🌷مهدی شناسی ۲۸۵🌷
🌹بقیة الله🌹
🔸زيارت جامعه كبيره🔸
🍃ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ ﺑﻘﯿﺔ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﺳﺖ.ﻣﺜﻞ ﺁﺏ ﺍﺳﺖ.ﺁﺏ ﻫﺮ ﺟﺎ ﺑﺎﺷﺪ ﺁﺑﺎﺩﯼ و ﺁﺑﺎﺩﺍﻧﯽ و ﺗﻤﺪﻥ ﺍﺳﺖ.به خاطر همین ﻣﯽﮔﻮﯾﯿﻢ ﻭﻗﺘﯽ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ ﻣﯽﺁﯾﺪ ﻋﺎﻟﻢ ﺁﺑﺎﺩ ﻣﯽﺷﻮﺩ.ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﮐﻒ ﻫﺴﺘﻨﺪ.ﻧﻤﯽﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﻋﺎﻟﻢ ﺭﺍ ﺁﺑﺎﺩ و ﺧﺮﻡ و سبز ﺑﮑﻨﻨﺪ.
🍃ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ، ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺁﺏ ﺍﺳﺖ. ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺁﺑﺎﺩﺍﻧﯽ ﺍﺳﺖ. ﺑﻌﻀﯽﻫﺎ ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﯿﺎﯾﺪ ﺷﻤﺸﯿﺮ ﺩﻭ ﺩﻣﯽ ﺩﺍﺭﺩ و ﺍﺯ ﺩَﻡ ﺗﺎ ﺩُﻡ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺩﺭﻭ ﻣﯽﮐﻨﺪ.ﺧﺪﺍ ﺍﮔﺮ ﻣﯽﺧﻮﺍﺳﺖ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺭﺍ ﺑﮑﻨﺪ،ﺻﺎﻋﻘﻪ،ﺷﻬﺎﺏ ﺁﺳﻤﺎﻧﯽ يا ﺳﻨﮓ ﺁﺳﻤﺎﻧﯽ ﻣﯽﻓﺮﺳﺘﺎﺩ! ﻧﯿﺎﺯﯼ ﻧﺒﻮﺩ ﺑﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ. ﺯﻭﺩ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺍﯾﻦﻫﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺭﺍ ﻣﯽﮐﺮﺩ.
🍃ﺍﻟﺒﺘﻪ ایشان ﺑﺮﺍﯼ ﻋﺪﻩﺍﯼ ﻫﻢ ﺍﺭﻩ ﺍﺳﺖ. ﻣﺜﻞ ﺑﺎﻏﺒﺎﻥ ﮐﻪ ﻭﺍﺭﺩ ﺑﺎﻍ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﺑﻪ ﯾﮏ ﺩﺭﺧﺖﻫﺎﯾﯽ ﺁﺏ ﻣﯽﺩﻫﺪ. ﯾﮏ ﺩﺭﺧﺖﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺳﺮﺗﺎ ﭘﺎ ﺧﺸﮏ ﻭ ﺑﯽ روحند، ﺁﻥﻫﺎ ﺭﺍ ﺍﺭﻩ و ﻗﻄﻊ ﺧﻮﺍﻫد ﮐﺮﺩ.
🍃انسان ها یا ﺳﺒﺰ و خرمند یا ﭘﮋﻣﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ و یا ﺧﺸکند.امام زمان مثل يك باغبان مهربان و آگاه، خشک ها ﺭﺍ ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﻣﯽبرﺩ و ﻗﻄﻊ ﻣﯽﮐﻨﺪ و ﻣﯽﺳﻮﺯﺍﻧد تا ضرری به کل باغ نرسد. ﺑﻘﯿﻪ را که ﭘﮋﻣﺮﺩﻩ و ﺍﻓﺴﺮﺩه و خامند،ﭘﺨﺘﻪ خواهد کرد...
🦋🌹💖🦋🌹💖🦋💖
#مهدی_شناسی
#قسمت_285
#جامعه_کبیره
#شهداء_ومهدویت
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
.
♥السلام علیک یا ابا صالح المهدے♥
❣#قرار_شبانہ❣
✨بسماللهالرحمنالرحیم✨
🕊اِلـهی عَظُمَ الْبَلاءُ،وَبَرِحَ الْخَفاءُ،وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ،وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ،وَمُنِعَتِ السَّماءُواَنْتَ الْمُسْتَعانُ،وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى،وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِوالرَّخاءِ؛اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد ،اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْناطاعَتَهُمْ ،وَعَرَّفْتَنابِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم،فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاًعاجِلاً قَريباًكَلَمْحِ الْبَصَرِاَوْهُوَاَقْرَبُ؛يامُحَمَّدُياعَلِيُّ ياعَلِيُّ يامُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُماكافِيانِ،وَانْصُراني فَاِنَّكُماناصِرانِ؛
يامَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ،اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني،السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ،الْعَجَلَ الْعَجَلَ،الْعَجَل،يااَرْحَمَ الرّاحِمينَ،بِحَقِّ مُحَمَّدوَآلِهِ الطّاهِرين🕊
شبتون بخیر التماس دعای فرج
🦋🌹💖
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
هر صبح ڪہ سلامت میدهم
و یادم می افتد که صاحبی
چون تو دارم:↯
کریم، مهربان، دلسوز، رفیق،
دعاگو، نزدیک...
