سردار بی دست
#شهید_حسین_خرازی:
🌴هر چه كه میكشیم و هر چه كه بر سرمان میآید از #نافرمانی خداست 😔
🌴و همه، ریشه در عدم رعایت #حلال
و #حرام خدا دارد
🌹🍃🌹🍃
#ﺻﺒﺤﺘﺎﻥ ﺑﻪ ﻳﺎﺩ ﺷﻬﺪا ﻣﺰﻳﻦ ﺑﺎﺩ
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#زندگینامه_شهید_احسان_حدائق
#نویسنده_مریم_شیدا
#روایت_بیست_و_یکم
#براساس_کتاب_میاندار
*۱۳۵۷/۱۲/۱۹*
از اول تا آخر سالن مدرسه انواع مختلف کتاب ها را چشیده بودند. مانیفست اسلامی ،ماتریالی ،اصول دیالکتیک...
استقبال هم بسیار زیاد بود .احسان آهی کشید .نگاهش را انداخت روی چند کتابی که به زور و زحمت با پول توجیبی هایشان خریده بودند.
_نامردا چطور بچه ها را جذب میکنند!!؟
مینایی به یکی از بچه ها که تا دیروز جزء انجمن اسلامی بود و حالا گروهکی شده بود نگاهی انداخت .در حال مناظره با یکی دیگر از بچه ها بود تا او را به سمت خودش بکشاند.
احسان دوباره آه کشید و دو زانو جلوی کتابها نشست. نگاهی به جلد کتاب ها انداخت و یکی از آنها را برداشت و لایه اش را باز کرد و روی دست گرفت.
_اگر دنبال دین واقعی و اصیل میگردین صراط مستقیم تنها با اسلام و پیروی از خط امامه.
با داد و بیداد های پرشور احسان فقط چند نفری رویشان را به سمت آن ها برگرداندند. صورت احسان از شدت عصبانیت گل انداخته بود. مدام بالا و پایین می پرید.
_«می بینی مینایی چطوری جاذبه درست کردن!! با خودکار هدیه دادن و ساندویچ چه جوری قاب بچه ها را می دزدند؟!»
مینایی هم سر تکان داد و در جوابش گفت :«دینی که با خودکار را ساندویچ به دست بیاد عاقبتش معلومه»
چند بار به این طرف و آن طرف رفت. خونش را می خورد که به سمت حیاط مدرسه رفت.دقایقی بعد با سرعت برق از دم راه را تا آخر راه رو دوید. سر و صدای گروهکی ها سالن مدرسه را پر کرده بود.
_چیکار می کنی تمام کتاب ها را گِلی کردی!!!
_مگه مرض داری؟! انگار یه چیزیش میشه ها...
مینایی چشم متعجب اش را به احسان دوخت. کفش هایش را داخل باغچه مدرسه گلی کرده بود ،بر روی کتابهای آنها می دوید. هنوز پایش به آخر سالن نرسیده بود که ریختند روی سرش و تا میخورد زدنش!
مینایی مانده بود چه کند !؟تنهایی زورش به این همه آدم نمی رسید. !صدای احسان از زیر دست و پایشان بلند بود :«هیهات من الذله .....یا حسین (ع)... یا مهدی (عج)»
معاون مدرسه با شنیدن سر و صدا ها سر و کله اش پیدا شد و گفت: «چه وضعشه مدرسه را گذاشتید روی سرتون؟!»
گروه کی ها از دور احسان پراکنده شدند احسان آش و لاش وسط سالن افتاده بود خون از کنار لبش بیرون میزد یکی از اعضای گروه ها جلو آمد و انگشت اشاره اش را برد سمت کتابهایی که با شل و گل یکی شده بودند.
_نگاه کنید چه بلایی سر کتابها اورده؟!
معاون نگاهی به کتاب ها انداخت.
_تو چه کار به کار اینها داری ؟!بزار کارشون رو بکنن.
احسان آرنج را به زمین تکیه داد و از روی زمین بلند شد با صدای دورگه شکل سالن را به لرزه درآورد:
_«من به اینا چی کار دارم؟!!!! اینا منافقن !!همتون لنگه هم هستین.. همتون گروهکی هستین !!مرگ بر منافق ....مرگ بر منافق...»
🌷 🌷 🌷 🌷
در واتس آپ 👇
https://chat.whatsapp.com/F4LSvAcL2g99PP58OICsAO
در ایتا 👇
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
📎سخنی برای امروز مسئولین
🔹از پذیرش مسئولیتها شانه خالی نکنید و هر جا سنگری خالی میشود آن را پر کنید، هر جای انقلاب قادرید فعالیت کنید، برای حاکمیت قرآن و ولایت فقیه در صحنه وارد شوید و حضور پیدا کنید.
