
🌺 شهید حسن رجایی فر ، ششمین شهید مدافع حرم شهرستان بابل ، و یکی از ۱۳ شهید خان طومان سوریه است ، که برای دفاع از حرم عازم سوریه شد و پیکرش در معرکه نبرد در خاک غربت جا مانده است.
🌱 از این شهید بزرگوار دو فرزند پسر به نام های 《محمد و امیر سجاد》 و یک فرزند دختر به نام 《 مهدیه》 به یادگار مانده است.
🥀🌟 روحش شاد 🌟🥀
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
🌷🌷🌷✨✨✨🌷🌷🌷
🌺 《شهید #رضا_حاجی_زاده 》 متولد ۶ دی ماه ۱۳۶۶ اهل شهرستان آمل می باشد.
🦋🕊💫
🌺 ایشان هم از گروه یگان ویژه صابرین بود که برای دفاع از حرمِ حضرت زینب ( س ) عازم سوریه شد.
شهید حاجی زاده از شهدای لشکر عملیاتی ۲۵ کربلا به همراه ۱۲ تن دیگر از یارانش در روز ۱۷ اردیبهشت ماه سال ۹۵ در خان طومان در معرکه نبرد جا ماند و به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
🌱 از این شهید بزرگوار یک دختر فاطمه حلما و یک فرزند پسر محمد طاها به یادگار مانده است.
🥀✨ روحش شاد ✨🥀
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_پانزدهم
💠 در انتظار آغاز عملیات ۱۵ روز گذشت و خبری جز خمپارههای #داعش نبود که هرازگاهی اطراف شهر را میکوبیدند. خانه و باغ عمو نزدیک به خطوط درگیری شمال شهر بود و رگبار گلولههای داعش را بهوضوح میشنیدیم.
دیگر حیدر هم کمتر تماس میگرفت که درگیر آموزشهای نظامی برای مبارزه بود و من تنها با رؤیای شکستن #محاصره و دیدار دوبارهاش دلخوش بودم.
💠 تا اولین افطار #ماه_رمضان چند دقیقه بیشتر نمانده بود و وقتی خواستم چای دم کنم دیدم دیگر آب زیادی در دبه کنار آشپزخانه نمانده است.
تأسیسات آب #آمرلی در سلیمانبیک بود و از روزی که داعش این منطقه را اشغال کرد، در لولهها نفت و روغن ریخت تا آب را به روی مردم آمرلی ببندد. در این چند روز همه ذخیره آب خانه همین چند دبه بود و حالا به اندازه یک لیوان آب باقی مانده بود که دلم نیامد برای چای استفاده کنم.
💠 شرایط سخت محاصره و جیرهبندی آب و غذا، شیر حلیه را کم کرده و برای سیر کردن یوسف مجبور بود شیرخشک درست کند. باید برای #افطار به نان و شیره توت قناعت میکردیم و آب را برای طفل #شیرخواره خانه نگه میداشتم که کتری را سر جایش گذاشتم و ساکت از آشپزخانه بیرون آمدم.
اما با این آب هم نهایتاً میتوانستیم امشب گریههای یوسف را ساکت کنیم و از فردا که دیگر شیر حلیه خشک میشد، باید چه میکردیم؟
💠 زنعمو هم از ذخیره آب خانه خبر داشت و از نگاه غمگینم حرف دلم را خواند که ساکت سر به زیر انداخت. عمو #قرآن میخواند و زیرچشمی حواسش به ما بود که امشب برای چیدن سفره افطار معطل ماندهایم و دیدم اشک از چشمانش روی صفحه قرآن چکید.
در گرمای ۴۵ درجه تابستان، زینب از ضعف روزهداری و تشنگی دراز کشیده بود و زهرا با سینی بادش میزد که چند روزی میشد با انفجار دکلهای برق، از کولر و پنکه هم خبری نبود. شارژ موبایلم هم رو به اتمام بود و اگر خاموش میشد دیگر از حال حیدرم هم بیخبر میماندم.