و چھ احساسِ نابِ آرامش بخش
و پر امیدی است داشتنِ تـو...🕊
سلام ا؎ نور خدا در تاریڪی ها؎ زمین
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
➥ @shohada_vamahdawiat
┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
❣پروردگارا
🔶بااولین قدمهایم برجاده های صبح
🔸 نامت راعاشقانه زمزمه میکنم
🔸کوله بارتمنایم خالی وموج
🔶سخاوت توجاری
الهی به امید تو💚
💐☘❤️🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#رمان💌
#عشقمقدساست💗
#پارتششم
وسایلم رو جمع کردم و رفتم خونه مندلی ... دوست صمیمیم بود ... .
به پدر و مادرم گفتم فقط تا آخر ترم اونجا می مونم ... جرات نمی کردم بهشون بگم چکار می خوام بکنم ... ما جزء خانواده های اصیل بودیم و دوست هامون هم باید به تایید خانواده می رسیدن و در شان ارتباط داشتن با ما می بودن ... چه برسه به دوست پسر، دوست دختر یا همسر ... .
اومد خونه مندلی دنبالم ... رفتیم مسجد و برای مدت مشخصی خطبه عقد خونده شد ... بعد از اون هم ازدواج مون رو به طور قانونی در سیستم دولتی ثبت کردیم ... تا نزدیک غروب کارها طول کشید ... ثبت ازدواج، انجام کارهای قانونی و ... .
اصلا شبیه اون آدمی که قبل می شناختم نبود ... با محبت بهم نگاه می کرد ... اون حالت کنترل شده و بی تفاوت توی رفتارش نبود ... سعی می کرد من رو بخندونه ... اون پسر زبون بریده، حالا شیرین زبونی می کرد تا از اون حالت در بیام ... .
از چند کیلومتری مشخص بود حس گوسفندی رو داشتم که دارن سرش رو می برن ... از هر رفتارش یه برداشت دیگه توی ذهنم میومد ... و به خودم می گفتم فقط یه مدت کوتاهه، چند وقت تحملش کن. این ازدواج لعنتی خیلی زود تموم میشه ... نفرت از چشم هام می بارید ... .
شب تا در خونه مندلی همراهم اومد ... با بی حوصلگی گفتم: صبر کن برم وسایلم رو بردارم ... .
خندید و گفت: شاید طبق قانون الهی، ما زن و شوهریم اما همون قانون میگه تو با این قیافه نمی تونی وارد خونه من بشی ... .
هنوز مغزم داشت روی این جمله اش کار می کرد که گفت: برو تو. دنبالت اومدم مطمئن بشم سالم رسیدی ...
چند قدم ازم دور شد ... دوباره چرخید سمتم و با همون حالت گفت: خواب های قشنگ ببینی ... و رفت ... .
🎁
🎁🎁
🎁🎁🎁
#رمان
#عشقمقدساست
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
🏴🏴🏴🏴
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
#هفتشهرعشق
#نهمینمسابقه
#صفحههفتادهفتم
عمرسعد به خيمه خود باز گشته است. در حالى كه خواب به چشم او نمى آيد.
وجدانش با او سخن مى گويد: "تو مى خواهى با پسر پيامبر بجنگى؟ تو آب را بر روى فرزندان زهرا(س) بسته اى؟".
به راستى، عمرسعد چه كند؟ عشق حكومت رى، لحظه اى او را رها نمى كند. سرانجام فكرى به ذهن او مى رسد: "خوب است نامه اى براى ابن زياد بنويسم".
او قلم و كاغذ به دست مى گيرد و چنين مى نويسد: "شكر خدا كه آتش فتنه خاموش شد. حسين به من پيشنهاد داده است تا به او اجازه دهم به سوى مدينه برگردد. خير و صلاح امّت اسلامى هم در قبول پيشنهاد اوست".
عمرسعد، نامه را به پيكى مى دهد تا هر چه سريع تر آن را به كوفه برساند.
امروز پنج شنبه، نهم محرّم و روز تاسوعا است.
خورشيد بالا آمده است. ابن زياد در اردوگاه كوفه در خيمه فرماندهى نشسته است. امروز نيز، هزاران نفر به سوى كربلا اعزام خواهند شد. دستور او اين است كه همه مردم بايد براى جنگ بيايند و اگر مردى در كوفه بماند، گردنش زده خواهد شد.
فرستاده عمرسعد نزد ابن زياد مى آيد.
ــ هان، از كربلا چه خبر آورده اى؟
ــ قربانت شوم، هر خبرى كه مى خواهيد داخل اين نامه است.
ابن زياد نامه را مى گيرد و آن را باز كرده و مى خواند. نامه بوى صلح و آرامش مى دهد. او به فرماندهان خود مى گويد: "اين نامه مرد دل سوزى است. پيشنهاد او را قبول مى كنم".
