🔺️کشش عشق او
✍ نوشتهی نرگس اصغری
📚 انتشارات صریر
🌐خرید اینترنتی 👇
https://sarirpub.ir/product/کشش-عشق-او
@shop_sarir
#کشش_عشق_او داستانی از فراز و فرودهای زندگی اولین شهید دفاع مقدس دانشکدهی پزشکی #دانشگاه_تبریز ، یعنی #دکتر_ابوالقاسم_اصغری_مونقی است که صحنههای خاصی از زندگی او را از زمان به دنیا آمدن تا لحظهی شهادتش به صورت یک داستان به تصویر میکشد.
رمانی که گاهی اوقات رنگی از #طنز به خودش میگیرد و گاهی طعمی از #اندوه .
در این #رمان علاوه بر ترسیم داستانی دو عملیات #سوسنگرد و #فتح_المبین ، به تبیین و موشکافی عقاید و احساساتی که از یک انسان معمولی ، یک شهید و یک #اسطوره می سازند ، پرداخته شده است .
گفت و گوهای نغز #عرفانی و اخلاقی و گاها #روانشناسی و در نهایت #وصیت_نامه و سخن آخری که با وجود کوبندگی ، به لطافت یک داستان بیان می شوند، در خاطر باقی خواهند ماند.
@shop_sarir
🔺️سلیمانی عزیز
✍ نوشتهی :
🔹️ عالمه طهماسبی
🔹️ لیلا موسوی
🔹️مهدی قربانی
📚 انتشارات حماسه یاران
🌐خرید اینترنتی 👇
https://sarirpub.ir/product/سلیمانی-عزیز
@shop_sarir
فروشگاه صریر
🔺️سلیمانی عزیز ✍ نوشتهی : 🔹️ عالمه طهماسبی 🔹️ لیلا موسوی 🔹️مهدی قربانی 📚 انتشارات حماسه یاران
#سلیمانی_عزیز؛ خاطراتی متفاوت و خوانده نشده از سردار سپهبد شهید #حاج_قاسم_سلیمانی (رحمه الله علیه) ؛ اثری تولیدی و محصول مصاحبهها، گفتگوها و خاطرات شفاهی دوستان، همرزمان و آشنایان #شهید_سلیمانی که سعی دارد با قلمی ساده و دلنشین، گوشهای از زندگی مرد همیشه در صحنه جبهه مقاومت را پیشکش نگاه خوانندگان کند.
🔹️برشی از کتاب👇
زدیم بغل. وقت #نماز بود. گفتم: «حاجی قبول باشه.»
گفت: «خدا قبول کنه انشاءاللّه.»
نگاهم کرد. گفت: «ابراهیم!»
نگاهش کردم.
ــ نمازی خوندم که در طول عمرم توی جبهه هم نخوندم.
ــ حاجآقا شما همه نمازهاتون قبوله.
قصهاش فرق میکرد. رفته بود #کاخ_کرملین. قرار داشت با #پوتین. تا رئیسجمهور #روسیه برسد وقت اذان شد. حاجی هم بلند شد. اذان و اقامهاش را گفت. صدایش پیچید توی سالن. بعد هم ایستاد به نماز. همه نگاهش میکردند. میگفت در طول عمرش همچین لذتی از نماز نبرده بوده.
پایان نماز پیشانیاش را گذاشت روی مهر. به خدای خودش گفت: «خدایا این بود کرامت تو، یه روزی توی #کاخ_کرملین برای نابودی #اسلام نقشه میکشیدند، حالا منِ #قاسم_سلیمانی اومدم اینجا نماز خوندم.»
