...فقط نصف دینار
🔸سید محمد بن حسین موسوی معروف به شریف رضی، این عالم گردآورنده سخنان و خطبه های حضرت علی (سلام الله علیه)در کتاب بی نظیرش نهج البلاغه» است. این سید شریف طوری بود که از هیچ شخصی هدیه و یا کمک مالی و یا حتی پاداشی که در ازای کار و کوشش او در راه خدمت به اسلام و علم به او تقدیم می کردند. نمی پذیرفت.
.
🔸پادشاهان آل بویه با راهکارهای زیادی سعی بر این داشتند که از بخشش هایشان به او چیزی بگیرد و قبول کند ولی او تلاششان را بی نتیجه گذاشت.
.
🔸یک بار یکی از وزرا ملقب به «فخرالملک» و کنیه اش «ابوغالب» فرصت را مغتنم شمرد تا پولی را به منظور هدیه برای تولد یکی از پسران سید بفرستد. پس هدیه را برایش فرستاد و نامه ای هم با آن بود:«از عادات دوستان در مناسبت های اینچنین این است که پولی به زن قابله بدهند.» خواهشمندم که آن را بپذیرید.
.
🔸وسید شریف رضی کاری نکرد جز اینکه آن را پس فرستاد و نامه ای همراه آن نوشت که:«از عادات ما نیست که زن غریبه ای بر احوالات خانواده مان آگاه شود و زنانمان خود وظیفه به دنیا آوردن را ادا می کنند و نه پاداشی می گیرند و نه هدیه ای.»
.
🔸پس دوباره آن وزیر هدیه را که شامل هزار دینار،که پول زیادی در آن موقع به حساب می آمد فرستاد و گفت: این هدیه ای برای تازه دنیا آمده است و کاری به شما ندارد. پس شریف رضی آن را باز فرستاد و به فرستنده گفت:
همانا فرزندان مان هم از کسی چیزی نمی پذیرند و بار دیگر وزیر آن را فرستاد و گفت: «بین شاگردان طلبه ات که به کلاس درست می آیند توزیع کن»، پس سید رضی آنرا جلوی شاگردانش باز کرد و گفت: هر کسی که احتیاج دارد برخیزد و بگیرد.
.
🔸پس یک نفر از میان آن طلبه ها برخاست و فقط نصف دینار برداشت. سید رضی از او و پرسید:چرا همه اینها را بر نمی داری؟ آن شاگرد گفت: دیروز روغن چراغ اتاق ام تمام شد و من به خزانه داری شما آمدم تا کمی روغن بردارم ولی درب قفل بود.و من هم کلید نداشتم.
.
🔸به بقالی رفتم و به نسیه کمی روغن برای چراغم گرفتم و حالا این نصف دینار را برای بستن بدهی می خواهم و نه بیشتر. در نهایت، عاقبت هدیه این بود که برای دفعه سوم به آن وزیر برگشت و فقط نصف دینار از آن برداشته شده بود.
.
🔸بعداز این قضیه سید شریف رضی برای هر کدام از شاگردانش یک کلید ساخت تا هرگاه که بخواهند و احتیاج داشته باشند از بیت المال برداشت کنند و عجیب آنست که شاگردانش جز برای حاجت های ضروری شان چیزی برنمی داشتند.
کانال سیره علما @sireolama
🔸آیت الله بهجت: ای کاش می نشستیم و درباره ی این که حضرت غائب -عليه السلام- چه وقت ظهور می کند، با هم گفت و گو می کردیم، تا حداقل از منتظرين فرج باشیم.
منبع: در محضر بهجت(ره) ج۲ ص۱۸۸
@sireolama
...ناراحت نیستند!
🔸آیت الله بهجت: هر دقیقه ای که میگذرد جایگزین و عوض ندارد، از دست رفته و گذشته است و دیگر برنمیگردد. ای کاش اگر خانه و درِ خانه را نمیدانیم، کوچه را می دانستیم.
.
