✋️ســـلام بر آنهایی ڪه
از هـمه چیـــز گـذشــتند
تا ما به هرچه میخواهیم برسیم ...
🌷☘🌷☘☘
#ﺻﺒﺤﺘﺎﻥ_ﺷﻬﺪاﻳﻲ
#یادشهداباصلوات
☘☘☘☘☘
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
شهدای غریب شیراز
ﻟﻂﻔﺎ ﻣﺒﻠﻎ ﻣﺠﻠﺲ ﺷﻬﺪا ﺑﺎﺷﻴﺪ
﷽
#ﻃــﺮﺡ_ﺁﻣـــﺎﺩﮔـےﺑــﺮاے_ﻣﻴﻬـﻤﺎنے_ﺷﻬـــﺪا
اﻳﻦ ﻫﻔﺘہ #قرائت ﺩﺳﺘــہ ﺟﻤﻌــے ﺫﻛــﺮ:
#ﺻﻠﻮاﺕ ﺑﺎ ﻭﻋﺠﻞ ﻓﺮﺟﻬﻢ
#هدیـــہ ﺑﻪ ائـــمہ اﻃﻬﺎﺭ(ع) و اﻣﺎﻡ ﺭاﺣﻞ , ﺷﻬﺪاﻱ ﺷﻬﺮﻣﺎﻥ و
و #ﺷﻬﺪاﻱ_ﮔﻤﻨﺎﻡ و
اﻣــﻮاﺕ و ﮔﺬﺷﺘــﮕﺎﻥ و...
🌹🌹
ﻫــﺮﻛﺲ ﺑہ ﻫﺮ ﺗﻌــﺪاﺩ ﺑﻪ مےﺗﻮاﻧـﺪ ﺩﺭ ﺧﺘــﻢ اﻳﻦ ﺫﻛﺮﺷــﺮﻛﺖ ﻛﻨﻨــﺪ
👆👆👆
#شب_جمعه_شب_زیارتی_ارباب
إذن از علی و حضرت زهرا دارد
صد گریه کن از عرشِ معلّی دارد
هر هفته شبِ جمعه حسین بن علی؛
در کرب و بلا روضۂ سقّا دارد!
#ﻳﺎﺣﺴﻴﻦ ع
🍁🍂🍁🍂🍁
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﺷﻴﺮاﺯ:
@shohadaye_shiraz
#هر_کسے_خواست
طولانے بودن شب یلدا را بداند
بگو از غواص هاے عملیات کربلاے ۴ بپرسد .
#شبی_کہ_هنوز_هم_ادامہ_دارد ...
☘🌷☘🌷☘
#ﺻﺒﺤﺘﺎﻥﺷﻬﺪاﻳﻲ
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﺷﻴﺮاز:
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🌷اسماعیل معلم ما بود. روزی یک چوب بلند سر کلاس آورد و آخرین درسش قبل از اعزام به جبهه را به ما داد و گفت: « بچه ها هر کس از من کتکی خورده، چه با قصد چه بی قصد این چوب را بگیرد و مرا قصاص کند.»
آقا معلم چهره بهت زده ما را که دید ادامه داد:« بچه ها قصاص در دنیا آسان تر از قصاص در آخرت است.»
همه با دیدن این صحنه به گریه افتاده بودیم و به سمت معلم دلسوزمان دویده و ایشان را در آغوش کشیدیم.
🌷بارها به صورت بسیجی اعزام شده بود, به حدی که بعضی ها فکر می کردند پاسدار است.
عملیات کربلای ۵، اسماعیل به قربانگاه قدم گذاشت. پیکر اسماعيل عزيز همچون امام حسين(ع) سر نداشت، دست راست و پای چپ را هم پیشاپیش به بهشت فرستاده بود، جسد مطهرش را از جای زخم ترکشی که در پهلو داشت و یادگار جبهه خرمشهر بود شناسایی کردیم.
