#خاطرات شهید آیت الله بهشتی | 1⃣
🔰 من در سال اول يا دومي بودم كه اطلاع پيدا كردم مرحوم طباطبايي جلساتي دارند كه شبهاي پنج شنبه وجمعه عده اي از فضلا درآن شركت ميكنند وعلامه مباحث فلسفي را در آن جلسه در سطح بالايي مطرح ميكردند اين همان جلسه اي بود كه به تدوين كتب اصول فلسفه منتهي شد وتقريباً از سال 34 شروع شده بود اين موضوع را كه بنده ميگويم مربوط به سال39 است كه در آن جلسات شركت ميكردم درآن جلسه آن كسي كه حرف ميزد وبا استاد بحث ميكردمرحوم بهشتي بود يعني در آن جلسه كه چهره هاي خوب وفاضل امروز كه ميشناسيم وبه فلسفه معروفند شركت داشتند ولي سخنگوي اول ، واشكال كننده ذهنهاي فعال بودند وآقاي بهشتي بيشترين اشكال را ميكرد وبيشترين حرف را ميزد وبا استاد بحث ميكرد استاد هم به ايشان كمال اهتمام وتوجه را ميكرد .
🔰 بعدها هم در مباحث فلسفي كاملاً آشكار بود كه مرحوم بهشتي چهره برجسته اي است منتهي در طول اين چند سالي كه بعد از سالهاي 42 پيش آمد وفعاليتهايي كه بود، كارهاي فقهي وفلسفي وبه اصطلاح حوزه اي وعلمي ايشان تحت الشعاع كارهاي بنياني وعميقي قرا رگرفت كه ايشان در پيش گرفته بود به هر حال ايشان در علوم فقهي وفلسفي متبحر بودند ودر طول سالهاي مبارزه به شيوه اي ديگر وبااستفاده از مايه هايي از حوزه به طور خوب وبالا به دست آورده بودند ، تبحر خود را نشان دادند مطمئناً اگر ايشان در حوزه ميماندند يكي از مراجع تقليد مسلم زمان ميشدند.
📚 کتاب #سیره_شهید_بهشتی | دسترسی به منبع
#بهشتی_را_بشناسیم
_____________________
🇮🇷@shokofehaiEngelab40
「شکوفه های انقلاب」
#خاطرات شهید آیت الله بهشتی
🔰 قبل از انقلاب كه در زمينه مبارزه بحثهايي مانند صرفه جويي ، خود سازي ومبارزه با نفس و در بين مبارزان مسلمان مطرح بود واعتقاد همه اين بود هركس هر چه قدر كه بتواند بايد مصرفش را پايين بياورد واسراف نكند. #شهید_بهشتی كه در هرحال متعادل بود نظر ديگري داشت ومي فرمود شما اين كار را ميتوانيد در مورد خودتان انجام بدهيد وفرضاً هميشه نان وپنير وسبزي بخوريد امانمي توانيد اين وضعيت را به زن و بچه هايتان تحميل بكنيد شما اگر باید اين چنين بكنيد چون در مبارزه هستيد ولي آنها بايد خودشان به اين امر معتقد باشند نه اينكه مجبور به اين انتخاب بشوند.
📚 کتاب #سیره_شهید_بهشتی
#بهشتی_را_بشناسیم
_____________________
🇮🇷@shokofehaiEngelab40
「شکوفه های انقلاب」
🎙️ #بهشتی_از_زبان_بهشتی | #خاطرات شهید آیت الله بهشتی 1⃣
🔷 يادم ميآيد، آن وقتها شايد پانزده ساله بودم، و آغاز طلبگيام بود از دبيرستان به حوزه آمده بودم با يكي دو نفر از طلاب ديگر كه با هم درس ميخوانديم، گاهي در خيابانها راه ميافتاديم كه چيزهايي را كه به نظرمان منكر ميرسيد جلويش را بگيريم و به اصطلاح نهي از منكر كنيم گاهي اوقات ميفهميديم كه نيش چند نفر، به آنها مؤثرتر است، ولي باز از چند نفر هم كاري ساخته نبود . يك جاهايي ميديديم كه ديگر تيغمان نميبرد و نهي از منكرمان پر زور نيست . گاهي اتوبوس سوار ميشديم، مثلاً ميديديم كه راننده يا كمك راننده اتوبوس شهري به اين و آن زور ميگويد، آن وقت يكي از ما ميگفت آقا، چرا اين طور ميكني؟ و قرار بود دوست ديگر ما در اتوبوس بگويد آقا، چرا چنين ميكني؟ كه گاهي هم موءثر واقع ميشد و گاهي هم زور ما دو سه نفري نميرسيد و موءثر واقع نميشد. يا مثلاً ميديديم از مغازهاي صداي ترانههاي زشت و فسادآور ميآيد، آن وقت يك كدام از ما جلو ميرفتيم و نصيحتش ميكرديم ميگفت برو دنبال كارت بگذار به كسب و كارمان برسيم؟ و بعد يكي ديگر از دوستان جلو ميرفت و پشتوانه ديگري ميشد كه گاهي مؤثر واقع ميشد و گاهي هم مؤثر واقع نميشد ميفهميديم وقتي جماعت شويم، قويتريم و يدالله مع الجماعه
🔷 اجتماع ما معمولاً 2 نفر، 3 نفر، يا 4 نفر ميشد كه خيلي پرتوان نبود و نميتوانستيم به جنگ فسادها و ظلمهاي گردن كلفت برويم.
#امر_به_معروف
#نهی_از_منکر
📚 خاطرات ماندگار، صفحه ۳۷
#بهشتی_را_بشناسیم
_____________________
🇮🇷@shokofehaiEngelab40
「شکوفه های انقلاب」
#خاطرات شهید بهشـتی | وفای به عهـد
🔸 به قول و قرارهایش پایبند بود؛ حتی اگر طرف مقابلش نوجوانی باشد.
روزی در هامبورگ فرزند یکی از اهل مسجد که ۱۲ ساله بود، نزد شهید بهشتی آمد. می خواست در مورد اسلام سوالاتی کند.
شهید بهشتی به ایشان فرمود: ساعت چند از مدرسه می آیی؟
گفت ساعت ۴:۱۵ بعد از ظهر.
گفت: می توانی ساعت ۴:۳۰بیایی؟
گفت: بله.
ایشان فرمود: فردا ساعت ۴:۳۰ منتظر شما هستم.
روز بعد نزدیک موعد ملاقات ایشان بود و ما در خیابان بودیم که ماشین ما خراب شد. ایشان آرامش نداشتند.
آمدند و گفتند: چقدر طول می کشد تا ماشین درست شود؟
گفتم: نمیدانم. بعد از دقایقی دوباره آمدند و زمان درست شدن ماشین را پرسیدند.
گفتم: مگر عجله دارید؟
گفت: قرار دارم.
گفتم: آن دانش آموز ۱۲ ساله را می گوید.
گفت بله.
گفتم نگران نباشید. اگر شما ساعت ۵:۳۰ هم بروید اشکالی ندارد ندارد، نهایتا میرود گوشهای بازی میکند تا شما برسید.
گفت: نه! من با این بچه در این ساعت قرار گذاشتم و ۴:۳۰ هم باید مسجد باشم؛ چه آن بچه بیاید و چه نیاید.
بالاخره تاکسی گرفتند تا خودشان را به وعده شان در مسجد برسانند.
#بهشتی_را_بشناسیم
📚 کتاب عبای سوخته، ص ۱۳-۱۲٫
_____________________
🇮🇷@shokofehaiEngelab40
「شکوفه های انقلاب」
▪️ #خاطرات | نظم #شهید_بهشتی
🔻 با شهید بهشتی کاری داشتم. برایم زمان ملاقاتی در تقویم کوچک جیبی اش نوشت. فردا نُه صبح. صبح هر چه سعی کردم با بیست دقیقه تأخیر رسیدم.
🔻 با لبخند استقبال کرد و گفت: از وقت شما ده دقیقه مانده که آن هم با احوال پرسی و خوردن یک چای تمام خواهد شد. برای نوبت دیگر اقدام کردم. گفت: هفته بعد چهارشنبه بعد از نماز صبح.
🔻 این بار قبل از نماز صبح در خانه شان رسیدم. در آغوشم گرفت و صحبت کردیم.بعد از نماز گفت: آقا جواد! من نظم و انظباط را از نماز آموخته ام.
#بهشتی_را_بشناسیم
📚 کتاب سید محمد بهشتی؛ نگاهی به زندگی و مبارزات شهید دکتر بهشتی،صفحه ۶۲٫
_____________________
🇮🇷@shokofehaiEngelab40
「شکوفه های انقلاب」