🔸حاج محمد على فشندی -رحمه الله - هنگام تشرف به محضر حضرت صاحب - عجل الله تعالی فرجه الشریف. عرض می کند: مردم دعای توسل می خوانند و در انتظار شما هستند و شما را می خواهند، و دوستان شما ناراحتند. حضرت می فرماید: دوستان ما ناراحت نیستند!
.
🔸ای کاش می نشستیم و درباره ی این که حضرت غائب -عليه السلام- چه وقت ظهور می کند، با هم گفت و گو می کردیم، تا حداقل از منتظرين فرج باشیم. اشخاصی را می خواهند که تنها برای آن حضرت باشند. کسانی منتظر فرج هستند که برای خدا و در راه خدا منتظر آن حضرت باشند، نه برای برآوردن حاجات شخصی خود. چرا ما حداقل مانند نصاری که در مواقع تحير با انجیل ارتباط دارند، با آن حضرت ارتباط برقرار نمی کنیم؟!
منبع: در محضر بهجت(ره) ج۲ ص۱۸۸
کانال سیره علما @sireolama
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸آیت الله میرزا احمد سیبویه(ره)
دعا کن کربلا بمیرم
@sireolama
سیره علما
🔸تصویر رنگی شده علامه امینی رضوان الله تعالی علیه @sireolama
...علامه امینی در مدرسه نواب
🔸علامه امینی كه به مشهد مشرف شدند، از ایشان برای منبر رفتن در مدرسه نواب دعوت كردند. قرار شد كه آن پژوهشگر بزرگ اهل بیت سلام الله علیهم، ده روز برای خواص و عوام سخنرانی كند.
.
🔸پیدا بود كه چنین مجلسی در نوع خود، مجلسی بی نظیر خواهد بود. جمعیت آن قدر زیاد بود كه بالا خیابان تا چهارراه نادری بسته شده بود. در آن ساعت ها، از دو طر ف خیابان نادری، هیچ اتومبیلی تردد نداشت.
.
🔸مردم نه تنها محوطه مدرسه نواب را پر كرده بودند، بلکه در پیاده روها و خیابان نشسته و یا ایستاده بودند.
.
علما و فضلا و حتی مراجع تقلید آن وقت خراسان پای منبر علامه امینی آمده بودند.
.
🔸تا آن جا كه به یادم مانده است، غیر از آیت الله میلانی، آیت الله میرزا احمد كفایی آقازاده آخوند ملامحمدكاظم خراسانی و آیت الله فقیه سبزواری و آیت الله آقا شیخ كاظم دامغانی در آن مجلس حضور داشتند.
.
علامه كه منبر رفتند، خطاب به حضار مجلس شکوهمند آن روز خراسان چنین فرمودند:
.
🔸من برای كار تألیف و تحقیق پیرامون مسأله غدیر، به هندوستان سفر كردم و چهار سال در آن سرزمین رحل اقامت افکندم. گمان نمی كنم كتابخانه ای در شهرهای هند باشد كه من برای جست وجوی علمی ام بدان جا نرفته باشم. عشق و جدیت در عرصه غدیرشناسی، سبب شده بود كه چندان فرصتی برای خوابیدن نداشته باشم. در شبانه روز، شاید یکی دو ساعت مجال خوابیدن داشتم.
.
🔸همان ساعت های اندك هم، به گونه ای نبود كه بتوان آن را خواب كامل به حساب آورد، زیرا یکسر در حال خواب و بیدار بودم و ذهنم مشغول كار گسترده ای بود كه می باید چند گروه، آن را به انجام می رسانیدند.
.
🔸بعد از چهارسال اقامت در شهرهای مختلف هند، به دهلی نو آمدم و بلیت هواپیما تهیه كردم تا به ایران بازگردم. آن روز پرواز ما دو سه ساعت تأخیر داشت.
.
🔸آن روز، حضرت آیت الله میلانی پای منبر نشسته بودند؛ طوری كه علامه امینی و ایشان، چهره به چهره یکدیگر بودند. مرحوم علامه كه از تأخیر در پرواز به ایران، سخن می گفت، ناگهان حضار را به وادی دیگری برد كه تصور آن را نداشتند.
.
