eitaa logo
شهداءومهدویت
7.1هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
1.9هزار ویدیو
28 فایل
دفتر نوشته‌هایم را سفید می‌گذارم مولا جان! بی تو بودن که نوشتن ندارد درد دارد … (یارب الحسین اشف صدرالحسین بظهور الحجة) 🤲 ادمین تبادل: @Yassin_1234 شنوای حرفهاتون هستیم @Yare_mahdii313 مدیرکانال: @shahidbakeri110
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽ عجیب خسته ام از روزهای غرق گناه؛ سه شنبه ها دلِ من حالِ جمڪران دارد...😔 #السلام_علیک_یااباصالح_المهدی✋ #سه_شنبه_های_مهدوی #اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ #صبحتون_مهدوے 🌼 🍃 ➥ @shohada_vamahdawiat
من کلید موفقیت را نمی دانم اما کلید شکست سعی در راضی نگهداشتن همه است. - موفقیت جمله ی امروز 👆👆 🌷🌷🌷🍀🍀🍀🍀
تقريباً مهمات ما تمام شده بود ، ابراهيم بچه های بی رمق کانال را در گوشه ای جمع کرد و برايشان صحبت كرد ، بچه ها غصه نخوريد ، حالا كه مردانه تصميم گرفتيد و ايستاديد ، اگر همه هم شهيد شويم ، تنها نيستيم ، مطمئن باشيد مادرمان حضرت زهرا (س) می آيد و به ما سر ميزند. بغض بچه ها ترکيد ، صدای هق هق شان هم هی کانال را پر کرده بود ، به پهنای صورت اشک می ريختند. ابراهيم ادامه داد ، غصه نخوريد ، اگر در غربت هم شهيد شويم ، مادرمان ما را تنها نميگذارد ! .... 📕 سلام بر ابراهیم 🌹 اللهم عجل لولیک الفرج...🌹 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 💐 eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَـنِ الرَّحِيمِ همه ما به آن يار آسمانى، علاقه زيادى داريم و عشق به او را در تمام وجود خود احساس مى كنيم . اعتقاد به آن امامِ مهربانى ها است كه اميد به فرداى زيبا را در قلب ما زنده نگاه مى دارد . چند وقتى است كه عدّه اى تلاش مى كنند تا اين عشق و علاقه را از جامعه ما بگيرند ، براى همين ، اقدام به چاپ كتاب " عجيب ترين دروغ تاريخ " نموده اند و در آن ، ولادت حضرت مهدى(عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ) ، را دروغ عجيب تاريخ خوانده اند . به ما ياد داده اند كه هميشه با انصاف باشيم و به همين دليل ، به هوش نويسنده آن كتاب ، آفرين مى گويم . زيرا او جوانان شيعه را به خوبى شناخت و دانست كه بايد چه چيزى را از آنها بگيرد تا همه چيز را از آنها گرفته باشد ! و اين چنين بود كه من هم ، قلم به دست گرفتم تا با خون قلم خود به دفاع از امام روشنى ها بپردازم . و اين چنين بود كه كتاب " حقيقت دوازدهم " نوشته شد و اكنون ، مهمان روحيّه حقيقت جوى شماست و مى خواهد ولادت امام زمان(عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ) را از كتاب هاى اهل سنت براى شما روايت كند . بسيار خوشحال مى شوم كه از نظرات شما در مورد اين كتاب بهره ببرم ، منتظر شما هستم . به مناسبت میلاد قائم آل محمد هروز یک برگ از این کتاب رو ورق میزنیم🌹🌹🌹 @kamali220
