eitaa logo
سیدمهدی حسینی رکن آبادی
973 دنبال‌کننده
127 عکس
28 ویدیو
6 فایل
ادب و هنر ولایی به روایت سیدمهدی حسینی نقد و تحلیل شعر ولایی نقد و تحلیل اجرای هنری شعر معرفی جلسات @smahdihoseinir :جهت ارتباط
مشاهده در ایتا
دانلود
ساده‌سرایی‌گام‌نخست‌تمرین‌شاعری.mp3
17.01M
(١٣) معرفی ابعاد ساده‌سرایی (بخش یکم) همراه با تحلیل سه غزل‌ از شاعران معاصر نشست با شاعران نوجوان یکم تیرماه ١۴٠٢ @smahdihoseinir
(١) شعر‌خوب‌به‌هم‌هدیه‌دهیم شیطان به رویت سنگ زد، از کوفه پرسیدم: کافر! چرا اعمال حج را جا به‌ جا کردی؟ 📝 🌐 shereheyat.ir/node/774@ShereHeyat
در آستانه‌ی ولادت امام هادی علیه‌السلام برگزار می‌شود:   جلسه‌‌ی ۲۱۷ دوشنبه دوازدهم تیرماه ساعت ۱۷ الی ۱۹:۳۰ تهران خیابان وحدت اسلامی کوچه‌ی خندان حسینیه‌ی سادات
ذی الحجه، روزهای سپیدی که دیدنی‌ست لبخندهای روشن عیدی که دیدنی‌ست فصلی‌ست عاشقانه از این فصل، غافلیم غرق فروع مانده و از اصل غافلیم ذی‌الحجه این سپیدترین عید را ببین یوم‌الغدیر عیدترین عید را بیین ذی‌الحجه عاشقی‌ست که شوقش زبانزد است دلداده‌ی محمد و آل محمد است دارد هزار جلوه‌ی روشن به خاطرش از آخرین پیامبر و حجّ آخرش از حجةالوداع سرودیم پیش از این از حجةالتمام بگوییم بیش ازاین ذی‌الحجه شاهد است که در حجةالتمام می‌گفت آخرین نبی از اولین امام او خطبه خواند، خطبه‌ی او را نخوانده‌ایم دردا نخوانده‌ایم و دریغا نخوانده‌ایم او خطبه خواند، خطبه‌ی او خط به خط علی‌ست حرف رسول، اول و آخر فقط علی‌ست از حجةالوداع سرودیم پیش از این از حجةالبلاغ بگوییم بیش از این یا ایهاالرسول زمان بیان رسید بلّغ! که وقت سخت‌ترین امتحان رسید باید نگفته‌ها دم آخر بیان شوند تا مرد و زن به حبّ علی امتحان شوند میزان سنجش است و عیار است مرتضی آری قسیم جنت و نار است مرتضی ذی‌الحجه شاهد است که در حجةالتمام می‌گفت آخرین نبی از آخرین امام ذی‌الحجه ایستاده در این راه ناتمام چشم انتظار آمدن آخرین امام او که خلیفةالنبی و والی‌الولی‌ست سرتا به پا محمد و پا تا به سر علی‌ست غدیریه @ayateghamze
بخشی از یک شعر بلند باران دوباره دل‌پذیر آمد سرشار آمد، سر به زیر آمد در عالم بالا خبرهایی‌است این‌گونه باران دل‌پذیر آمد تا از طراوت‌ها نشان آرد هر ابر سمت آبگیر آمد هر ابر، باران هدایت شد با رودها در این مسیر آمد تا رمز رویش را به او گوید باران به دیدار کویر آمد باران به لحن رعد و طوفان بود گرچه به نرمای حریر آمد باران وحی از آسمان بارید حکم ولایت در غدیر آمد آن حکم حق، بار امانت بود حکم خدا باری خطیر آمد بار امانت عشق مولا شد در عشق او خیر کثیر آمد... تمام این شعر در کانال اشعار من بارگذاری شده است https://eitaa.com/gardoune
جلسه ۲۱۹ نقد تخصصی شعر ولایی دوشنبه بیست و ششم تیرماه ۱۴۰۲ ساعت ۱۷:۳۰ الی ۱۹:۳۰ تهران میدان بهارستان جنب پارک شهید مصطفی خمینی بن بست آزرم پلاک ۸ واحد ۲ ⚪️ دهه اول محرم‌الحرام جلسه فرات برگزار نمی‌شود.
1_1021592493.pdf
1.19M
🔰 تقدیم به همه مبلغان مکتب اهل بیت علیهم‌السلام و مروّجان مکتب سیدالشهدا علیه‌السلام ▫️ 📗 متن کامل کتاب گران‌سنگ عاشورا‌‌پژوهی 💠 اثر جناب حجت‌الاسلام والمسلمین استاد دکتر محمد‌حسین‌زاده‌یزدی 🔻 کتاب در دو بخش سامان یافته است: ▫️ دفتر نخست: مبانی معرفت‌شناختی پژوهش در نهضت عاشورا ▫️ دفتر دوم: نهضت عاشورا در ساحت روایات (رخدادهای عاشورا در منابع روایی) مؤلف در بخش نخست به صورت ریشه‌ای به برخی شبهات عاشوراستیزان خصوصاً روشنفکرنماها و جامعه‌شناس‌های سکولار پاسخ داده است. بخش دوم، حاوی برخی روضه‌های مأثور و مستند می‌باشد. 🔸 ان‌شاءالله وعاظ و ذاکرین سیدالشهدا علیه‌السلام، دعاگوی نویسنده باشند که بدون چشم‌داشتی، متن کامل اثر را جهت انتشار در اختیار عموم قرار دادند.
