❁ ⃟ 💙 ⃟ ❁ ⃟ 💛 ⃟ ❁ ⃟ 💙 ⃟ ⃟ 💛 ⃟ ❁
💙 ⃟ ⃟✿سـلام امــام زمــانــم ✋
💙 ⃟ ⃟✿یـا صاحب الزمان ادرکنـی
💙 ⃟ ⃟✿کـدام جمعـه، دعـا
💛 ⃟ ⃟✿مستجاب خواهد شد⁉️
💙 ⃟ ⃟✿مسیـح عـاطفـه پــا
💛 ⃟ ⃟✿در رکاب خواهد شد ⁉️
💙 ⃟ ⃟✿کـدام جمعـه ز عطـر
💛 ⃟ ⃟✿بهشتـیِ گـل یــاس
💙 ⃟ ⃟✿بهـار، غـرق شمیـم
💛 ⃟ ⃟✿گلاب خواهد شد⁉️
💙 ⃟ ⃟✿کـدام جمعـــه شــــود
💛 ⃟ ⃟✿بخت عاشقان، "بیدار"⁉️
💙 ⃟ ⃟✿و چشـم فتنـهی عـالم
💛 ⃟ ⃟✿بـه خواب خواهد شـد ⁉️
💙 ⃟ ⃟✿کـدام جمعـه، خـدایـا !
💛 ⃟ ⃟✿ز فیض گـریـهی شوق
💙 ⃟ ⃟✿بهـار و بـاغ و چمن،
💛 ⃟ ⃟✿کامیـاب خواهد شـد⁉️
💙 ⃟ ⃟✿کـدام جمعـه بگــو
💛 ⃟ ⃟✿«یـا محـوّل الاحوال»!
💙 ⃟ ⃟✿در آسمـان و زمیـن،
💛 ⃟ ⃟✿انقلاب خواهد شـد⁉️
💙 ⃟ ⃟✿جمـالِ روشـن آن مـاهِ
💛 ⃟ ⃟✿پشتِ پــردهی غیــب
💙 ⃟ ⃟✿کـدام جمعـه، بـرون
💛 ⃟ ⃟✿از حجاب خواهد شد⁉️
💙 ⃟ ⃟✿کـدام جمعــه بـه خورشید
💛 ⃟ ⃟✿مــیخــــورد پیــــونــــــد⁉️
💙 ⃟ ⃟✿و بعـد از ایـن همه ابـر،
💛 ⃟ ⃟✿ آفتـاب خــواهــد شــد ⁉️
💙 ⃟ ⃟✿هـزار جمعـه دعـای
💛 ⃟ ⃟✿فـرح بـه لب داریـم
💙 ⃟ ⃟✿کـدام جمعـه، دعــا
💛 ⃟ ⃟✿مستجاب خواهد شد⁉️
💙 ⃟ ⃟✿اللّهُـمّ عَجّـلْ لِـوَلیّکَ الفَـرج
♔꯭⃮⃝⃮💙꯭⃝꯭⃮𝄠꯭
〓〓
فکر کنید بعد از جنگ ۱۲ روزه که هنوز کشور دنبال برنامههای چهلم شهدا و سایر کارها همانند ساختن خرابی منازل و مناطق آسیبدیده هست؛ وسط فعالشدن مکانیزم ماشه و آثار سوء اقتصادی که داره، ناتوانی شدید انرژی، کمبود و قطع برق و آب و تورم بالا و مشکلات شدید اقتصادی مردم که دیگه همه میبینند و میگن و منتظرند حل بشه ؛ دولت اومده لایحه اعطای گواهینامه رانندگی موتور به زنان رو داده مجلس.
یعنی فقط همین یه مشکل تو کشور حل نشده مونده؟ یا اولویتهای دولت با واقعیت کشور و زندگی مردم خیلی فاصله داره؟
530.5K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍دعای مردمه، پشت سرت((:
🗣خانوم حاجی
سیمای شهر کرکوند
بسم الله الرحمن الرحیم [وَقَضَيْنَا إِلَىٰ بَنِي إِسْرَائِيلَ فِي الْكِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأ
بسم الله الرحمن الرحیم
[وَقَضَيْنَا إِلَىٰ بَنِي إِسْرَائِيلَ فِي الْكِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبِيرًا]
🔹مستند داستانی
🔥 #قبیله_عصیان 🔥
✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی
#قسمت_بیست_و_چهارم
در ماه شعبان سال شصت هجری، یعنی حدوداً یک سال قبل از واقعه کربلا، امام حسین علیه السلام شرایط مدینه را مناسب برای ماندن ندیدند. مخصوصاً اینکه مروان موفق شده بود با عملیات روانی علیه امام حسین، مردم مدینه را نسبت به ایشان بدبین کنند. به طوری که مروان گفته بود که اگر امام بیعت نکند، لشکریان شام به طرف مدینه حرکت میکنند.
