eitaa logo
شهداءومهدویت
7.1هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
1.9هزار ویدیو
27 فایل
دفتر نوشته‌هایم را سفید می‌گذارم مولا جان! بی تو بودن که نوشتن ندارد درد دارد … (یارب الحسین اشف صدرالحسین بظهور الحجة) 🤲 ادمین تبادل: @Yassin_1234 شنوای حرفهاتون هستیم @Yare_mahdii313 مدیرکانال: @shahidbakeri110
مشاهده در ایتا
دانلود
🌻🌻🌻🍃🍃 ....... ......... سؤالى ذهن مرا به خود مشغول كرده است: امام زمان و ياران او چگونه اين حلقه محاصره را خواهند شكست؟ سپاهيان سفيانى با دقّت همه راه هاى ورودى شهر را كنترل مى كنند. آماده شو ! ما بايد به بيرون شهر برويم، همان جايى كه قرار است جوانى ماه رو وارد شهر شود. آنجا را نگاه كن ! آيا آن جوان سى ساله را مى بينى كه به شكل و شمايل يك چوپان است؟ او در دست خود يك چوب دستى دارد و آرام آرام از ميان سپاه سفيانى عبور مى كند. خيلى عجيب است ! سپاه سفيانى كه نمى گذارند هيچ كس وارد شهر شود، چرا مانع ورود اين جوان نمى شوند؟ نمى دانم او را شناختى يا نه؟ جان من فداى او! اين جوان، همان مولاى من و توست كه به امر خدا به شكل يك چوپان، وارد شهر مى شود. او از راه دورى آمده است. او از "يَمَن" به "مدينه" رفته و مدّتى در شهر پيامبر منزل كرده است و با حمله سپاه سفيانى به مدينه، از آنجا خارج شده و اكنون به مكّه رسيده است. صورت نورانيش چون ماه شب چهارده مى درخشد. به گونه راستش نگاه كن ! آن خال زيبا را مى بينى كه چون ستاره اى مى درخشد؟ اين جوان، فرزند پيامبر است و مى آيد تا دين جَدّش را زنده كند... امام زمان وارد شهر مى شود، ودر كنار كوه هاى اين شهر منزل مى كند. شهر مكّه، شهر خدا و كعبه، محور خداپرستى است و چون هدف امام، ريشه كن كردن كفر است، حركت خود را از مكّه شروع مى كند. هنوز تا زمان ظهور، فرصت باقى است. امام زودتر به مكّه آمده است تا براى انجام كارهاى مقدماتى رسيدگى كند. 💝ادامه دارد...... 🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻 ======👇====== @shohada_vamahdawiat ======🌹======
#شهید_مهدی_نوروزی..... #صفحه_دوم...... صفات بارز اخلاقی   شهید مهدی نوروزی در جمع دوستان همیشه با روحیه ای بشاش و شاداب و با لبخند حاضر می شد . در عین خلق و خوی خوشی که داشت همیشه وظایف خودش را مدنظر داشت و کوتاهی در انجام وظیفه نمی کرد . همواره در خدمت پدر مرحومش و مادر گرامیش بود و اوامر ایشان را بر کار های شخصی مقدم می داشت و به قدری هوای مادرش را داشت که پس از فوت مرحوم حاج بیژن نوروزی ، خلا نبود ایشان با محبت های مهدی تا حد زیادی پر شده بود  و هیچ کم و کاستی را حس نمی کردند . عشق به اهل بیت و زیارت عتبات عالیات و همچنین توجه به برگزاری هیئات مذهبی در سطح شهر کرمانشاه از دیگر خصوصیات شهید مهدی نوروزی بود و پرچم ماتمکده حضرت زینب سلام الله علیها را به دوش خود داشت . توجه خاص به نماز اول وقت و ارادت ویژه به مقام معظم رهبری از دیگر نکات برجسته اخلاقی ایشان بود . علایق : در یک کلام مهم ترین علاقه ی شهید مهدی نوروزی ،انجام وظیفه و گوش_به فرمان رهبری بودن بود . چون در کارش خستگی نمی‌شناخت 🌺💐🌺💐🌺💐🌺💐 ======👇====== eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59 ======❤️======