(٢) شعر‌خوب‌به‌هم‌هدیه‌دهیم «یَومَ تَبیَضُّ وُجوهٌ» اثر روضۀ توست با همین آیه چه خوب‌ است که بشناسندم
(٣) شعر‌خوب‌به‌هم‌هدیه‌دهیم خاکِ نفرین شده آن است که در ماتم تو خالی از نام تو و روضه و پرچم باشد
عباس آمده‌است و علی اکبر آمده‌است وقتی رباب هست، علی اصغر آمده‌است جمعند خانواده زهرا کنار هم اینجا برادری‌است که با خواهر آمده‌است یک‌سو رسیده لشکری از کوفه (سی‌هزار) یک‌سو عزیز فاطمه بی‌لشکر آمده‌است صفین دیده‌اند که با دیدن حسین آه از نهاد این همه لشکر برآمده‌است اکبر رسید و دشمنش از روی بهت گفت: «ایمان بیاورید که پیغمبر آمده‌است!» حرف از فدک که نه؛ سخن از غصب مهریه‌است! با بچه‌های فاطمه، آب‌آور آمده‌است گیرم فرات بخل کند، چشم ما که هست رودی کشیده‌ایم که از کوثر آمده‌است زینب پیاده شد، وسط دشت رفت و گفت: «اینجا چقدر خار مغیلان درآمده‌است» شاید به شام می‌رسد این ره که هر زنی در این مسیر با دو سه تا معجر آمده‌است...
(۴) شعر‌خوب‌به‌هم‌هدیه‌دهیم حُرّم و یا که شمر در این کربلای نفس؟ اصلاً خودت بگو که در این صحنه کیستم؟ اصلاً در این مبارزه‌ها جای من کجاست؟ ای وای اگر که روبروی تو بایستم
(۵) شعر‌خوب‌به‌هم‌هدیه‌دهیم سلام من به کسی که فقط به خاطر اشکم مرا رسانده به جایی که دوزخ است حرامم... چه اسم‌های بزرگی گرفته دور و برش را به حیرتم که در این بین خویش را چه بنامم چگونه پیش «حبیب» ادعا کنم که حبیبم؟ چگونه پیش «غلام» ادعا کنم که غلامم؟
(۶) شعر‌خوب‌به‌هم‌هدیه‌دهیم هرکس گره به حبل متین خورد، شد زهیر هرکس که از امام جدا شد، زبیر شد
شعر‌خوب‌به‌هم‌هدیه‌دهیم زهیر باش دلم! تا به کربلا برسی به کاروان شهیدان نینوا برسی امام پیک فرستاده در پی‌ات ... برخیز! در انتظار جوابت نشسته... تا برسی چه شام باشی و کوفه.. چه کربلا، ای دل! مقیم عشق که باشی... به مقتدا برسی زهیر باش! بزن خیمه در جوار امام که عاشقانه به آن متن ماجرا برسی مرید حضرت ارباب باش و عاشق باش! که در مقام ارادت به مدعّا برسی تمام خاک جهان کربلاست ... پس بشتاب درست در وسط آتش بلا برسی... زهیر باش دلم! با یزید نفس بجنگ! که تا به اجر شهیدان نینوا برسی...