💠 یوسف از شدت گرما بیتاب شده و حلیه نمیتوانست آرامَش کند که خودش هم به گریه افتاد. خوب میفهمیدم گریه حلیه فقط از بیقراری یوسف نیست؛ چهار روز بود عباس به خانه نیامده و در #سنگرهای شمالی شهر در برابر داعشیها میجنگید و احتمالاً دلشوره عباس طاقتش را تمام کرده بود.
زنعمو اشاره کرد یوسف را به او بدهد تا آرمَش کند و هنوز حلیه از جا بلنده نشده، خانه طوری لرزید که حلیه سر جایش کوبیده شد.
💠 زنعمو نیمخیز شد و زهرا تا پشت پنجره دوید که فریاد عمو میخکوبش کرد :«نرو پشت پنجره! دارن با #خمپاره میزنن!» کلام عمو تمام نشده، مثل اینکه آسمان به زمین کوبیده شده باشد، همه جا سیاه شد و شیشههای در و پنجره در هم شکست.
من همانجا در پاشنه در آشپزخانه زمین خوردم و عمو به سمت دخترها دوید که خردههای شیشه روی سر و صورتشان پاشیده بود.
💠 زنعمو سر جایش خشکش زده بود و حلیه را دیدم که روی یوسف خیمه زده تا آسیبی نبیند. زینب و زهرا از ترس به فرش چسبیده و عمو هر چه میکرد نمیتوانست از پنجره دورشان کند.
حلیه از ترس میلرزید، یوسف یک نفس جیغ میکشید و تا خواستم به کمکشان بروم غرّش #انفجار بعدی، پرده گوشم را پاره کرد. خمپاره سوم درست در حیاط فرود آمد و از پنجرههای بدون شیشه، طوفانی از خاک خانه را پُر کرد.
💠 در تاریکی لحظات نزدیک #اذان مغرب، چشمانم جز خاک و خاکستر چیزی نمیدید و تنها گریههای وحشتزده یوسف را میشنیدم.
هر دو دستم را کف زمین عصا کردم و به سختی از جا بلند شدم، به چشمانم دست میکشیدم اما حتی با نشستن گرد و خاک در تاریکی اتاقی که چراغی روشن نبود، چیزی نمیدیدم که نجوای نگران عمو را شنیدم :«حالتون خوبه؟»
💠 به گمانم چشمان او هم چیزی نمیدید و با دلواپسی دنبال ما میگشت. روی کابینت دست کشیدم تا گوشی را پیدا کردم و همین که نور انداختم، دیدم زینب و زهرا همانجا پای پنجره در آغوش هم پنهان شده و هنوز از ترس میلرزند.
پیش از آنکه نور را سمت زنعمو بگیرم، با لحنی لرزان زمزمه کرد :«من خوبم، ببین حلیه چطوره!»
💠 ضجههای یوسف و سکوت محض حلیه در این تاریکی همه را جان به لب کرده بود؛ میترسیدم #امانت عباس از دستمان رفته باشد که حتی جرأت نمیکردم نور را سمتش بگیرم.
عمو پشت سر هم صدایش میکرد و من در شعاع نور دنبالش میگشتم که خمپاره بعدی در کوچه منفجر شد. وحشت بیخبری از حال حلیه با این انفجار، در و دیوار دلم را در هم کوبید و شیشه جیغم در گلو شکست...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚘﷽⚘
پلاکـش را درآورد و رفــت ؛
آن شَـهیـــدے
که آرزو داشت بےنشان باشد
شبیه مادرش فاطمه(س).
اےشهید
تو چه کرده اے؟
کِه خدا
همه ات را
بَراے خودَش خواست
وَ نصیبِ مٰا
چیزےنگذاشت
حَتےٰ نامے ، نشانے . . .
#صبحتونشهـدایے
#شهیـدگمنام🌷
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
14.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹 نماهنگ «دستم را بگیر»
تقدیم به سپهبد سرافراز حاج #قاسم_سلیمانی
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👆 ببینید
▪️وقتی دختر شهید به مادرش دلداری میدهد: حتی عقربههای ساعت...!
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹عکس معروف حاج قاسم و ابومهدی چطور گرفته شد؟
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
⚘﷽⚘
📌دلنوشته....✍
خسته ام از این همه تکرار
ازاین همه غفلت و گناه
دلم حریم امنی میخواهد
مثلا کنار مزار تو....