🔸علامه امینی، رو به آیت الله میلانی كرد و با همان لهجه تركی اش فرمود:حضرت آیت الله میلانی! آن روز پیش خود گفتم؛ حالا كه خبری از هواپیما نیست، دو سه ساعت بخوابم تا كمبود خوابم را جبران كنم؛ همین كه خوابم برد،در عالم رؤیا چیزی دیدم كه تا حالا هرگز آن را مشاهده نکرده بودم.
.
🔸واقعه دیدم! واقعه قیامت را لب های مردم كه همه جای صحرای محشر را پر كرده اند، از تشنگی خشکیده است. كاش تشنه بودند، همه سرگردان بودند و سرها و چشم ها به این سو و آن سو چرخانیده می شدند. حالا تشنگی وسرگردانی دیگران به من سرایت كرده بود. در آن گرمای جانکاه تشنگی چنان بر من غالب شد كه طاقتم تمام شد.
.
🔸من كه حال در میان مردم بودم، همراه آنها به هر سو روان می شدم تا به آب دست پیدا كنم. به هر سمت كه شتابان می رفتیم، جز سراب نبود و در حالی كه تشنگی بیشتر آزارمان می داد، سر جای خودمان بازمی گشتیم و حیران و نگران می ماندیم. آن ساعت، اضطراب، خرد و كلان خلق را در برگرفته بود. ناگهان سرابی و دیوار بلندی نمایان شد. مردم آن جا را دیده بودند كه خیره شده بودند. آن ها ناگاه به آن سمت هجوم بردند؛ طوری كه مرا همراه خودشان بردند.
.
🔸پیش خودم گفتم: حتماً این جا آب پیدا می شود. برگ سبز علامت آب است نه علامت سراب.
.
🔸حالا می توانم نزدیکتر بروم و تشنگی ام را برطرف كنم. قدم به قدم جلو رفتم تا این كه به جایی نزدیك شدم كه دروازه بسیار بزرگی آشکار شد. وقتی نمای آن دیوار بلند و دروازه بسیار بزرگ را دیدم، یاد بناهای تاریخی افتادم كه در جاده ها برای كاروان ها و مسافر ساخته اند. درست، وسط آن در بزرگ، مثل درهای بزرگ تیمچه های قدیمی، درب كوتاهی بود كه انگار برای رفت و آمد مردم قرار داده بودند.
.
🔸دو سوی آن در كوچك، دو نگهبان بودند كه به هر كس اجازه وارد شدن به آن محوطه بسیار بزرگ را نمی دادند. حالا جمعیت برای رسیدن به آن، سخت هجوم آوردند و می خواهند از آن جا، یکی یکی داخل بروند و سیراب شوند. تا خواستم به جلو قدم بردارم، نگهبانی دست راست خودش را طرف سینه ام آورد و گفت: جلو نیا آقا شیخ! من كه نومید شده بودم، اصرار و التماس نکردم و سر جای خودم برگشتم ناگهان، نگهبان دیگر مرا با نام صدا كرد و با لحنی محترمانه گفت:
.
آقا شیخ عبدالحسین امینی! ای صاحب الغدیر!
.
🔸تشریف بیاورید كه بی بی رخصت ورود دادند. تعجب كردم و پیش خودم گفتم؛ مگر این جا كجاست؟
.
🔸بعد رو به آن نگهبان كردم و گفتم: آقا ! بی بی كه از ایشان اسم بردید، كیست؟ اصلاً این جا كه مردم هجوم آوردند، كجا هست؟ نگهبان لبخند زد و به من خیره شد و گفت: شما كه این همه از علی و زهرا سخن گفته اید، بی بی را نمی شناسی آقا شیخ عبدالحسین!.. @sireolama
سیره علما
...علامه امینی در مدرسه نواب 🔸علامه امینی كه به مشهد مشرف شدند، از ایشان برای منبر رفتن در مدرسه نو
.
