eitaa logo
شهداءومهدویت
7.2هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
1.9هزار ویدیو
27 فایل
دفتر نوشته‌هایم را سفید می‌گذارم مولا جان! بی تو بودن که نوشتن ندارد درد دارد … (یارب الحسین اشف صدرالحسین بظهور الحجة) 🤲 ادمین تبادل: @Yassin_1234 شنوای حرفهاتون هستیم @Yare_mahdii313 مدیرکانال: @shahidbakeri110
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽❣ ❣﷽ هر دم بگو‌ میان قنوتت بہ صد نیاز عَجل علے ظُهورکَ یا فارسَ‌الحـِجاز هر دم بگو بہ اشک روان روبہ آسمان عَجل علے ظهورکَ یا صاحبَ‌ الزَمـان @shohada_vamahdawiat
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 ✨مولای خوبیها، ای آرامش قلبهای بیقرار مهدی جان! 💐ای آنکه عزیزی و مرا جانی و جانان صد یوسف مصری ز غمت سر به بیابان 💐ای کاش بیایی و بگویند که آمد بر مصر وجود من قحطی زده، باران🤲 @shohada_vamahdawiat
    ﷽ السلام و علیکم و رحمه الله و برکاته وقتی سرم رو برگردونم با عمو مواجه شدم که دست به سینه دم در وایساده بود و با یه پوزخند عجیب و چهره ای که عصبانیت توش موج میزد به من زل زده بودم. وقتی دید نمازم تموم شد. اعضای صورتشو کمی جمع کرد و بعد انگار داره مورد چیز چندش آوری صحبت میکنه گفت _ تو نماز میخونی ؟ نماز رو با یه غلظت خاصی گفت _ من من….. راستش……. مغزم از کار افتاده بود و نمیدونستم باید چه جوابی بدم که براش قانع کننده باشه. عمو_ تو چی؟ اینا محبورت کردن نه؟ سریع حاضر شو سریع . درو باز کرد بره بیرون که سریع مغزم بهم فرمان داد _ نخیر. اینا مجبورم نکردن. خودم انتخاب کردم. عمو_ چی؟ خودت انتخاب کردی؟ چی میگی تو؟ _ فهمیدم همه چیزایی که میگفتید غلط بوده. همه چیش. من به وجود خدا ایمان دارم به نماز ، به روزه به حجاب و هزار تا چیز دیگه. پوزخندی زد که کفریم کرد بعد هم رفت بیرون و درو محکم بست . و بعدش هم فقط صدای فریادهای عمو میومد که خطاب به مامان و باباو امیرعلی بود _ اره این جهالت خودتونو تو مغز این بچه هم کردید ولی من نمیزارم نمیزارم که اینو هم مثله خودتون یه عده ادم خرافاتی کنید. باید همون موقع میبردمش با خودم ولی هنوزم دیر نشده اره……..بریم طناز…….. و بعد سکوت متلق. و ترسی که همه وجودمو گرفته بود. هنوزم دیرنشده؟ میبردمش؟اصلا چرا انقدر اعتقادات من براش مهمه؟ یا دوستیم با…… شاید لازم باشه برگردم با دوسال پیش زمانی که فقط یه دختر ۱۷ ساله بودم……… آروم دستم رو تو دستای آرمان گذاشتم و باهاش به سمت وسط سالن رفتم. . آرمان_ خب خوشگل خانوم. بیا اینم شماره من. _ مرسی آرمان_ راستی فردا برنامت چیه ؟ _ اوممم. برنامه خاصی ندارم . چطور؟ آرمان_ بریم بیرون یکم بیشتر آشنا بشیم _ باشه. ساعتشو هماهنگ میکنم باهات. آرمان_ باشه خانمی. فعلا. بای. چشمک پر از نازی براش میزنم. آرمان اولین مهمونی بود که رفت همزمان با رفتنش بچه ها اومدن طرفم. سیما_ خیلی……….. دلارام_ جبرانش میکنم برات تانیا خانوم. یه دختره دهاتی اومده برا ما شاخ میشه از حرفاشون سر در نمیاوردم. شاخ بازی ؟ چه ربطی داره ؟اصلا مگه من رفتم سراغش…….. 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸  ☘ 💐☘ 💐💐☘ 💐💐💐☘ 💐💐💐💐☘ @shohada_vamahdawiat
Joze 10-Aghaie Tahdir_1395-8-18-9-21.mp3
29.68M
📖 تلاوت تحدیر (تندخوانی) 🌺 📥توسط استاد معتز آقایی ⏲ «در 30 دقیقه یک جزء تلاوت کنید» 📩 به دوستان خود هدیه دهید. 🌙 هر روز ماه مبارک رمضان در کانال ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
صداى مناجات امام به گوش مى رسد: "در راه تو بر همه اين سختى ها صبر مى كنم". امام حسين(ع) آينه صبر خداست. در اوج قلّه بلا ايستاده و شعار توحيد و خداپرستى سر مى دهد. خون امام درخت دين و خداپرستى را آبيارى مى كند. امام به ذكر خدا مشغول است. نگاه كن! ذو الجناح، اسب امام، چگونه يال خود را به خون امام رنگين مى كند و به سوى خيمه ها مى رود. همه اهل خيمه، صداىِ ذو الجناح را مى شنوند و از خيمه بيرون مى آيند. زينب(س) در حالى كه بر سر و سينه مى زند به سوى قتلگاه مى دود. حسينش را در خاك و خون مى بيند در حالى كه دشمنان، دور او را محاصره كرده اند. او فرياد مى زند: "واى برادرم!". عمرسعد هم براى ديدن امام از راه مى رسد. زينب به او رو مى كند و با لحنى غمناك مى گويد: "واى بر تو! برادرم را مى كشند و تو نگاه مى كنى". صداى زينب(س) اشك عمرسعد را جارى مى كند، امّا او نمى تواند كارى كند و فقط گريه مى كند. ولى اين گريه چه فايده اى دارد. عمرسعد رويش را از زينب(س) برمى گرداند. زينب رو به سپاه كوفه مى كند: "آيا در ميان شما يك مسلمان نيست؟". هيچ كس جواب زينب(س) را نمى دهد. * * * همه هستى تو، عموى تو، تنهاى تنهاست. او ديگر هيچ يار و ياور ندارد. دشمنان همه صف كشيده اند تا جانش را بگيرند. عبدالله! اى پسر امام حسن(ع)! نگاه كن! عموى تو تنهاست! درست است كه تو يازده سال بيشتر ندارى، امّا بايد ياريش كنى. خوب نگاه كن! دشمنان عموى تو را محاصره كرده اند. صداى عمو به گوش مى رسد. تو به سوى عمو مى شتابى. و زينب به دنبال تو، صدايت مى زند: "يادگارِ برادرم! برگرد!". تو تصميم گرفته اى كه عمو را يارى كنى. شتابان مى آيى و به گودال مى رسى و عمو را مى بينى كه در خاك ها آرميده است. اَبْجَر شمشير كشيده است تا عمويت را شهيد كند. شمشير او بالا مى رود، امّا تو كه شمشير ندارى، پس چه خواهى كرد؟ دست خود را سپر مى كنى و فرياد مى زنى: "واى بر تو، آيا مى خواهى عموى مرا بكشى؟". شمشير پايين مى آيد و دو دست تو را قطع مى كند. از دست هاى تو خون مى جوشد. چه كسى را به يارى مى طلبى، عمويى را كه به خاك افتاده است و توان يارى تو را ندارد و يا پدرت امام حسن(ع) را كه در بهشت منتظر توست؟ فريادت بلند مى شود: "مادر!" و آن گاه روى سينه عمو مى افتى. عمو تو را در آغوش مى كشد. چه آغوش گرم و مهربانى! و به تو مى گويد: "پسر برادرم صبور باش كه به ديدار پدر مى روى". تو آرام مى شوى. حَرْمَله، تير در كمان مى نهد. خداى من! او كجا را نشانه گرفته است؟ تير به گلوى تو مى نشيند و تو روى سينه عمو پر مى كشى و مى روى. آرى! تو از آغوش عمو به آغوش پدر، پرواز مى كنى. <=====●○●○●○=====> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
سخنرانی_۲۰۲۲_۰۴_۱۲_۰۸_۵۶_۱۱_۶۰۱.mp3
18.02M
خیلی خیلی عالیه 👆👆👆 هزار بار هم گوش کنیم جا داره👆 آیا این چنین نگاهی نسبت به حضرت خدیجه سلام الله علیها داریم حجت الاسلام کاشانی @hedye110
بسم الله الرحمن الرحیم سلام دوستان عزیز هدیه امروز مون صلوات هدیه به به سلامتی و ظهور امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف و حاجت روائیِ دوستانی که با ما در ذکر صلوات هم‌نوائی می‌کنند💐💐💐 ۲۲ صلوات هم هدیه به حضرت خدیجه سلام الله علیها ❤️❤️❤️ 🌻حدیث👇👇 خداوند تبارک و تعالی می فرمایند : خدا و فرشتگانش بر پيامبر درود مي‌فرستد؛ اي کساني که ايمان آورده‌ايد، بر او درود فرستيد و سلام گوييد و کاملا تسليم (فرمان او) باشيد. إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ يصَلُّونَ عَلَى النَّبِي يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيمًا @hedye110
﷽❣ ❣﷽ روشن شود آفاق ز نور مولا مسرور شود دل ز سرور مولا والله نبوده‌ست و نخواهد بودن فرخنده‌تر از روز ظهور مولا 💔 @shohada_vamahdawiat
    ﷽ با مرور اون روز تنها چیز عجیب اصرار عمو به این رابطه بود شاید باید یکم برم جلوتر . درست یک ماه بعد. روزی که…… با دیدن اسم آرمان رو گوشی بستنی رو از دهنم بیرون میکشم و رو به ترلان میگم: اوه. آرمانه . ترلان_ خب جواب بده دیگه. زود باش. دکمه قرمز رو به سبز میرسونم و جواب میدم_ جونم؟ آرمان_ سلام عشقم. خوبی؟ _ میسی نفشم. توخوفی؟ آرمان_ توخوب باشی منم خوبم جیگر . تانیا من من…. _ تو چی آرمانم؟ آرمان_ من دارم برمیگردم ترکیه . تنها چیزی که شنیدم صدای افتادن گوشی روی زمین بود و ترلان که مدام میپرسید_ تانی چی شد؟ واقعا داشت میرفت کسی که منو عاشق خودش کرده بود ، یا شایدم عشق نبود ولی ……. . . تا یه هفته کارم شده بود اشک و گریه. به یاد آرمانی که برای رفتنش فقط زنگ زد از عمو خداحافظی کرد. آرمانی که بعدها فهمیدم زن داشته و ظاهرا من اسباب بازی بودم برای هوس بازی های مردونش. . . یک ماه از رفتن آرمان میگذشت و من فقط شاهد حرص خوردنای عمو بودم و طعنه هاش که واقعا دل میسوزوند و اولین بار بود که ازش میشنیدم و دلیل این همه حرص خوردنش رو درک نمیکردم. با اومدن آرمان پرونده دوستیم با سیما و دلارام بسته شد و با رفتنش با ترلان؛ که فهمیدم ادامه دوستیش با من فقط به خاطر نزدیکی به آرمان بوده و با رفتن آرمان همه طعنه و تیکه هاش رو انداخت و رفت. و من تنها ترسم از این بود که بابا اینا بویی از قضیه ببرن. چون در کنار همه آزادی هایی که داشتم این مورد تو خونه کاملا ممنوع بود و عمو این اطمینان رو بهم داده بود که قرار نیست کسی چیزی بفهمه به خداحافظی تلخ تو سوگند، نشد که تو رفتی و دلم ثانیه ای بند نشد 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸  ☘ 💐☘ 💐💐☘ 💐💐💐☘ 💐💐💐💐☘ @shohada_vamahdawiat
جزء یازدهم.mp3
4.15M
جزء یازدهم به نیت سلامتی و تعجیل در ظهور انسان از فقر،بیماری،جهل و بی عدالتی و نازل شدن آرامش در قلبهایمان @hedye110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*مـــاجـــرای "شـــال سبـــز و شفـــای مـــادر"* *اللهم ارزقـنـــا شفـــاعـة الشهـدا*🤲🏻🤲🏻 🥀 °🌹° 🥀°🌹 °🥀°🌹° 🥀°🌹 @hedye110
بسم الله الرحمن الرحیم سلام دوستان عزیز هدیه امروز مون صلوات هدیه به به سلامتی و ظهور امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف و حاجت روائیِ دوستانی که با ما در ذکر صلوات هم‌نوائی می‌کنند🌹🌹 حدیث👇👇 موسي كاظم عليه السلام می فرمایند : در ميزان الهي نيست عمل و چيزي، سنگين تر از ذكر بر محمّد و اهل بيتش (صلوات الله عليهم اجمعين). ما فِي الْميزانِ شَيْيءٌ أثْقَلُ مِنَ الصَّلاةِ عَلي مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمّد. الكافي، جلد 2، صفحه 494 ❤️💐☘
1087080_221.mp3
7.82M
📖دعای افتتاح 🎤حاج مهدی سماواتی 🤲التماس دعا @shohada_vamahdawiat
﷽❣ ❣﷽ ميترسم از آن لحظـہ کہ عمرم بہ سر آيد مـهتـاب رُخـت بـعـد غُــروبــم بــہ در آيد مـے تـرسـم از آن دم کـہ بيايـے و نبـاشـم جـان از بـدنم رفتـہ و عـمـرم بـہ سـر آيد @shohada_vamahdawiat
