eitaa logo
فروشگاه کتاب جان
5.4هزار دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
408 ویدیو
62 فایل
🔷️مرکز توزیع کتاب های جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی 📚پاتوقی برای دیدن، خواندن و خریدن کتاب های خوب وابسته به مرکز کتاب جان/ فروش فقط به صورت غیر حضوری ارتباط با مدیر: @milad_m25
مشاهده در ایتا
دانلود
خلاصه فصل نخست کتاب از افغانستان تا لندنستان را با کسب اجازه از ناشر و مترجم به مرور تقدیم حضور میشود. نویسنده: عمر الناصری(ابو امام المغربی) مترجم: وحید خضاب لوران مرا در ایستگاه اتوبوس پیاده کرد و به سرعت دور شد. راه افتادم سمت خانه. ساک، به طرزی باورنکردنی سنگین بود. ناگهان یک ماشین جلویم ایستاد. یاسین بود، با ون فولکس واگنش. انتظار نداشتم او را آنجا ببینم، اما در عین حال خیلی هم غافلگیر نشدم. سریع پریدم داخل ون و ساک را نشانش دادم. بازش کرد و نگاهی به داخلش انداخت. لبخند روی لب‌هایش آمد، یک لبخند طولانی و گوش تا گوش! مدام تکرار می‌کرد: «ما شاء الله! ما شاء الله!» جلوی درب خانه که رسیدیم یاسین کیسه را برداشت و مثل برق و باد خودش را به داخل خانه رساند. من پشت سرش بودم. موقعی که داشتم به سمت در خانه می‌رفتم صدایی شنیدم. برگشتم. دیدم ماشینی دارد دنبالم می‌آید. دو نفر در صندلی‌های جلوی ماشین نشسته بودند. تا آن موقع ندیده بودمشان. مرا که دیدند سرعتشان را کم کردند، برای یک لحظۀ گذرا خوب وراندازم کردند و بعد دوباره دور شدند. اینطور به ذهنم رسید که یاسین، تمام‌مدت مرا زیر نظر داشته است. صبح روز بعد که برای صبحانه خوردن به طبقۀ پایین آمدم، امین و یاسین در اتاق نشیمن بودند. هر دو نفرشان لبخند می‌زدند. یاسین بلند شد و همانطور که به استقبالم می‌آمد گفت: «ماشاء الله برادر!» همان دیشب فشنگ‌ها را شمرده بودند. دقیقا پنج هزار تا بوده. فهمیدم خوششان آمده است. با لبخند گفتم: «پس سهم من چی می‌شه؟» ناگهان، چهره هردونفرشان درهم رفت. متوجه شدم عصبانی شده‌اند. امین گفت: «برادر، تو این کارها رو برای پول نمی‌کنی.» صدایش آرام بود و می‌شد در آن رد تهدید خفیفی را حس کرد. ادامه داد: «این کارا رو در راه خدا می‌کنی. این کارا برای اُمّته. هیچ وقت اینو فراموش نکن.» با لحن تمسخرآمیزی گفتم: «پس، از این به بعد دیگه انجامش نمی‌دم!» هر دو نفرشان از لحنم یکه خوردند. کمی عقب‌نشینی کردند. یاسین گفت: «امیدوارم در حرفی که زدی تجدید نظر کنی.» جواب دادم: «نیازی به تجدید نظر ندارم. در هر حال نمی‌تونم از این به بعد با این مبلغ جنس رو براتون جور کنم. طرف فقط برای بار اول به این قیمت جنس تحویلمون داد. از الان به بعد قیمت، 11 فرانک و 80 سنته.» داشتم دروغ می‌گفتم. آنها هم می‌دانستند. اما کاری نمی‌توانستند بکنند. حتی اگر 11 فرانک و 80 سنت می‌دادند باز هم بیش از یک فرانک نسبت به خرید فشنگ از آلمان توی جیبشان می‌ماند. [...] در پنج شش هفتۀ بعد، سه بار دیگر برایشان از لوران جنس خریدم. ............................ «روایتی از درون شبکه‌های تروریستی-تکفیری و شبکه نفوذ اروپایی»👇👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2469003274Cd50c7fd530
🌀پيامبر خدا صلي‌الله عليه و آله 🔺مَن خالَفَتْ سَريرَتَهُ علانِيَتُهُ فَهُوَ مُنافقٌ. 🔰منافق آن كسي است كه #ظاهرش برخلاف #باطنش باشد. 📙سفينه، ج ٢، ص ٦٠٦ @sn_shop
