eitaa logo
"پاتوق کتاب آسمان"
491 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
119 ویدیو
7 فایل
🔹معرفی‌و‌عرضه‌آثار‌برجسته‌ترین‌نویسندگان‌و‌متفکرین‌ایران‌و‌جهان 🔸تازه‌های‌نشر 🔹چاپارکتاب/ ارسال‌به‌سراسرایران https://zil.ink/asemanbook ادمین: @aseman_book آدرس: خ‌مسجد‌سید خ‌ظهیرالاسلام‌کوچه‌ش۳ بن‌بست‌اول سمت‌راست "سرای‌هنر‌و‌اندیشه" تلفن:09901183565
مشاهده در ایتا
دانلود
. سیدارتها با خود گفت: «وای که هرگز آدمی را ندیده‌ام که این گونه نگاه کند و لبخند بزند و چنین آرام بنشیند و بخرامد. به راستی که چه بسیار آرزو داشتم بتوانم چنین نگاه کنم و لبخند بزنم و بنشینم و راه بروم، چنین آزاد از هر قید و با عزت و پوشیده و در عین حال گشاده و این گونه کودکانه و البته همه راز... به راستی فقط کسی چنین نگاه می‌کند و می‌خرامد که به درونی ترین حصن وجود خود دست یافته باشد. به راستی کـه مـن نـیـز خواهم کوشید به درونی ترین دژ وجود خود راه یابم و آن را بگشایم.» سیدارتها با خود گفت: « یک انسان دیدم، فقط یکی، که در برابر هیبتش مجبور شدم نگاه خود را فرود آورم. دیگر هیچ آدمیزاده‌ای نخواهد بود که نگاهم را به زیر آورد. هیچ! وقتی تعلیم این مرد مرا مجذوب خود نکرد، هیچ مکتب دیگری چنین نخواهد کرد.» سیدارتها با خود می گفت: « بودا بسیاری چیزها را از من ربود، بسیاری چیزها را، اما بیش از آنچه ربود به من بخشید. او دوست مرا از من ربود، کسی را که به من ایمان داشت و اکنون به او ایمان دارد، کسی را که سایه‌ی من بود و اکنون سایه‌ی اوست. اما سیدارتها را به من بخشید. خودم را به من بازگرداند.» (۵) 📚 سیدراتها/ ترجمه: @skybook
. 📚 همپای صاعقه/ کارنامه عملیاتی لشکر ۲۷ محمد رسول‌ الله، دی۱۳۶۰- تیر۱۳۶۱ (دوران فرماندهی احمد متوسلیان) نویسنده: حسین بهزاد- گل علی بابایی @skybook
"پاتوق کتاب آسمان"
. 📚 همپای صاعقه/ کارنامه عملیاتی لشکر ۲۷ محمد رسول‌ الله، دی۱۳۶۰- تیر۱۳۶۱ (دوران فرماندهی احمد مت
. آنچه در همپای صاعقه می‌خوانید صرفا کارنامه عملیاتی لشکر ۲۷محمد رسول الله نیست. بلکه چگونگی شکل گیری تیپ و سپس لشکر ۲۷ است. که در عملیات‌های فتح‌المبین و بیت‌المقدس لشکرهای زرهی و پیشرفته عراق را که از حمایت ارتش‌های بزرگ دنیا برخوردار بود زمین گیر و تار و مار کرد. روایت عملیات و چگونگی نبردهای لشکر ۲۷ که همان کارنامه عملیاتی آن است بسیار مهم است، ولی آنچه شاید از نظر‌ها دور می‌ماند راهی است که طی آن منجر به شکل گیری چنین لشکری می‌‌‌شود... لشکری که رهبر انقلاب در وصف مردانش می‌گوید: این مردان بزرگی که نام آنها بسی آسان بر زبان و دل غافل ما می‌گذرد، از جنس همان اخوان صفا و فرسان هیجائند که سید شهیدان سلام الله علیه آنها را با عظمت و سوز و مهر، مخاطب ساخت و از فقدان آنان غمگین بود. 📚 همپای صاعقه نویسنده: حسین بهزاد- گل علی بابایی @skybook
. ...ما کماکان به سمت خاکریز اصلی دشمن که همان دژ عظیم موسوم به «خاکریز بارلویی» بر روی جاده‌ی آسفالت اهواز-خرمشهر بود، پیش می‌رفتیم. در جریان پیشروی ستون‌های پنج گردان تیپ ۲۷ در آن شب روشن و مهتابی، واقعه عجیبی رخ داد که همه‌ی برادرها را دچار حیرت و اعجاب کرد؛ طوری که خبر آن را دهان به {دهان، به یکدیگر اطلاع می‌دادند. مجمل قضیه از این قرار بود که هرگاه به یکی از آن خاکریزهای سراسری دشمن نزدیک می‌شدیم، آسمان مهتابی، دفعتا ظلمانی و مات می‌شد. حین عبور از اولین خاکریز، ما چندان توجهی به این