او تصميم مى گيرد نامه اى به يزيد بنويسد و اطّلاع دهد كه امام حسين(ع) حاضر است به مدينه برگردد. ريختن خون امام حسين()براى حكومت بنى اُميّه، بسيار گران تمام خواهد شد و موج نارضايتى مردم را در پى خواهد داشت.
او در همين فكرهاست كه ناگهان صدايى به گوش او مى رسد: "اى ابن زياد، مبادا اين پيشنهاد را قبول كنى!".
خدايا، اين كيست كه چنين گستاخانه نظر مى دهد؟
او شمر است كه فرياد بر آورده: "تو نبايد به حسين اجازه دهى به سوى مدينه برود. اگر او از محاصره نيروهاى تو خارج شود هرگز به او دست پيدا نخواهى كرد. بترس از روزى كه شيعيان او دورش را بگيرند و آشوبى بزرگ تر بر پا كنند".
ابن زياد به فكر فرو مى رود. شايد حق با شمر باشد. او با خود مى گويد: "اگر امروز، امير كوفه هستم به خاطر جنگ با حسين است. وقتى كه حسين، مسلم را به كوفه فرستاد، يزيد هم مرا امير كوفه كرد تا قيام حسين را خاموش كنم".
آرى، ابن زياد مى داند كه اگر بخواهد همچنان در مقام رياست بماند، بايد مأموريّت مهمّ خود را به خوبى انجام دهد. نقشه كشتن امام حسين(ع) در مدينه، با شكست روبرو شده و طرح ترور امام در مكّه نيز، موفق نبوده است. پس حال بايد فرصت را غنيمت شمرد.
اين جاست كه ابن زياد رو به شمر مى كند و مى گويد:
ــ آفرين! من هم با تو موافقم. اكنون كه حسين در دام ما گرفتار شده است نبايد رهايش كنيم.
ــ اى امير! آيا اجازه مى دهى تا مطلبى را به شما بگويم كه هيچ كس از آن خبرى ندارد؟
ــ چه مطلبى؟
ــ خبرى از صحراى كربلا.
ــ اى شمر! خبرت را زود بگو.
ــ من تعدادى جاسوس را به كربلا فرستاده ام. آنها به من خبر داده اند كه عمرسعد شب ها با حسين ارتباط دارد و آنها با يكديگر سخن مى گويند.
ابن زياد از شنيدن اين خبر آشفته مى شود و مى فهمد كه چرا عمرسعد اين قدر معطّل كرده و دستور آغاز جنگ را نداده است.
ابن زياد رو به شمر مى كند و مى گويد: "اى شمر! ما بايد هر چه سريع تر جنگ با حسين را آغاز كنيم. تو به كربلا برو و نامه مرا به عمرسعد برسان. اگر ديدى كه او از جنگ با حسين شانه خالى مى كند بى درنگ گردن او را بزن و خودت فرماندهى نيروها را به عهده بگير و جنگ را آغاز كن".
ابن زياد دستور مى دهد نامه مأموريّت شمر نوشته شود. شمر به عنوان جانشين عمرسعد به سوى كربلا مى رود.
مايلى نامه ابن زياد به عمرسعد را برايت بخوانم: "اى عمرسعد، من تو را به كربلا نفرستادم تا از حسين دفاع كنى و اين قدر وقت را تلف كنى. بدون درنگ از حسين بخواه تا با يزيد بيعت كند و اگر قبول نكرد جنگ را شروع كن و حسين را به قتل برسان. فراموش نكن كه تو بايد بدن حسين را بعد از كشته شدنش، زير سمّ اسب ها قرار بدهى زيرا او ستم كارى بيش نيست".
<=====●○●○●○=====>
#هفتشهرعشق
#قیامامامحسینعلیهالسلام
#همراباکاروانازمدینهتاکربلا
#محرم
#امامحسینعلیهالسلام
#دههمینمسابقه
#نشر_حداکثری
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانال_کمال_بندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
سلام دوستان عزیزم وقتتون بخیر......
الان تو صف واکسن هستم.... ناخواسته به حرف آقائی که تو صف واکسن جلو من ایستاده گوش کردم البته سعی میکرد آهسته صحبت کنه ولی چون کنارشون بودم صداشون رو میشنیدم..... ایشون راجع به اهل بیت و مخصوصا امام حسین علیه السلام صحبت میکرد و اینکه تعصب ما نسبت به اهل بیت بیجاست و کتاب معرفی میکرد که برید مطالعه کنید و فلان و بهمان...... و با چند نفری که حرف میزد اونا هم متاسفانه مطالعه ای راجع به اهل بیت علیم السلام نداشتن...... به خودم اومدم و گفتم جای تاسف داره که انقدر مطالعه نداریم که جواب این جور آدم های معاند رو بدیم........ و از طرفی خوشحال شدم که برای شناخت اهل بیت علیم السلام قدم کوچکی برداشته ام تا دوستان کانالم که خیلی هاشون وقت کافی برای مطالعه ندارند لااقل بتونند از این طریق راجع به اهل بیت علیم السلام اطلاعاتشون رو بالا ببرند....