🔸ای مسئول تو قراردادی همیشگی با خدا داری، اسلام را نگذار ضربه بخورد، شهدا از شما ادامه راه میخواهند، خدای نکرده در درگاه خداوند پیش شهدا شرمنده نشوید که از آنها جدایتان کنند و شما را با مارقین و ناکثین و قاسطین و صدامیان و شاه و دار و دستهاش یکجا جمع کنند و شکنجه دهند.
🔹مسئولین باید نامههای علی (ع) را به کارگزارانش و فرمان او به مالک اشتر را الگوی خود قرار دهند. مواظب باشید، در هر صورت فکر حسین (ع) را زنده نگه داشته و نذرها را در جهت ساختن انسانها به طرز ویژگیهای حسین (ع) خرج کنید.
📎فرماندهٔ گردان عملیاتی امام رضا(ع) لشگر۱۹فجر
#سردارشهید_خانمیرزا_استواری🌷
#اﻳﺎﻡ_شهادت
#ﺷﻬﺪاﻱ_ﻏﺮﻳﺐ_اﺳﺘﺎﻥ_ﻓﺎﺭﺱ
🌹🌷🌹🌷
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﻏﺮﻳﺐ_ﺷﻴﺮاﺯ:
ﺩﺭ اﻳﺘﺎ :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#ﻧﺸﺮﺩﻫﻴﺪ ﻳﺎﺩ ﺷﻬﺪاﺯﻧﺪﻩ ﺷﻮﺩ اﺟﺮ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺑﺒﺮﻳﺪ
وقتی بهش میگفتیم
چرا گمـنام ڪار میڪنی ..!
میگفت: ای بابا،
همیشه ڪاری ڪن
ڪه اگه خدا تو رو دید
خوشش بیاد نه مـردم (:
#شهید_ابراهیم_هادی 🌱
🌷☘🌷☘
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪا:
ﺩﺭ اﻳﺘﺎ :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
بسم رب الشــهدا...
إِنَّ رَحْمَــتَ اللَّهِ قَرِيــبٌ مِنَ الْمُحْسـِنین
🌹🌷🌹🌷
آغاز #رزمایش_کمڪ_مؤمنــانه
#نذرظــهورمنجےموعـود
#بہ_نیابت_شهدا
👇➖👇➖👇
با عنایت حضرت زهرا(س) و با توجه به دستور رهبرمان مبنے بر رزمایش همدلے و کمک مؤمنانه ، بار دیگر پس از توزیع حدود ۳۱۳ بسته اقلام غذایے و بهداشتے در ایام ابتدایی سـال، انشاالله با کمک همدیگر ، در این شرایط سخت به کمک نیارمندان شهرمان می شتابیم
👇👇
#بازهم_خواهش :
1⃣تبلیغ و اطلاع رسانے طرح در گروههای مختلف و اعلام به خیرین
2⃣شراکت همگانے در این امر خیــر حتے به مبلغ کم
〰🔻〰🔻〰
👇
6362141080601017
بانك آينده بــنام محمد پولادي
🔺▫️🔺▫️
*هییت شهداے گمنام شـــیراز*
🌹🌷🌹🌷🌹
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
هر کس پاے #حرف_رهبرش هست بسم الله ....
12.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👆👆
کاش ما هم مثل #شهدا بودیم
🌹🌷🌹
بیایید در روزهاے سخت ما هم کمے خود را شـبیه شهدا کنیــم
🌹▫️🌹▫️🌹
#پیشـنهاد_دانلـود
#رزمایش_همدلي
#رزمایش_کمڪ_مؤمـنانه
👆🔺👆🔺👆
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﻏﺮﻳﺐ_ﺷﻴﺮاﺯ:
ﺩﺭ اﻳﺘﺎ :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#ﻧﺸﺮﺩﻫﻴﺪ ﻳﺎﺩ ﺷﻬﺪاﺯﻧﺪﻩ ﺷﻮﺩ اﺟﺮ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺑﺒﺮﻳﺪ
ﭘﺲ از شهادتش بچه هاي يتيم كه مي آمدند ، مي گفتند: اين ساعت روي دستمان ،لباسهامان رامحمدبرايمان خريده .
اين بچه ها رابا پول خودش مي برد مشهد .