مسأله نداشتیم؛ چرا که برادرها عمدتا دل نگران عبور بی سر و صدا از خاکریز بودند؛ ولی در جریان عبور از دومین خاکریز سراسری عراقی‌ها، وقتی مجدداً منطقه در هاله‌ای از ظلمت مطلق غرق شد، همه بی اختیار سر بلند کردند و برای یافتن علت، به آسمان چشم دوختند. تازه در آن وقت بود که همه فهمیدیم قضیه از چه قرار است! یک پاره‌ی ابر نه چندان بزرگ، در پهنه‌ی صاف و یک دست بی ابر آسمان دیده می‌شد که هر گاه به یکی از خاکریزهای دشمن نزدیک می شدیم، به آرامی ماه را می‌پوشاند و آنقدر بر جای می‌ماند تا آخرین نفر نیروها از آن خاکریز عبور کند. بعد دوباره ماه پدیدار می‌شد و نیروهای ما مسافت زیادی را طی می‌کردند تا به خاکریز بعدی دشمن برسیم. با رسیدن به خاکریز بعدی، این واقعه‌ی خارق العاده و حیرت انگیز دوباره تکرار میشد. از فرط هیجان ناشی از مشاهده‌ی مستقیم نزول امداد الهی، بی اختیار لرزه‌ای سخت سراسر وجودم را فراگرفت. اکثر برادرها، مبهوت و خاموش همان طور که در حال پیشروی بودند، به آسمان چشم دوخته، به پهنای صورت اشک می‌ریختند. همین الان هم که بعد از آن همه سال دارم این ماجرا را برای شما بازگو می‌کنم، خدا گواه است از به خاطر آوردن وقایع آن شب سراسر شگفتی، موی بر تنم راست شده است. القصه، ساعت از یازده شب هم گذشته بود که به فاصله‌ی دو سه کیلومتری خاکریز اصلی، روی دژ رسیده بودیم... 📚 همپای صاعقه نویسنده: حسین بهزاد- گل علی بابایی @skybook
. البته اگه خودتون بتونید از نسخه اصلی شاهنامه برای فرزندتون بخونید عالیه...ولی خب همین هم غنیمته... 📚 شاهنامه فردوسی/ نثر و شعر شاهنامه برای نوجوانان کتاب اول؛ بخش اساطیری برگردان به نثر: سید علی شاهری @skybook
"پاتوق کتاب آسمان"
. البته اگه خودتون بتونید از نسخه اصلی شاهنامه برای فرزندتون بخونید عالیه...ولی خب همین هم غنیمته..
‌ وقتی طهمورث از بدانیشی دیوان آگاه شد؛ خشمگین لباس رزم پوشید و عزم نبرد با آنان کرد. از طرفی تمامی دیوان و جادوگران گرد آمدند و سپاهی عظیم به فرماندهی دیو سیاه به مقابله‌ی لشکر طهمورث آمد. دیوان چنان غوغا و هیاهو برپا کردند که زمین و هوا را غباری تیره فرا گرفت و چشم چشم را نمی‌دید. از یک طرف غریو دیوان و آتش و دود و از طرف دیگر سپاه دلیر طهمورث که در مقابل هم صف‌آرایی کرده بودند. سرانجام جنگی سخت درگرفت که چندان هم طول نکشید. سپاه طهمورث بیشتر دیوان را به بند کشیده و بسیاری از آنان را کشتند. وقتی اسیران را پیش طهمورث آوردند، دیوان به التماس از او خواستند به آنان امان دهد و در مقابل، هنری به او خواهند آموخت که در تمام عمرش به کار بیایید. نوشتن به خسرو بیاموختند دلش را به دانش برافروختند نوشتن یکی نه، که نزدیک سی چه رومی چه تازی و چه پارسی چه هندی و چینی و چه پهلوی نگاریدن آن کجا بشنوی؟ 📚شاهنامه فردوسی کتاب‌های @skybook
"پاتوق کتاب آسمان"
. بریده‌ای که از کتاب آزادی قانون و سازمان دکتر داوری انتخاب کرده‌ایم را بخوانید و بعد از آن اگر م