@Yare_mahdii313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نگاه دشمن و غرب به #ظهورمهدی(عج) و منجی آخرالزمان
سخنرانی🎤 #استادرائفیپور با موضوع فیلمهای هالیود
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
🏴🏴🏴🏴
#حوادثفاطميه
#برگیازدهم
32 ـ نقشه بيعت گرفتن از على(عليه السلام): اوّل ربيع الاول، چهارشنبه
عُمَر به خليفه چنين مى گويد: "اى خليفه پيامبر! تا زمانى كه على بيعت نكند بيعت بقيّه مردم به درد ما نمى خورد، هر چه زودتر كسى را به دنبال على بفرست تا او را به اينجا بياورد و او با تو بيعت كند".
33 ـ هجوم اوّل: اوّل ربيع الاول، چهارشنبه
ابوبكر، قُنفُذ را به حضور مى طلبد و به او مى گويد: "نزد على(ع)برو و به او بگو كه خليفه رسول خدا تو را مى طلبد".
او مردى بسيار خشن و سياه دل مى باشد و براى همين در اين روزها براى اهداف خليفه، خيلى مفيد است.
قنفذ همراه با عدّه اى به سوى خانه على(ع)حركت مى كند و مى گويد: "اى على! هر چه زودتر به مسجد بيا كه خليفه پيامبر تو را مى خواند".
على در جواب مى گويد: "آيا فراموش كرده ايد كه پيامبر مرا خليفه و جانشين خود قرار داده است؟".
قنفذ نمى داند چه جواب بگويد، براى همين به سوى مسجد باز مى گردد.
34 ـ هجوم دوم: اوّل ربيع الاول، چهارشنبه
ابوبكر مى بيند كه قُنفُذ تنها آمده است، او به فكر فرو مى رود، عُمَر مى گويد: "به خدا قسم، اين فتنه فقط با كشتن على تمام مى شود. آيا به من اجازه مى دهى كه بروم و سرِ او را براى تو بياورم؟"
ابوبكر رو به قُنفُذ مى كند و مى گويد: "برو به على بگو كه ابوبكر تو را مى طلبد، همه مسلمانان با ابوبكر بيعت كرده اند و تو هم يكى از آنها هستى و بايد براى بيعت به مسجد بيايى".
قنفذ اين بار همراه با گروهى به سوى خانه على(ع) مى رود و مى گويد:
ــ اى على! ابوبكر تو را مى طلبد، تو بايد براى بيعت با او به مسجد بيايى.
ــ پيامبر به من وصيّت كرده است كه وقتى او را دفن نمودم از خانه خود خارج نشوم تا اين كه قرآن را به صورت كامل بنويسم.
35 ـ عرضه قرآن: روز دوم ربيع الاول، پنج شنبه
مردم براى خواندن نماز در مسجد جمع شده اند. على(ع) وارد مسجد مى شود. همه تعجّب مى كنند، او كه قسم خورده بود تا قرآن را ننويسد از خانه خود خارج نشود.
على(ع) قرآن را نوشته است و به مسجد آورده است. او با صداى بلند با مردم سخن مى گويد: "اى مردم، من در اين مدّت، مشغول نوشتن قرآن بودم، نگاه كنيد، اين قرآنى است كه من نوشته ام، من به تفسير همه آيه هاى قرآن آگاه هستم چرا كه از پيامبر در مورد همه آنها سؤال كرده ام".
عُمَر از جا بلند مى شود و مى گويد: "ما نياز به قرآن تو نداريم".
وقتى كه عُمَر اين سخن را مى گويد على(ع)قرآنى را كه نوشته است به خانه خود مى برد. در اين قرآن به شان نزول آيات و تفسير صحيح آن اشاره شده بود. اگر مردم اين قرآن را مى پذيرفتند هرگز در فهم كلام خدا دچار انحراف نمى شدند.
●●●☆☆☆☆☆●●●
#حوادثفاطمیه
#مظلومیتفاطمهسلامالله
#نشرحداکثری
#صلواتیادتنره
#شهداء_ومهدویت
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
🌷🖤🌷
💐معرفت مهدوی💐
🔷دیدید وقتی قندان را جلوی بچه ها می گذاریم،می گردند و می گردند و قند بزرگترش را انتخاب می کنند؟!
🔷اما همین قندان را اگر جلوی بزرگترها بگذاریم،می گردند و کوچکترین را انتخاب می کنند.
🔷چرا بچه آن طور ولی بزرگترها این طور؟!
🔷علتش این است که بزرگترها می دانند که پشت این شیرینی ناچیز و اندک چه تلخی هایی نهفته است. به همین خاطر از آن می گذرند.
🔷در حقیقت این شیرینی نازل را قربانی یک شیرینی برتر که سلامتیست می کنند.
🔷اساسا قرب به هر چیز لازمه اش قربانیست.
🔷گلاب گیرها چطور به گلاب دست پیدا می کنند؟آب زلال و پاک را قربانی گل ها می کنند و به گلاب که برتر است قرب پیدا می کنند.
🔷در عالم معنویت هم همین است،باید قربانی بدهی تا قرب پیدا کنی.
🔷اگر قرب و معرفت به امام مهدی علیه السلام را می خواهیم باید از خیلی از هوس های شیرینمان بگذریم و آن ها را قربانی کنیم...