ای شهید مرا بخوان به سرزمین آرامشت همان جایی که میشود خدا را باتمام وجود احساس کرد....
رفیق شهیدم
مرا ببخش اگر گاهی یادت دیر میشود ،
زیرا که من زمین گیرخویشتنم
واسیر نفس....
گاه گاهی مرا به اسم بخوان
که بپرد از سرم خواب غفلتی که یادت را از جان و ذهنم دور میکند....
#اےکهمراخواندهاےراهنشانمبده
#شهیـدحسینحریری🌷
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
🌷🌷🌷✨✨✨🌷🌷🌷
🌺 شهید #محمود_رادمهر ، متولد ۳ آذرماه سال ۱۳۵۹ از شهرستان ساری می باشد.
🦋🕊💫
❣محمود رادمهر در #سپاه ناحیه ساری و لشکر ۲۵ کربلا مشغول به کار شد ، #شهید_رادمهر ، رزمنده ، فرمانده و کارشناسی مسلط بر فنون نظامی ( دیدبانی ماهر ، و خلاق ) بود ؛ وی نیز در نبرد لشکر ۲۵ کربلا با تکفیری ها تلفات و خسارات سنگینی به دشمنان وارد کرد ، و سر انجام در عصر ۱۶ اردیبهشت ۹۵ در خانطومانِ سوریه به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
📓کتابی با عنوان《 شهید عزیز 》 که حاوی مجموعه خاطرات شهید مدافع حرم محمود رادمهر است که به کوشش مصیب معصومیان به چاپ رسیده است.
🌱 از این شهید بزرگوار دو فرزند پسر به نام های * محمد و علی * به یادگار مانده است.
🥀🌟 روحش شاد 🌟🥀
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
🌷🌷🌷✨✨✨🌷🌷🌷
🌺 ، شهید #سعید_کمالی متولد ۱۹ شهریور ماه سال ۱۳۶۹ در روستای کفرات ، از توابع بخش هزار جریب شهرستان #نکا می باشد.
🦋🕊💫
🌺 بعد از فارغ التحصیلی ، در ناحیه #سپاه_شهرستان_میاندورود ( سورک ) مشغول به کار شد.
این شهید عزیز در مورخه ۱۴ فروردین ماه سال ۱۳۹۵ با نیت دفاع از حرم حضرت زینب ( سلام لله علیها ) به جمع دلاور مردان #لشکر ۲۵ کربلا پیوست و به سوریه اعزام شد. که در تاریخ ۱۷ اردیبهشت ماه سال ۱۳۹۵ در منطقه خان طومان به همراه ۱۲ تن از همرزمانش به شهادت رسیدند.
🌱 از این شهید بزرگوار یک فرزند پسر بنام امیرمهدی به یادگار مانده است.
🥀🌟 روحش شاد 🌟🥀
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
🌷🌷🌷✨✨✨🌷🌷🌷
🌺 شهید #سید_جواد_اسدی ، متولد ۱۸ مهر ماه سال ۱۳۵۹ در روستای ( امره ) از توابع شهرستان ساری ، یکی از شهدای مدافع حرم استان مازندران بود که در اردیبهشت ماه سال ۱۳۹۵ و در کربلای خان طومان بهمراه ۱۲ نفر دیگر از شیر مردان این خطه دل از دنیا شست و در سوریه آسمانی شد و #پیکر_پاک_و_مطهرش به وطن باز نگشت.
🦋🕊💫
🌱 از این شهید بزرگوار یک فرزند پسر به نام سید احمد به یادگار مانده است.
🥀🌟 روحش شاد 🌟🥀
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
🌷🌷🌷✨✨🌷🌷🌷
🌺 شهید #علی_جمشیدی ، فرزند عبدالحسین . در تاریخ ۱۵ آبان سال ۱۳۶۹ در شهرستان نور بدنیا آمد.
