.
#تازه_ها
📚 نصف النهار خون یا سرخی غروب در غرب
نویسنده: کارمک مککارتی
📇 #نشر_چشمه/ ۱۴۰۰
۳۹۶صفحه
قیمت : ۸۵.۰۰۰ تومان
-------------------------------------------------------------
🔹️ارسال فوری در شهر اصفهان
🔸️ارسال به سراسر ایران
#چاپار_کتاب_آسمان
📌برای خرید از پاتوق کتاب آسمان میتونید؛
از طریق دایرکت یا شماره تلفن: 32290117 و یا به صورت حضوری اقدام کنید.
-------------------------------------------------------------
https://www.instagram.com/p/CRLXxKBsHiC/?utm_medium=copy_link
@skybook
با این که وقت تنگ و کار بیانتهاست، با این که باید از حالا [به نظرم ساعت از نیم بعد از نصف شب گذشته باشد] شروع به کار کنم، و با این که هر دقیقه را باید غنیمت بشمرم، نمی توانم خودم را راضی کنم که چند سطری برایت ننویسم...
📚مثل خون در رگهای من/ نامههای #احمد_شاملو به آیدا
#نشر_چشمه
قیمت: ۱۵۰ تومان
@skybook
.
منطقهی بین النهرین، از هزارهی ششم تا هزارهی اولِ پیش از میلاد مهم ترین مرکزِ تمدنِ بشری بود و پهلوان نامهی گیلگَمِش به طورِ دقیق بزرگ ترین یادگارِ مکتوبِ آن دوران است. هرچند این حماسه به تمامیت و كمالِ آثارِ کوتاهترِ آن عهد نیست، بهدلیل زبان فخیم و غنای مایهها و درخششی که در سرتاسر دنیای متمدن عصر خود بافت شایستهگی آن را دارد که به مثابه گویاترین نمایندهی تعهد انسانی-اجتماعیِ شاعر یا شاعران گذرگاهی از تاریخ مورد بررسی انتقادی قرار گیرد.
📚 گیلگَمِش/ برگردان #احمد_شاملو
#نشر_چشمه
@soha_sima
.
البته اگه خودتون بتونید از نسخه اصلی شاهنامه برای فرزندتون بخونید عالیه...ولی خب همین هم غنیمته...
📚 شاهنامه فردوسی/ نثر و شعر شاهنامه برای نوجوانان کتاب اول؛ بخش اساطیری
برگردان به نثر: سید علی شاهری
#نشر_چشمه
#کودک_و_نوجوان
@skybook
"پاتوق کتاب آسمان"
. البته اگه خودتون بتونید از نسخه اصلی شاهنامه برای فرزندتون بخونید عالیه...ولی خب همین هم غنیمته..
وقتی طهمورث از بدانیشی دیوان آگاه شد؛ خشمگین لباس رزم پوشید و عزم نبرد با آنان کرد. از طرفی تمامی دیوان و جادوگران گرد آمدند و سپاهی عظیم به فرماندهی دیو سیاه به مقابلهی لشکر طهمورث آمد.
دیوان چنان غوغا و هیاهو برپا کردند که زمین و هوا را غباری تیره فرا گرفت و چشم چشم را نمیدید. از یک طرف غریو دیوان و آتش و دود و از طرف دیگر سپاه دلیر طهمورث که در مقابل هم صفآرایی کرده بودند. سرانجام جنگی سخت درگرفت که چندان هم طول نکشید. سپاه طهمورث بیشتر دیوان را به بند کشیده و بسیاری از آنان را کشتند.
وقتی اسیران را پیش طهمورث آوردند، دیوان به التماس از او خواستند به آنان امان دهد و در مقابل، هنری به او خواهند آموخت که در تمام عمرش به کار بیایید.
نوشتن به خسرو بیاموختند
دلش را به دانش برافروختند
نوشتن یکی نه، که نزدیک سی
چه رومی چه تازی و چه پارسی
چه هندی و چینی و چه پهلوی
نگاریدن آن کجا بشنوی؟
📚شاهنامه فردوسی
کتابهای #کودک_و_نوجوان #نشر_چشمه
@skybook
.