کتاب بسیار ارزشمند ترگل 🔺 بیست دلیل عقلی و روانشناسی برای 🔺تمام رنگی و با ادبیاتی روان و امروزی 🔺 مناسب برای برگزاری مسابقات کتابخوانی. ۱۲۸صفحه|22000تومان قیمت با تخفیف: 19800تومان توضیحات بیشتر و خرید👇 https://basalam.com/sahifehnoor/product/75032?ref=830y تخفیف ویژه برای برگزاری مسابقه کتابخوانی : خرید 15 جلد به بالا با تخفیـف 25 درصد ارتباط با ما👈 @milad_m25 مرکز پخش👈 09351539305 مرجع تهیه کتاب فعالانه فرهنگی: http://eitaa.com/joinchat/2469003274Cd50c7fd530
معرفی کتاب #ترگل توسط یکی از دانشجویان ایرانی دانشگاه میلان ایتالیا ارتباط با ما: @milad_m25 @sn_shop
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ این کلیپ داستان دختری است که دربرنامه‌ی #از_لاک_جیغ_تاخدا از تاثیر یک کتاب در مسیر تحولش می‌گوید. ✅ #ترگل نام کتابی است که ۲۰دلیل عقلی وروانشناسی #حجاب را بازبانی کاملا ساده وجوان‌پسند تبیین می‌کند این کتاب مزین است به مقدمه‌ی آیت‌الله مهدوی. جهت خرید کتاب با تخفیفات بالا به پست های قبلی مراجعه کنید. ارتباط با ما: @milad_m25 @sn_shop
مرکز تولید و توزیع کتاب و محصولات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی پاتوقی برای دیدن، خواندن و خریدن کتاب های خوب #حال_خوش_خواندن ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📚صحیفه نور 📚 @sn_shop
کتاب مطلع عشق گزیده رهنمودهای حضرت آیت الله العظمی سید علی خامنه ای (مد ظله العالی) رهبر معظم انقلاب اسلامی به زوجهای جوان مناسب برای هدیه دادن به زوج های جوان 224صفحه|26000 تومان قیمت با تخفیف: 23000 تومان توضیحات بیشتر و خرید آنلاین👇 https://basalam.com/sahifehnoor/product/99822?ref=830y خرید از طریق ایتا : @milad_m25 مرجع تهیه کتاب فعالان فرهنگی👇 http://eitaa.com/joinchat/2469003274Cd50c7fd530
کتاب شب چهلم 💫 «شب چهلم» مجموعه‌ی از ملاقات‌های نورانی مردم با امامِ‌ حاضرشان (حضرت مهدی علیه السلام) را روایت می‌کند 💯 شب چهلم ما را پای حرف آدم‌هایی می‌نشاند که امامشان را دیده‌اند و می‌گویند:«او نزدیک ماست، کنار ماست، میان شهرها رفت‌وآمد دارد، در مجالس شیعیان حضور دارد، از بیچارگان دستگیری می‌کند، با حق‌پویان سخن می گوید، همین‌قدر نزدیک و آشنا…» ۲۱۲صفحه|انتشارات مسجد مقدس جمکران| قیمت پشت جلد: ۲۶۰۰۰ تومان قیمت با تخفیف: ۲۴۰۰۰ تومان خرید آنلاین👇👇 https://basalam.com/sahifehnoor/product/172456?ref=830y خرید از طریق ایتا👇👇 @milad_m25 مرجع تهیه کتاب فعالان فرهنگی👇 http://eitaa.com/joinchat/2469003274Cd50c7fd530
کتاب داستان هایی از امام زمان (عجل‌الله‌تعالی‌فرج) عناوین اصلی عبارتند از: میلاد موعود؛ وصال دوست؛ چرا او قائم آل محمّد(علیهم السلام) نامیده شد؟!؛ مهدی چه کسی است؟!؛ یازده مهدی؛ رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) در بقیع؛ فاطمه جان گریه نکن!؛ قیام مرد مَدَنی؛ ملاقات خضر(علیه السلام) و دجّال؛ همین حسین(علیه السلام). 258 صفحه| انتشارت مسجد مقدس جمکران قیمت پشت جلد: 26000 تومان قیمت با تخفیف: 23000 تومان خرید آنلاین👇 https://basalam.com/sahifehnoor/product/134719?ref=830y خرید از طریق ایتا👇 @milad_m25 مرجع تهیه کتاب فعالان فرهنگی👇 http://eitaa.com/joinchat/2469003274Cd50c7fd530