@shop_sarir
🔺️بینش و نیایش
✍ نوشتهی شهید دکتر مصطفی چمران
📚 انتشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامی
🌐خرید اینترنتی 👇
https://sarirpub.ir/product/بینش-و-نیایش
@shop_sarir
فروشگاه صریر
🔺️بینش و نیایش ✍ نوشتهی شهید دکتر مصطفی چمران 📚 انتشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامی 🌐خرید اینترنتی 👇
کتاب #بینش_و_نیایش، مجموعه یک مقاله و متن یک #سخنرانی و گزیده ای از راز و نیازهای #عاشقانه #دکتر_مصطفی_چمران است. از جمله نیایش های همیشه خواندنی و پر سوز این سردار رشید آخرین یادداشت مناجاتی اوست که لحظاتی قبل از شهادت در ماشین نوشته اند. او در این یادداشت از تک تک اعضا و جوارح خود عذرخواهی کرده و حلالیت می طلبد و به آنها مژده می دهد که تا لحظاتی دیگر به آرامشی ابدی می رسند. البته لازم به ذکر است که کتاب دیگری به نام "نیایش ها" از این شهید والامقام هم منتشر شده است که تمام نیایش های #عارفانه آقای دکتر را در بر می گیرد.
@shop_sarir
🔺️پیغام ماهی ها
✍ نوشتهی گلعلی بابایی
📚 نشر ۲۷ بعثت
🌐خرید اینترنتی 👇
https://sarirpub.ir/product/پیغام-ماهی-ها
@shop_sarir
فروشگاه صریر
🔺️پیغام ماهی ها ✍ نوشتهی گلعلی بابایی 📚 نشر ۲۷ بعثت 🌐خرید اینترنتی 👇 https://sarirpub.ir/produc
#پیغام_ماهی_ها اولین کتابی است که پس از شهادت #شهید_همدانی فرمانده جنگهای نامتقارن #محور_مقاومت و #سپاه_محمد_رسول_الله (ص)، درباره وی منتشر شد. این کتاب بهعنوان اثر برگزیده سیزدهمین دوره #جایزه_جلال_آل_احمد و کتاب تحسینشده سال ۹۵ معرفی شد.
متن کتاب شامل روایتهایی است که از زبان شهید همدانی ارائه میشوند؛ از کودکی تا بزرگسالی، بهعلاوه روایت دوستان و همسر شهید نیز از خاطراتشان با این شهید در کتاب وجود دارد و تا آخرین روزهای زندگی و شهادتش در #سوریه درج شدهاند.
در بخشی از این کتاب میخوانیم: «نشسته بودم ردیف آخر صندلیهای مینیبوس، به چهرههای خسته و معصوم بچهها نگاه میکردم، که عموماً لبخند بر لب، خوابیده بودند. غرّش خفه موتور کوچک دیزلی، آمیخته با زوزوه باد سردی که پُر فشار از لای منفذهای زهوار در رفته دور پنجرهها به داخل هجوم میآورد، تنها صدایی بود که در اتاقک مینیبوس شنیده میشد. محض دفعالوقت، داشتم شعر «پیغام ماهیها»ی مرحوم #سپهری را زیر لب زمزمه میکردم.
در آن شعر، #سهراب قرار است پیغام ماهیهای تشنه یک حوضِ بیآب را ببرد برای خدا.
ماهیها پیغامشان این است:
تو اگر در طپش باغ، خدا را دیدی،
همّت کن
و بگو ماهیها، حوضشان بیآب است.
آن تکّة آخرش را، خیلی دوست دارم و آن شب هم، مدام همان را زیر لب میخواندم. جایی که میگوید:
باد میرفت به سر وقت چنار
من، به سر وقتِ خدا میرفتم!
پیچ و خم جاده، تمامی نداشت؛ دل مشغولیهای من هم. سرانجام در صبحی ابری و خنک، حوالی ساعت ۱۰ صبح، وارد شهر #دزفول شدیم.»