ﺗﺎﺯﻩ ﻓﻬﻤﻴﺪﻳﻢ اﻳﻦ ﭘﺴﺮ ﭼﻪ ﻛﺎﺭﻫﺎﻱ ﺑﺰﺭﮔﻲ ﻛﺮﺩﻩ و ﻫﻴﭽﻜﺲ ﺧﺒﺮ ﻧﺪاﺭﺩ
🌷🌹🌹🌷
#ﺷﻬﻴﺪﻣﺤﻤﺪﻣﻬﺪﻭﻱ
ﺷﺐ ﺷﻬﺎﺩﺕ
#ﺷﻬﺎﺩﺕ:87/1/24
#ﺑﻤﺒﮕﺬاﺭﻱ_ﺣﺴﻴﻨﻴﻪ_ﺳﻴﺪاﻟﺸﻬﺪا
#ﺷﻬﺪاﻱﺷﻴﺭاﺯ
🌷🌹🌹🌷
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
👈تو یک بار از مادر متولد شدی
و این بار باید از #خودت بیرون بیایی
⇜از غریزه ها و عادت ها متولد شوی
⚜که مسیح میگفت:
«لا يَلِجُ فِى الْمَلَكُوتِ مَنْ لايُولَدُ مَرَّتينِ»
کسی که #دو_بار متولد نشود،
به ملکوت خدا راه ندارد
🌹🍃🌹🍃
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
روزهای آخر خیلی عجیب شده بود. نگاه ها و حرفهاش.
یادمه روز شنبه حمام رفت و غسل شهادت کرد.
حسابی به خودش رسید. با تک تک اعضای خانواده خداحافظی کرد، اونم با نگاه خاصی که تا حالا ندیده بودم. گفت: دارم می رم زیارت شاهچراغ(ع)
قرار بود توی راه سونوگرافی بابا رو بگیره، برای همین نماز دیرتر رسیده بود حسینیه.
پسر عموم می گفت: اصرار کردم که وایسا با هم می خونیم، من کار دارم. گفته بود: خیلی دیر شده باید نمازم رو بخونم. چند دقیقه ای از ورودش نگذشته بود که صدای انفجار فضا رو پر کرد .
'
#شهیدمحمدجوادعلوی
#شهدای_فارس
#ﺭﻫﭙﻮﻳﺎﻥﻭﺻﺎﻝ
#ﺳﺎﻟﮕﺮﺩﺷﻬﺎﺩﺕ
🌷🌹🌷🌹
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﻏﺮﻳﺐ_ﺷﻴﺮاﺯ:
ﺩﺭ اﻳﺘﺎ :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
ﺩﺭ ﺳﺮﻭﺵ:
https://sapp.ir/shohadaye_shiraz
ﺩﺭ ﻭاﺗﺴﺎﭖ:
https://chat.whatsapp.com/LRssfqn30WvDyoDwDQM2zQ
#ﻧﺸﺮﺩﻫﻴﺪ ﻳﺎﺩ ﺷﻬﺪاﺯﻧﺪﻩ ﺷﻮﺩ اﺟﺮ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺑﺒﺮﻳﺪ
#زندگینامه_شهید_احسان_حدائق
#نویسنده_مریم_شیدا
#روایت_بیست_و_دوم
#براساس_کتاب_میاندار
*۱۳۵۸/۱/۲۰*
احسان و عقیقی مشغول چیدن کتاب ها کنار باغچه مدرسه بودند به که مینایی به سمتشان رفت .باید اتفاقی را که سر کلاس افتاده بود برای احسان میگفت. همانطور که برای صحبتهایش دنبال مقدمه می گشت به کتابها نگاهی انداخت. کتابهای مختلفی از دکتر شریعتی آیتالله دستغیب و ....آنجا بود. یکی از بچههای دیگر مدرسه هم همزمان آمد. یکی از کتابها را برداشت تا نگاهی بیاندازد بهنظر میرسید که از کتاب خوشش آمده. نگاهی به قیمت کتاب انداخت فکری کرد و کتاب را سر جایش گذاشت میخواست برود که احسان کتاب را برداشت را به سمتش گرفت و گفت: «ببرش، نمیخواد پول بدی»
پسر من و منی کرد و گفت:«شما بابت این کتابها پول دادین. نمیشه که همینجوری ببرم!»
_وردار ببر، تا باشه پول خرج چنین چیزهایی بشه .
پسر تشکری کرد و کتاب را گرفت و رفت. مینایی کنار احسان ایستاد و گفت: «یک کمونیست توی کلاس ما هست .یک انشای بدی نوشته»
احسان توی چشمهای مینایی زل زد و گفت:« مگه تو کلاس نبودی که گذاشتی انشاش رو بخونه؟»
مینایی من و منی کرد و گفت :«یه چیزای خوبی می گفت»
احسان چشم ریز کرد و پرسید: «خوب حالا چی نوشته بود که این قدر به مذاق خوش آمده؟!»
_موضوع انشا این بود شمال شهر همان شمال شهر است ،جنوب شهر همان جنوب شهر! می گفت با وجودی که ما انقلاب کردیم اما اوضاع هیچ فرقی نکرده !مستکبر ها هنوز توی خونه بالا شهر شون و مستضعف ها هم توی خونه پایین شهرشون هستن»
احسان خنده تمسخر آمیزی کرد ومینایی نیشش را تا بناگوش باز کرد و گفت:«تو که اینقدر وضعیت خوبه دو سه تا از این کتاب ها را همین جوری بده ما برداریم بخونیم»
آرام پس گردن مینایی زد.