    ﷽ با دستام سرم رو گرفتم و هق هق گریم اوج گرفت ، کاش…..کاش….. اصلا یاداوری نمیکردم اون روزهای زجراور رو. اصلا چه ربطی به این ماجرا داشت ؟ تنها ربطش میتونست این باشه که….. که….. نکنه عمو همه اینکارارو به خاطر منافع خودش میکرده؟ نکنه آرمان برگشته باشه؟ نه نه امکان نداره. عمو منو مثله دختر خودش دوست داشت. اره واقعا دوستم داشت. آرمانم که الان نه نه عمرا عمرا نیمده. با صدای در به خودم اومدم. _ کیه؟ امیرعلی_ میتونم بیام تو ؟ _ اره. با اومدن امیرعلی سریع پریدم بغلش کردم و به اشکام اجازه باریدن دادم. امیرعلی_ به خاطر حرفای عمو انقدر به هم ریختی ؟ اون از دل من خبر نداشت و منم قصد نداشتم که خبردار بشه. پس سکوت کردم و جوابی ندادم. . . . دوباره صبح شد و غرغرای مامان برای بیدارکردن من شروع شد. یه چشممو باز کردم و به مامان که داشت کمدمو وارسی میکرد نگاه کردم. _ دنبال چیزی میگردی؟ مامان_ چه عجب. لباساتو کجا گذاشتی؟ _ لباسایی که برای عید گرفتم؟ مامان_ اره. پاشو پاشو دیر میشه هااااااااا . _ کجا؟؟؟؟ مامان _ خونه خاله اینا. شبم خونه خاله مرضیه. _ ایوووول. سریع پاشدم . لباسامو پوشیدم و حاضرشدم. مامان_ حانیه بدو دیرشد. _ اومدم همزمان با دیدن امیرعلی دم در اتاق سووووت بلندی کشیدم. _ اوففففف. کی میره این همه راهو؟ خوشتیپ کردی خان داداش. خبریه؟ امیرعلی _ شاید…. _ جون مو؟ امیرعلی_ ها جون تو. _ راه افتادی داداش. مامان_ داریم میریم خاستگاری _ چییییییییییییییییییییییییی؟ مامان_ چته تو؟ _ خیلی نامردید. بی خبر؟ اصلا من نمیام. بابا _ اخه دخترم با خبر بودی که الان همه جا پر شده بود. _ نمیخوااااااام. اصلا من نمیام. امیرعلی _ پس منم نمیرم. با تعجب برگشتم سمت امیرعلی. بی خیال و خونسرد شونشو بالا انداخت. _ مسخره. بریم خب امیرعلی_ فدای ابجیم _ حالا چه ذوقیم میکنه. من این فاطمه رو میکشم که به من نگفت مامان _ حالا از کجا میدونی فاطمس؟ _ از رفتارای ضایع گل پسرتون . برگشتم سمت امیرعلی دیدم کلا رفته تو زمین. داشتم میترکیدم از خنده. یعنی این حیای این دوتا منو کشته . . . خاله مرضیه_ فاطمه جان چایی رو بیار مادر. _ من برم کمک؟ خاله مرضیه_ برو خاله جون. با خنده به امیرعلی نگاه کردم. طبق معمول سرش پایین بود. رفتم تو آشپرخونه. قبل از هرچیزی یه دونه محکم زدم تو سر فاطمه که صداش در اومد بعد سریع دهنشو گرفتم که حیثیتم نره _ پرووووو. دیگه من غریبه شدم . ها؟ فاطمه_ به خدا خودم امروز صبح فهمیدم. _ اخ الهی بگردم. خودتم که غریبه ای. بابای فاطمه_ بچه ها رفتید چایی بسازید _ الان میایم عمو. _ بدو بدو بریز. من رفتم بیرون فاطمه_ مرسی که اومدی کمک. _ خواهش فاطمه_ روتو برم _ برو از آشپزخونه که اومدم بیرون با نگاه های متعجب جمع به خاطر تاخیرمون مواجه شدم که خودم پیش دستی کردم و گفتم_ الان میاد. چند دقیقه بعد فاطمه با سینی چای اومد شروع عاشقی هایم، سرآغاز غمی جانکاه از آن غم تا به امروزم پر از تشویش و گریانم 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸  ☘ 💐☘ 💐💐☘ 💐💐💐☘ 💐💐💐💐☘ @shohada_vamahdawiat