@shop_sarir
🔺️لباس شخصی ها
✍ نوشتهی جواد کلاته عربی
📚 نشر ۲۷ بعثت
🌐خرید اینترنتی 👇
https://sarirpub.ir/product/لباس-شخصی-ها
@shop_sarir
فروشگاه صریر
🔺️لباس شخصی ها ✍ نوشتهی جواد کلاته عربی 📚 نشر ۲۷ بعثت 🌐خرید اینترنتی 👇 https://sarirpub.ir/prod
کتاب #لباس_شخصیها خاطرات #حاج_قاسم_صادقی از دوران حضور در گروه شبه نظامی #فدائیان_اسلام است. صادقی که در دوران نوجوانی و جوانی از پسرهای شر و شور #تهران است با زمزمه #انقلاب_اسلامی و ملتهب شدن فضای شهر به دلیل جو #مذهبی محلهشان وارد فعالیتهای #انقلابی میشود و پس از پیروزی انقلاب نیز به خاطر فرمان امام به #سربازی میرود. او گرچه پیش از شروع جنگ تحمیلی سربازی خود را به اتمام رسانده اما به دلیل عشق و علاقه به امام و انقلاب داوطلب اعزام میگردد. او در #آبادان عضو گروه چریکی #فدائیان_اسلام میشود. گروهی تقریبا مستقل که به شکل پارتیزانی به خطوط #صدام حمله میکردند. شهید #شاهرخ_ضرغام و دیگر جوانان بزن بهادر تهرانی نیز عضو این دسته بودند و تمامی زیر نظر شهید #سید_مجتبی_هاشمی فعالیت میکردند. گروهی که تفاوتهای #فرهنگی و رفتاری بسیاری با دیگر رزمندگان داشتند ولی برای حفظ ناموس و عزت کشور جانانه دفاع کردند و برخی از آنان نیز به فیض شهادت رسیدند. این گروه یک سال فعالیت نمود و پس از آن به دلیل کارشکنی و تخریب برخی افراد مغرض از حضور در منطقه #آبادان منع گردید. در حالیکه در آزادسازی #حصر_آبادان در عملیات #ثامن_الائمه نقش موثری داشت. حاج قاسم صادقی پس از جنگ یادمان این گروه مجاهد را در همان منطقه بنا نمود.
برشی از این کتاب :
ما تازه فهمیدیم شاهرخ چی توی کلهاش داشته و برای چی آن حرفها را به اسیر زد و بعدش هم آزادش کرد. این شد که معروف شدیم به گروه #آدم_خوارها. این اسم را در حقیقت عراقیها روی ما گذاشتند. آدم خوارها حلقه اول اطرافیان شاهرخ بودند که هر بلایی سر عراقیها در میآوردند. یک ماژیک هم گیر آورده بودند و روی ماشینشان نوشته بودند گروه آدم خوارها. این اسم واقعاً به بچههای شاهرخ میخورد. وقتی عراقیها را میگرفتند. حسابی اذیتشان میکردند. روی کولشان سوار می شدند. اگر کسی را تسلیم میکرد، جریانش فرق داشت اما اگر آنها را در حال فرار دستگیر میکردند، همین طوری به عنوان اسیر جنگی تحویلش نمیدادند که. ازشان سواری میگرفتند یک در آهنی پیدا کرده بودند برای سواری گرفتن از اسیرها. شاهرخ مینشست روی این در آهنی و اسیرها را وادار میکردند که چهار طرف در را بگیرند و آن را بلند کنند و تا مسافتی او را ببرند؛ مثل تخت روان خودشان هم مسخره بازی در میآوردند و میخندیدند.
@shop_sarir
🔺️مکتب شهید سلیمانی در اندیشه نخبگان
✍ گردآورنده : داود عامری
📚 انتشارات نقش مهر
🌐خرید اینترنتی 👇
https://sarirpub.ir/product/مکتب-شهید-سلیمانی-در-اندیشه-نخبگان
@shop_sarir
🔺️جهاد تبیین
✍ گردآورنده : سعید صلح میرزایی
📚 انتشارات انقلاب اسلامی
🌐خرید اینترنتی 👇
https://sarirpub.ir/product/جهاد-تبیین
@shop_sarir