_نیست خیلی میخونی ؟! *چقدر بهت بگم کتاب بخون تا در برخورد با گروهکها کم نیاری* باید جوابشو میدادی و از اسلام دفاع می کردی»
خنده از روی لبهای مینایی رفت و سر به زیر انداخت .
احسان رو کرد به عقیقی و گفت:« پهلوون !حواست به کتابها باشه تا من برم و برگردم»
دست مینایی را گرفت و به سمت کلاس برد. در همین حال گفت:« برو هر کی بوده صداش کن بیاد دم کلاس»
مینایی در کلاس را باز کرد نگاهش را دوخت به آخر کلاس
_سعید بیا دم کلاس باهات کار دارم.
سعید هم دستی به موهایش کشید و گردنبند داخل گردنش را درست کرد و گفت: چیه؟ چی میگی مجتبی؟!
_بیا بیرون کلاس یک کاری باهات دارم.
سعید خوشحال از جایش بلند شد و به سمت در رفت .
مینایی به سعید اشاره کرد و رو به احسان گفت :«این کسی هست که اون انشا رو نوشته »
احسان نگاه تندی به او کرد. رنگ از چهره سعید پرید احسان گفت: «انشا مینویسی ؟!شمال شهری همون شمال شهر، جنوب شهری همون جنوب شهر؟!
سعید ساکت بود. احسان با کف دست موهای مدل داده اش را به هم ریخت.
_حالا اینو علی الحساب داشته باش بعد بیا بهت بگم جنوب شهری و بالا شهری یعنی چه..
تعبیر که تازه به دم کلاس رسیده بود متوجه ماجرا ماجرا شده گفت:«آقای حدائق!! انقلاب دیگه پیروز شد .چیکار به این بچه داری؟!»
_تا وقتی این گروهکها آزاد باشند و ول بگردند، مبارزه هنوز ادامه داره. این بچه ها سوادش رو ندارند زود گول می خورند ،باید حواسمون باشه تا پا کج نزارن»
دستی به شانه مینایی زد و گفت:« وقتی دیدی کسی جلوی دین و اسلام وایمیسه باید جلوش وایساد...گرفتی جوانمرد؟!»
بعدا بیا کارت دارم می خوام جواب انشات را بهت بدم.
احسان به سمت حیاط رفت . قیافه و مدل موهای کمونیستی سعید ،حالا شبیه جنگل شده بود.
🌷 🌷 🌷 🌷
در واتس آپ 👇
https://chat.whatsapp.com/F4LSvAcL2g99PP58OICsAO
در ایتا 👇
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
در ۱۵ سالگے مدتے در جبهـﮧ حضور داشتم
علیرضا 3 ماهـﮧ بود کـﮧ خواب حاج همت را دیدم
بـﮧ او گفتم من سعادت شهادت نداشتم
او گفت: مدتے بعد یکے از اعضاے بدنت را در راه خدا خواهے داد
بعد از تولد علیرضا پزشکان گفتند کـﮧ قوزک پایش مشکل دارد
کـﮧ اگر در ۱۲ سالگے عمل کند مشکل برطرف مےشود،من هم براے ۱۲سال بعد براے او نوبت عمل گرفتم
خوابم تعبیر شد،بچه هایم جگرگوشـﮧ هایم بودند
علیرضا در 12 سالگے به شهادت رسید
ﺭاﻭﻱ : #ﭘﺪﺭﺷﻬﻴﺪاﻥ_اﻧﺘﻆﺎﻣﻲ
#ﺷﻬﺪاﻱﺣﺴﻴﻨﻴﻪ_ﺳﻴﺪاﻟﺸﻬﺪاﻱ_ﺷﻴﺮاﺯ
🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸
#ڪانـال_ﺷﻬـــﺪاے_غریــب_ﺷﻴــﺮاﺯ
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺭا ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﻣﻨﺘﻘﻞ ﻛﻨﻴﻢ
@shohadaye_shiraz
6.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 #کلیپ_تصویری
❤️ 12 سال گذشت و این داغ، هرروز برای ما تازه تر می شود...
🗓 24 فروردین ماه، سالروز شهادت شهدای واقعه بمب گذاری حسینیه سید الشهداء(ع)
#شهدای_ﺣﺴﻴﻨﻴﻪرهپویان_وصال
#ﺷﻬﺪاﻱ_ﻏﺮﻳﺐ_اﺳﺘﺎﻥ_ﻓﺎﺭﺱ
#ﺟﺎﻣﺎﻧﺪﻩ_ﺷﻬﺪاﻳﻴﻢ🌷
🌷🌹🌷🌹
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﻏﺮﻳﺐ_ﺷﻴﺮاﺯ:
ﺩﺭ اﻳﺘﺎ :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75