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 ✨حق دوباره کرمی کرد که بیدار شوم با نگاه تو گل فاطمه هشیار شوم ✨از ازل گر دل من بر تو ارادت کردست مادرت خواست که من بر تو گرفتار شوم @shohada_vamahdawiat
🌺دعای روز دوازدهم (۱۲) ماه مبارک رمضان اللَّهُمَّ زَیِّنِّى فِیهِ بِالسِّتْرِ وَ الْعَفَافِ وَ اسْتُرْنِى فِیهِ بِلِبَاسِ الْقُنُوعِ وَ الْکَفَافِ وَ احْمِلْنِى فِیهِ عَلَى الْعَدْلِ وَ الْإِنْصَافِ وَ آمِنِّى فِیهِ مِنْ کُلِّ مَا أَخَافُ بِعِصْمَتِکَ یَا عِصْمَةَ الْخَائِفِینَ. خدایا در این روز مرا به زیور ستر وعفت نفس بیارای وبه جامه قناعت وکفاف بپوشان وبه کار عدل وانصاف بدار واز هر چه ترسانم مرا ایمن ساز به نگهبانی خود ای نگهدار وعصمت بخش خدا ترسان عالم. @shohada_vamahdawiat
┄═❁✨❈[﷽]❈✨❁═┄ ✨پیامبر اسلام (ص) فرمودند: در قیامت نزدیک ترین مردم به من کسی است که بیشتر بر من صلوات بفرستد.✨ 📚 کنز العمال، ج ۱، ص ۴۸۹. قرار ما هر روز نفری حداقل ۱۴ صلوات، به نیت تعجیل در ظهور و سلامتی امام عصر (عج) دوستان لطفا مشارکت کنید که با هم، هر روز ختم چند هزار صلواتی هدیه به ساحت مقدس امام عصر (عج) داشته باشیم.🙏🌷 @shohada_vamahdawiat                 
با این که نبودنت بین مشکلات بیشمار ما گُم شده است! با این که تاریخ با تمام توان، نبودنت را فریاد میزند! با این که به نبودنت عادت کرده ایم! . امّا؛ ” آید ز سفر نگارم ان شاءالله… ” ده شب، مهمان حرم سامرا شده بود. شب ها در حرم می ماند. شب آخر، شب جمعه، خیلی دعا خواند. خیلی التماس کرد. با پافشاری و اصرار، اذن دیدار خواست. بعد از نماز صبح، رفت به سرداب مقدس. هوا هنوز تاریک بود. با خودش شمع آورده بود، اما دید که صحن سردابه مقدس روشن است. خبری از چراغ نبود. آقایی بزرگوار، نشسته بود نزدیک صفّه. جلوتر از آن آقا، ایستاد به نماز و دعا. آل یاسین و ندبه خواند. رسید به این فراز که «و عرجت بروحه إلی سمائک». شنید از آن آقا که: این جمله از ما نرسیده. بگو: «و عرجت به إلی سمائک»؛ هیچ وقت هم جلوتر از امام خودت نایست! علامه میرجهانی، ندبه خوانی اش را به آخر رساند. وقتی به سجده رفت، سوال ها سراغش آمدند: چرا سرداب، بدون هیچ چراغی، روشن بود؟! آن آقا چرا گفت این جمله از «ما» نرسیده؟ چرا فرمود: بر «امام خودت» پیشی نگیر؟ فهمید که التماس ها جواب داده. دعایش مستجاب شده بود. سر از سجده برداشت، تا دامان امامش را بگیرد. اما سرداب تاریک بود و جز او، کسی آنجا نبود. . 🦋🌹 @shohada_vamahdawiat                 