🌿🌺🍃🌷🍃
#شهیداسماعیل_رئوفی
#شهدای_فارس
↘️👇
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﺷﻴﺮاﺯ:
@shohadaye_shiraz
ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺭا ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﻣﻨﺘﻘﻞ ﻛﻨﻴﺪ:
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
1_40456621.mp3
14.14M
#سخنرانی🎤
بچه ها برای خدا تیپ بزنید.....😎
#حاج_حسین_یڪتا
#پیشنهاددانلود
🌷☘🌷☘🌷☘
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﺷﻴﺮاﺯ:
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
ما اهل اینجا نیستیم!
شهید احمد کاظمی:
ما اهل اینجا نیستیم ما اهل جای دیگر هستیم باید برای اونجا خیلی ما تلاش بکنیم ...
#ﺻﺒﺤﺘﺎﻥ_ﺷﻬﺪاﻳﻲ🌺
🌷☘🌷☘🌷☘
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﺷﻴﺮاﺯ:
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
شهدای غریب شیراز
شهیدان علی رضا هاشم نژاد و غلامعلی رهسپار
🌷تازه از جبهه آمده بود.گفت: بابا میخوام برم خواستگاری، بزودی مرا در لباس دامادی خواهی دید!
چند روز بعد وقتی برمیگشت، شنیدم زیر لب می گفت:از کجا معلوم به سلامت از پل صراط بگذرم، اما امیدم به خدا و شفاعت امام حسین(ع) است!
چند روز بعد, در جزیره مجنون لباس دامادی پوشید، درحالی که بدنش هزار تکه شده بود!
🌷شب عملیات بدر بود و بازار حلالیت طلبی و دیده بوسی گرم گرم. دیدم سرش را روی سینه ام گذاشته, به خاطر هیکل درشت و توپر و خنده هایی که هیچ وقت از لبش پر نمی کشید بهش می گفتم:تپل همیشه خندان!
بوسه ای بر پیشانی اش نشاندم. سحرگاه روز بعد بود. بچه ها با موفقیت به رودخانه دجله رسیده بودند. به اتفاق غلامعلی و یک بیسیم چی دیگر با قایق به خط رفتیم. بر خلاف جثه درشتش بسیار فرز و چالاک بود و در کارهای مخابراتی وارد, برای همین همیشه به عنوان بی سیم چی اول من بود.
هرچه به صبح نزدیکتر می شدیم فشار عراقی ها برای پس زدن رزمندگان اسلام از مناطق ازاد شده شدت می گرفت.
همزمان هواپیما های پی سی سون عراقی بالای سر ما امدند. هواپیمایی کوچک شبیه هواپیمای سمپاش با قدرت مانور زیاد. تمام زمین و زمان پر شده بود از بمب و انفجار و دود. بمب های ناپالم با قدرت انفجار زیاد مثل تگرگ روی منطقه می بارید.
ناگهان یکی از همان بمب ها کنار ما منفجر شد. از زمین کنده شدم و انطرف تر به زمین افتادم. به خودم که امدم, دنبال غلامعلی گشتم, گم شده بود. از انفجار گودال بزرگی ایجاد شده بود که یک کامیون در ان جا می شد.
کنار گودال چشمم افتاد به یک پوتین که یک ساق پا از ان بیرون زده بود... یعنی از همیشه خندان من فقط همین تکه پا مانده بود. ان را برداشتم و بوسه ای بر ان زدم, به یاد اخرین بوسه ای که بر پیشانی اش زده بودم...
👆راوی سردار احمد عبدالله زاده
🌾🌷🌾
#شهیدغلامعلی_رهسپار
#شهدای_فارس
🌷🌷🌷🌷
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﺷﻴﺮاﺯ:
@shohadaye_shiraz
ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺭا ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﻣﻨﺘﻘﻞ ﻛﻨﻴﺪ:
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🌹شهید حاجحسین همدانۍ:
نمےتوانیم با آمریکاییها
قـدم بزنیم
و انتظار
#شفـاعتـــ شهدا
را هـم داشـته باشیـم.