آنچه میبینیم مردی است که از گوشهی چشمش نگاهمان میکند، همچنان که سخن میگوید از حضورمان بسیار آگاه است و بسیار دلواپس تأثیری است که سخنانش بر جای میگذارد. در حقیقت و به واقع ما او را نمیبینیم، فقط صدایش را میشنویم، آن هم نه از میان چیزی به محترمی پنجره، بلکه از لای شکافی در تختههای کف زمین. از میان همین شکاف جهان را خطاب میکند؛ خودش نیز عمری را صرف گوش دادن به آن کرده است. هر آنچه را که بتوان دربارهاش و به ویژه بر ضدش گفت خودش از پیش میداند؛ به قول ضدونقیض نماییهای مرسومش، همهی اینها را یا از دور شنیده یا پیش بینی کرده و یا از خودش در آورده.
📚 یادداشتهای زیر زمینی #فئودور_داستایفسکی
ترجمه علی مصفا #نشر_چشمه
#ادبیات_کلاسیک_جهان #ادبیات_روسیه
@skybook
.
نه، نه فقط بدجنس، که هرگز نتوانستم چیز دیگری نیز باشم؛ نه بدجنس و نه خوب، نه موجودی رذل و نه انسانی شریف، نه قهرمان و نه حشره.
و حالا این گوشه افتادهام، سرگرم گذراندن باقی عمر، به ریش خودم میخندم با این دل داری یکسر بیهوده و بدخواهانه که، آدم باهوش امکان ندارد به شکلی جدی تبدیل به چیزی شود و فقط احمقها چیزی خواهند شد. بله آقا، انسان باهوش قرن نوزدهم، به ضرورت اخلاقی، باید از بُن موجودی بیشخصیت باشد و انسانی که شخصیتی دارد و چهرهای فعال است، باید از اساس موجودی محدود باشد. این باور چهل سالهی من است. حالا چهل سالهام و چهل سال عمری است تمام؛
▪️بریده کتاب
📚 یادداشتهای زیر زمینی #فئودور_داستایفسکی
ترجمه علی مصفا #نشر_چشمه
#ادبیات_کلاسیک_جهان #ادبیات_روسیه
@skybook
.
حالا دوست دارم برایتان بگویم، آقایان محترم، چه مشتاق شنیدن باشید چه نباشید، که چرا هرگز نتوانستم حتی حشرهای باشم. با صداقت خواهم گفت که به دفعات میخواستم حشرهای بشوم. ولی حتی سزاوار آن هم شناخته نشدم.
قسم میخورم آقایان، که آگاهی بیش از حد نوعی بیماری است؛ بیماریای واقعی و تمام عیار. برای احتیاجات روزمره، آگاهی معمولی انسانی هم بیش از حد کفایت است؛ یعنی نصف با یک چهارم سهمی که نصیب آدم تکامل یافتهی قرن نگون بخت نوزدهم ما میشود که تازه از بخت بد ساکن پترزبورگ هم باشد؛ انتزاعی ترین و دستوری ترین شهر سراسر دنیا (شهرها ممکن است دستوری یا غیردستوری باشند.) برای نمونه، میزانی از آگاهیای که مردمان به اصطلاح نابغه و چهرههای فعال با آن زندگی میکنند کافی است.
شرط میبندم فکر میکنید اینها را از روی تکبر مینویسم تا، به قیمت قربانی کردن چهره های فعال، باهوش به نظر برسم.
▪️بریده کتاب (۲)
📚 یادداشتهای زیر زمینی #فئودور_داستایفسکی
ترجمه علی مصفا #نشر_چشمه
#ادبیات_کلاسیک_جهان #ادبیات_روسیه
@skybook
.
کارم به جایی رسید که وقتی شبهای نکبت پترزبورگ به کنج خلوت خودم بر میگشتم نوعی لذت پنهان، پست و غیر طبیعی احساس میکردم، با آگاهی تمام از این که همان روز یک بار دیگر رذالتی از من سر زده است که به هیچ روی پس گرفتنی نیست. در خفا و از درون، دندانهایی را به جانم فرو میکردم و آنقدر فشار میدادم و فشار میدادم و شیرهاش را میمکیدم تا بالاخره تلخی آن تبدیل به شیرینی شرم آور و نفرین شدهای میشد و دست آخر لذتی قطعی و حقیقی. بله، لذت، لذت پای این حرفم میایستم.