#معرفت_امام
#امام_زمان
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
🏴🏴🏴🏴
#وای_مادرم
نمی خواهم برنجانم دلت را بی سبب امّا...
چگونه مرگ یک مادر، چهل تن متهم دارد؟
#السلام_علیک_یا_فاطمه_الزهرا_س
#آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان_عج
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
🏴🏴🏴🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📢 خاطره شنیدنی صادق خرازی از دستور حاجقاسم برای حمله به اسرائیل
📢 موشک ایرانی از رادار خارج شد!
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
🏴🏴🏴🏴
#رمان💌
#عشقمقدساست💗
#پارتهفتم
رفتم تو ... اولش هنوز گیج بودم ... مغزم از پس حل معادلات رفتارش برنمی اومد ... .
چند دقیقه بعد کلا بیخیال درک کردنش شدم ... جلوی چشم های گیج و متحیر مندلی، از خوشحالی بالا و پایین می پریدم و جیغ می کشیدم ... تمام روز از فکر زندگی با اون داشتم دیوونه می شدم اما حالا آزاد آزاد بودم ...
فردا طبق قولم لباس پوشیدم و اومدم دانشگاه ... با بچه ها روی چمن ها نشسته بودیم که یهو دیدم بالای سرم ایستاده ... بدون اینکه به بقیه نگاه کنه؛ آرام و محترمانه بهشون روز بخیر گفت ... .
بعد رو کرد به منو با محبت و لبخند گفت: سلام، روز فوق العاده ای داشته باشی ... .
بدون مکث، یه شاخ گل رز گذاشت روی کیفم و رفت ... جا خورده بودم و تفاوت رفتار صد و هشتاد درجه ایش رو اصلا درک نمی کردم ... .
با رفتنش بچه ها بهم ریختن ... هر کدوم یه طوری ابراز احساسات می کرد و یه چیزی می گفت ولی من کلا گیج بودم ... یه لحظه به خودم می گفتم می خواد مخت رو بزنه ... بعد می گفتم چه دلیلی داره؟ من که زنشم. خودش نخواست من رو ببره ... یه لحظه بعد یه فکر دیگه و ... .
کلا درکش نمی کردم ..
🎁
🎁🎁
🎁🎁🎁
#رمان
#عشقمقدساست
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
🏴🏴🏴🏴
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
تک تک ثانیه هایی که تو را کم دارد
ساعتم درد، دلم درد، جهانم درد است
#کجایی_مولای_من💔
#ظهور_تنها_راه_نجات_است
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
➥ @shohada_vamahdawiat
┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
خدایا🌻🍃
سرآغازصبحمان را
با یاد و نام و امید تو
میگشاییم🌻🍃
پنجره های قلبمان را
عاشقانه بسویت بازمیکنیم
تانسیم رحمتت به آن بوزد🌻🍃
الهی به امید تو 💚
🦋🌹💖
#رمان💌
#عشقمقدساست💗
#پارتهشتم
نزدیک زمان نهار بود ... کلاس نداشتم و مهمتر از همه کل روز رو داشتم به این فکر می کردم که کجاست؟ ...
به صورت کاملا اتفاقی، شروع کردم به دنبالش گشتن ... زیر درخت نماز می خوند ... بعد وسایلش رو جمع کرد و ظرف غذاش رو در آورد ... .
یهو چشمش افتاد به من ... مثل فنر از جاش پرید اومد سمتم ... خواستم در برم اما خیلی مسخره می شد ...
داشتم رد می شدم اتفاقی دیدم اینجا نشستی ... تا اینو گفتم با خوشحالی گفت: چه اتفاق خوبی. می خواستم نهار بخورم. می خوای با هم غذا بخوریم؟ ... .
ناخودآگاه و بی معطلی گفتم: نه، قراره با بچه ها، نهار بریم رستوران ... دروغ بود ... .
خندید و گفت: بهتون خوش بگذره ... .
اومدم فرار کنم که صدام کرد ... رفت از توی کیفش یه جبعه کوچیک درآورد ... گرفت سمتم و گفت: امیدوارم خوشت بیاد. می خواستم با هم بریم ولی ... اگر دوست داشتی دستت کن ... .
جعبه رو گرفتم و سریع ازش دور شدم ... از دور یه بار دیگه ایستادم نگاهش کردم ... تنها زیر درخت ... .
شاید از دید خانوادگی و ثروت ما، اون حلقه بی ارزش بود اما با یه نگاه می تونستم بگم ... امیرحسین کلی پول پاش داده بود ... شاید کل پس اندازش رو ...
🎁
🎁🎁
🎁🎁🎁
#رمان
#عشقمقدساست
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
🏴🏴🏴🏴
.
*دقت کردی❗️*
*وقتے دوستت آنلاینه ولی جوابِ پیامت رو نمیده*
*چقدر ناراحت می شے* ...
