هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
۱ اکرم بلالی از خراسان رضوی
۲ علیرضا نیکوصفت از خوانسار
۳ فاطمه عباسی
۴ علی نصرالله زاده
۵ معصومه کاظمی از گیلان
۶ سیده ماه پاره موسوی از خوزستان
۷ معصومه کاظمی از گیلان
👆👆دوستانی که نامشون جا مانده بود
اگر دوستی نامش از قلم افتاده لطفا به آیدی زیر نامتون رو ارسال کنید 👇
@Yare_mahdii313
motiei-ghadir98-6.mp3
3.12M
#دارو نداردل من ولای حیدره
زندگیم نذر فاتح خیبره
#سرود عید غدیر
#حاج میثم مطیعی
🌷🌾🌷🌾🌷🌾🌷
#لافتاالاعلیلاسیفالاذوالفقار
#کانالشهداءومهدویت
@shohada_vamahdawiat
<======💖🌻💖======>
🍀 ﷽ 🍀
#ارغــــــــوانــــــ🍁
#پارتـــ_صد_چهل_دو_....
_رادوین بیا بریم...من میتونم همین فردا برات وقت بگیرم
چطوره ؟
این اصرارش یعنی من روانی بیش نبودم و البته که غیر
قابل تحمل. هر قدر سعی کردم آرام باشم نشد. مخصوصا
که او باز گفت:
_خیلی دکتر مشهوریه... خیلیا رو درمان کرده.
درمان!...پس تصور او این بود که من باید در یک بیمارستان
روانی بستری میشدم؟
_رادوین خواهش ...
محکم فریاد زدم:
_خفه شو فقط.
از من فاصله گرفت . دلخور شد هرچند که گفته بود از من
به دل نمیگیرد وکمی بعد از کنارم برخاست و از اتاق بیرون
رفت. من ماندم و باز تنهایی که خودش باعث هجوم افکار
پریشانم بود.خودم را روی تخت انداختم و به سقف خیره
شدم.ارغوان نیامد و انگار جای خالیش خواب را برایم زهر
میکرد. غلتی زدم و به پهلوی راست دراز کشیدم .نفهمیدم
بعد از چند دقیقه ، چطور پلک های سنگین شده ام را باز
بستم و از پس افکاری در هم ، خواب به چشمانم آمد.
صبح شده بود که با صدای زنگ گوشیم برخاستم و در بین
صدای گوشی که داشت خودش را خفه میکرد از فریاد
،نگاهم به جای همچنان خالی ارغوان افتاد.کالفه گوشی را
چنگ زدم. فرزین بود.
_الو رادوین...بابا ستاره ی سهیل ...کجایی پسر؟...دیگه
مهمونیا رو ترک کردی ؟!...امشب خونه ی کیوان دعوتیم
...گفته تو رو با خودم ببرم.
چنگی به موهایم زدم و بی حوصله گفتم:
_حوصله ی شلوغی ندارم نمیام.
ها میگن بخاطر زنت نمیای ...نمیخوریمش بیا بابا ...خوشبابا... با کالس ...حاال دیگه حوصله ی مارو نداری ؟...بچه
میگذره .
با حرص گوشی ام رو قطع کردم و دوباره دراز کشیدم روی
تخت.سرم درد نمیکرد ولی سنگین بود.کمی که روی تخت
بی هدف غلت زدم، برخاستم. یه دوش گرفتم و لباس
پوشیدم از پله ها پایین رفتم.ارغوان و مادر داشتند صبحانه
میخوردند که با گفتن یه سالم پشت میز نشستم . جوابم را
فقط مادر داد که متعجب شدم.سرم سمت ارغوان چرخید
.بی توجه به من داشت صبحانه میخورد.از این بی تفاوتیش
که با همیشه فرق داشت بلند گفتم:
_امروز تشریفت رو میبری خونه ی مادرت .
