با سر پاک تو آنان که تجارت کردند
در دو دنیا به تو سوگند خسارت کردند
اُف بر آن مردم بی رحم که در کرب و بلا
خنده کردند و به قتل تو نظارت کردند
آسمان تیره ز آه دل طفلان تو شد
تا سرت را به رویِ نیزه زیارت کردند
ما نبودیم اسیران عدو در رهِ شام
بلکه آنان همه اعلام اسارت کردند
گاه در شام به اشک غم ما خندیدند
گاه با چوب ستم بر تو جسارت کردند
من گرفتم ز عدو عاقبت آن پیرهنی
کز تنت ای گل پرپر شده غارت کردند
کو زبانی که "وفائی" کند این قصه بیان
هر چه گفتند از این غُصه اشارت کردند
(سید هاشم وفایی)
#مرثیه_امام_حسین علیه السلام
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
جانِ من هستي ولي از تن جدا افتاده اي
عرش رحمان از چه زير دست و پا افتاده اي؟!
اينچنيني كه برادر صورتت زخمي شده
از رويِ مركب گمانم بي هوا افتاده اي
ديدم آن چيزي كه يعقوب از پسرهايش شنيد
يوسفم هستي و دست گرگها افتاده اي
پيكرت را نيزه تقطيع هجائي كرد و رفت
ها و نون و يا و سينم ، جا به جا افتاده اي
#مرثیه_امام_حسین علیه السلام
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
تورا زدند نگفتم كه خواهري سخت است
مرا زدند تو گفتي برادري سخت است
چگونه شمر سرت را شكست من ديدم
به رويِ سينه يِ پاكت نشست من ديدم
هر آنچه داد زدم كه نبر رسيدم من
به خنده داد جوابم دگر بريدم من
هنوز در تهِ گودال تار ِ گيسو هست
هنوز نيزه شكسته ميان پهلو هست
همين كه پيكر تو مورد تهاجم شد
ز دست و پا زدنت دست و پايِ من گم شد
مرا به حرمله يا شمر يا سنان نسپار
مرا به خاطر مادر به ساربان نسپار
(هاني امير فرجي)
#مرثیه_امام_حسین علیه السلام
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
#اول_صبح_بگویید_حسین_جان_رخصت
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
از راه میرسند پدرها غروبها
دنیای خانه، روشن و زیبا غروبها
از راه میرسند پدرها و خانهها
آغوش میشوند سرا پا غروبها
از راه می رسند و به آغوش می کشند
با اشتیاق کودک خود غروب ها
از راه میرسند و هیاهوی بچههاست
زیباترین ترانهی دنیا غروبها
در چشم های منتظران گرگ و میش عصر
محو است در شکوه تماشا غروب ها
در چشم های دخترکان شوق دیگریست
شوق دوباره دیدن بابا غروبها
بعد از هزار سال همان شوق شعله ور
در چشم های منتظر ما غروب ها
بعد از هزار سال من و کودکان شام
تنها نشستهایم همینجا غروبها
اینجا پدر! خرابهی شام است، کوفه نیست
اینجا بیا به دیدن ما با غروبها
بابا بیا که بر دلمان زخمها زده ست
دیروز تازیانه و حالا غروبها
بابا بیا که بغض مرا، وا نکرده است
نه زخم تازیانه، نه حتی غروب ها
دست تو را بهانه گرفتهست بغض من
بابا ز راه میرسد آیا غروبها؟
دست تو را بهانه گرفته که بشکفد
بغضم میان دست تو تنها غروب ها
بابا بیا کنار من و این پیاله آب
که تشنهایم هر دو تو را تا غروبها
از جادهها بیایی و رفع عطش کنی
از جادهها بیایی ... اما غروبها
بسیار رفتهاند و نیامد پدر هنوز
بسیار رفتهاند خدایا غروبها
کمکم پیاله موج زد و چشم روشنش
چون لحظههای غربت دریا غروبها
خاموش شد وَ بر سر سنگی نهاد سر
دختر به یاد زانوی بابا غروبها
بعد از هزار سال هنوز اشک میچکد
از مشک پارهپارهی سقا غروبها
(اسماعیل امینی)
#مرثیه_حضرت_رقیه سلام الله علیها
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
در گریه غرق بود ولیكن صدا نداشت
شاید ز ترس دشمن و شاید كه نا نداشت
از میهمان نوازیِ سنگین كوفیان
بر پیكرش نشانه ی ضربت، كجا نداشت؟
با یاد خنده های پدر گریه می نمود
دیگر امید دیدن آن خنده را نداشت
سنش به قدر درك ستم هم نمی رسید
در روح كودكانۀ او كینه جا نداشت
مظلومه ای كه گردش این روزگار زشت
ظلمی نمانده بود كه بر وی روا نداشت
هم سنگ دردهای بدون كرانه اش
عشقش به ذات اقدس حق انتها نداشت
سخت است گر چه باورش اما حقیقت است
عشقی كه غیر ذات خدا خون بها نداشت
او عاشق پدر، پدرش عاشق خدا
هرگز سه ساله عاشقی این سان خدا نداشت
(سید محمد مجید موسوی گرمارودی)
#مرثیه_حضرت_رقیه سلام الله علیها
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
خبر آمد که ز معشوق خبر می آید
ره گشایید که یارم ز سفر می آید
کاش می شد که ببافند کمی مویم را
آب و آیینه بیارید پدر می آید
نه تو از عهده ی این سوخته بر می آیی
نه دگر موی سرم تا به کمر می آید
جگرت بودم و درد تو گرفتارم کرد
غالبا درد به دنبال جگر می آید
راستی گم شده سنجاق سرم، پیش تو نیست!