*#اذان یعنے خدایِ همیشه* *آنلاین بهت پیام* *داده...*
*نکنه آنلاین باشے و به جایِ چت با خدا چت با* *یکی دیگه رو انتخاب کنی*
↷↷↷
#فاطمیه
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالکمالبندگی
@hedye110
🔸🔶🔹🏴🖤🏴🔹🔶🔸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️
💢صدقه به نیت امام زمان عج
❤️خوشا آن درد که درمانش تو باشی⚘
🎤 #حجت_الاسلام_عالی
❣ #اللَّهُمَّ_عَرِّفْنِےحُجَّتَڪ ❣
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
🏴🏴🏴🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢پژاک دشمنی دیرینه
🔹شهید مدافع وطن ادهم رسته نیادر مورخ 15 شهريورماه سال 90 در پي تماس بيسيمي مبني بر درگيري پاسگاه مجاور با گروهك منافق پژاك و به شهادت رساندن يكي از همكارانش از محل پست خود به سمت محل درگيري حركت مي كند و پس از برخورد با منافقين و درگيري مسلحانه با آنها از ناحيه سر مورد اصابت گلوله تك تير انداز قرار گرفت و به درجه رفيع شهادت نايل آمد و به عرشيان پيوست.
#شهدای_ناجا
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
.
♥السلام علیک یا ابا صالح المهدے♥
❣#قرار_شبانہ❣
✨بسماللهالرحمنالرحیم✨
🕊اِلـهی عَظُمَ الْبَلاءُ،وَبَرِحَ الْخَفاءُ،وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ،وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ،وَمُنِعَتِ السَّماءُواَنْتَ الْمُسْتَعانُ،وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى،وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِوالرَّخاءِ؛اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد ،اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْناطاعَتَهُمْ ،وَعَرَّفْتَنابِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم،فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاًعاجِلاً قَريباًكَلَمْحِ الْبَصَرِاَوْهُوَاَقْرَبُ؛يامُحَمَّدُياعَلِيُّ ياعَلِيُّ يامُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُماكافِيانِ،وَانْصُراني فَاِنَّكُماناصِرانِ؛
يامَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ،اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني،السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ،الْعَجَلَ الْعَجَلَ،الْعَجَل،يااَرْحَمَ الرّاحِمينَ،بِحَقِّ مُحَمَّدوَآلِهِ الطّاهِرين🕊
شبتون بخیر التماس دعای فرج
🦋🌹💖
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
چه شود بیاید آن روز که به تو رسیده باشم
به هوای دیدن تو ز هوا رهیده باشم
همه عمر من به یاد تو گذشته نازنینا
نکند که من بمیرم و تو را ندیده باشم
#نوای_دلتنگی💔
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
➥ @shohada_vamahdawiat
#رمان💌
#عشقمقدساست💗
#پارتنهم🌼
گل خریدن تقریبا کار هر روزش بود ... گاهی شکلات هم کنارش می گرفت ... بدون بهانه و مناسبت، هر چند کوچیک، برام چیزی می خرید ... زیاد دور و ورم نمیومد ... اما کم کم چشم هام توی محوطه دانشگاه دنبالش می دوید ... .
رفتارها و توجه کردن هاش به من، توجه همه رو به ما جلب کرده بود ... من تنها کسی بودم که بهم نگاه می کرد ... پسری که به خنثی بودن مشهور شده بود حالا همه به شوخی رومئو صداش می کردن ... .
اون روز کلاس نداشتیم ... بچه ها پیشنهاد دادن بریم استخر، سالن زیبایی و ... .
همه رفتن توی رختکن اما پاهای من خشک شده بود .. برای اولین بار حس می کردم در برابر یه نفر تعهد دارم ... کیفم رو برداشتم و اومدم بیرون ... هر چقدر هم بچه ها صدام کردن، انگار کر شده بودم ... .
چند ساعت توی خیابون ها بی هدف پرسه زدم ... رفتم برای خودم چند دست بلوز و شلوار نو خریدم ... عین همیشه، فقط مارکدار ... یکیش رو همون جا پوشیدم و رفتم دانشگاه ... .
همون جای همیشگی نشسته بود ... تنها ... بی هوا رفتم سمتش و بلند گفتم: هنوز که نهار نخوردی؟ ...
امتحانات تموم شده بود ... قرار بود بعد از تموم شدن امتحاناتم برگردم ... حلقه توی جعبه جلوی چشمم بود ... .
دو ماه پیش قصد داشتم توی چنین روزی رهاش کنم و زیر قولم بزنم ... اما الان، داشتم به امیرحسین فکر می کردم ... اصلا شبیه معیارهای من نبود ... .
وسایلم رو جمع کردم ... بی خبر رفتم در خونه اش و زنگ زدم ... در رو که باز کرد حسابی جا خورد ... بدون سلام و معطلی، چمدونم رو هل دادم تو و گفتم: من میگم ماه عسل کجا میریم ... .
آغاز زندگی ما، با آغاز حسادت ها همراه شد ... اونهایی که حسرت رومئوی من رو داشتند ... و اونهایی که واقعا چشم شون دنبالش افتاده بود ... .
مسخره کردن ها ... تیکه انداختن ها ... کم کم بین من و دوست هام فاصله می افتاد ... هر چقدر به امیرحسین نزدیک تر می شدم فاصله ام از بقیه بیشتر می شد ... .
🎁
🎁🎁
🎁🎁🎁
#رمان
#عشقمقدساست
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
🏴🏴🏴🏴
13.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸🍃دلنوشته ای زیبا .