🌹
╔ ❄️
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﺷﻴﺮاﺯ:
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
ای طنین گام هایت
بهترین آواز عشق
#صبح من در انتظار
یک سبد لبخند توست...
#صبحتون_شهدایی
🌷
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﺷﻴﺮاﺯ:
@shohadaye_shiraz
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
مراسم صبحگاه بود. محمد در جایگاه ایستاد. فرمان از جلو نظام داد, بعد هم خبردار. با دوربین از این صحنه فیلم می گرفتم. محمد خیلی با صلابت و قدرت دستور میداد .
بعد مراسم فیلم را نشانش دادم. نشست,با دست زد توی صورت خودش و گفت تو رو به حضرت زهرا(س) پاکش کن!
گفتم چرا؟ فیلم به این خوبی.
گفت وقتی دستور می دادم, در خودم احساس غرور و بزرگی کردم. فیلم را پاک کن تا اثری از ان غرور نماند...
#شهید_محمد_اسلامی_نسب
#شهدای_فارس
#اﻳﺎﻡ ﺷﻬﺎﺩﺕ
🌹🌹🌹🌹🌹
#ڪانـال_ﺷﻬـــﺪاے_غریــب_ﺷﻴــﺮاﺯ
ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺭا ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﻣﻨﺘﻘﻞ ﻛﻨﻴﻢ
@shohadaye_shiraz
#شهیدانہ💫
#حاجقاسمسلیمانے:
با #شھدا بودن سخت نیست
☝️با شھدا ماندن سختہ!
مثل #شھدا بودن سخت نیست..
☝️مثل شھدا ماندن سختہ!
#راه_شھدایعنے..
نگھداشتنآتشدر،دستانت👐⚡️
🌺🌷🌺🌷
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﺷﻴﺮاﺯ:
@shohadaye_shiraz
ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺭا ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﻣﻨﺘﻘﻞ ﻛﻨﻴﺪ:
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🌷
آغـاز صبح یاد خــــدا باید کرد
خود را به امید او رها باید کرد
ای که با تو شروع کارها زیباتر
آغاز روز تو را صدا باید کرد
سلام
#صبحتون_شهدایی
#یادشهداباصلوات
🌷☘🌷☘🌷
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﺷﻴﺮاﺯ:
@shohadaye_shiraz
ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺭا ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﻣﻨﺘﻘﻞ ﻛﻨﻴﺪ:
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🌹🌹🌹🌹
سال ۶۲ بود. مقر شهید دست بالا. توی صف دستشویی بودم. بیش از ده گردان بسیجی برای اعزام آمده بود, برای همین دستشویی ها وضع بدی پیدا کرده بود. همه هم تقصیر را به گردن فرمانده مقر می انداختند...
ناگهان دیدم محمد در حالی که لباس پلاستیکی به تن دارد, چکمه به پا با جارو و تی از یک دستشویی خارج و وارد دستشویی بعدی شد. رفتم کنارش گفتم محمد آقا چرا شما.
گفت این بسیجی ها برای خدا اینجا آمده اند, هدف ما هم خدمت به این هاست...
آرام گفت برادر کسی نفهمه.
کسی نفهمید کسی که دستشویی ها را می شورد فرمانده همان مقر است...
#شهید_محمد_اسلامی_نسب
#شهدای_فارس
🌹🌹🌹🌹🌹
#ڪانـال_ﺷﻬـــﺪاے_غریــب_ﺷﻴــﺮاﺯ
ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺭا ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﻣﻨﺘﻘﻞ ﻛﻨﻴﻢ
@shohadaye_shiraz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دوم دی ماه ۱۳۶۵.