از جاى خود بلند مى شوم به سوى پنجره اتاقم مى روم ، نگاهم به گلدسته هاى حرم پيامبر خيره مى ماند . ساعت، يازده شب را نشان مى دهد . اينجا مدينه است ، شهر پيامبر و من به مهمانى پدر مهربانى ها آمده ام . وقتى در مدينه هستى بهترين لحظه هاى زندگى را تجربه مى كنى ، زيرا كه تو در آغوش نور هستى . و صداى تو را مى شنوم كه به من مى گويى : اينجا چه مى كنى ؟ برخيز و به سوى درياى نور برو ! حق با تو است ، من بايد از هتل بيرون بروم و خود را به حرم پيامبر برسانم . خوب است بروم غسل زيارت بكنم . سريع غسل مى كنم و ليوان چاى را مى نوشم و از اتاق خارج مى شوم . هيچ كس در راهرو هتل نيست، به سمت آسانسور مى روم . به طبقه همكف مى رسم و كليد اتاق را به پذيرش هتل تحويل مى دهم . به سوى در خروجى مى روم ، مى بينم يك گروه بيست نفره از دوستانم وارد هتل مى شوند ، دست هاى آنها از انواع و اقسام جنس هاى مختلف پر است . آنها از بازار مى آيند ، به آنها كه مى رسم سلام مى كنم و آنها جواب مى دهند و رد مى شوند . از هتل بيرون مى روم ، اينجا پر از مغازه است و من براى رسيدن به حرم ، بايد از كنار اين مغازه ها عبور كنم . قدم هاى خود را آرام و آهسته برمى دارم و به سوى حرم نور مى روم . گنبد سبزِ حرم پيامبر نمايان مى شود : السّلام عليك يا رسول الله ! خدايا ! چگونه شكر نعمت هاى تو را بنمايم كه به من توفيق دادى زائر مدينه باشم . آرام آرام مى آيم و به حرم پيامبر وارد مى شوم ، به سوى ضريح مى روم ، سلام مى دهم و راز دل خويش را مى گويم . بعد براى خواندن نماز زيارت به گوشه اى از مسجد مى روم . . . اكنون دلم هواى ديدار با چهار امام بقيع كرده است ، من مى خواهم به سوى قبرستان بقيع بروم . آيا تو هم همراه من مى آيى ؟ آيا مى دانى قبرستان بقيع ، كدام طرف است ؟ نگاه كن ! مدينه در اين وقتِ شب، غرق نور است ، امّا تو بايد به دنبال يك جاى تاريك بگردى ! حتماً سؤال مى كنى چرا به دنبال تاريكى باشم ؟ آخر قبرستان بقيع ، هيچ شمع و چراغى ندارد . الآن ، ايوانِ بالاى قبرستان بسته است ، و ما بايد مقدارى راه برويم تا به پنجره هاى پشت بقيع برسيم . اينجا بقيع است ، قبر مطهّر چهار امام در اينجاست ! نگاه تو به تاريكى و غربت بقيع خيره مى ماند و اشكت جارى مى شود ، غربت و مظلوميّت عزيزان خدا ، دل تو را به درد آورده است . . . بيا به سوى حرم پيامبر باز گرديم ، لحظاتى در صحن حرم بنشينيم ، آنجايى كه روزگارى ، كوچه بنى هاشم بوده است . ساعت، يك نيمه شب را نشان مى دهد . در گوشه و كنار ، برادران و خواهران ايرانى نشسته اند و هر كسى براى خود خلوتى دارد . در اين ميان ، يك جوان عرب در حالى كه چند كتاب در دست دارد نزديك مى شود . او در حالى كه لبخندى به لب دارد و به نزد جوانان ايرانى مى رود به آنها يك كتاب هديه مى دهد . براى من جالب است كه در اين وقت شب ، يك نفر به فكر فرهنگِ مطالعه مى باشد . من و تو منتظر هستيم تا يك كتاب هم به ما بدهد . امّا او وقتى ما را مى بيند از كنار ما رد مى شود و به ما كتاب نمى دهد . حس كنجكاوى مرا از جاى خود بلند مى كند و به سوى اوّلين ايرانى مى روم كه در نزديك من نشسته است و كتاب در دست او مى باشد ، او يك برادر دانشجو است : ❤️❤️❤️❤️❤️☘☘☘☘☘ ❤️ 💐 eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💢به وقت شام 🔹غروب بود که مرتضی باهام تماس گرفت گفت بریم بیرون. آدرس داد اومدم گفت بریم سینما فیلم به وقت شام رو ببینیم. در حین تماشای فیلم می گفت: ببین برای اسلام و نجات جون آدما چطور از زن و بچه و زندگیش گذشت، هرکسی نمی تونه اینجوری از جونش بگذره. 