🍃🌹🍃🌹🍃🌹 ........ .... نوشته ها را به من مى دهى و مشغول مطالعه آن مى شوم. اين آقا چه حرف هاى عجيبى در اينجا نوشته است... وقتى همه سخنان او را مى خوانم، رو به تو مى كنم و مى گويم: ــ اين آقا در اينجا، سؤالات زيادى را مطرح كرده است كه بايد سرِ فرصت به آن جواب داد و اين وقت زيادى مى خواهد. ــ يعنى شما الآن نمى توانيد جواب بدهيد؟ ــ چرا اين قدر عجله مى كنيد؟ مقدارى صبر و حوصله داشته باشيد. با توكّل به خدا همه اين سؤال ها، جواب داده خواهد شد. تو خوشحال مى شوى و از جاى خود برمى خيزى و خداحافظى مى كنى و مى روى. آقاى بسطامى! به سخنان تو فكر مى كنم... من تو را به اين نام مى خوانم: آقاى سُنّى! تو شهادت حضرت فاطمه(س) را بزرگ ترين دروغ تاريخ مى دانى و مى گويى: "ما معتقديم اين مسأله، بزرگ ترين دروغ تاريخ است و هرگز چنين چيزى صحّت ندارد!". من بايد به دنبال جواب بروم، بايد حقيقت را بازگو كنم، راهى طولانى در پيش رو دارم، بايد جواب تو را بدهم. همه مردم شهر در خوابند و من بيدارم! نگاهى به ساعت مى كنم، ساعت سه نيمه شب است، من معمولاً كتاب هاى عربى مى خوانم، شايد بدانى كه كتاب هاى اصلى و معتبر در زمينه علوم اسلامى، به زبان عربى هستند. از جاى خود برمى خيزم، خوب است به داخل حياط بروم، قدرى قدم بزنم، واى! گويا مى خواهد باران بيايد، من عاشق باران هستم، بوى باران مرا مدهوش مى كند، باران بهارى در اين دل شب با دل من چه مى كند! زير باران قدم مى زنم، فكر مى كنم، مطالبى را كه خوانده ام در ذهن خود مرور مى كنم. فكرى به ذهنم مى رسد: من بايد جواب آن آقاى سُنّى را از خودِ كتاب هاى اهل سنّت بدهم، بعد از آن به مطالعه كتاب هاى شيعه بپردازم. نگاهى به قفسه كتاب هايم مى كنم، بيشتر كتاب هاى من، كتاب هاى علماى شيعه است. من فردا بايد به كتابخانه بروم، خدا كند كتاب هايى را كه نياز دارم بتوانم آنجا پيدا كنم! 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 💐 eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
#شهید_فوزی_شیردل..... #صفحه_دوم..... شهید چمران در توصیف شهادت این شهید می‌گوید: «دختر پرستاری که پهلویش هدف گلوله دشمن قرار گرفته بود خون لباس سفیدش را گلگون کرده بود، 16 ساعت مانده بود و خون از بدنش می‌رفت... این فرشته بی‌گناه ساعاتی بعد، در میان شیون و ضجه‌‌زدن‌ها جان به جان آفرین تسلیم کرد.» شهید فوزیه شیردل به‌عنوان شهید شاخص بسیج انتخاب شده است و براین اساس پای صحبت‌های خواهرانه خواهر این شهید نشسته‌ایم. *: کمی از خانواده شیردل و خواهر شهیدتان برایمان بگویید؟ خواهر شهید فوزیه شیردل: ما چهار خواهر و دو برادر بودیم که فوزیه فرزند سوم خانواده بود. فوزیه در دوم اردیبهشت ماه 1338 در یک خانواده مذهبی در کرمانشاه به دنیا آمد. پدرم حافظ کل قرآن کریم بود و همیشه به فوزیه روخوانی قرآن را آموزش می‌داد. فوزیه تا سوم راهنمایی درس خواند اما به دلیل علاقه زیاد شغل پرستاری را ادامه داد. هر چند پدرم و مدیر مدرسه اصرار داشتند که با توجه به استعداد او راه دیگری برود اما بالاخره پدرم با او موافقت کرد. فوزیه به پرستاری علاقه بسیار داشت و او را خدمت به مردم می‌دانست. به یاد دارم هر گاه من بیمار می‌شدم مرا به درمانگاهی که در چهارراه هلال احمر کنونی قرار داشت می‌برد و از من مراقبت می‌کرد. 💐 #شهداء_ومهدویت eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