شعر‌خوب‌به‌هم‌هدیه‌دهیم خبر رسیده که مردی غریب منتظر است محرّم آمده ای دل! حبیب منتظر است خوشا دلی که خطر کرد و ساخت فردا را دلی که سوخت امان‌نامه‌های دنیا را تو رامِ مِهر حسینی نه قهرِ ابن زیاد تو اهلِ شهرِ حسینی نه شهرِ ابن زیاد به خواب می‌بَرَد آخر تو را صدایِ شُرَیح مباز فجر خدا را به لای لایِ شُرَیح بگو که دست نیالوده‌ای به خونِ شهید مگو که رفته‌ای از خیمه‌ات به کاخ یزید به سوی سفره‌ی خولی مرو که ملعون است امیدِ نان به تنورش مبند، در خون است هنوز تشنه‌ی مُلکی، سراب می‌بینی هنوز گندمِ ری را به خواب می‌بینی بیا و رحم کن ای دل! به سرپناهِ خودت بیا و شعله میفکن به خیمه‌گاهِ خودت ... بهشت را بنگر، عطر سیب منتظر است چرا نشسته‌ای ای دل؟ حبیب منتظر است
شعر‌خوب‌به‌هم‌هدیه‌دهیم علیه‌السلام 🔹بوی گل🔹 چون باد در حرارت دشت و دمن دوید چون بوی گل بلند شد و در چمن دوید وارونه است شیوۀ صحرای ابتلا رو به شکارگاه، غزال ختن دوید می‌خواست ایستاده نسوزد شبیه شمع خورشید‌وار با همۀ سوختن دوید مردان، زره به قامت مردانه بسته‌اند این نوجنونِ کیست که با پیرهن دوید؟ با اشتیاق رفت به آغوش قتلگاه غربت‌کشیده بود و به سوی وطن دوید تیغ برهنه منتظر دست‌بوسی‌اش با سر به پای‌بوس تن بی‌کفن دوید آغشته شد به خون خدا خون پاک او وانگاه در رگان عقیق یمن دوید یا رب چه رفت بر سر عبداللَه و حسین؟ زینب نشست، فاطمه آمد، حسن دوید 📝 @ShereHeyat
آن شوق تمام را چرا سوزاندند؟ تصویر خیام را چرا سوزاندند؟ این نخل ستایشگر سیصد ساله، این پیرغلام را چرا سوزاندند؟ پ. ن: حریق عمدی نخل با قدمت ۳۰۰ ساله در محله کوشک (اردستان) و اهانت به اعتقادات مردم، موجب جریحه‌دارشدن دل عزاداران حسینی گردید.
(٧) شعر‌خوب‌به‌هم‌هدیه‌دهیم نیزه‌ها هلهله کردند به روی بدنت تا به بالا نرود ناله و فریاد حسین نعل‌ها روی تنت نقش ضریحی زده‌اند تا شود سینه‌ی تو پنجره‌فولاد حسین
(٨) شعر‌خوب‌به‌هم‌هدیه‌دهیم در بین این غبار به سوی تو آمدم از روی ردّ خون به صحرا چکیده‌ات خون گریه می‌کنند چرا نعل اسبها؟ سخت است روضه‌ي تن د‏ر خون تپیده‌ات
شعر‌خوب‌به‌هم‌هدیه‌دهیم بی‌زره رفت به میدان که بگوید حسن است ترسی از تیر ندارد! زرهش پیرهن است... دست‌خطی حسنی داشت که ثابت می‌کرد سیزده سال، به دنبال حسینی‌شدن است! جان سرِ دست گرفت و به دل میدان برد خواست با عشق بگوید که عمو، جانِ من است ناگهان از همه سو نعره کشیدند که آی... تیرها! پر بگشایید که او هم حسن است! نه فرات و نه زمین، هیچ کسی درک نکرد راز این تشنه که آماده‌ی دریا شدن است... 📝
از قرآن سوخته نور بلند می‌شود... @telkalayyam
او رفت که بی‌تاب کند لشکر را از شرم عطش آب کند لشکر را؟ او در پی تشنۀ حقیقت می‌گشت می‌رفت که سیراب کند لشکر را 📝 @ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹سفینة النجات🔹 ای تیر مرا به آرزویم برسان! یعنی به برادر و عمویم برسان حالا که پدر، تشنۀ لبیک من است بی‌تاب، خودت را به گلویم برسان لبیک به اوست آرزویم؛ لبیک! می‌گویم با خون گلویم لبیک تفسیر عظیم «یتلظّی عطشا»ست لب باز نمودم که بگویم: «لبیک» من نیز یکی از آن همه مردانت قابل شده این جان، که شود قربانت؟ حالا که بلا دور سرت می‌گردد بگذار علی شود بلاگردانت باید که به روی دست، قرآن ببرم شش آیه از آن سورۀ انسان ببرم تا قرآن باز، روی نیزه نرود باید که تو را نیز به میدان ببرم شش‌ماهۀ خود را که به میدان آورد گفتند حسین، تیغ برّان آورد سوگند به قرآن! که پی معجزه است... این بار به جای تیغ، قرآن آورد! غوغای عطش بود و فراتی می‌خواست از خضر نجات، آب حیاتی می‌خواست طوفان بلا ساحل امنی می‌جُست این قوم، سفینة النجاتی می‌خواست طفل است؟ نه! این کمال خود را دارد در یاری تو، مجال خود را دارد این نیست تلظی و رجزخواندن اوست! این شیر، زبان حال خود را دارد این گریه، نه! زخم بر تن احساس است! طفل است و تلظی... رجزش هم خاص است! با تیر سه‌شعبه گفت دشمن، این طفل هم قاسم، هم اکبر، هم عباس است می‌دید غریبی پدر را و... گریست مادر را و سوز جگر را و... گریست جز تیر، کسی حرف دلش را نشنید بر حنجر او گذاشت سر را و گریست هستی شما حرام شد ای مردم آلوده به ننگ و نام شد ای مردم «کیف یتلظی عطشا» یعنی که حجت به شما تمام شد ای مردم! شد گندم ری طعم هواخواهی‌شان دیدی که چه بود اوج خداخواهی‌شان! دیدی که چگونه اصغرم را کشتند با نیت قربةً الی اللهی‌شان! 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4147@ShereHeyat