آخرین تصویر از سردار زهرایی، #شهیدمحمداسلام_نسب دو روز قبل از شهادت
🌷🌷🌷🌷
#شهدای_فارس
@shohadaye_shiraz
دیشب. . .
اروند کربلابود
دریادلان عاشـــق ؛
به شکارِ گوهر ناب شهادت ؛
رفتند تا صید معشوق شوند ...
🌷🌷
#عملیات_کربلای_چهار
#رمز_یامحمدرسولاللهﷺ
#یادشهداباصلوات
🌷☘🌷☘🌷
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﺷﻴﺮاﺯ:
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
این نگـــاه ِ نافذ ، یعنی :
دل نـبـنـد ...
دنیـا جـای مانـدن نیسـت ...
#جامــــانده_ام😔
#ﺻﺒﺤﺘﺎﻥ_ﺷﻬﺪاﻳﻲ
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﺷﻴﺮاﺯ:
@shohadaye_shiraz
ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺭا ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﻣﻨﺘﻘﻞ ﻛﻨﻴﺪ:
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🌹
🌷 آن شب، بعد از دعای کمیل با صفایی که در منزل حقیرش گرفته بود، تازه چشمان جمشید گرم شده بود كه با صداي كوبيده شدن در از خواب پريد. سؤال كرد: «كيه؟»
جواب آمد: «علي هستم.»
فكر كرد، علي پسر خاله اش است كه در مي زند. صدا دوباره بلند شد « منم علي، مولا و مقتداي تو.»
هيجان زده و ترسان به نوري كه وارد اتاقش مي شد خيره ماند. امير المؤمنين(ع) دستي به شانه جمشید گذاشت و گفت: «آرام باش فرزندم! از امروز نام تو مهدي است. تو از سربازان بزرگ اسلام خواهي بود و به زودي در قيامي بزرگ شريك خواهي شد.»
مهدي تا به خود آمد، آقا رفته بود.
🌷مدت زيادي بود كه حاج مهدي را نديده بودم. همراه يكي از دوستان براي ديدار ايشان، به مقر لشكر و چادر ايشان رفتيم. وقت نماز ظهر بود كه حاج مهدي با چند نفر از فرمانده هان لشكر وارد چادر شدند. بلافاصله، بعد از نماز، ناهار آوردند. خود حاج مهدي سفره را پهن كرد، غذا ها را چيد، بعد از غذا هم سفره را جمع كرد. آن روز حاجي شهردار سنگر بود. بعد از ناهار همگي براي جلسه به ستاد لشكر برگشتند. دوستم به من گفت: « اين همه راه آمديم، برادرت را هم نديدي!»
خنده ام گرفته بود. گفتم: همان رزمنده اي كه كار هاي سفره را مي كرد، برادرم بود. باورش نمي شد، مي گفت: « مگر مي شود يك فرمانده تيپ شخصاً غذا آمده كند و كارهاي معمولي انجام دهد.»
#ﺷﻬﻴﺪﻣﻬﺪﻱ_ﺯاﺭﻉ
#ﺷﻬﺪاﻱ_ﻓﺎﺭﺱ
#اﻳﺎﻡ_ﺷﻬﺎﺩﺕ
🌷☘🌷☘
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﺷﻴﺮاﺯ:
@shohadaye_shiraz
ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺭا ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﻣﻨﺘﻘﻞ ﻛﻨﻴﺪ:
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
منطق ما ، منطق امام حسین (ع) است .
اگر دشمن این حقیقت را دریابد هرگز
لحظه ای منتظر خستگی ما نخواهد ماند .
#شهید_سیدمرتضی_آوینی🌷
🌹
#ﺻﺒﺤﺘﺎﻥ_ﺷﻬﺪاﻳﻲ
🌷☘🌷☘
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﺷﻴﺮاﺯ:
@shohadaye_shiraz
ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺭا ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﻣﻨﺘﻘﻞ ﻛﻨﻴﺪ:
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75