. در تاریخ غربی فلسفه همواره به سیاست اندیشیده و سیاست به خصوص در دوره جدید بیشتر با پشتوانه فلسفه، نظم و استحکام پیدا کرده است ولی فلسفه حرفی نیست که فیلسوفان برای حمایت از این گروه و مخالفت با گروه دیگر گفته باشند. غالب نزاعهایی هم که میان روشنفکران و سیاست دانان مخصوصا در جهان توسعه نیافته در میگیرد و رنگ فلسفه به آن داده می‌شود ربطی به فلسفه ندارد. فلسفه وقتی به تدبیر و عمل جان و قوت می‌بخشد که در جان‌ها نفوذ کند و با جان‌ها متحد شود و از این طریق است که در سیاست و اخلاق و حقوق و آموزش و پژوهش و در همه شئون زندگی اثر می‌گذارد. فلسفه تا وقتی در مرحله و مرتبه آموختنی و آموخته است توانایی اثرگذاری ندارد زیرا لفظ و فضل است. به عبارت دیگر فلسفه در صورتی با سیاست نسبت پیدا میکند که تفکر فلسفی باشد و تفکر را با اطلاعات اشتباه نباید کرد. نشانه وجود روح و زندگی در جامعه تفکر است نه اطلاعات. گفتن و تکرار کردن اقوال و آرای فیلسوفان که معمولا هم درست و دقیق نقل و فهمیده نمی‌شود و با جان ارتباط پیدا نمی‌کند اثرگذار نمی‌تواند باشد. ...این حرف ها چنانکه گفته شد نشانه بیگانگی با تفکر و دوری از روح آزادی است و به همان تلقی مکانیکی از انسان و جامعه بازمی گردد. با این تلقی روابط و مناسبات و تأثیر و تأثر در جامعه با اثر و تأثیر فلان ماده در ماده دیگر تفاوت ندارد. گویی فلسفه و تفکر و عرفان و شعر در عرض مواد فیزیکی و شیمیایی‌اند. 📚 آزادی، قانون و سازمان @skybook
. 📚 بنویس من زن عرب نیستم/ داستان‌هایی از زنان نویسنده‌ی عرب @skybook
"پاتوق کتاب آسمان"
. 📚 بنویس من زن عرب نیستم/ داستان‌هایی از زنان نویسنده‌ی عرب #نشر_ماهی #ادبیات_معاصر_جهان @skybo
. نگهبان فرانسوی برجی که من و شوهرم در آن آپارتمانی اجاره کردیم گفت گلوریا را می‌فرستد تا خانه را تر و تمیز کند. کار او تمیز کردن راه پله‌ها و آسانسور ساختمان است و خودش هـم در طبقه‌ی چهارم زندگی می‌کند که مخصوص کارگرهاست. بدین ترتیب گلوریا بـه خـانه‌ی ما آمد، دختری هجده ساله و خوش بر و رو. زیبایی و زندگی از پوست سفیدش می‌بارید و آفتاب لابه‌لای موهای طلایی‌اش می‌رقصید. آرام بود، دوست داشتنی و خونگرم. بر خلاف بیشتر زنهای فرانسوی، در برخورد اول دیرجوش نبود و خیلی زود با من گرم گرفت. کم کم من را یاد گرمای دخترم انداخت. اول شیفته‌ی خانه‌ی بی اثاثیه‌ام شد. وقتی از آن بالا چشم انداز زیبای پاریس را دید، انگشت به دهان ماند. انگار اولین بار بود چشمش به پاریس و برج ایفل می‌افتاد، چشم اندازی قد برافراشته در قاب پنجره‌های بزرگ خانه‌ی مـن. انگار همه‌ی دیوارهای خانه‌ام شیشه‌ای هستند: وقتی آسمان پاریس بارانی است، خانه به یک کشتی هوایی بدل می شود، شناور در فضایی آبی. شهر، تن شسته در نور پریده رنگ زمستان، زیر این کشتی آرام و مهربان می‌نماید... 📚 بنویس من زن عرب نیستم/ داستان‌هایی از زنان نویسنده‌ی عرب @skybook
. جان من و شوهرم از اندوه به لب رسیده بود، نه به سبب زندگی در پاریس که زیباترین تبعیدگاه جهان است، بلکه از آنچه در لبنان می‌گذشت. قصه‌ی ما با جنگ لبنان سری دراز دارد. شوهرم از این زندان به آن زندان می‌افتاد، زندان دوستانش. بخشی از دارایی‌اش را به پای این دوستان ریخت. در جنگ داخلی هم به آزادی اندیشه باور داشت. جنگ که تمام شد، از بیروت زدیم بیرون، چون ما هم با جنگ تمام شده بودیم. شوهرم بخت بلندی داشت که دخلش را نیاوردند و تنها به شکنجه‌اش بسنده کردند. اما دختر یکی یک دانه‌مان کشته شد، آن هم با گلوله‌ای که یکی از آنها به نشانه‌ی شادی پایان جنگ شلیک کرد... 📚 بنویس من زن عرب نیستم/ داستان‌هایی از زنان نویسنده‌ی عرب @skybook
. چشمی که به دیدن در نگاه اول خو گرفته، یا در حقیقت به چشم‌انداز قدیمیِ خودش و دیگران خو گرفته، با دیدن چشم اندازی تازه فرو می‌افتد. چنین چشمی به بازشناختن عادت دارد، نه به شناختن. 📚 آخرین اغواگری زمین/ پناه بردن به هنر، شعر و کلمه @skybook