🦋🕊💫
🌺 ایشان دانشجوی مقطع کارشناسی و بسیجی فعال در موسسه فرهنگی شهرستان نور بود و جانشین فرمانده دسته ویژه و تک تیر انداز گردان امام حسین ( ع ) نور بود که در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۵ در خان طومان سوریه در دفاع از حرم آل الله به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
🥀🌟 روحش شاد 🌟🥀
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
🌷🌷🌷✨✨✨🌷🌷🌷
🌺 شهید #حاج #رحیم_کابلی ، متولد ۱۱ مهرماه سال ۱۳۴۲ از شهرستان بهشهر می باشد.
🦋🕊💫
🌺 ایشان هم یکی از ۱۳ شهید مازندرانی بود که در ۱۷ اردیبهشت ۹۴ در جبهه خان طومان سوریه آسمانی شد.
🍃🌸🍃
شهید #رحیم_کابلی سابقه ۸۰ ماه رزمندگی در دفاع مقدس را داشت و با اینکه ۵۳ سال از عمرش می گذشت و باز نشسته بود ، باز عزم میدانی دیگر کرد و این بار در دفاع از حرم و حریم اهل بیت به شهادت نائل آمد.
🥀🌟 روحش شاد 🌟🥀
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
🌷🌷🌷✨✨✨🌷🌷🌷
🌺 شهید #علیرضا_بریری ، متولد ۳۰ فروردین ماه سال ۱۳۶۶ در شهرستان بابلسر می باشد.
🦋🕊💫
🌟 ایشان در بهمن ۱۳۸۷ بطور رسمی وارد سازمان مقدس #سپاه_پاسداران شد.
برای اولین بار در آبان ماه ۱۳۹۴ عازم شهر عشقِ دمشق شدند ؛ به مدت ۴۹ روز در سوریه بود و به اذن خداوند متعال در دی ماه برگشتند.
در تاریخ ۱۴ فروردین ۱۳۹۵ برای دومین بار عازم سوریه شد و در ۱۶ اردیبهشت ماه ۱۳۹۵ شهید علیرضا بریری به همراه ۱۲ آلاله🌷 پرپر لشکر عرشی ۲۵ کربلا در نقض آتش بس تروریست های تکفیری پس از ۱۴ ساعت تلاش پی در پی در منطقه خان طومانِ حلب به آرزوی دیرینه خود دست یافتند و شهد شیرین شهادت را نوشیدند.
🌱 از این شهید بزرگوار یک فرزند پسر به نام محمد امین به یادگار مانده است.
🥀🌟 روحش شاد 🌟🥀
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_شانزدهم
💠 در فضای تاریک و خاکی اتاق و با نور اندک موبایل، بلاخره حلیه را دیدم که با صورت روی زمین افتاده و یوسف زیر بدنش مانده بود.
دیگر گریههای یوسف هم بیرمق شده و بهنظرم نفسش بند آمده بود که موبایل از دستم افتاد و وحشتزده به سمتشان دویدم.
💠 زنعمو توان نداشت از جا بلند شود و چهار دست و پا به سمت حلیه میرفت. من زودتر رسیدم و همین که سر و شانه حلیه را از زمین بلند کردم زنعمو یوسف را از زیر بدنش بیرون کشید.
چشمان حلیه بسته و نفسهای یوسف به شماره افتاده بود و من نمیدانستم چه کنم. زنعمو میان گریه #حضرت_زهرا (سلاماللهعلیها) را صدا میزد و با بیقراری یوسف را تکان میداد تا بلاخره نفسش برگشت، اما حلیه همچنان بیهوش بود که نفس من برنمیگشت.
💠 زهرا نور گوشی را رو به حلیه نگه داشته بود و زینب میترسید جلو بیاید. با هر دو دست شانههای حلیه را گرفته بودم و با گریه التماسش میکردم تا چشمانش را باز کند.
صدای عمو میلرزید و با همان لحن لرزانش به من دلداری میداد :«نترس! یه مشت #آب بزن به صورتش به حال میاد.» ولی آبی در خانه نبود که همین حرف عمو #روضه شد و ناله زنعمو را به #یاحسین بلند کرد.
💠 در میان سرسام مسلسلها و طوفان توپخانهای که بیامان شهر را میکوبید، آوای #اذان مغرب در آسمان پیچید و اولین روزهمان را با خاک و خمپاره افطار کردیم.