6.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شما چقدر کتاب می‌خوانید؟ . تیزر کارگردان: محصول مشترک مرکز مستند سوره، و انتشارات سوره مهر ================ مرجع تهیه کتاب فعالان فرهنگی👇 http://eitaa.com/joinchat/2469003274Cd50c7fd530
خلاصه فصل نخست کتاب از افغانستان تا لندنستان را با کسب اجازه از ناشر و مترجم به مرور تقدیم حضور میشود. نویسنده: عمر الناصری(ابو امام المغربی) مترجم: وحید خضاب [...]تقریبا چهار ماه از آمدنم به بروکسل می‌گذشت که زندگی‌ام زیر و رو شد: یک روز عصر که به خانه برگشتم دیدم آشپزخانه پر است از تعداد زیادی جعبه و اثاث و وسایل. نمی‌فهمیدم چه خبر است. سریع رفتم به اتاق خوابم در طبقۀ بالا. یک دستگاهِ بزرگ فتوکپی کَنون داخل راهرو گذاشته بودند. تا حالا ندیده بودمش. داخل اتاق خوابم تعداد بیشتری وسیله و کارتن این طرف و آن طرف به چشم می‌خورد. سریع خودم را رساندم طبقۀ پایین. از مادرم پرسیدم: «مامان اینجا چه خبره ؟ این وسیله‌های چی‌اند؟» گفت: «بعضی از رفقای حکیم قراره یه مدت بیان با ما زندگی کنن. امین و یاسین و چند نفر دیگه. آپارتمانشون از دستشون رفته و جایی برای موندن می‌خوان.» نمی‌توانستم باور کنم. اما در هر حال کاری از دستم برنمی‌آمد. خانه، خانۀ مادرم بود. با عصبانیت از خانه زدم بیرون و در را محکم پشت سرم کوبیدم. شب که برگشتم حکیم و یاسین و امین با دو نفر دیگر در خانه بودند. همگی داشتند شام می‌خوردند. من هم رفتم و کنارشان نشستم. حکیم، دو نفر تازه‌وارد را به اسم طارق و کمال معرفی کرد. در بین آنها، طارق به وضوح برجسته‌ترین شخص جمع بود. هیچ شباهتی به بقیه نداشت. مشخص بود که سطحش از بقیه بالاتر است. خوش‌پوش بود، و با ظاهری اروپایی. سنش هم کمی بالاتر از بقیه بود، شاید نزدیک سی سال داشت. وقتی حرف می‌زد همه با دقت به حرفش گوش می‌کردند. کاریزمای شدیدش در اتاق حکم‌فرما شده بود. اما کمال آرام‌تر به نظر می‌رسید. خیلی کم حرف می‌زد اما وقتی حرف می‌زد می‌دیدم که فرانسوی‌اش بسیار عالی و روان است. در مقابل، بلد نبود عربی صحبت کند. این را همان لحظۀ اول و موقع سلام کردن، از طرز «سلامو الیکم» گفتنش فهمیدم! سر شام تقریبا هیچ حرفی نزدم. به محض اینکه غذایم تمام شد از سر سفره بلند شدم و رفتم طبقۀ بالا توی اتاق خوابم و روی تختم دراز کشیدم. مدت زیادی نگذشته بود که صدای آمدن بقیه را هم شنیدم. طارق در را باز کرد و آمد داخل. موقعی که خم شد تا داخل یکی از چمدان‌ها چیزی پیدا کند فهمیدم هم‌اتاقی جدیدم اوست. چشم‌هایم را بستم و خودم را به خواب زدم. مدت زیادی نگذشت که چشم‌هایم سنگین شد و خوابم برد. چند ساعت بعد از خواب بلند شدم. صداهای آرامی در اتاق می‌شنیدم. چشمم را که باز کردم دیدم طارق به نماز ایستاده و در نماز با نور چراغ قوه و صدای آرام قرآن می‌خواند. گفتم: «پووووف»، چرخیدم و رویم را کردم به سمت دیوار. بار دوم هم قبل از طلوع آفتاب، موقعی که داشت نماز صبح می‌خواند، بیدارم کرد. از آن به بعد، این ماجرا هر شب تکرار می‌شد. چند ساعتی بیشتر نمی‌توانستم بخوابم. گاهی یاسین و امین هم در اتاق من می‌خوابیدند. و هر سه نفرشان نیمه‌‌های شب بلند می‌شدند که قرآن و نماز بخوانند. خسته شده بودم. و عصبانی. ............................ «روایتی از درون شبکه‌های تروریستی-تکفیری و شبکه نفوذ اروپایی»👇👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2469003274Cd50c7fd530