🔸چطور نمی دانی كه این مکان، چه مکانی است؟ این جا، جایی است كه در آن حوض كوثر است آقای امینی! همان حوضی كه درقرآن و احادیث اهل بیت خوانده ای و در كتاب خودت آورده ای! بی بی زهرای اطهر اكنون سر حوض نشسته اند، تا عاشقان حق را در صحرای قیامت از آب حوض كوثر سیراب كنند.
.
🔸نامحرمان را به این آب گوارای ارزنده راهی نیست!
.
🔸بی بی كه از آمدن شما باخبر شدند، رخصت ورود دادند. تشریف بیاورید آقا شیخ عبدالحسین! فرزند روحانی من!
.
🔸علامه امینی كه به این جای داستان حوض كوثر در صحرای محشر رسیدند، رو به حضرت آیت الله میلانی كردند و گفتند:
.
🔸حضرت آیت الله میلانی! همین كه یك پای خودم را آن طرف در گذاشتم، نسیم خوش و خنکی وزید كه تا آن لحظه، مشام من، چنین نسیمی را حس نکرده بود! بعد آرام آرام به سوی حوض كوثر جلو رفتم. وقتی نزدیك آن رسیدم، بی بی را دیدم كه تمام قد بلند شدند و با لحن مهربانانه ای فرمودند:
.
🔸فرزند روحانی من! بیا! جلوتر بیا!
شوق زده شده بودم! از این كه حضرت زهرا از من با عنوان فرزند روحانی من تعبیر كرده بودند، از خرسندی در پوستم نمی گنجیدم.
.
🔸ناگهان، صدای گریه و ناله مردم در مدرسه نواب بلند شد، مجلس خطابه، مجلس دیگری شد. علامه امینی كه هنوز بالای منبر نشسته بود.، غش كرد. حدود یك ربع ساعت، صدای هق هق گریه جمعیت به گوش میرسید. انگار، علامه امینی حضار را همراه خودش به صحرای محشر و وادی حوض كوثر برده است.
.
🔸مرحوم آیت الله میلانی، كه عمامه خودش را از سر برداشته بود، مثل مردم گریان و نالان بود. شانه های آقا می لرزید.
.
🔸صدای علامه امینی بلند شد:
خوشا به حال شما! خوشا به سعادت شما! حضرت آیت الله میلانی! قدر خودتان را بدانید و می دانم كه قدر خودتان را می دانید. تکرارها و تأكیدهای علامه امینی قابل تأمل بود. @sireolama
...مؤذّن مسجد گوهرشاد
🔸آیت الله العظمی سید حسین فقیه سبزواری(ره) مبنایش، پیوسته بر جذب بود و نه دفع و نه بی تفاوتی ؛ و در راه نیل به این مقصد و مقصود ، با دقت ، از قدرت استنباط و اجتهاد خود ؛ و بر اساس اجازات اجتهاد که از مرحوم آیة الله سید ابوالحسن اصفهانی ، مرحوم آیة الله میرزای نایینی ، مرحوم آیة الله آقا ضیاء عراقی و مرحوم آیة الله حاج شیخ عبدالکریم حایری داشت ، مشکلات شرعی مردم را به استناد آیه شریفه لا یکلّف الله نفساً اِلّا وُسعَها ؛ ضمن رعایت تمام مرزهای فقهی و حدود و ثغور الهی با اجتهاد خویش، حل می کرد.
.
🔸مطلوب مرحوم فقیه سبزواری، رعایت حال ضعیف ترین افراد بود و در امور مستحبّ، به حداقل ها، بسنده می کرد و به همین دلیل، سریع ترین نماز جماعت در مجموعه بیوتات رضوی و مسجد گوهرشاد، نماز جماعت مرحوم فقیه سبزواری بود که خاطرم هست هنوز مرحوم " آقاتی "، مؤذّن مسجد گوهرشاد، اذان را تمام نکرده بود که نماز جماعت مغرب و عشای مرحوم فقیه سبزواری، تمام شده بود.
.
🔸باورش این بود که نباید به عنوان مجتهد و مرجع و امام جماعت، مردم را معطّل کنم. همینقدر که به فیض اقامه جماعت نائل شدند، کافی ست و پس از نماز، مأمومین، به میل و نظر خود، تعقیبات را تا هرزمان که می خواهند بجا آورند.