جوابی یا اعتراضی از او نشنیدم که بیشتر متعجب
شدم.دوباره عمدا خیره اش شدم و گفتم:
_با توام ...کر شدی امروز؟
حتی مادرم شاید از این رفتار متفاوت ارغوان ، تعجب
کرد.نگاه هردویمان روی صورت ارغوان مانده بود که از
پشت میز برخاست و با تشکری که صاحب ضمیرش معلوم
نشد ، رفت سمت پله ها. اونقدر شوکه شدم که تا آخرین
نقطه ای که میشد او را ببینم ، نگاهش کردم بلکه برگردد
ولی نه. بعد از رفتن ارغوان، مادر بلند زد زیر خنده و گفت :
_خوشم اومد...چیکارش کردی که باهات قهر کرده ؟! ...
این که اصال اهل قهر نبود؟
از حرص نفسم را فقط فوت کردم و به جای جواب مادر ،
لقمه ای برای خودم گرفتم و به همان اکتفا کردم و برگشتم
اتاقمان. تا درو باز کردم دیدمش که دارد لباس هایش را
جمع میکند.از شدت حرص بخاطر آن سکوت محکمش
گفتم:
🦋
🦋🦋
🦋🦋🦋✨
#لافتاالاعلیلاسیفالاذوالفقار
#کانالشهداءومهدویت
@shohada_vamahdawiat
<======💖🌻💖======>
🍀 ﷽ 🍀
#ارغــــــــوانــــــ🍁
#پارتـــ_صد_چهل_سه....
_آره همه ی لباساتو جمع کن...یه ماه میفرستمت خونه ی
مادرت تا حالت جا بیاد و دیگه واسه من تعیین تکلیف
نکنی.
در اتاق مشغول قدم زدن شدم. راستی راستی داشت تمام
لباس هایش را توی چمدان کوچکی جمع میکرد که طاقت
نیاوردم و محکم فریاد کشیدم:
_چیه ؟... سخت بهت گذشته انگار ... تا گفتم برو داری
میبندی بری؟
لحظه ای دو دستش روی لباس اخری خشک شد.
پوزخندی زدم و با ذوقی که نمیخواستم به چشم و گوش او
بیاید گفتم:
_اگه رفتی دیگه رفتی ... دیگه حق نداری برگردی ها.
باز مشغول جمع کردن شد.شونه، عطرش، لوازم
آرایشش...انگار واقعا قصد برگشت نداشت و من خوب
میدانستم نبودش چه برزخی برایم میاورد . با عصبانیت به
چمدانش کوبیدم و فریادم را سرش خالی کردم:
_واقعا چی فکر کردی؟...فکر کردی به این راحتی میذارم
بری؟
تمام لباسهایش پخش زمین شد وخودش هم کالفه روی
زمین نشست.
خم شدم سمت صورتش و از کنار شانه ی چپش نگاهش
کردم. بی صدا اشک میریخت و این مظلومیتش یک لحظه
مرا از خود بی خود کرد.کنارش زانو شکستم روی پنجه
های پا ، و بی اختیار گفتم:
_خب دیوونه ام نکن لعنتی ...تو که میدونی من اگه عصبی
بشم هیچی حالیم نیست.
نگاهش همچنان پر اشک بود و سکوت الزمه ی مهر
لبانش و چشمانش با من قهر کرده که صدایش زدم. پر از
خواهش . برای اولین بار .
_ارغوان...
گره کور چشمانم شده بود...خاری که انگار من بینا را داشت
با دیدنش کور میکرد ، آن قطرات زالل اشکش .
_آفرین...تو مسلک شما آدم حسابیا اینم هست که با
شوهراتون قهر کنید؟
سرش سمتم چرخید و لبانش با لرزشی خفیف باز شد:
_تو مسلک شما چیه ؟... زن باردارتونو از خونه بندازید
بیرون ؟...هرچی میخواید سرش داد بزنید چون تحمل و
صبر واسه شما سخته؟ ولی من باید باشم ، تحمل کنم ،
صبر کنم ، الل باشم ...قهر نکنم...چراااا؟... میدونی تا امروز
چقدر واسه ی کنار تو بودن و موندن ، زجر کشیدم؟...مگه
من چی ازت خواستم؟...قصر توی قصه ها رو؟...اسب سفید
بالدار رو ؟...ازت خواستم به فکر خودت باشی...سالمتت
واسه ی من مهمه...این چیز بدیه ؟...چرا لج میکنی آخه؟
اخمام رو تو هم کشیدم:
_من نمیرم تیمارستان تا همه بهم بخندن و مضحکه ی
دست دوست و دوشمن بشم.
