eitaa logo
شهدا و ایثارگران صفادشت
219 دنبال‌کننده
21.7هزار عکس
4.8هزار ویدیو
9 فایل
این کانال بمنظور ترویج فرهنگ ایثار و شهادت، زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدا، و تجلیل از ایثارگران به ویژه خانواده محترم و معزز شهدا تشکیل شده است. آدرس کانال در تلگرام https://t.me/shohadasafadasht ارتباط با ادمین: @shohadayad72
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 من با کار دارم ! ابراهیم نداشت ، اما بی سیم که داشت ! ابـراهـیـم ! اگر صدای مرا می شنوی ، کمک ! من و بچه ها گیر افتادیم در تله ی ! تلفن همراه من کار نمی کند بدرد نمی خورد هرچه گشتم برنامه نداشت تا با تو تماس بگیرم ... گفتم می خواهم با بیسیم شما بگیرم.. گفتند اندرویدهای شما را چه به بیسیم ! اما من همچنان دارم تلاش می کنم تا با گوشی اندروید صدایم را به تو برسانم ... اگر می شنوی ما افتادیم بگو چطور آن روز وقتی به گوشَت رساندند که دخترهای محل از فرم هیکل تو خوششان آمده ، از فردایش با لباس های گشاد تمرین کشتی می رفتی ؟ تا چشم و دل دختری را آب نکنی ! اینجا می گیریم تا دیده شویم .. لاک می زنیم تا بخوریم تو حتما راهش را بلدی که به این پیچ ها خندیدی و دنیارا پیچاندی! و ما در پیچ دنیا سرگیجه گرفتیم ! ابـراهـیـم! اگر صدایم را می شنوی، دوباره بگو تا ما هم مثل بعثی ها که صدایت را شنیدند و راه را پیدا کردند . راه را پیداکنیم .. راه را گم کرده ایم اگر از برگشتی کمی از ان های نـاب را برایمان سوغات بیاور تا ما هم مثل شما حرف اماممان را زمین نگذاریم... تمام ..... 🌹 🌹🕊 🌹🕊🌹 شادی روح و کانال شهدا و ایثارگران صفادشت https://eitaa.com/shohadasafadasht
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 من با کار دارم ! ابراهیم نداشت ، اما بی سیم که داشت ! ابـراهـیـم ! اگر صدای مرا می شنوی ، کمک ! من و بچه ها گیر افتادیم در تله ی ! تلفن همراه من کار نمی کند بدرد نمی خورد هرچه گشتم برنامه نداشت تا با تو تماس بگیرم ... گفتم می خواهم با بیسیم شما بگیرم.. گفتند اندرویدهای شما را چه به بیسیم ! اما من همچنان دارم تلاش می کنم تا با گوشی اندروید صدایم را به تو برسانم ... اگر می شنوی ما افتادیم بگو چطور آن روز وقتی به گوشَت رساندند که دخترهای محل از فرم هیکل تو خوششان آمده ، از فردایش با لباس های گشاد تمرین کشتی می رفتی ؟ تا چشم و دل دختری را آب نکنی ! اینجا می گیریم تا دیده شویم .. لاک می زنیم تا بخوریم تو حتما راهش را بلدی که به این پیچ ها خندیدی و دنیارا پیچاندی! و ما در پیچ دنیا سرگیجه گرفتیم ! ابـراهـیـم! اگر صدایم را می شنوی، دوباره بگو تا ما هم مثل بعثی ها که صدایت را شنیدند و راه را پیدا کردند . راه را پیداکنیم .. راه را گم کرده ایم اگر از برگشتی کمی از ان های نـاب را برایمان سوغات بیاور تا ما هم مثل شما حرف اماممان را زمین نگذاریم... تمام ..... 🌹 🌹🕊 🌹🕊🌹 شادی روح و کانال شهدا و ایثارگران صفادشت https://eitaa.com/shohadasafadasht
🌴🌹🕊🌷🕊🌹🌴 او همیشه قبل از در آینه خود را می نگریست و محاسنش را شانه می کرد این بار برای مدتی در آینه خیره شد و گفت : داداشی شدم ، یقین دارم ساعتهای آخره ... اینو که گفت پشتم کشید ، مطمئن بودم که این پیش بینی های محسن درست از آب در می آید. حاج احمد متوسلیان بیسیم زد و گفت برید کمک عباس شعف ، بی ریخته . کار آنقدر شده بود که در نهایت حاج احمد مجبور شده بود محسن وزوایی علمدار رشید خود را برای حل مشکل گردان میثم که نیروهای آن از هر سو زیر شدید توپ خانه قرار گرفته بودند روانه خط مقدم کند . با روشن شدن هوا ، اوضاع منطقه بسیار تر از ساعت های اولیة حمله شد ، چرا که هواپیما های دشمن بر فراز غرب کارون و سر پل تصرف شده توسط تیپ 27 محمد رسول الله به در آمده بودند و نیروهای در حال تردد را بمباران می کردند. محسن وزوایی همچنان برای رهایی گردان میثم در تلاش بود که گلوله توپی در کنار او شد . یکی از نیروهای پیام تیپ 27 می گوید : «از پشت بیسیم شنیدیم عباس شعف فرمانده گردان میثم می خواهد با حاج صحبت کند .» حاج همت گفت : «احمد سرش شلوغ است کارت را به من بگو » عباس شعف گفت : « نه ! باید مطلب را به خود حاجی منتقل کنم » همین موقع حاج احمد گوشی بیسیم را از گرفت . صدای را شنیدم که می گفت : « حاجی ... آتیش سنگینه ... آقا محسن ... » صدای اش بلند شد و دیگر نتوانست حرف بزند. دیدم توی صورت حاج احمد از خون دویده است . گوشی را توی مشت خود فشرد . چشمان حاجی به اشک نشست یک نفس عمیق کشید و زیر لب گفت : « محسن ، خوشا به ! »‌ 🌹 🕊 شادی روح و کانال شهدا و ایثارگران صفادشت https://eitaa.com/shohadasafadasht