.
🔸شاید کسانی باشند که هم مایلند در جوار مضجع شریف حضرت ثامن الحجج علیه السلام ، به جماعت ، نمازشان را اقامه کنند ؛ و هم ، از انجام سایر امور ضروری خود بازنمانند.
با تشکر از آقای سید محمد فقیه سبزواری
کانال سیره علما @sireolama
سیره علما
⚫انا لله و انا الیه راجعون آیت الله حبیب الله مهمان نواز، نماینده مردم خراسان شمالی در مجلس خبرگان
...باغ انگور
🔸آيت الله مهمان نواز: پدرم گاهي در دوران كودكي اين جانب به من مي گفت تو را براي تحصيل علم به قم خواهم فرستاد كه در زمان حيات ايشان آن توفيق حاصل نشد ولي پس از فوت ايشان برادرم مرا كه هنوز به بلوغ شرعي نرسيده بودم به حوزه علميه نيشابور كه تازه داير شده بود برد و توفيق اشتغال به تحصيل حاصل گشت.
.
🔸مادرم هاجر خانه دار بود و به پدرم در امور كشاورزي كمك مي كرد و باغ انگور كوچكي داشت كه از ميوه هاي اين باغ مكرر سبدي را پر از انگور مي كرد و براي آنان كه در روستا باغ نداشتند، مي فرستاد.
.
🔸آيت الله حبيب الله مهمان نواز در مورد تحصيلات ابتدايي خود مي گويد: قبل از رسیدن به حد بلوغ شرعی خواندن و نوشتن را در مکتب روستا از ملایی که پدرم به روستا آورده بود آموختم.
.
🔸آن زمان مدرسه دولتی در روستاها نبود و بسیاری از مردم از نعمت سواد بی بهره بودند. من علاقه شدیدی به تحصیل علوم دینی داشتم ولی هیچ گونه زمینه مساعدی برای تحصیل در شهرستان نیشابور نبود تا اینکه مرحوم حاج شیخ محمد حسین از نجف اشرف به نیشابور آمد و مدرسه گلشن را که در زمان شاه در اختیار آموزش و پرورش بود احیاء کرد و من از اولین کسانی بودم که به آن مدرسه رفتم.
.
🔸آيت الله مهمان نواز با بيان اين كه مردم بر اثر تبلیغات سوئی که در نظام حاکم علیه روحانیت انجام شده بود ذهنیات بدی داشتند که من خاطره بسیار تلخی از آن زمان دارم، مي افزايد: روزی که برادرم مرا از روستا به شهر نیشابور برای اشتغال به تحصیل برد یکی از کسبه شهر به برادرم گفت شما این بچه را آورده اید درس گدایی بخواند؟ من که با قلبی سرشار از عشق به تحصیل علوم دینی آمده بودم بی نهایت رنجیده شدم و تاکنون نیز اثر آن تاثر باقی است.
.
🔸در دروس خارج و فقه و اصول در حوزه مشهد از محضر مرحوم آیت الله میلانی که از مراجع عظام آن زمان بودند و نیز آیت الله حاج میرزا جواد تهرانی و حاج آقای مروارید فیض بردم.
.
🔸آيت الله مهمان نواز اظهار مي كند: در تالیف کتاب"عارف و صوفی چه می گویند؟" که از تالیفات سودمند استاد مرحوم میرزا جواد تهراني به شمار مي رود، در جمع آوری مطالب با معظم له همکاری نمودم و از محضر پرفیض فقیه وارسته و عالم عارف مرحوم حاج مجتبی قزوینی هم بی بهره نبودم.
کانال سیره علما @sireolama
...دیگ سفید
🔸آیت الله ضیاء آبادی فرمودند: در حالات مرحوم شیخ جعفر شوشتری نقل شده است: در شوشتر رسم بوده که ایام عید نوروز که مردم به تنظیف خانهها و تعمیر و نوسازی وسایل زندگی میپرداختند، مسگرها که کارشان اصلاح ظرفهای فرسوده بود در کوچهها میگشتند و صدا میزدند: دیگ سفید میکنیم، دیگ سفید میکنیم.