_کی گفته قراره بری بستری بشی...قراره بری دکتر ...اصال
شاید رفتیم و همه چیز با دو تا قرص و دارو حل شد.
داشت قانعم میکرد. آنهم من لجباز یک دنده رو؟!... سکوت
کردم و او با دیدن سکوتم گفت:
_اگه نمیری دکتر ...من میرم...تا روی اعصابت
نباشم...دردسرت نباشم ...اصال اینقدر حرصت ندم.
و باز مشغول جمع کردن وسایلش شد. دیدنش هم کالفه ام
میکرد. منی که بودنش کنارم ، مثل نفس بود برای سینه ام
تا زنده بمانم .توجهاتش را دوست داشتم.آنقدر توجه اش به
من بود که گاهی مادر هم بهم کنایه میزد. بد عادتم کرده
بود اصلا. باید قبل از رفتنم به کارگاه ، بدرقه ام میکرد.
بوسه ای هدیه ام میکرد تا انروز را با انرژی آغاز کنم و حالا
اگر قرار بود نباشد ، میدانستم که من هم بی حوصله خواهم
شد.
🦋
🦋🦋
🦋🦋🦋✨
#لافتاالاعلیلاسیفالاذوالفقار
#کانالشهداءومهدویت
@shohada_vamahdawiat
<======💖🌻💖======>
narimani-ghadir98-1.mp3
21.76M
#فارغ ازدوجهان لحظه ای بنشین
#سرود#عید غدیرخم
#سید رضانریمانی
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿
#لافتاالاعلیلاسیفالاذوالفقار
#کانالشهداءومهدویت
@shohada_vamahdawiat
<======💖🌻💖======>
???|?????????????????????????????????????|???_۲۰۲۱_۰۷_۲۸_۲۱_۰۰_۳۹_۲۳۶.mp3
3.24M
•°🌱
فداےحیدرمحیدر
حیدرشآهذوالجلالعلےعلےعلے😍🎉
#لافتاالاعلیلاسیفالاذوالفقار
#کانالشهداءومهدویت
@shohada_vamahdawiat
<======💖🌻💖======>
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
دوستان عزیزم یه نگاهی کنید اگر اسم کسی از قلم نیافتاده من عصر ان شاءالله قرعه کشی کنم💖🌹
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
اسامی شرکت کنندگان در مسابقه #خورشیدایران
۱_ سارا حاجی زاده از کرج
۲_ بهاره سادات حسینی از آغاجری
۳_ یوسف چمانی
۴_ ملیحه رفیعی از تهران
۵_ فاطمه خیّر از شهر قم
۶_ ندا رفیعی: از تهران
۷_ فاطمه جعفری از زابل
۸_ زهراپودینه زابل
۹_ مرضیه محمدی از زابل
۱۰_ محمد شاهرودی زابل
۱۱_ امیرحسین هراتی از زابل
۱۲_ پدرام قرغانی از شاهین شهر
۱۳سمیه جلیلیان از ایلام
سمیه جلیلیان
۱۴_ امیر محمد هراتی از زابل
۱۵_ مریم مرادی شهر آغاجاری
۱۶_ زینب کاشی از ساوه
۱۷_ ریحانه عاشوری
۱۸_ روح انگیز یوسفی تبریزخادم
۱۸مریم نامدار از خرم آبا
۱۹_ اعظم عزیزی از استان تهران
۲۰_ زهراباقرزاده
۲۱_ فاطمه صغری عباسی
۲۲_ معصومه کاظمی از گیلان
۲۳_ اسماء شایسته فرد بندر عباس
۳۴_ مهناز عابدی
۲۵_ نرگس یوسفی تبریز