دلیل به حرف آمدنم این است که مدام میخواستهام بفهمم و مطمئن شوم که آیا دیگران هم چنین لذتهایی را تجربه میکنند؟ برایتان توضیح خواهم داد: سرچشمهی این لذت وقوفی است بیش از حد آشکار به حقارت خویشتن، احساس آن که به ته خط رسیدهای و اوضاعت، هر چند بد، طور دیگری نمیتواند باشد، که هیچ مفری برایت مهیا نیست، که هرگز به انسانی دیگر تغییر نخواهی یافت، که حتی اگر وقت و ایمان کافی برایت باقی بود تا خودت را به چیز متفاوتی بدل کنی، باز هم به احتمالی میل به تغییر نمیداشتی، و حتی اگر چنین میلی میداشتی، باز هم کاری نمیکردی زیرا در واقع شاید چیزی وجود نداشته باشد که بخواهی به آن بدل شوی. بالاخره و مهمتر از همه، وقوع تمام اینها مطابق است با قوانین عادی و اساسی آگاهی حاد و لختیای که یک راست از این قوانین بر آمده است و به تبع آن نه تنها هیچ کاری نداری که برای تغییر خود بتوانی انجام دهی، بلکه اصلا هیچ کاری نداری که انجام دهی. پس در نتیجهی همین آگاهی حاد است که مثلا معلوم میشود: خیلی خوب، تو رذلی انگار شخص رذل را دلگرم میکنیم تا احساس کند به واقع رذل است. اما دیگر کافی است... آه، همه را گفتم، و چه چیز را توضیح دادم؟... چه طور می توان این لذت را توضیح داد؟ اما خودم توضیحش میدهم! تا آخرش خواهم رفت. برای همین قلم به دست گرفتم...
▪️بریده کتاب (۳)
📚 یادداشتهای زیر زمینی #فئودور_داستایفسکی
ترجمه علی مصفا #نشر_چشمه
#ادبیات_کلاسیک_جهان #ادبیات_روسیه
@skybook
.
#تازه_ها
▪️ترجمه جدید کتاب؛ بیگانه #آلبر_کامو توسط کاوه میر عباسی
#نشر_چشمه
قیمت: ۳۸.۰۰۰ تومان
@skybook
.
ناغافل، چراغهای خیابان روشن شدند و نخستین ستارههای شب را بیفروغ جلوه دادند. حس کردم چشمهایم از تماشای پیادهروهای پُر از آدم و نور خسته شدهاند. آسفالتِ مرطوب از تلألؤ چراغها میدرخشید و ترامواها، در فواصل منظم بارقهشان را بر گیسوانی براق، لبخندی یا دستبندی نقرهای میتاباندند. کمی بعد که ترامواها تک و توک میآمدند و سیاهی شب بر فراز درختها و تیرهای چراغ برق سنگینی میکرد، محله بیآنکه حس شود خالی شد، تا جایی که نخستین گربه از خیابان، که بار دیگر سوت و کور بود، گذشت. آن وقت، به فکر شام افتادم. گردنم کمی درد میکرد چون زیادی به پشتی صندلی تکیه داده بودم. رفتم پایین نان و پاستا خریدم، غذایی درست کردم و سر پا خوردم. خواستم کنار پنجره سیگاری دود کنم ولی هوا خنک بود و یککم سردم شد. پنجرهها را بستم و، موقع برگشت، در آینه قسمتی از میز را دیدم که آنجا چراغ الکلیام کنار تکههای نان خودنمایی میکرد. این فکر از ذهنم گذشت که یکشنبهای دیگر را سپری کردهام، مامان مُرده، از فردا برمیگردم سر کار و در واقع چیزی عوض نشده.
📚بیگانه/ #آلبر_کامو
ترجمهی کاوه میرعباسی
#نشر_چشمه
@skybook