سیمای شهر کرکوند
بسم الله الرحمن الرحیم [وَقَضَيْنَا إِلَىٰ بَنِي إِسْرَائِيلَ فِي الْكِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأ
بسم الله الرحمن الرحیم
[وَقَضَيْنَا إِلَىٰ بَنِي إِسْرَائِيلَ فِي الْكِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبِيرًا]
🔹مستند داستانی
🔥 #قبیله_عصیان 🔥
✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی
#قسمت_چهلم
سه روضه خوان درجه یک، یعنی «زینب کبری» و «رباب» و «ام السلمه» در یک سال و به فاصله نزدیک از دنیا رفتند و همه بار ذکر مصایب و روشنگری به گردن بانو «ام البنین» افتاد.
ام البنین روضه را از خانه خارج کرد و مانند فاطمه زهرا چشم و حواس و قلب مردم را به طرف بقیع کشاند. او نیاز به اجازه نداشت و به صلاحدید و صلابت خودش چهار قبر در بقیع کَند و نام چهار پسرش را بالای هر کدام نوشت و شروع کرد از امام حسین خواندن و نوحه گرفتن.
مروان را که یادتان هست؟ همان که کفّ یهودی داشت و حتی امام حسین یک بار با او گلاویز شده بود. حتی مروان هم پشت دیوار بقیع میایستاد و مثل موج جمعیت، با نوحه و مرثیهام البنین گریه میکرد و اشک میریخت.
ببینید حالات و اشعار و حس و داغ و سوز ام البنین چطور بود که حتی یهودی زادهها اشک میریختند!
در لابلای حوادث سال 63 قمری، در مدینه یک پسر شهید، از آن جنس افرادی که مثلاً زیادی اهل رعایت و احتیاط هستند، با شنیدن سخنان امام سجاد و جملات و نوحههای ام البنین به خودش آمد و گفت: نکند حسین بن علی بر حق بوده و باید کمکش میکردیم اما کوتاهی کردیم!
نامش «عبدالله» فرزند «حنظله غَسیل الملائکه» بود. تحقیق کرد و وقتی به فسق و فجور یزید پی برد، لشکری چند هزار نفری از مدینه با او بیعت کردند و آهنگ مبارزه با بنی امیه سر داد.
او در ابتدای قیامش نزد امام سجاد رفت و هرچه کرد، نه تنها امام سجاد همراهی نکرد بلکه حضرت، خانه خودش را پناه اهل مدینه قرار داد و حتی به روایتی، چند روز دست همه بنی هاشم و یارانشان را گرفتند و به کوهها پناهنده شدند.
نام آن قیام، قیام حَرّه بود که به موجب آن، لشکر یزید به مدینه حمله کرد و سه شبانه روز، جان و مال و ناموس مسلمانان را بر لشکریانش مباح کرد. طی آن حمله و قتل عام و غارت مدینه، هشتاد نفر از صحابه رسول خدا و هفتصد نفر از حافظان قرآن شهید شدند و قیام عبدالله بن حنظه با شکست بزرگی مواجه شد.
وقتی بنی امیه بر مدینه مسلط شد و موضع بی طرف امام سجاد را دید، به دستور مستقیم یزید، از امام سجاد به احترام یاد شد و به منزل و بنی هاشم و باقی مانده خاندان پیامبر گزندی وارد نشد.
تا این که در ماه جمادی الثانی سال 64 قمری، بانو ام البنین در ظرف چند روز به بیماری سختی مبتلا شدند و به بستر افتادند. برخی از مورخان معتقدند که توسط یکی از زنان وابسته به دستگاه بنی امیه، یک شربت عسل در یکی از روزهای داغ بقیع به آن بانو تعارف کردند تا گلویی تازه کنند.
اما آن شربت زهرآگین بود و به محض این که آن کاسه را سر کشیدند، آثار بیماری و ابتلا در وجود مبارک آن بانو نمایان شد و مسموم شدند.
وقتی آن بانوی شیرزاد و شجاع در بستر افتاده بودند، از خود هیچ نمیگفتند و حتی در حالت احتضار هم از کربلا میگفت... مخصوصا صحنه روبرو شدن با زینب کبری در مدینه پس از واقعه کربلا از جلوی چشمش کنار نمیرفت...
غمِ دلِ امّ بنینه غمت
روضة بازه چهرة درهمت
خیلی عوض شدی عزیز دلم
منو حلال کن اگه نشناختمت
اشک غریبی توی چشمام نشست
مثل سر تو پشت من هم شکست
زینبِ من بیا بگو دروغه
این که میگن حرمله دستاتو بست
حقیقته انگاری خواب نبودم
ناراحتم پیش رباب نبودم
بدجوری آبرو ریزی کرده شمر
کاشکی من از بنی کلاب نبودم
آسمونم رو بی قمر کی دیده
پروانة بدون پر کی دیده
ام بنین بهم نگی حق داری
ام بنین بی پسر کی دیده؟!
سربریدن امید و احساسمو
تبر زدن ساقههای یاسمو
ادامه ... 👇