همین یک خبر، یا بهتر است بگویم «شایعه» سبب شده بود که علاوه بر حاکم مدینه، مردم دسته دسته نزد امام بروند و خواهش کنند که کوتاه بیایند تا قال قضیه کنده شود.
البته علاوه بر همه این ها مروان یک کار دیگر هم کرد و آن این بود که مکرر علیه اهل بیت سخنرانی میکرد و به نوعی تک تریبون دار حکومت سیاه بنی امیه در مدینه شده بود.
معمولاً مردم عوام و فاقد تحلیل، اخبار و معادلات ذهنی شان مطابق با تریبونهای رسمی تنظیم میکنند. لذا از طرف دیگر، مدینه جای ماندن نبود. از طرف دیگر، فضای مدینه را نمیشد بدون یک فرد قوی و رقیب مناسب رها کرد و فضا را به مروان سپرد و رفت.
به خاطر همین، امام تصمیم دقیق و دشواری گرفتند و یک شب که به نوعی لیله القدر اول حرکت سیاسی امام حسین در آن جریانات محسوب میشد، از سر شب با دو سه نفر صحبت مفصل داشتند.
نفر اول، ابالفضل العباس بود. به ایشان امر کردند که ظرف کمتر از سه چهار ساعت، همه یاران را جمع کن و بار سفر را ببند و آماده حرکت باش!
ابالفضل عباس به همه شاگردان خود در مرحله اول و سپس به نزدیکان و همفکران اباعبدالله پیام فوری برای حرکت و هجرت صادر کردند. در کمتر از دو ساعت این هماهنگی انجام شد و با رعایت همه جوانب حفاظتی تا قبل از رسیدن خبر به جاسوسان یهود و بنی امیه، این امر با مدیریت عالی ابالفضل عباس انجام شد.
دومین نفری که بنا به قولی، امام حسین با او دیدار کردند بانو ام البنین بود. در گوشهای خلوت از خانهام البنین، امام به ام البنین درباره وقت حرکت و رفتن از مدینه توضیح داده و توصیههای مهم را با ایشان مطرح کردند.
-مادر جان! سنگر مدینه نباید خالی باشه.
- چه امری دارید؟ چه کنم که خیال شما نسبت به مدینه آسوده باشه؟
- همین حضور و روشنگری شما گویای همه این هاست.
- روشنگری که کار مادرتون بود. ما کجا و مادرتون کجا؟
- شما هم شاگرد بیت الاحزان مادرم بودید. مگه نه؟
- چشم. اما من از «مروان» نمیگذرم. اگه تا الان ساکت بودیم چون ادب حکم میکرد که در حضور شما حرفی نزنیم و الا من یادم نرفته که پدر بزرگوارتون درباره این ولد یهودی چی گفت.
- یادم هست اما می خوام دوباره از زبان شما بشنوم.
- وقتی در جنگ جمل، مروان اسیر شد و شما و برادرتون شفاعتش کردید، مروان نزد مولایم امام علی آمد و خواست مثلاً بیعت بکند. اما امیرالمومنین دستش را کشید و فرمود «این دست، دست یهودی است. مرا به بیعت با او نیازی نیست»
- درسته. من آن لحظه در آنجا بودم.
- اصرار نمیکنم که با شما همسفر بشم. چون یقین دارم که حکمتی در این مسئله نهفته است.
- تو حق مادری و وفا و محبت رو به ما تمام کردی.
- انجام وظیفه کردم. خودم و همه پسرانم فدای شما.
ادامه ... 👇
پس از اینکه توصیههای لازم را به ام البنین کردند، به منزل برگشتند و مستقیم سراغ گنجهای در کنج اتاقشان رفتند. دو سه قطعه برداشتند و دوباره از خانه خارج شدند.
کمی آن طرف تر منزل اُمّ سَلَمه؛ همسر محترم رسول خدا بود. خانم بسیار با عظمت و خردمند که البته ابتدا همسر یکی از شهدای احد بود. قصد ازدواج مجدد نداشت و لذا به ابوبکر و عمر جواب منفی داد. اما وقتی رسول خدا از ایشان خواستگاری کردند، ادب خرج داد و با نهایت تواضع و اخلاص گفت: «من خصوصیاتی دارم که شاید به درد شما نخورم. من غیرتمند هستم و ممکن است شما را آزرده خاطر کند. به علاوه اینکه سن من بالا رفته و از جوانی من گذشته.»