.
🔸مقصودشان این بود دیگهایی را که در طول سال در خانهها کار کرده و سیاه شده است بگیرند و سفید کنند. در آن ایام مرحوم شیخ جعفر روزی در میان جمعیت عظیمی منبر رفت، تا روی منبر نشست بعد از حمد و ثناء و صلوات فرمود:«ایها الناس! قدراً نُبیّض، قدراً نبیض؛ ای مردم، ما دیگ سفید میکنیم، دیگ سفید میکنیم».
.
🔸مقصودش این بود دیگ دلها بر اثر نافرمانیها و بدعملیها سیاه شده است، آیا وقت آن نرسیده که این دلهای سیاه را سفید کنیم؟ مردم، شما که دیگهای آشتان را در این ایام سفید میکنید، آیا دیگهای جانتان نیاز به سفید کردن ندارد؟نقل شده است این حرف چنان دگرگونی و انقلاب در دلهای شنوندگان ایجاد کرد که مجلس یک تکان خورد و صدای ناله و شیون از مجلسیان برخاست!
.
🔸یکی از سخنرانی های وی در مشهد که حدود یک قرن پیش انجام شده است، این گونه است:«خانه ای که نمی دانید سه روز یا سی سال در او سکنی دارید، در پی آبادی و تعمیر او می باشید! آیا خانه آخرت که خانه دائمی شماست، هیچ در خیال تعمیر او هستید؟ منتظر هستید تا فرّاش خدا بیاید و شما را به خواری بکشد و ببرد.
.
🔸بعد از ورود به آن خانه، گذشته از آن که اثاث البیت ندارید، چه زحمات و چه مشقّات در پیش رو دارید! «ما غرّک بربک الکریم». خداوند عالم برای شما کریم است و برای اشخاصی که شما ظلم بر آنها می نمایید، کریم نیست.
.
🔸مَثل شما، مَثل رقاص مصر است که از صبح تا شام، در کوچه و بازار رقص می نمود؛ برای دانگی چند و شب از کسالت روز، نماز نمی نمود که کسلم. خوب، عبادتی نکردید، نکردید؛ این قدر تجرّی در معاصی تا چند و تا کی بی باکی؟ عبادت امیرالمؤمنین و سیدالساجدین علیهماالسلام را ملاحظه نمایید و دعاهای صحیفه سجادیه و دیگر از دعاهای آن بزرگواران را بخوانید و بدانید اگر خیال ماندن در دنیا دارید که کهولت و کِبَر سن، خوب چیزی نیست و اگر خیال رفتن دارید، خیال رفتن بنمایید. در نصیحت شما، مُردن شما کفایت است. جایی که در کفن حضرت سلمان فارسی نوشته شود:
من که رو بر درگه صاحب نعیم آورده ام
نی رهاوردی و نی قلبی سلیم آورده ام
چون نشاید بُرد بر خوان کریمان توشه ای
من تهی از توشه، رو بر آن کریم آورده ام
.
🔸زاد ما به کنار؛ با بار سنگین معاصی در گذر ایام، چه خاک بر سر خود کنیم؟ در این دنیای دَنی که چهل سال عمرش، آنی است، مرگ یک باره فرا می رسد و قبر، صندوقچه کردار انسان است».
.
🔸همچنین نقل کرده اند که:در جریان سفر مرحوم شوشتری به ایران، هنگامی که ایشان وارد تهران گردید، انبوه مردم از جمله سفیر کشور روسیه به ملاقات ایشان رفتند.مردم تقاضای موعظه کردند و مرحوم شوشتری بنا به اصرار مردم، سرش را بلند کرد و فرمود: مردم! آگاه باشید که خدا در همه جا حاضر است و به نهفته سینهها داناست؛ «اِنَّهُ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ.» این فراز تکان دهنده و کوتاه، اثری عمیق در مردم نهاد؛ به گونهای که اشکها روان شد و قلبها تپید و مردم دگرگون شدند.» سفیر روسیه در نامهای به امپراطوری روس در این مورد نوشت:«تا هنگامی که این قشر روحانیون راستین مذهبی، در میان مردم باشند و مردم از آنان پیروی کنند، سیاست ما کاری از پیش نمیبرد؛ چرا که وقتی یک جمله شوشتری در یک مجلس عظیم، این گونه دگرگونی ایجاد میکند، روشن است که دستورات و فتواهای آنان چه خواهد کرد.»