بسم الله الرحمن الرحیم سلام دوستان عزیز هدیه امروز مون صلوات هدیه به به سلامتی و ظهور امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف و حاجت روائیِ دوستانی که با ما در ذکر صلوات هم‌نوائی می‌کنند🌹🌹🌹 حدیث👇👇 امام جعفر صادق عليه السلام می فرمایند : سنگین ترین چیزی که روز قیامت در ترازوی اعمال قرار داده می شود صلوات بر محمد و اهل بیت اوست. أثقَلُ ما یوضَعُ فی المیزانِ یَومَ القیامَةِ الصَّلاةُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ اهل بَیتِهِ. وسائل الشیعه، جلد 7، صفحه 197 🌹💖🦋
Joze 12-Aghaie Tahdir_1395-8-18-9-24.mp3
32.57M
📖 تلاوت تحدیر (تندخوانی) 🌺 📥توسط استاد معتز آقایی ⏲ «در 33 دقیقه یک جزء تلاوت کنید» 📩 به دوستان خود هدیه دهید. 🌙 هر روز ماه مبارک رمضان در کانال @hedye110
‌🌷مهدی شناسی ۳۳۵🌷 🌹ﻭَ ﺩَﻋَﻮْﺗُﻢْ ﺇِﻟَﻰ ﺳَﺒِﻴﻠِﻪِ ﺑِﺎﻟْﺤِﻜْﻤَﺔِ ﻭَ ﺍﻟْﻤَﻮْﻋِﻈَﺔِ الحسنة🌹 🔹زیارت جامعه کبیره🔹 🌸ﺗﺎﺭﯾﮑﯽ ﺑﺎ ﺯﻭﺭ ﺩﻭﺭ ﻧﻤﯽ‌ﺷﻮﺩ.ﺍﮔﺮ جایی ﺗﺎﺭﯾﮏ ﺑﺎﺷﺪ،ﺑﻪ ﺯﻭﺭ ﻭ ﺿﺮﺏ روشنایی ﻣﯿﺴﺮ ﻧﯿﺴﺖ.ﺷﻤﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺩﺭﻫﺎﯼ ﯾﮑﺠﺎ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﻨﯿﺪ، ﺻﺪﻫﺎ ﻧﻔﺮ ﻫﻢ ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻫﻢ ﺑﺪﻫﯿﺪ ﻭ ﺍﯾﻦ ﺗﺎﺭﯾﮑﯽ ﺭﺍ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺑﺒﺮﯾﺪ، ﻧﻤﯽ‌ﺷﻮﺩ. 🌸 ﺗﺎﺭﯾﮑﯽ ﻓﻘﻂ ﺑﺎ ﻧﻮﺭ ﺍﺯ ﻣﯿﺎﻥ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺭﻓﺖ. ﺷﻤﺎ ﺩﺭﻫﺎ ﻭ ﺩﺭﯾﭽﻪ‌ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺒﻨﺪ، ﺑﺎ ﯾﮏ ﮐﺒﺮﯾﺖ ﺑﺰﻧﯽ، ﻧﻮﺭ ﺑﯿﺎﯾﺪ، ﺗﺎﺭﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﻣﯽ‌ﺭﻭﺩ. 🌸ﺟﻬﻞ ﻣﺜﻞ ﺗﺎﺭﯾﮑﯽ و ﻇﻠﻤﺖ ﺍﺳﺖ. ﺁﻥ ﭼﯿﺰﯼ ﮐﻪ ﺟﻬﻞ و ﺗﺎﺭﯾﮑﯽ ﻭ ﻇﻠﻤﺖ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﻣﯽ‌ﺑﺮﺩ، ﺩﻟﯿﻞ ﻭ ﺑﺮﻫﺎﻥ ﺍﺳﺖ. ﻣﻨﻄﻖ ﺍﺳﺖ. ﺍﯾﻨﻬﺎ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻧﻘﺶ ﺷﻌﻠﻪ ﻭ ﻣﺸﻌﻞ ﻭ ﺷﻤﻊ ﺭﺍ ﺑﺎﺯﯼ ﻣﯽ‌ﮐﻨﺪ. 🌸ﺷﯿﻮﻩ ﺍﻫﻞ‌ﺑﯿﺖ ﺷﯿﻮﻩ ﺣﮑﻤﺖ است. "ﺩَﻋَﻮﺗُﻢ" یعنی ﺷﻤﺎ ﺩﻋﻮﺕ ﻣﯽ‌ﮐنید،ﺩﻋﻮﺍ ﻧﻤﯽ‌ﮐنید! "اﻟﯽ ﺳﺒﯿﻠﻪ" ﻣﺮﺩﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺭﺍﻩ ﺧﺪﺍ ﺩﻋﻮﺕ ﻣﯽ‌ﮐنید ﻧﻪ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺗﺎﻥ! ﺁﻥ ﻫﻢ «ﺑﺎﻟﺤﮑﻤﻪ» ﯾﻌﻨﯽ ﺑﺎ ﺑﺮﻫﺎﻥ ﻭ ﻣﻨﻄﻖ، ﺑﺎ ﺍﺳﺘﺪﻻ‌ﻝ، ﺑﺎ ﺣﺮﻑ‌ﻫﺎﯼ ﻗﺮﺹ ﻭ ﻣﺤﮑﻢ. ◀️ ﻗﻄﻌﻪ‌ﯼ ﺁﻫﻨﯿﻨﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺩﻫﺎﻥ ﺍﺳﺐ ﻣﯽ‌ﮔﺬﺍﺭﻧﺪ ﺗﺎ ﻣﻬﺎﺭﺵ ﮐﻨﻨﺪ،ﺣﮑﻤﻪ ﺍﺳﺖ. ﺣﮑﻤﺖ ﺍﺯ ﻫﻤﯿﻦ ﺭﯾﺸﻪ ﺍﺳﺖ. ﯾﻌﻨﯽ ﺣﺮﻑ‌ﻫﺎﯼ ﺁﻫﻨﯿﻦ! ﺣﺮﻑ‌ﻫﺎﯼ ﻗﺮﺹ، ﺣﺮﻑ‌ﻫﺎﯼ ﻣﺤﮑﻢ ﻭ ﻣﺴﺘﺤﮑﻢ. ◀️ﻣﻔﻀﻞ ﺍﺯ ﺍﺻﺤﺎﺏ ﺍﻣﺎﻡ ﺻﺎﺩﻕ ﺑﻮﺩ. ﯾک ﻮﻗﺘﯽ ﯾﮏ ﮐﺴﯽ ﯾﮏ ﺣﺮﻑ‌ﻫﺎﯼ ﺗﻨﺪﯼ ﺯﺩ، ﻣﻔﻀﻞ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﺷﺪ، ﺑﺎ ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ ﯾﮏ ﭘﺮﺧﺎﺵ‌ﻫﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮐﺮﺩ. ﺣﻀﺮﺕ ﺻﺪﺍﯾﺶ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺍﯾﻦ ﭼﻪ ﺷﯿﻮﻩ‌ﯼ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﺍﺳﺖ؟ ﺗﻮ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎ ﻣﻨﻄﻖ ﻭ ﺑﺮﻫﺎﻥ ﻭ ﺍﺳﺘﺪﻻ‌ﻝ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻧﯽ. ﺍﻭ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﻗﺒﻮﻝ ﻧﺪﺍﺭﺩ. ﺗﻮ ﺑﺎ ﺍﺳﺘﺪﻻ‌ﻝ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻥ. ﺑﻌﺪ ﮔﻔﺖ: ﭘﯿﺶ ﻣﻦ ﺑﯿﺎ، ﻣﻦ ﺣﺮﻑ‌ﻫﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺩﺭﻣﯿﺎﻥ ﻣﯽ‌ﮔﺬﺍﺭﻡ. ﮐﻪ ﺍﯾﻨﻬﺎ ﻣﻨﻄﻖ ﻣﺤﮑﻤﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﺪ. ﮐﻪ ﻫﺮﻭﻗﺖ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﭼﻨﯿﻦ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﯽ‌ﮔﯿﺮﯼ، ﺑﺎ ﺁﻥ ﻣﻨﻄﻖ ﺻﺤﺒﺖ ﮐﻨﯽ. ﺍﯾﻦ ﺗﻮﺣﯿﺪ ﻣﻔﻀﻞ ﺭﯾﺸﻪ ﺩﺭ ﻫﻤﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩ. ﺣﻀﺮﺕ ﻧﺸﺴﺖ ﻭ ﺳﺎﻋﺖ‌ﻫﺎ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺳﺨﻦ‌ﻫﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﻭ ﺑﻌﺪﻫﺎ ﻫﻢ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺗﻮﺣﯿﺪ ﻣﻔﻀﻞ ﻋﺮﺿﻪ ﺷﺪ. ◀️ ﺑﻌﻀﯽ ﻫﻢ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﺻﻼ‌ً ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺣﮑﻤﺖ ﻭ ﻣﻨﻄﻖ ﻭ ﺍﺳﺘﺪﻻ‌ﻝ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ. ﺁﺩﻡ‌ﻫﺎﯼ ﻋﺎﻃﻔﯽ ﻭ ﺍﺣﺴﺎﺳﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ. ﺍﯾﻨﻬﺎ ﺭﺍ ﻫﻢ ﻣﯽ‌ﺷﻮﺩ ﺑﺎ ﻭﻋﻆ ﻭ ﻧﺼﯿﺤﺖ ﺑﻪ ﺭﺍﻩ ﺁﻭﺭﺩ. ◀️سیره و روش امام مهدی علیه السلام هم به همین شکل است.یا از در حکمت با مردم سخن خواهند گفت و یا از در نصیحت... ❤️💐💐❤️💐☘❤️ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
سپاس از دوستانی که مارو مورد لطف و عنایت خود قرار میدید.....🦋🌹💖 صلوات هائی که هر روز به نام یکی از امام ها تو کانال قرار گرفت دوستان خیلی استقبال کردند🌷🌷 دوستی گفت تو اولین روزها بود که من حاجت گرفتم و این هم از لطف خدا و دعاهای شما عزیزان و عنایت اهل بیت میدونم و بابت این اتفاق خدا را شاکریم🌹🌹اگر راجع به کانالهای ما پیشنهاد و نظری دارید خوشحال میشیم با ما درمیان بگذارید 🌹🌹🌹 @Yare_mahdii313