ــ سلام ، برادر ! زيارت شما قبول باشد . ــ سلام ، ممنونم ، زيارت شما هم قبول باشد . ــ ديدم كتابى به شما داده شد ، مگر شما مى توانيد كتاب هاى عربى را مطالعه كنيد ؟ ــ نه . ــ پس كتاب عربى براى شما چه فائده اى دارد ؟! ــ او به ما يك كتاب فارسى داد . ــ آيا مى شود آن كتاب را ببينم ؟ او كتاب را به من مى دهد. اسم كتاب " عجيب ترين دروغ تاريخ " است كه آقاى "عثمان خميس" آن را نوشته و به زبان فارسى ترجمه شده است. به مقدمه كتاب ، نگاهى مى كنم و متوجه مى شوم كه اين كتاب ، تولّد امام زمان(عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ) را دروغ مى داند . من ديگر صلاح نمى بينم كه اين برادر را معطّل كنم ، كتاب را مى بندم و به او تحويل مى دهم . خيلى دلم مى خواست من هم يك نسخه از اين كتاب را داشته باشم . شايد تو بگويى خوب از اين برادر تقاضا كن تا اين كتاب را به تو بدهد . امّا من هرگز اين كار را نمى كنم . حتماً مى گويى : چرا ؟ آخر ببين اين دانشجو نمى داند كه من نويسنده هستم و مى خواهم اين كتاب را بخوانم و آن را جواب بدهم . او خيال خواهد كرد من مى خواهم اين كتاب را از او بگيرم تا او اين كتاب را مطالعه نكند . به ما ياد داده اند كه همواره سخن هاى ديگران را بشنويم و بهترين آنها را انتخاب كنيم . اگر من در اينجا، اين كتاب را از اين جوان بگيرم او خيال خواهد كرد كه ما در مقابل سنى ها كم آورده ايم . شنيده ام كه وقتى سنى ها ، كتابى را به جوانان ما مى دهند به آنها مى گويند كه اين كتاب را به روحانى خود ندهيد . دوست من ! ديگر دير وقت شده است ، فردا آخرين روزى است كه ما در مدينه هستم ، ما بايد فردا عصر به سوى مكّه حركت كنيم . صبح زود به مسجد پيامبر مى آيم و نماز جماعت را خوانده و براى آخرين بار به داخل قبرستان بقيع مى روم . در آنجا به هر كدام از دوستان خود كه مرا مى شناسند مى رسم از آنها در مورد كتابى كه ديشب ديده بودم، سؤال مى كنم ، امّا آنها در جواب مى گويند كه ما چنين كتابى را نديده ايم . بعد از اين كه به مكّه سفر كرده و اعمال عمره را انجام دادم به ايران برمى گردم. يك ماه بعد، غروب روز پنج شنبه است و من براى خواندن نماز مغرب به مسجد جمكران آمده ام . جمعيّت زيادى به عشق امام زمان(عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ) در اين مسجد جمع شده اند . من نماز خود را مى خوانم و از مسجد بيرون مى آيم تا به خانه برگردم . گويا كسى مرا صدا مى زند: " حاج آقاى خداميان ! " . يكى از دوستان همشهريم را مى بينم ، او معلّم است و همراه با شاگردانش به اينجا آمده است . مدّت زيادى است كه او را نديده ام ، از ديدار او بسيار خوشحال مى شوم . او به من مى گويد : ــ امسال خدا توفيق داد كه من به مكّه سفر كنم . ــ خدا از شما قبول كند . ــ من در اين سفر به مدرسه هاى مدينه و مكّه سر زدم و مقدارى از كتاب هاى درسى همراه با چند كتاب ديگر را با خود آورده ام ، مى خواستم شما اين كتاب ها را ببينيد . ــ اگر اين كتاب ها را برايم بفرستيد خيلى ممنون مى شوم . من آدرس منزل را به او مى دهم و با او خداحافظى مى كنم . يك هفته بعد، زنگ در خانه زده مى شود ، به درِ خانه مى روم ، مأمور اداره پست ، يك بسته برايم آورده است ، آن را تحويل گرفته ، به داخل منزل بر مى گردم . بسته را باز مى كنم ، اينها كتاب هايى است كه دوستم برايم فرستاده است . چشمم به كتاب " عجيب ترين دروغ تاريخ " مى افتد ، همان كتابى كه آن شب در مدينه ديده بودم . من چقدر زود به آرزوى خود رسيده ام ! 🌹🌹🌹🌹☘☘☘☘☘ 💐 eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