کانال سیره علما @sireolama
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻در دوره رضاخان جنگی نشد،
اما سه منطقه از ایران جدا شد.
.
۱- ارتفاعات آرارات به ترکیه داده شد.
۲- دشت ناامید به افغانستان داده شد.
۳- اروند رود به عراق داده شد.
@sireolama
@ruzirouzgari
سیره علما
🔸میرزا ابوالقاسم گیلانی معروف به میرزای قمی و صاحب قوانین از مشهورترین فقها قرن دوازدهم هجری قمری اس
...رهسپار قم
🔸آیت الله العظمی میرزای قمی بعد از فراغت از تحصیل به یکی از روستاهای چاپلق تشریف برد و مدتی در آنجا بود؛ اهالی آن روستا، قدر ایشان را ندانستند؛ ملای آن قریه در مقام تحقیر میرزا برآمد تا روزی در مجمعی که میرزا را هم به آن مجمع دعوت کرده بودند.
.
🔸به اهالی گفت به میرزا بگویید، ماری بنویسد، اهالی به میرزا تکلیف کردند، میرزا نوشت «مار» (میم و الف و راء) سپس ملای ده، شکل مار را کشید و به اهل قريه نشان داد و گفت: شما ببینید، مار این است یا آن که میرزا نوشته، اهالی همگی گفتند، مار این است که شما نوشته اید، میرزا شخصی بی سواد است، میرزا خیلی متأثر شد.
.
🔸تا آنکه توهین اهالی به جایی رسید که دو نفر آمدند خدمتش گفتند: ما با یکدیگر مرافعه داریم، من به این میگویم از تو حدث صادر شد، او به من می گوید از تو، میرزا چون این توهین را دید، گریه اش گرفت و دست به دعا بلند کرد و عرض کرد: «خداوندا! بیش از این ذلت مرا مخواه، که طاقت آن را ندارم» این بود که از آن قریه بیرون آمد و رهسپار قم شد.
کانال سیره علما @sireolama
...در محراب
🔸خدا رحمت کند حضرت آیت الله العظمی حاج سید احمد خوانساری» را، آن مرحوم در مدت بیست و پنج سال که در مسجد «حاج سید عزیزالله» تهران اقامه جماعت میکرد.
.
🔸هر وقت در محراب دست شان را بلند میکرد که تكبيرة الإحرام بگوید، دستش را کنار گوشش می برد و اول می گفت: السلام علیک یا ابا عبد الله!» بعد تكبيرة الإحرام می گفت.
.
🔸یکی از دوستان که کمی رویش از من بازتر بود روزی کنار محراب از ایشان پرسید:
آقا! قبل از تكبيرة الإحرام، سلام بر ابی عبدالله(سلام الله علیه) وارد شده است؟
.
🔸فرمودند: «این عمامه، این محراب، این منبر، این مسجد، این مرجعیت، این قم... همه و همه با حسین (سلام الله علیه) است که سرپا شده است، پس دیگر «وارد شده» یعنی چه؟»
منبع: کتاب صاحب نفس قدسیه
تالیف: عبدالحسن بزرگمهرنیا
کانال سیره علما @sireolama
...من رساله نمیفرستم
🔸آیت الله العظمي بروجردي در زمان زعامت و مرجعيت آیت الله العظمي سيد ابوالحسن اصفهاني در بروجرد به سر مي بردند. در بين نماز آیت الله بروجردي، مكبر به نمازگزاران در مسجد گفت: براي سلامتي مرجع تقليد شيعيان آیت الله العظمي بروجردي صلوات بفرستين. آیت الله بروجردي فرمودند: رها كنيد حسين بروجردي را. دست از حسين بروجردي برداريد. الان مرجعيت و زعامت با اقاي سيد ابوالحسن اصفهاني است.