🔹فیلم تموم شد می خواستیم شام رو بیرون بخوریم که گوشیش زنگ خورد بهش گفتن زودتر خودتو برسون.همسرم پلیس افتخاری بود و با پلیس مواد مخدر کرمان همکاری می کرد، اون آخرین ماموریتش بود و توی همون ماموریت شهید شد 🔹 شهید مدافع وطن پلیس افتخاری نیروی انتظامی، سی و یکم فروردین ماه ۹۷ در درگیری با قاچاقچیان مواد مخدر در بردسیر کرمان، به شهادت رسید. ➥ @shohadanaja@shohada_vamahdawiat
اگر ذره ای از خاک وطنم به پوتین سرباز دشمن چسبیده باشد آن را با خون خود در خاک وطن خواهم شست و مرگ در این راه را افتخار می دانم ، اگر ارزشمند تر از جانم هدیه ای داشتم حتما به این مردم خوب هدیه می کردم.... 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 💐 eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خــــُوش بِحٰـــال دل مــَن مثل تو آقـــا دارد بر سَــرش سایه آرامش طوبی دارد با شما آبرویی قدر دو دنیا دارد پای این عشق اگر جان بدهم جا دار‌د 【السلام علیک یا امام رضا(ع)】 💞🍃💞🍃💞🍃💞🍃 💐 eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
Dua-Tawassul-Samavati.mp3
13.58M
...... دل چه صفا گیرد از دعای توسل حالِ دعا گیرد از دعای توسل قلب همه عاشقانِ آل محمد (ص) نور خدا گیرد از دعای توسل 💐التماس دعا 💐 eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
❣ #سلام_امام_زمانم ❣ 🌼حل میشود شکوهِ غزل 🍃در #صدای_تو 🌼ای هر چه هست و نیست 🍃در عالم #فدای تـ♥️ـو 🌼هر شب به #روز_آمدنت فکر می‌کنم 🍃هر #صبح بی‌قرارترینم💓 برای تو #اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌸🍃 🌹🍃🌹🍃 ➥ @shohada_vamahdawiat
ــ سلام ، برادر ! زيارت شما قبول باشد . ــ سلام ، ممنونم ، زيارت شما هم قبول باشد . ــ ديدم كتابى به شما داده شد ، مگر شما مى توانيد كتاب هاى عربى را مطالعه كنيد ؟ ــ نه . ــ پس كتاب عربى براى شما چه فائده اى دارد ؟! ــ او به ما يك كتاب فارسى داد . ــ آيا مى شود آن كتاب را ببينم ؟ او كتاب را به من مى دهد. اسم كتاب " عجيب ترين دروغ تاريخ " است كه آقاى "عثمان خميس" آن را نوشته و به زبان فارسى ترجمه شده است. به مقدمه كتاب ، نگاهى مى كنم و متوجه مى شوم كه اين كتاب ، تولّد امام زمان(عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ) را دروغ مى داند . من ديگر صلاح نمى بينم كه اين برادر را معطّل كنم ، كتاب را مى بندم و به او تحويل مى دهم . خيلى دلم مى خواست من هم يك نسخه از اين كتاب را داشته باشم . شايد تو بگويى خوب از اين برادر تقاضا كن تا اين كتاب را به تو بدهد . امّا من هرگز اين كار را نمى كنم . حتماً مى گويى : چرا ؟ آخر ببين اين دانشجو نمى داند كه من نويسنده هستم و مى خواهم اين كتاب را بخوانم و آن را جواب بدهم . او خيال خواهد كرد من مى خواهم اين كتاب را از او بگيرم تا او اين كتاب را مطالعه نكند . به ما ياد داده اند كه همواره سخن هاى ديگران را بشنويم و بهترين آنها را انتخاب كنيم . اگر من در اينجا، اين كتاب را از اين جوان بگيرم او خيال خواهد كرد كه ما در مقابل سنى ها كم آورده ايم . شنيده ام كه وقتى سنى ها ، كتابى را به جوانان ما مى دهند به آنها مى گويند كه اين كتاب را به روحانى خود ندهيد . دوست من ! ديگر دير وقت شده است ، فردا آخرين روزى است كه ما در مدينه هستم ، ما بايد فردا عصر به سوى مكّه حركت كنيم . صبح زود به مسجد پيامبر مى آيم و نماز جماعت را خوانده و براى آخرين بار به داخل قبرستان بقيع مى روم . در آنجا به هر كدام از دوستان خود كه مرا مى شناسند مى رسم از آنها در مورد كتابى كه ديشب ديده بودم، سؤال مى كنم ، امّا آنها در جواب مى گويند كه ما چنين كتابى را نديده ايم . بعد از اين كه به مكّه سفر كرده و اعمال عمره را انجام دادم به ايران برمى گردم. يك ماه بعد، غروب روز پنج شنبه است و من براى خواندن نماز مغرب به مسجد جمكران آمده ام . جمعيّت زيادى به عشق امام زمان(عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ) در اين مسجد جمع شده اند . من نماز خود را مى خوانم و از مسجد بيرون مى آيم تا به خانه برگردم . گويا كسى مرا صدا مى زند: " حاج آقاى خداميان ! " . يكى از دوستان همشهريم را مى بينم ، او معلّم است و همراه با شاگردانش به اينجا آمده است . مدّت زيادى است كه او را نديده ام ، از ديدار او بسيار خوشحال مى شوم . او به من مى گويد : ــ امسال خدا توفيق داد كه من به مكّه سفر كنم . ــ خدا از شما قبول كند . ــ من در اين سفر به مدرسه هاى مدينه و مكّه سر زدم و مقدارى از كتاب هاى درسى همراه با چند كتاب ديگر را با خود آورده ام ، مى خواستم شما اين كتاب ها را ببينيد . ــ اگر اين كتاب ها را برايم بفرستيد خيلى ممنون مى شوم . من آدرس منزل را به او مى دهم و با او خداحافظى مى كنم . يك هفته بعد، زنگ در خانه زده مى شود ، به درِ خانه مى روم ، مأمور اداره پست ، يك بسته برايم آورده است ، آن را تحويل گرفته ، به داخل منزل بر مى گردم . بسته را باز مى كنم ، اينها كتاب هايى است كه دوستم برايم فرستاده است . چشمم به كتاب " عجيب ترين دروغ تاريخ " مى افتد ، همان كتابى كه آن شب در مدينه ديده بودم . من چقدر زود به آرزوى خود رسيده ام ! 🌹🌹🌹🌹☘☘☘☘☘ 💐 eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
امروز بیشتر به یاد خداوند هستم و از گناهانم توبه میکنم.- خداوند جمله ی امروز 👆👆👆 🌹🌹🌹🍀🍀🍀
