eitaa logo
شهدا و ایثارگران صفادشت
219 دنبال‌کننده
21.7هزار عکس
4.8هزار ویدیو
9 فایل
این کانال بمنظور ترویج فرهنگ ایثار و شهادت، زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدا، و تجلیل از ایثارگران به ویژه خانواده محترم و معزز شهدا تشکیل شده است. آدرس کانال در تلگرام https://t.me/shohadasafadasht ارتباط با ادمین: @shohadayad72
مشاهده در ایتا
دانلود
به ساعتم نگاه کردم، وقت بود. با خود گفتم، کاش در اینجا نبودم و می‌توانستم را بخوانم. انتظارم برای آمدن طولانی شد. گفتم که هیچ کار مهمی بالاتر از نیست، همین جا را می‌خوانم. تا تمام شود، او نخواهد آمد. به گوشه‌ای از رفتم و را که همراه داشتم به انداختم و مشغول شدم. در حال خواندن بودم که متوجه شدم وارد اتاق شده است. با خود گفتم چه کنم؟ را ادامه بدهم یا ؟ بالاخره گفتم، را ادامه می‌دهم، هر چه بخواهد همان خواهد شد. سرانجام را تمام کردم و در حالی که بر روی صندلی می‌نشستم از معذرت ‌خواهی کردم. پس از چند لحظه نگاه به من کرد و گفت: چه می‌کردی؟ گفتم: می‌کردم. گفت: بیشتر توضیح بده. گفتم: در دین ما بر این است که در ساعت‌های از باید با به بپردازیم و در این ساعات آن فرا رسیده بود، من هم از نبودن شما در استفاده کردم و این را انجام دادم. با توضیحات من سری تکان داد و گفت: همه این مطالبی که در تو آمده مثل این که راجع به همین کارهاست. این طور نیست؟ پاسخ دادم: آری همین‌طور است. او لبخندی زد. از نوع نگاهش پیدا بود که از و من به و فرهنگ و نباختنم در برابر جامعه آمریکا خوشش آمده است. با چهره‌ای خود نویس را از جیبش بیرون آورد و را کرد. سپس با حالتی از جا برخاست و دستش را به سوی من دراز کرد و گفت: به شما می‌گویم. شما قبول شدید. برای شما آرزوی دارم. من هم متقابلاً از او کردم. احترام گذاشتم و از خارج شدم. آن روز به اولین محل که رسیدم به پاس این بزرگی که به من کرده بود، دو رکعت خواندم . 🌹🕊🥀💐🥀🕊🥀💐🥀🕊🌹 @shohadasafadasht
🥀🕊🌷🎋🌷🕊🥀 ۳۱ شهريور، سالروز حمله ناجوانمردانه و شروع از سوي رژيم بعث عراق عليه ، به عنوان آغاز نامگذاري شده است. دوران هشت سال مشروع امت سلحشور ايران در حفظ و اعتلاي نظام مقدس و حراست از عزّت و شرف اين مرز و بوم، به مثابه يكي از حساسترين و بارزترين برهه هاي راستين اين ملت، همچون نگيني تابناك، تا هميشه ، بر تارکِ حماسه و ايثار و پايداري آزادگان جهان مي درخشد. هفته و یاد و خاطره هشت سال و گرامی باد . 🥀🕊🌷🎋🌷🕊🥀 @shohadasafadasht
با رفتن ژنرال ، لحظاتی را در اتاق تنها ماندم، به ساعتم نگاه کردم، وقت بود. با خود گفتم، کاش در اینجا نبودم و می‌توانستم را بخوانم. انتظارم برای آمدن طولانی شد. گفتم که هیچ کار مهمی بالاتر از نیست، همین جا را می‌خوانم. تا تمام شود، او نخواهد آمد. به گوشه‌ای از رفتم و را که همراه داشتم به انداختم و مشغول شدم. در حال خواندن بودم که متوجه شدم وارد اتاق شده است. با خود گفتم چه کنم؟ را ادامه بدهم یا ؟ بالاخره گفتم، را ادامه می‌دهم، هر چه بخواهد همان خواهد شد. سرانجام را تمام کردم و در حالی که بر روی صندلی می‌نشستم از معذرت ‌خواهی کردم. پس از چند لحظه نگاه به من کرد و گفت: چه می‌کردی؟ گفتم: می‌کردم. گفت: بیشتر توضیح بده. گفتم: در دین ما بر این است که در ساعت‌های از باید با به بپردازیم و در این ساعات آن فرا رسیده بود، من هم از نبودن شما در استفاده کردم و این را انجام دادم. با توضیحات من سری تکان داد و گفت: همه این مطالبی که در تو آمده مثل این که راجع به همین کارهاست. این طور نیست؟ پاسخ دادم: آری همین‌طور است. او لبخندی زد. از نوع نگاهش پیدا بود که از و من به و فرهنگ و نباختنم در برابر جامعه آمریکا خوشش آمده است. با چهره‌ای خود نویس را از جیبش بیرون آورد و را کرد. سپس با حالتی از جا برخاست و دستش را به سوی من دراز کرد و گفت: به شما می‌گویم. شما قبول شدید. برای شما آرزوی دارم. من هم متقابلاً از او کردم. احترام گذاشتم و از خارج شدم. آن روز به اولین محل که رسیدم به پاس این بزرگی که به من کرده بود، دو رکعت خواندم . 🌹 🌹 🥀🍀🍃🕊🍃🍀🥀 کانال شهدا و ایثارگران صفادشت eitaa.com/shohadasafadasht
🥀🌴🕊🌹🕊🌴🥀 🌓 ❤️ امروز پا به جایی گذاشتم که نمی دانم با تو چیست اما به یاد تو می اندازد، نمی دانم چرا می کنم در آن سالها که تو راهی سرنوشت خود شدی از آنجا را کردی ، وقتی پا به آنجا گذاشتم صدای بود که را می شکافت و به می رسید و که تو را می کرد انگار همین دیروز بود ، خیلی خیلی ، شاید حس خوب امروز هم بخاطر من باشد با زمان تو ، که هیچ گاه کهنه نمی شود و گذشت زمان آنرا تغییر نمی کند. 🌹ش🌹ه🌹ی🌹د با تو پا به دوباره گذاشتن ، کردن همه ی سختی هایی که امروز شده اند، شاید را همرنگ کند ، شاید طراوت سرزمینت ، تیره ی دنیای مرا باریدن کند و سرزمینم را پر از کند، امروز باز هم تلخی ها جلوی خودنمایی کردند، اما چون تمام عرض را به یاد تو و به فضای تو بودم ، تلخی ها زود شدند و و بی صدا خود را به دست سپردند . ایکاش تمام شهرم بوی تو را می گرفت ، ایکاش همه ی ، تو بود ، ایکاش همه شبیه تو بودند. من می گویم 🌴 شب بخیر تو بگو عاقبت شما 🌴 ختم به و 🌷 🌷 را به نام تو می کنم 🌗 🌷 کانال شهدا و ایثارگران صفادشت eitaa.com/shohadasafadasht
با رفتن ژنرال، لحظاتی را در اتاق تنها ماندم، به ساعتم نگاه کردم، وقت بود. با خود گفتم، کاش در اینجا نبودم و می‌توانستم را بخوانم. انتظارم برای آمدن طولانی شد. گفتم که هیچ کار مهمی بالاتر از نیست، همین جا را می‌خوانم. تا تمام شود، او نخواهد آمد. به گوشه‌ای از رفتم و را که همراه داشتم به انداختم و مشغول شدم. در حال خواندن بودم که متوجه شدم وارد اتاق شده است. با خود گفتم چه کنم؟ را ادامه بدهم یا ؟ بالاخره گفتم، را ادامه می‌دهم، هر چه بخواهد همان خواهد شد. سرانجام را تمام کردم و در حالی که بر روی صندلی می‌نشستم از معذرت ‌خواهی کردم. پس از چند لحظه نگاه به من کرد و گفت: چه می‌کردی؟ گفتم: می‌کردم. گفت: بیشتر توضیح بده. گفتم: در دین ما بر این است که در ساعت‌های از باید با به بپردازیم و در این ساعات آن فرا رسیده بود، من هم از نبودن شما در استفاده کردم و این را انجام دادم. با توضیحات من سری تکان داد و گفت: همه این مطالبی که در تو آمده مثل این که راجع به همین کارهاست. این طور نیست؟ پاسخ دادم: آری همین‌طور است. او لبخندی زد. از نوع نگاهش پیدا بود که از و من به و فرهنگ و نباختنم در برابر جامعه آمریکا خوشش آمده است. با چهره‌ای خود نویس را از جیبش بیرون آورد و را کرد. سپس با حالتی از جا برخاست و دستش را به سوی من دراز کرد و گفت: به شما می‌گویم. شما قبول شدید. برای شما آرزوی دارم. من هم متقابلاً از او کردم. احترام گذاشتم و از خارج شدم. آن روز به اولین محل که رسیدم به پاس این بزرگی که به من کرده بود، دو رکعت خواندم. 🌹 🌹 🥀🍀🍃🕊🍃🍀🥀 کانال شهدا و ایثارگران صفادشت eitaa.com/shohadasafadasht
🥀🕊🌷🎋🌷🕊🥀 هفته‌ی دفاع مقدس و یاد دلیر مردان جنگ تحمیلی گرامی‌باد. ۳۱ شهريور، سالروز شروع از سوي رژيم بعث عراق عليه ، به عنوان آغاز نامگذاري شده است. دوران هشت سال مشروع امت سلحشور ايران، در حفظ و اعتلاي نظام مقدس و حراست از عزّت و شرف اين مرز و بوم، به مثابه يكي از حساس‌ترين و بارزترين برهه‌هاي عزتمندانه اين ملت، همچون نگيني تابناك، تا هميشه‌ی ، بر تارکِ حماسه و ايثار و پايداري آزادگان ایران عزیز مي درخشد. هفته و یاد و خاطره هشت سال و گرامی باد . کانال شهدا و ایثارگران صفادشت https://eitaa.com/shohadasafadasht
با رفتن ژنرال، لحظاتی را در اتاق تنها ماندم، به ساعتم نگاه کردم، وقت بود. با خود گفتم، کاش در اینجا نبودم و می‌توانستم را بخوانم. انتظارم برای آمدن طولانی شد. گفتم که هیچ کار مهمی بالاتر از نیست، همین جا را می‌خوانم. تا تمام شود، او نخواهد آمد. به گوشه‌ای از رفتم و را که همراه داشتم به انداختم و مشغول شدم. در حال خواندن بودم که متوجه شدم وارد اتاق شده است. با خود گفتم چه کنم؟ را ادامه بدهم یا ؟ بالاخره گفتم، را ادامه می‌دهم، هر چه بخواهد همان خواهد شد. سرانجام را تمام کردم و در حالی که بر روی صندلی می‌نشستم از معذرت ‌خواهی کردم. پس از چند لحظه نگاه به من کرد و گفت: چه می‌کردی؟ گفتم: می‌کردم. گفت: بیشتر توضیح بده. گفتم: در دین ما بر این است که در ساعت‌های از باید با به بپردازیم و در این ساعات آن فرا رسیده بود، من هم از نبودن شما در استفاده کردم و این را انجام دادم. با توضیحات من سری تکان داد و گفت: همه این مطالبی که در تو آمده مثل این که راجع به همین کارهاست. این طور نیست؟ پاسخ دادم: آری همین‌طور است. او لبخندی زد. از نوع نگاهش پیدا بود که از و من به و فرهنگ و نباختنم در برابر جامعه آمریکا خوشش آمده است. با چهره‌ای خود نویس را از جیبش بیرون آورد و را کرد. سپس با حالتی از جا برخاست و دستش را به سوی من دراز کرد و گفت: به شما می‌گویم. شما قبول شدید. برای شما آرزوی دارم. من هم متقابلاً از او کردم. احترام گذاشتم و از خارج شدم. آن روز به اولین محل که رسیدم به پاس این بزرگی که به من کرده بود، دو رکعت خواندم. 🌹 🌹 🥀🍀🍃🕊🍃🍀🥀 کانال شهدا و ایثارگران صفادشت eitaa.com/shohadasafadasht