... اكنون ساعت ده صبح است، و جمعيّت زيادى در كنار خانه حضرتعلى(ع) جمع شده اند، ديگر جاى سوزن انداختن نيست، عدّه اى از مردم نيز به مسجد كوفه رفته اند . اشك از چشم همه جارى است، شهر كوفه سراسر غم و عزاست . همه مى دانند كه حضرتعلى(ع)، فرزند خود، امام حسن(ع) را به عنوان امام بعد از خود معرفى نموده است، آنها مى خواهند با او بيعت كنند . همسفر خوبم ! خوب نگاه كن، اين مردم خودشان براى بيعت كردن با امام حسن(ع)آمده اند، هيچ كس آنها را مجبور نكرده است ! همه منتظر هستند تا امام حسن(ع) به مسجد بيايد ; امّا هنوز آن حضرت داخل خانه است . نزديك اذان ظهر مى شود . ناگهان صداى صلوات بلند مى شود، شورى در جمعيّت مى افتد، آنجا را نگاه كن، امام حسن(ع) همراه با امام حسين(ع) و برادران ديگر خود از خانه بيرون مى آيند و به سوى مسجد مى روند . آرى، سرانجام انتظار به سر آمد، بيا ما هم خود را به مسجد برسانيم، بايد جايى را نزديك منبر پيدا كنيم تا سخنان امام حسن(ع) را به خوبى بشنويم . امام حسن(ع) وارد مسجد مى شود، همه مردم با صداى صلوات و تكبير، احساسات خود را نشان مى دهند . امام به سوى محراب مى رود، آرى، اينجا همان محراب مسجد كوفه است، همان جايى كه پدرش به نماز مى ايستاد . آنجا را نگاه كن، منبرى كه مى بينى هنوز صداى حضرتعلى(ع) را به خاطر دارد، امام به بالاى آن مى رود، مسجد سراسر، سكوت است . او سخن خود را آغاز مى كند : اى مردم ! امروز در سوگ بزرگ مردى نشسته ايم كه ديگر همانند او نخواهد آمد . او كسى بود كه وقتى در ركاب پيامبر شمشير مى زد ، جبرئيل از سمت راست و ميكائيل از سمت چپ ، او را همراهى مى كردند . پدرم كسى بود كه جان خويش را فداى پيامبر مى نمود و در جنگ ها ، پيامبر ، پرچم اسلام را به دست او مى سپرد . او ديشب به ديدار خدا رفت در حالى كه از ثروت دنيا ، چيزى براى خود ذخيره نكرده بود . گريه و اشك مردم، نمى گذارد امام حسن(ع) سخن خود را تمام كند، آرى، امام حسن(ع) داغدار پدر است، او بارها و بارها مظلوميّت پدر را به چشم خود ديده است . 🙈🌸🌸🌸🌸🌸🍃🍃🍃🍃🍃 💐 eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
سفر ادامه پيدا مى كند و پيامبر به "مسجد الأقْصى" نزديك مى شود. مسجد الاقصى، يا بيت المقدس، قبله گاه اول مسلمانان ! آرى، اول پيامبر بايد به مسجد الاقصى برود و از آنجا به سوى آسمان ها پرواز كند. چرا خداوند پيامبر را از مكه مستقيم به آسمان ها نمى برد؟ براى اينكه خداوند در اين مسجد براى پيامبر برنامه ويژه اى دارد. آيا مى دانيد اين برنامه چيست؟ خداوند روح همه پيامبران خود را در اين مسجد، جمع كرده است. چه اجتماع با شكوهى شده است و در مسجد جاى سوزن انداختن نيست. پيامبر سؤال مى كند: او كيست كه به استقبال من مى آيد؟ جبرئيل مى گويد: او پدر شما، حضرت ابراهيم(ع) است. پيامبر به او سلام مى كند. گوش كن ! آيا اين صدا را مى شنوى: اى محمد، جلو برو. و آرام آرام، صف ها را مى شكافد و جلو مى رود. آيا صداى اذان را مى شنوى؟ اين جبرئيل است كه به امر خدا، اذان مى گويد. اذان تمام مى شود. و آنگاه جبرئيل مى گويد: اى محمد ! در محراب بايست و نماز را اقامه كن ! نماز بر پا مى شود. و فرشتگان نگاه مى كنند كه همه انبياء، پشت سر پيامبر ما صف بسته اند. آرى، يك روز فرشتگان بر حضرت آدم(ع) سجده كردند، امروز حضرت آدم(ع) هم به حضرت محمد(صلى الله عليه وآله وسلم) اقتداء كرده است. امشب، حضرت محمد(صلى الله عليه وآله وسلم)، امام جماعت همه انبياء شده است. نماز تمام مى شود. اى محمد ! از آنان سؤال كن كه به چه چيزى مبعوث شده اند؟ اين سخن خداست كه به گوش پيامبر مى رسد. و حضرت محمد(صلى الله عليه وآله وسلم) از جا بر مى خيزد و خطاب به پيامبران مى كند: شما به چه چيزى مبعوث شديد؟ و آنان جواب مى دهند: ما به خداپرستى و نبوت تو و ولايت على بن ابى طالب(ع)، مبعوث شديم. پيامبر از راه دورى آمده است. براى همين براى پيامبر، نوشيدنى مى آورند آب و شير و... پيامبر شير را انتخاب مى كند. نگاه كن ! آن فرشته را مى گويم كه به سوى پيامبر مى آيد. او خدمت پيامبر مى رسد ! سلام مى كند و در حالى كه كليدهاى همه گنج هاى دنيا را به پيامبر عرضه مى كند، مى گويد: خداوند به من مأموريت داده است تا اين كليدها را به شما بدهم و شما مى توانيد آن را قبول نموده و يا آن را رد كنيد. اما پيامبر آن كليدها را قبول نمى كند، زيرا او مى خواهد پيامبرى باشد كه چون بندگان زندگى كند. در اين ميان چشم پيامبر به صخره اى در بيت المقدس مى افتد. و بر روى آن نوشته اى مى بيند. به نظر شما آن بر روى آن صخره چه چيزى نوشته شده است؟ لا الهَ إلاّ الله، وَ مُحَمَّدٌ رَسُولُ الله، أيَّدْتُهُ بِوزيرِهِ وَ نَصَرْتُهُ بِهِ. خدائى جز الله نيست، محمد رسول خداست و من او را به وسيله وزيرش يارى كردم. و تو خود مى دانى كه منظور از وزير پيامبر در اين جا چه كسى مى باشد. بله، او حضرت امير مؤمنان، على بن ابى طالب(ع) است. ❤️❤️❤️❤️🍃🍃🍃🍃🍃 ❣❣☂️☂️ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
نزديك شهر مكّه مى رسيم، مى دانم كه مشتاق هستى تا كعبه، خانه خدا را زيارت كنى و بر جاى دستِ ابراهيم(ع) بوسه بزنى! وارد شهر مى شويم، به سوى خانه دوست مى رويم، طواف مى كنيم... تو رو به من مى كنى و مى گويى: چرا در اطراف كعبه، اين همه بت قرار داده اند؟ چرا عدّه اى در مقابل اين بت ها به سجده افتاده اند; گريه مى كنند و از آنها حاجت مى خواهند؟ اين مردم همه بت پرست هستند، آنها كعبه را بتكده كرده اند و سيصد و شصت بت داخل كعبه قرار داده اند. به راستى اين چه دينى است كه اين مردم دارند؟ دينِ دختران زيباى خدا! تعجّب نكن! اين مردم مى گويند خدا سه دختر دارد: عُزّى، لات و مَنات! عُزّى الهه آفرينش است و همه هستى به دست او خلق شده است. اين مردم به داشتن عُزّى، افتخار مى كنند، زيرا او در سرزمين آنها منزل كرده است و چه چيزى از اين بهتر! لات، الهه آفتاب است. سنگى چهارگوش و بزرگ كه مردم برايش قربانى مى كنند و به او تقرّب مى جويند. و امّا دختر سوم خدا، نامش "مَنات" است، او بزرگ ترين دختر خداست و مردم براى او قربانى زيادى مى كنند. ❤️❤️❤️❤️🍃🍃🍃🍃 🏴🏴🏴🏴 ❣❣☂️☂️ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