از دختر بچه کلاس پنجمی
برای حاج قاسم عزیز
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
🏴🏴🏴🏴
#حوادثفاطميه
#برگدوازدهم
36 ـ نقشه تطميع عباس: شبِ سوم ربيع الاول، شب جمعه
شب فرا مى رسد (پنج شنبه شب) ابوبكر و عُمَر با گروهى به خانه عباس مى روند، ابوبكر چنين مى گويد: "بعد از مرگ پيامبر، مردم مرا به عنوان خليفه انتخاب كردند و من هم اين مقام را قبول كردم، شنيده ام كه يك نفر مى خواهد ميان مسلمانان اختلاف بياندازد. اى عبّاس! چقدر خوب است تو هم مانند بقيّه مردم با من بيعت كنى. اگر تو اين كار را انجام دهى، من قول مى دهم كه بعد از خود، تو را به عنوان جانشين معرّفى كنم".
عُمَر چنين مى گويد: "اى عبّاس، ما نمى خواهيم در ميان مسلمانان اختلاف بيفتد، ما نمى خواهيم كسى تو را به عنوان شخص تفرقه انگيز بشناسد".
عبّاس چنين سخن مى گويد: "اگر مردم تو را انتخاب كردند آيا ما بنى هاشم از اين مردم نبوديم؟ آيا ما حق رأى دادن نداشتيم؟ اى ابوبكر! مگر اين خلافت ارث پدر توست كه به هر كس مى خواهى مى بخشى؟".
خليفه همراه با دوستانش بدون خداحافظى از خانه بيرون مى روند.
37 ـ هجوم سوم: روز سوم ربيع الاول، جمعه
عده اى از ياران واقعى على(ع) در خانه او جمع شده اند (تحصن)، سلمان، مقداد، عمّار، ابوذر، در اين ميان طلحه و زبير هم هستند.
ابوبكر دستور حمله به خانه على(ع) را مى دهد.
عُمَر از جاى خود برمى خيزد و همراه با گروه زيادى به سوى خانه على(ع) حركت مى كند.
عُمَر با هواداران خود آمده است. درِ خانه به شدّت كوبيده مى شود. عُمَر مى گويد: "اى كسانى كه در اين خانه هستيد هر چه سريع تر بيرون بياييد، اگر اين كار را نكنيد اين خانه را آتش مى زنم".
فاطمه(س) نزد كسانى كه در اين خانه هستند مى آيد و از آنان مى خواهد تا خانه را ترك كنند. مقداد، سلمان، عمّار، ابوذر و همه كسانى كه در اين خانه هستند بيرون مى روند.
عُمَر مى خواهد وارد خانه شود، او مى خواهد على(ع) را به مسجد ببرد، امّا فاطمه(س) اكنون به يارى على(ع) مى آيد.
اين فرياد بلند فاطمه(س) است كه در همه جا طنين انداخته است: "اى رسول خدا، ببين كه بعد از تو با ما چه مى كنند!".
صداى فاطمه(س)، آن قدر مظلومانه است كه خيلى ها را به گريه مى اندازد، خيلى از مردمى كه همراه عُمَر آمده بودند برمى گردند.
اكنون، فاطمه(س) از خانه بيرون مى آيد و به سوى ابوبكر مى رود. زنان بنى هاشم خبردار مى شوند و از خانه هاى خود بيرون مى آيند و به دنبال فاطمه(س)حركت مى كنند.
فاطمه(س) نزد ابوبكر مى رود و به او مى گويد: "اى ابوبكر، به خدا قسم، اگر على را به حال خود رها نكنى نفرين خواهم نمود".
ابوبكر، براى عُمَر پيغام مى فرستد كه هر چه زودتر على(ع) را رها كند.
همه مى فهمند تا زمانى كه على(ع)، فاطمه(س)را دارد نمى شود كارى كرد.
●●●☆☆☆☆☆●●●
#حوادثفاطمیه
#مظلومیتفاطمهسلامالله
#نشرحداکثری
#صلواتیادتنره
#شهداء_ومهدویت
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
🌷🖤🌷
👇
@hedye110
🔴یک عراقی در وصف حاج قاسم نوشته:نمیدانم درکدامیک ازاین شبهابایدتورایادکنم.روزمسلم چون توفرستاده ومیهمان مابودی یا روزحبیب،چون توبهـترین دوست بودی یاروز قـاسم چون اسمـت قاسم بودیاروز علی اکبرچون بدنت قطعهقطعه شد یاروزعباس چون توحاملپرچم بودیودو دستتقطع شد
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
🏴🏴🏴🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌🎥 چرا برخی محبین اهل بیت(ع) مقابل امام زمان(عج) میایستند؟
🔺کسانی که امام حسین(ع) رو به خاطر مظلومیت دوست دارند، وقتی ببینند امام زمان(عج) مقتدر است، دوستش ندارند!