پیامبر لبخند زدند و به او پاسخ دادند و در نهایت ام سلمه به ازدواج راضی شد. اینقدر ام سلمه نزد پیامبر محبوب بود که مراسم عقد حضرت زهرا سلام الله علیها در خانه او برقرار شد. همچنین آنقدر زن عاقل و جنگ شناس و دلیری بود که در پنج غزوه (جنگهایی که رسول خدا در آن حضور داشتند) حضور داشت که سه غزوه مربوط به حمله به یهود میباشد.
همچنین او در خیبر و حدیبیه حضور فعال داشت. حضوری از جنس مشاوره نظامی و جنگی! تا جایی که در حدیبیه به پیامبر گفت که «بدون توجه به دیگران، سر بتراشید و قربانی کنید.» پیامبر هم همین کار را انجام دادند.
اینقدر مورد اعتماد پیامبر بود که پیامبر قبل از شهادت، سه چیز را به او سپردند؛
یکی فهرستی از اهل بهشت و جهنم
دوم دست خطی برای امیرالمومنین
و سوم مقداری تربت کربلا!
ضمناً اینقدر این بانو شجاع و بیان نافذ و منطق بحران داشت که در ماجرای غصب فدک، آبروی خلیفه را برد و از فاطمه زهرا سلام الله علیها دفاع جانانه کرد. تا اینکه خلیفه دستور داد از آن سال به بعد، مُقرّری او را از بیت المال قطع کردند و حقوقی از بیت المال نمیگرفت.
ادامه دارد...
#قبیله_عصیان
#حدادپور_جهرمی
4.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
از عجایبی که فقط توی ایران میشه دید:
😂😂😂😂😂😂
سیمای شهر کرکوند
روایت دلدادگی قسمت۱۲۹🎬: سهراب نزدیک آن مرد شد ، مردی که غرق در عبادت بود و چفیه ای بر سر کشیده بود
روایت دلدادگی
قسمت ۱۳۰🎬:
کاروان زائران کربلا بیش از یک ماه بود از بیرجند حرکت کرده بودند، بیش از یک ماه از آغاز سفر می گذشت و فرنگیس همراه عبدالله و ننه صغری ،زائر مزار شریف شهید کربلا شده بود ، درست است گه گاهی سایه هایی از گذشته در ذهنش جلو می آمد ، اما در حد سایه ای مبهم بود و او هنوز به واقعیت و حقیقت وجودی خودش واقف نشده بود.
ننه صغری هر روز بیشتر از قبل دلبستهٔ این دخترک زیبا می شد.
او حالا کاملا می فهمید که این دخترک با دخترش جمیله تفاوت های زیادی دارد.
این دخترک زیبا ، خالی روی گونه داشت که جمیله نداشت ، اوسواد خواندن و نوشتن داشت و وقتی برای اولین بار قران به دست گرفت و مشغول تلاوت ان شد ، چشمان ننه صغری و عبدالله از تعجب بیرون زده بود و ننه صغری خوب می دانست که جمیله از قران فقط سوره حمد و توحید را بلد بود که در نمازش می خواند و وقتی قرآن به دست می گرفت ، تلاوتش را نمی دانست و فقط بوسیدن آن را بلد بود و هزاران تفاوت دیگر که هر چه زمان می گذشت ، خود را بیشتر و بیشتر نشان می داد.
دیشب وقت نماز مغرب ، سرکاروان تمام زوار را دور هم جمع کرده بود وگفته بود که رسم و راه این کاروان ، به این طریق است که ابتدا به نجف اشرف و حرم مطهر مولا علی علیه السلام ، مشرف می شوند و ده روز در آنجا اقامت دارند و پس از آن راهی کربلا می شوند و حالا کاروان قصه ما تا رسیدن به نجف راهی نداشتند ...
فرنگیس سوار بر الاغ به دوردست ها خیره شده بود که ناگهان از پشت سرشان گرد و خاکی بر هوا شد و صدای سم اسبهایی که بی مهابا می تاختند به گوش کاروانیان رسید.
سر کاروان هراسان خود را به انتهای کاروان رسانید و زیر لب زمزمه کرد: لعنت بر دل سیاه شیطان...گمانم به کمین راهزنان گرفتار شدیم...
ادامه دارد...
📝به قلم :ط_حسینی
🌨💦🌨💦🌨💦🌨💦
11.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
🕋حداقل معشوق خوبی باش...❤️
#دکتر_سعید_عزیزی