وَيُزْهِقُ الْباطِلَ وَيَنْهي عَنْهُ، وَلاتَأْخُذُهُ فِي الله لَوْمَةُ لائِمٍ. أَوَّلُ مَنْ آمَنَ بِالله وَ رَسُولِهِ (لَمْ يَسْبِقْهُ إِلَي الْايمانِ بي أَحَدٌ)، وَالَّذي فَدي رَسُولَ الله بِنَفْسِهِ، وَالَّذي كانَ مَعَ رَسُولِ الله او نادرستي را نابود كند و از آن بازدارد. در راه خدا نكوهش نكوهش گران او را از كار باز ندارد. او نخستين مؤمن به خدا و رسول اوست و كسي در ايمان، به او سبقت نجسته. و همو جان خود را فداي رسول الله نموده و با او همراه بوده است تنها اوست كه همراه رسول خدا عبادت خداوند مي كرد منابع: 1. مصباح المتهجد وسلاح المتعبد، شيخ طوسي، به تصحيح اسماعيل انصاري زنجاني، ص694 2.اقبال الاعمال: رضي الدين ابوالقاسم علي بن موسي بن طاووس ص461 3. مصباح كفعمي ص695 4.بحارالانوار علامه ملا محمّد باقر مجلسي ج97،ص112 🍀🍀🍀🍀 وَلا أَحَدَ يَعْبُدُالله مَعَ رَسُولِهِ مِنَ الرِّجالِ غَيْرُهُ.أَوَّلُ النّاسِ صَلاةً وَ أَوَّلُ مَنْ عَبَدَالله مَعي. أَمَرْتُهُ عَنِ الله أَنْ يَنامَ في مَضْجَعي، فَفَعَلَ فادِياً لي بِنَفْسِهِ. و جز او كسي چنين نبود. اولين نمازگزار و پرستشگر خدا به همراه من است. از سوي خداوند به او فرمان دادم تا [در شب هجرت] در بستر من بيارامد و او نيز فرمان برده، پذيرفت كه جان خود را فداي من كند. منابع: 1. مصباح المتهجد وسلاح المتعبد، شيخ طوسي، به تصحيح اسماعيل انصاري زنجاني، ص694 2.اقبال الاعمال: رضي الدين ابوالقاسم علي بن موسي بن طاووس ص461 3. مصباح كفعمي ص695 4.بحارالانوار علامه ملا محمّد باقر مجلسي ج97،ص112 ❤️❤️❤️❤️🌹🌹🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🎁 🎁🎁🎁🎁 @hedye110
يكى به اين سو مى آيد و مى گويد: اى معاذ! پيامبر با تو كار دارد. مَعاذ از جا برمى خيزد و به سوى محراب مى رود، من هم همراه او مى روم. او به پيامبر سلام مى كند، جواب مى شنود و در حضور پيامبر مى نشيند. پيامبر رو به معاذ مى كند و مى فرمايد: ــ اى مَعاذ! امروز جبرئيل نازل شد و از طرف خدا دستور مهمّى براى من آورد. ــ چه دستورى؟ ــ خدا از من خواسته است تا از مردم بخواهم درهايى را كه به اين مسجد باز كرده اند، مسدود كنند. ــ يعنى همه بايد درهايى را كه از طرف خانه هايشان به مسجد باز مى شود، برداشته و جاى آن را ديوار بكشند؟ ــ بله. اين دستور خداست. ــ اكنون از تو مى خواهم تا نزد عمويم عبّاس بروى و سلام مرا به او برسانى و پيامم را به او بدهى. ــ چشم. مَعاذ از مسجد بيرون مى رود، من هم همراه او مى روم. خودم را به او مى رسانم. همين طور كه راه مى رويم من از او چند سؤال مى كنم، قلم و كاغذ در دست من است، حرف هاى او را تند تند مى نويسم. او با دقّت به سؤال هاى من پاسخ مى دهد: چند سال قبل پيامبر از مكّه به اين شهر آمد. او دستور داد تا در وسط شهر مسجد ساخته شود. پس از اتمام كار، او در كنار مسجد اتاق هايى را بنا نمود. على(ع) هم در آنجا، اتاقى براى خود ساخت. بقيّه كسانى كه همراه پيامبر از مكّه به مدينه هجرت كرده بودند در اطراف مسجد براى خود خانه هايى ساختند. آنان براى خانه هاى خود دو در قرار دادند، درى كه به كوچه باز مى شد و درى كه به سوى مسجد باز مى شد. در واقع همه خانه هايى كه دور تا دور مسجد ساخته شده اند، دو در دارند، اكنون خدا به پيامبر دستور داده تا درهايى كه از طرف خانه ها به مسجد باز مى شود بسته شود، مردم بايد براى آمدن به مسجد ابتدا داخل كوچه شوند و بعد از عبور از كوچه به درِ اصلى مسجد برسند و از آنجا وارد شوند. 🔶🔶🔶🔶🔶🔶🔶🔶 eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59