#منطق_شدیدترین_فتنه
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
🏴🏴🏴🏴
🌷مهدی شناسی ۲۸۶🌷
🌹ﻭَ ﺧِﯿﺮَﺗِﻪِ🌹
🔹زیارت جامعه کبیره🔹
☘ﺍمامان ﺧِﯿَﺮﻩﯼِ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻫﺴﺘﻨﺪ.ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺧﯿﺮ و ﺧﻮﺏ و ﻣﺎﻧﺪﻧﯽ است، ﻣﻌﻠﻮﻡ ﺍﺳﺖ ﻣﻨﺘﺨﺐ و ﺩﺳﺘﭽﯿﻦ و ﮔﻠﭽﯿﻦ و ﺑﺮﮔﺰﯾﺪﻩ ﻣﯽﺷﻮﺩ. ﻃﺒﯿﻌﯽ ﺍﺳﺖ.
☘ ﺩﻭ ﭼﯿﺰ ﺍﺳﺖ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﯿﺪ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﮐﻨﯿﺪ. ﯾﮑﯽ ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ و ﯾﮑﯽ ﺧﻮﺏ ﻧﯿﺴﺖ.ﺧﻮﺏ ﺭﺍ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﯽﮐﻨﯿﺪ. ﺑﺮ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﺳﺎﺱ امامانﺧﯿﺮﻩ و ﻣﻨﺘﺨﺐ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻫﺴﺘﻨﺪ.
☘ ﻧﮕﻮ ﭼﺮﺍ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺍﯾﻦ ﻗﺪﺭ ﺑﻪ ﺍﯾشان ﻧﻈﺮ ﻭﯾﮋﻩ ﺩﺍﺩﻩ؟ ﭼﻮﻥ ﺳﺮ ﺗﺎ ﭘﺎ ﺧﻮﺏ ﻫﺴﺘﻨﺪ. ﺷﻤﺎ ﻫﻢ ﮐﻪ ﻣﯽﺭﻭﯾﺪ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﻣﯿﻮﻩ ﻓﺮﻭﺷﯽ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽﮐﻨﯿﺪ، ﻫﺮ ﮐﺪﺍﻡ ﺁﺏ ﺩﺍﺭ ﺗﺮ، ﺑﯽ ﻟﮏ ﺗﺮ و ﺳﺎﻟﻢ ﺗﺮ ﺑﺎﺷﺪ، ﻫﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺳﻮﺍ ﻣﯽﮐﻨﯿﺪ.ﭘﻮﻝ ﺑﯿﺸﺘﺮﯼ ﻫﻢ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﻣﯽﮐﻨﯿﺪ.ﺍمامان ﺳﻮﺍ ﺷﺪﻩﻫﺎ و ﺧﯿﺮﻩﯼ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪند.
☘ﻓﺮﻕ ﺧﺪﺍ ﺑﺎ ﻣﺎ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﺳﻮﺍ ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ ،ﺧﺮﺝ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ.ﻭﻟﯽ ﺧﺪﺍ ﻭﻗﺘﯽ ﯾﮏ ﭼﯿﺰﯼ را ﺳﻮﺍ ﻣﯽﮐﻨﺪ،ﺧﺮﺝ او ﻣﯽﮐﻨﺪ. ﺍﻭ ﺭﺍ ﺭﺷﺪ ﻣﯽﺩﻫﺪ.
☘ﻣﺜﻞ ﺯﻣﯿﻦ. ﯾﮏ ﻭﻗﺖ ﺩﺍﻧﻪﺍﯼ ﺭﺍ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﯽﮐﻨﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﺳﺒﺰ ﮐﺮﺩﻥ،ﭼﯿﺰﯼ ﺍﺯ ﺍﻭ ﻧﻤﯽﮔﯿﺮﺩ، ﺑﻠﮑﻪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻣﯽﺩﻫﺪ.ﺭﯾﺸﻪ، ﺳﺎﻗﻪ،ﺗﻨﻪ،ﺷﺎﺧﻪ، ﺑﺮﮒ ﻭ ﻣﯿﻮﻩ ﻣﯽﺩﻫﺪ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺎﻻ ﻣﯽﺑﺮﺩ.
🦋🌻🌷🦋🌻🌷🦋🌻🌷
#مهدی_شناسی
#قسمت_286
#جامعه_کبیره
#شهداء_ومهدویت
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
•═┄•※☘🌺☘※•┄═•
#شهیدانه
#شهید_محسن_حججی🌷
🤲همسرش می گوید: مجرد که بودم همیشه سر سجاده نماز از خدا می خواستم کسی را شریک زندگی ام بکند که حضرت زهرا سلام الله علیها تأییدش کرده باشد از ته دل این را از خدا می خواستم.
💐وقتی #محسن به خواستگاری ام آمد،بهم گفت:«من همیشه از خدا می خواستم که زن آینده ام اسمش زهرا باشه،به عشق حضرت زهرا سلام الله علیها» بهم می گفت:«از خدا می خواستم هم اسمش زهرا باشه و هم سید باشه و هم مورد تأیید خود بی بی باشه» وقتی فهمید من هم همین را از خدا می خواسته ام،گل از گلش شکفت، حضرت زهرا سلام الله علیها شد پیوند دهنده قلب هایمان💞
📚برگرفته از کتاب«حجت خدا. اثر گروه شهید هادی
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
🏴🏴🏴🏴