💢 «سندروم دست بی‌قرار» به روایت یک ‌‌‌● «.. چند بار خانمم را بدرقم زده‌ام، آن چنان که از دماغش خون آمد. پسر بزرگم حالا هفت سالش است. یکبار در اوج عصبانیت او را چنان زدم که صورت و چشمش کبود شد و ورم کرد. ‌●حالا آن اتفاقات که یادم می‌آید، گریه‌ام می‌گیرد. دخترم را با پارچ آب زدم و پسرم را با لیوان چای داغ. با کوچک‌ترین حرکات بچه‌ها ناخواسته عصبانی می‌شوم؛ حتی برای عوض کردن کانال تلویزیون. ترجیح می‌دهم بیشتر بیرون از خانه باشم تا به بچه‌ها آسیب نرسانم. همسرم مشکل قلبی پیدا کرده است. عصبانی که می‌شوم، همسرم از ترس می‌لرزد. بارها گفته است "اول سعی کن عصبانی نشوی. اگر شدی، من و بچه‌ها را نزن. اگر زدی، به پاهای ما بزن" ولی آن وقت کنترل ندارم و اختیار دست خودم نیست. مغزم فرمان می‌دهد بزن و نمی‌گوید کجا بزنم. ...» 📎پ ن : بریده‌ای از کتاب «از دشت لیلی تا جزیره مجنون»؛ خاطرات رزمندگان افغانستانیِ هشت سال دفاع مقدس🌷 : محمد سرور رجایی 🌷🌷🌷🌷🍃🍃🍃🍃 💐 eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
💐ماجرای جانبازی حاج قاسم سلیمانی در جبهه جنگ ✍️شب عملیات قبل از اینکه به خط بزنیم آمد و گفت «من خودم باید همراه نیروها بروم.» خیلی موافق نبودم، گفتم: جانشینت را بفرست. اصرار کرد و گفت «نه، باید خودم بروم.» رمز عملیات که اعلام شد، همراه نیروها زد به خط. دشمن آتش شدیدی می‌ریخت. گردان سلیمانی خط اول را شکستند و راه افتادند به سمت خط دوم. چیزی نگذشته بود که خبر رسید فرمانده گردان شهید شده. چند نفر را فرستادم تا هر طور که شده بیاورندش عقب. توی اورژانس سوسنگرد دیدمش. بیهوش بود. تیر دوشکا دست راستش را آش و لاش کرده بود و بند به استخوان. ترکش هم خورده بود به سینه‌اش.خونریزی داشت. گفتم آمبولانس بیاید و بفرستندش اهواز. 20روز بعد عملیات قاسم را در قرارگاه دیدم. در تهران جراحت دستش را ترمیم کرده بودند. هنوز خوب خوب نشده بود که برگشت منطقه. معطل نکردم و همان‌جا او را به آقا محسن رضایی معرفی کردم، گفتم: این آقای سلیمانی هم شجاعه، هم مقتدر. از پس اداره یک تیپ نیرو به راحتی برمیاد. آقا محسن هم حکم فرماندهی تیپ ثارالله (ع) را برایش نوشت. منبع: سردار مرتضی قربانی در کتاب سلیمانی عزیز 💐 eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
✍آیت‌الله بهجت (ره) : 🌸ما امام زمان عجل الله له الفرج را دوست می داریم، چون امیر نحل است؛ امور ما مطلقاً بوسیله او به ما می رسد؛ و او را پیغمبر صلوات الله علیه برای ما امیر قرار داده؛ و پیغمبر را دوست داریم، چون خدا او را واسطه بین ما و خود قرار داده؛ و خدا را دوست داریم، برای اینکه منبع همه خیرات است و وجود ممکنات، فیض اوست. 📚در محضر بهجت ج۲ ص۱۷۸ @shohada_vamahdawiat
✍مغازه ای که در آن کار می کردند هم مشرف به پنجره روبه رویی شان بود. یک روز مادر دید تمام پنجره های را با پوشانده. گفت: چرا این طوری کردی؟ ♻️ حسین جواب داد: همسایه ما با دخترانش جلوی پنجره آرایش می کنند. من هر چه سعی کردم که چشمم به آنها نیفتد؛ نمی شود. به همین دلیل تمام پنجره های مغازه را روزنامه زده ام! 📚منبع : هفته نامه یالثارات الحسین علیه السلام، شماره 652 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 🌹 ======👇====== @shohada_vamahdawiat ======🌹====== 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