.
🔸حضرت آیتالله شبیری زنجانی "مدظله"
آقای بروجردی خیلی به حدود شرعی و حفظ مصالح روحانیت مقیّد بود. از تبریز برای ایشان استفتائی فرستاده شد درباره آسید ابوالحسن اصفهانی که تقلید از ایشان در نظر ما اشکال دارد!
.
🔸چون سنّ آسید ابوالحسن بالا رفته و حافظهاش تحلیل رفته است و از نظر علمی رو به افول هستند و اصحابش کارهایی انجام میدهند که مورد اشکال است.
.
🔸از آقای بروجردی درخواست کرده بودند که رسالهاش را برای تبریز بفرستند تا آنجا از وی تقلید کنند. .
🔸آقای بروجردی در جواب نامه نوشته بود که این حرفها وسواس شیطانی است و تا قطعی نباشد که مرجعی حافظهاش را از دست داده است، شرعا عدول کردن از او جایز نیست!
.
🔸و در خصوص اشکال در بعد عملی، ما باید کار افراد عادی را حمل به صحّت کنیم، تا چه رسد به افرادی مثل ایشان که الان عَلَم اسلام به دست ایشان است و من رساله نمیفرستم.
.
🔸مطلب را تا اینجا آسید مصطفی خوانساری نقل میکرد، ولی آقای منتظری میگفت همین سؤال و جواب را برای آسید ابوالحسن میبرند.
.
🔸معلوم میشود که این استفتا، امتحان و توطئه بوده که میانه آقای بروجردی و آسید ابوالحسن را به هم بزنند و آقای بروجردی هم از ماجرا اطّلاعی نداشت و روی میزان شرع و عقل به استفتا جواب داده بود.
🔸ایشان خیلی مقیّد بود که حیثیّت اسلام حفظ گردد و مرجعی مثل آسید ابوالحسن تضعیف نشود.
با تشکر از کانال @hojre_feghahat
.
کانال سیره علما @sireolama
🔸تصویر علامه آیت الله شیخ ابراهیم کلباسی رضوان الله تعالی علیه
@Varesoon
@sireolama
...چند ضربه عصا
🔸شخصی نزد مرحوم آیت الله حاج شیخ ابراهیم کلباسی آمد و از آخوندی که در ده آنها آمده بود، تعریف زیادی کرد و گفت: او چنان توجه مردم را به خود جلب کرده که همه ی اقشار او را دوست دارند. .
🔸مرحوم کلباسی وقتی این تعریف را درباره ی آن مبلغ شنید، امر فرمود تا او را احضار کردند. وقتی حاضر شد مرحوم کلباسی با عصای خویش چند ضربه به او زد.
.
🔸و فرمود: ای مردک! معلوم می شود که تو در آن روستا هیچ تبلیغ دین نمیکنی و احکام شرع را به مردم نمی رسانی و همه ی عمر خود را صرف جلب توجه مردم به سوی خود میکنی و با چاپلوسی و تملق، همه ی مردم را از خودت راضی نگاه می داری و اگر تبلیغ دین میکردی، چون کلام حق تلخ است و اجرای قوانین حق بر خلاف میل مردم است، قهرأ بعضی ها از تو ناراضی میشدند چنانچه اکثر مردم از اولیای خدا ناراضی بودند و آنها را به سخت ترین بلاها مبتلا می کردند.
.
🔸پس تو علاوه بر این که حق را اجرا نکرده ای، چاپلوسی مردم را هم کرده ای و بر اثر این دو عمل زشت، باید تعزیر و تأدیب شوی..
مرحوم کلباسی دوباره چند ضربه عصا بر آن شیخ زد و او را از تبلیغ دین و لباس روحانیت منع کرد و فرمود: هرگز مثل شما مردم چاپلوس، اهلیت تبلیغ دین را ندارند، وجود شما در لباس روحانیت، موجب هتک حرمت این مقام شامخ و اهانت به روحانیت است!
کانال سیره علما @sireolama