نمیدانم چقدر طول کشید و ما چقدر بال بال زدیم تا بلاخره حلیه به حال آمد و پیش از هر حرفی سراغ یوسف را گرفت.
💠 هنوز نفسش به درستی بالا نیامده، دلش بیتاب طفلش بود و همین که یوسف را در آغوش کشید، دیدم از گوشه چشمانش باران میبارد و زیر لب به فدای یوسف میرود.
عمو همه را گوشه آشپزخانه جمع کرد تا از شیشه و پنجره و موج #انفجار دور باشیم، اما آتشبازی تازه شروع شده بود که رگبار گلوله هم به صدای خمپارهها اضافه شد و تنمان را بیشتر میلرزاند.
💠 در این دو هفته #محاصره هرازگاهی صدای انفجاری را میشنیدیم، اما امشب قیامت شده بود که بیوقفه تمام شهر را میکوبیدند.
بعد از یک روز #روزهداری آنهم با سحری مختصری که حلیه خورده بود، شیرش خشک شده و با همان اندک آبی که مانده بود برای یوسف شیرخشک درست کردم.
💠 همین امروز زنعمو با آخرین ذخیرههای آرد، نان پخته و افطار و سحریمان نان و شیره توت بود که عمو مدام با یک لقمه نان بازی میکرد تا سهم ما دخترها بیشتر شود.
زنعمو هم ناخوشی ناشی از وحشت را بهانه کرد تا چیزی نخورَد و سهم نانش را برای حلیه گذاشت. اما گلوی من پیش عباس بود که نمیدانستم آبی برای #افطار دارد یا امشب هم با لب خشک سپری میکند.
💠 اصلاً با این باران آتشی که از سمت #داعشیها بر سر شهر میپاشید، در خاکریزها چهخبر بود و میترسیدم امشب با #خون گلویش روزه را افطار کند!
از شارژ موبایلم چیزی نمانده و به خدا التماس میکردم تا خاموش نشده حیدر تماس بگیرد تا اینهمه وحشت را با #عشقم قسمت کنم و قسمت نبود که پس از چند لحظه گوشی خاموش شد.
💠 آخرین گوشی خانه، گوشی من بود که این چند روز در مصرف باتری قناعت کرده بودم بلکه فرصت همصحبتیام با حیدر بیشتر شود که آن هم تمام شد و خانه در تاریکی محض فرو رفت.
حالا دیگر نه از عباس خبری داشتیم و نه از حیدر که ما زنها هر یک گوشهای کِز کرده و بیصدا گریه میکردیم.
💠 در تاریکی خانهای که از خاک پر شده بود، تعداد راکتها و خمپارههایی که شهر را میلرزاند از دستمان رفته و نمیدانستیم #انفجار بعدی در کوچه است یا روی سر ما!
عمو با صدای بلند سورههای کوتاه #قرآن را میخواند، زنعمو با هر انفجار #صاحبالزمان (روحیفداه) را صدا میزد و بهجای نغمه مناجات #سحر، با همین موج انفجار و کولاک گلوله نیت روزه ماه مبارک #رمضان کردیم.
💠 آفتاب که بالا آمد تازه دیدیم خانه و حیاط زیر و رو شده است؛ پردههای زیبای خانه پاره شده و همه فرش از خردههای شیشه پوشیده شده بود.
چند شاخه از درختان توت شکسته، کف حیاط از تکه های آجر و شیشه و شاخه پُر شده و همچنان ستونهای دود از شهر بالا میرفت.
💠 تا ظهر هر لحظه هوا گرمتر میشد و تنور #جنگ داغتر و ما نه وسیلهای برای خنک کردن داشتیم و نه پناهی از حملات داعش.
آتش داعشیها طوری روی شهر بود که حلیه از دیدار عباس ناامید شد و من از وصال حیدر! میدانستم سدّ #مدافعان شکسته و داعش به شهر هجوم آورده است، اما نمیدانستم داغ #شهادت عباس و ندیدن حیدر سختتر است یا مصیبت #اسارت...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313