میزنم سبزه گره تاگره ای واگردد سالمان سال ظهور گل زهراگردد میزنم سبزه گره نیتم اینست خدا یوسف گمشده ی ارض وسمابرگردد @shohada_vamahdawiat 💐سیزده بدرتون مهدوی
🌹🕊🌹🕊 🕊🌹🕊 🌹🕊 دقت کردی؟! بعضی وقتا شیطونــه کنارِ گوشت زمزمه میــکنه: تا جوونی از زندگیــــت لذت ببر❗️ هر جور که میشه خوش بگذرون اما تو حواســِ🔔ـــت باشه، نکنه خوش گذرونیت به قیمتِ شکســ💔ـــتنِ دل امام زمانمون باشه... مبادا با خوش گذرونیای آمیخته به گناهـــ، ظهورشون رو عقب بنــدازی... 🕊🌹اللهم عجل لولیک الفرج🌹🕊 🌹✨ @shohada_vamahdawiat✨🌹
هدایت شده از شهداءومهدویت
┄┅═✧🌴﷽🌴✧═┅┄ ♥️ 💜باز هم صبح دیگر آمد ولی مهدی کجاست⁉️ 💙یک نفر میگفت مهدی جمعه ها در کربلاست 💛رو به سویش کردم که فریادش زنم ❤️بازهم با ندبه ای از هجرمولا دم زنم 💚آمد از سویی ندایی ای اهل انتظار.. ❤️اندکی دیگر صبوری ... می رسد دیدار یار.. 💚 🏴 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 🏴 eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
من مى خواهم به شهر موصل بروم . حتماً مى پرسى كه چرا هوس سفر به آن شهر را كرده ام ؟ من شنيده ام دانشمند بزرگى در آن شهر زندگى مى كند، او مى تواند به ما كمك بزرگى بنمايد تا بتوانيم حقيقت را كشف كنيم . من تصميم گرفته ام كه به اين سفر دور بروم تا از او در مورد ولادت امام زمان(عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ) سؤال كنم . شايد بگويى مگر در ايران خودمان ، استاد و دانشمند قحطى بود كه مى خواهى به عراق بروى ؟ امّا من برايت گفتم كه بايد دانشمندى پيدا كنيم كه شيعه نباشد ، دانشمندى كه از اهل تسنن باشد و ولادت فرزند امام عسكرى(ع) را قبول داشته باشد . من مى خواهم به ديدار يك تاريخ دان بروم . آفرين برتو ، مى بينم كه آماده حركت شده اى . نمى دانم نام پر آوازه اين مورّخ بزرگ را شنيده اى يا نه ؟ اصلا مى دانى اين مرد كيست ؟ او ابن اثير است كه در سال 555 هجرى قمرى ، متولّد شده و در شهر موصل زندگى مى كند . مى دانستم كه تو براى يافتن حقيقت ، حاضر هستى هر سختى را تحمّل كنى . خوشبختانه ما نياز به گذرنامه و ويزا نداريم ، زيرا من و تو ، اكنون در قرن ششم هجرى هستيم و مى توانيم به راحتى به عراق برويم . ما سوار بر اسب خود مى شويم و به سوى عراق به پيش مى تازيم . روزها مى گذرد و من و تو در راه هستيم . . . نگاه كن ! اين دروازه هاى شهر موصل است ، وارد شهر مى شويم ، خدا را شكر كه به سلامت رسيديم . دوست خوبم ! مى دانى كه مردم اين شهر همه سنى هستند و تو بايد به مقدّسات آنها احترام بگذارى ، مبادا چيزى بر زبان بياورى كه برادران اهل سنت ما ناراحت بشوند . ما وارد شهر مى شويم ، چه شهر بزرگ و آبادى ! به راستى درست گفته اند كه موصل ، دروازه كشور عراق است . راستى ، من شنيده ام كه قبر جرجيس(ع) در اين شهر است ، همان پيامبرى كه دشمنان خدا ، او را شهيد كرده و بدنش را در آتش سوزاندند . امّا خدا بار ديگر او را زنده خواهد كرد تا فرياد بلندِ خداپرستى خاموش نشود . آرى ، ما بايد همواره از كسانى كه در راه خداپرستى فداكارى كردند با بزرگى و احترام ياد كنيم . من از مردم اين شهر مى پرسم كه قبر جرجيس(ع) كجاست ؟ آنها ما را به وسط شهر راهنمايى مى كنند ، آنجا قبر پيامبر خداست ما به آن سو مى رويم و آن دوست خوب خدا را زيارت مى كنيم . ❤️❤️❤️❤️☘☘☘☘ او روزی می آید و دنیا را پر از عدل و داد خواهد کرد به امید آمدنش صلوات.... ❤️❤️❤️❤️☘☘☘☘☘ 💐 eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
امروز بیشتر به یاد خداوند هستم و از گناهانم توبه میکنم.- خداوند جمله ی امروز 👆👆 🌷🌷🍃🍃
نگاہ کن چه زیـبا از خستگی خوابـش برده ای شهیـــد🌷 دعایی کن که ما از خستـگیِ خوابمـان نبـرد و از قافله ی جا نمانیم 💐 eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حارثه روزى رسول خدا صلى الله عليه و آله نماز صبح را با مردم گزارد، سپس در مسجد نگاهش به جوانى (حارثه بن مالك انصارى ) افتاد كه چرت مى زد و سرش پايين مى افتاد. رنگش زرد بود و تنش لاغر و چشمانش به گودى فرو رفته بود. فرمود: حالت چطور است ؟ عرض كرد: مؤ من حقيقى ام . فرمود: هر چيزى را حقيقتى است ، حقيقت گفتار تو چيست ؟ گفت : يا رسول الله صلى الله عليه و آله به دنيا بى رغبت شده ام ، شب را بيدارم و روزهاى گرم را (در اثر روزه ) تشنگى مى كشم ؛ گويا عرش پروردگار را مى نگرم كه براى حساب گسترده گشته ؛ و گويا اهل بهشت را مى بينم كه در ميان بهشت يكديگر را ملاقات مى كنند، و ناله اهل دوزخ را در ميان دوزخ مى شنوم ! پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: اين بنده اى است كه خدا دلش را نورانى فرموده ؛ بصيرت يافتى ثابت قدم باش . عرض كرد: يا رسول الله از خدا بخواه كه شهادت در ركابت را به من روزى كند! فرمود: خدايا به حارثه شهادت روزى كن . چند روزى نگذشت كه پيامبرى لشگرى را براى جنگ فرستاد و حارثه را در آن جنگ هم فرستاد. او به ميدان جنگ رفت و نه نفر كشت و خود هم (دهمين ) نفر از مسلمانان بود كه شربت شهادت نوشيد. 🌷🌷🌷🌷🌷☘☘☘☘ 💐 eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کار مادری که جوان خودش را دسته گلش🌷 را که باآن محبت به ثمر رسانده به طرف میدان جنگ می فرستد، ازکار آن جوان اگر بزرگتر نباشد، کوچکتر نیست این حرکت، حرکت زینب گون درانقلاب مابود. تاریخ تولد: ۴ اردیبهشت ماه ۱۳۶۸ تاریخ شهادت: 4آذر ماه سال 1394 محل شهادت: سوریه 🌹 ======👇====== @shohada_vamahdawiat ======🌹======
🕯 پنجشنبه و یادآوری عزیزان‌سفر کرده پنجــــــشنبه و دلتنگـی های‌ عجیب پنجشــــــنبه و بغض ‌های یواشکی پنجشـنبه و خاطرات به جامانده ... شــــادی روح رفتگان پدران و مادران آسمانی بخوانیم فاتــــــــــــــــــحه و صـــلوات ➥ @shohada_vamahdawiat
دیگر دلتنگی هایمان مخصوص شب های جمعه نیست . روز به روز و لحظه به لحظه دلتنگ آمدنت هستیم . آقاجان ! تنها امید ادامه ی زندگی مان ، تپش های قلب شماست . گویی ، بی قراری های دل های ما از شوق دیدار شماست . آقا بگو که آمدنت نزدیک است . ➥ @shohada_vamahdawiat