۲۶_ فاطمه جعفری از تفرش
۲۷_ اکرمزارع زاده از یزد
۲۸_ فاطمه عابدی
۲۹_ سیمین حکیمزاده از سیرجان
۳۰_ میثم عابدی ازتهران
۳۱_ رقیه بیک محمدزاده ازتهران
۳۲_ فاطمه بیک محمدزاده
۳۳_ هاجر تقوی از تهران
۳۴مهدیه صادقی مقدم از خراسان رضوی
۳۵_ زهرابیک محمدزاده
۳۶_ محمد مهدی از شیراز
۳۷_ نرگس مرادی نیا
۳۹_ سیده فاطمه پورجلال از مسجد سلیمان
۴۰ زینب حسینی از شاهرود
۴۱ هادی عزیزمحمدی از کاشان
۴۲ حسنی از قم
۴۳ حسن کریمی از یزد
۴۴ لیدا محمدی لز کرج
۴۵ حشمت حاجی لو از تهران
۴۶ زهرا خجسته از تهران
۴۷ اکرم خجسته از تهران
۴۸ کریمی از زاهدان
۴۹ حاجی زاده از زاهدان
۵۰ اکبری قادری از تبریز
۵۱ منا قادری از تبریز
۵۲ رویا گل محمدی از کرمان
۵۳ عرب شاهی از استان لرستان
۵۴ مهدی یعقوبی از تهران
۵۵ ساناز یعقوبی از تهران
۵۶ شاکری از ایلام
۵۷ خان محمدی از یزد
۵۸ فرحناز محمدی از تهران
۵۹ لیلا محمدی از تهران
۶۰ محسن بسطامی از ایلام
۶۱ کیوان رستمیان راد از خراسان رضوی
۶۲ کیان رستمیان .خراسان رضوی
۶۳ بهاره سادات حسینی شهرستان محلات
۶۴ زهره اشنار از خراسان رضوی
۶۵ غلامرضا رستمیان راد .گناباد
۶۶ زهرا عبد الله نسب از خوزستان
۶۷ کارن رستمیان از خراسان رضوی
۶۸ ناظوی از مشهد
۶۹ نگین شمسی پور از تهران
۷۰ زینب احمدیان از مشهد
۷۱سودابه نوذری از محمدآباد مرکزی
۷۲ آغا سلطان
۷۳ پالیزبان از استان ایلام
۷۴محمد روانان از خراسان رضوی
۷۵ زهره بختیاری از تهران
۷۶ شکوه پالیزبان از شهرستان دهلران
۷۵ زهرا پالیزبان از شهرستان دهلران
۷۶هاجر تقوی از تهران
۷۷ زهرا حکیم زاده
۷۸ عبد الله نسب از خوزستان
۷۹ اکرم بلالی از خراسان رضوی سبزوار
۸۰ معصومه کاظمی از گیلان
۸۱سیده ماه پاره موسوی از خوزستان
۸۲ فاطمه عباسی
۸۳ اکرم بلالی از خراسان رضوی🌷🌻
۸۴ سودابه نوذری از آران و بیدگل
نام شرکت کنندگان در هشتمین مسابقه ویژه #عیدبزرگغدیر
۱ علی دشتبانی آران و بیدگل
۲ علی مسیبی
۳ علی سرپرست از اصفهان
۴ علی صمدیان از تهران
۵ علی دشتبانی از آران و بیدگل
۶ علی شریفی رسایی از تهران
۷ علی زارع الوانی از همدان
۸ علی شوریده
۹ علی خیّر از قم
۱۰ علی اکبری از استان فارس
۱۱ علی نعمتی از تهران
۱۲ علی فیضی از کاشان
۱۳ علی حیدری از تهران
۱۴ علی کیائی از قم
۱۵ علی خدابنده از رشت
۱۶ علی علی اکبری از یزد
۱۷ علی ستوده از اصفهان
۱۸ علی کرمانشاهی از قزوین
۱۹ علی نصرالله زاده
۲۰ علیرضا نیکوصفت از خوانسار
اسامی کل شرکت کنندگان 💖🌹💖🌹