سر که آشفته شود حوصله سر می آید
هست پیراهنی از غارت آن شب به تنم
نیم عمامه از آن بهر تو در می آید
به کسی ربط ندارد که تو را می بوسم
غیر من از پس کار تو که برمی آید؟
راستی! هیچ خبر دار شدی تب کردم؟
راستی! لاغری من به نظر می آید؟
راستی! هست به یادت دم چادر گفتی
دختر من! به تو چادر چقدر می آید
سرمه ای را که تو از مکه خریدی، بردند
جای آن لخته خونی که ز سر می آید
(محمد سهرابی)
#مرثیه_حضرت_رقیه سلام الله علیها
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
#اول_صبح_بگویید_حسین_جان_رخصت
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
اينجا بهانه های زدن جور می شوند
کافی ست زیر لب پدرت را صدا کنی
کافی ست یک دو بار بگویی گرسنه ام
یا ناله ای به خاطر زنجیرِ پا کنی
اصلاً نه ، بی بهانه زدن عادت همه ست
حرف گرسنگی نزدم باز هم زدند
دیدم که بر لبان تو می خورد پشت هم
چوب تری که قبل لبت بر سرم زدند
آن قدر پیش طفل تو خیرات ریختند
نان های خشک خانه یشان هم تمام شد
امروز هم به نیّت تفریح آمدند
عمه کجاست چادر من ؟ ازدحام شد
اينجا كه زخم از در هر خانه ميزنند
اينجا كه بند بر پر پروانه ميزنند
با گوشواره هاي خودم ناز ميكنند
اين دختران كه سنگ به ويرانه ميزنند
صبح و غروب و شام که فرقی نمی کند
ما را خلاصه غالب اوقات می زنند
یک در میان به روی من و عمه می خورد
سنگی که سمت خیمه ی سادات می زنند
از آن شبی که زجر مرا دست عمه داد
لکنت زبان من نه مداوا نمی شود
پیر زنی که موی مرا می کشید گفت:
زلفی که سوخته گره اش وا نمی شود
دستی بکش به زبری رویم که حق دهی
نا مردهای شام چه مردانه می زنند
دیدم به روی نیزه و پرسیدم از عمو
دارند حرف کار که در خانه می زنند؟
(حسن لطفی)
#مرثیه_حضرت_رقیه سلام الله علیها
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
#اول_صبح_بگویید_حسین_جان_رخصت
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
در رگ رگش نشانه ی خوی کریم بود
او وارث کمال پدر از قدیم بود
دست عمو به گیسوی او چون نسیم بود
این کودکی شهید که گفته یتیم بود؟
وقتی حسین سایه ی بالای سر شود
کو آن دل یتیم که تنگ پدر شود؟
در لحظه های پر طپش نوجوانی اش
با آن دل کبوتری و آسمانی اش
با حکم عمّه، عمّه ی قامت کمانی اش
بر تل زینبیه بود دیده بانی اش
اخبار را به محضر عمّه رسانده است
دور عمو به غیر غریبی نمانده است
خورشید را به دیده شفق گونه دید و رفت
از دست ماه دست خودش را کشید و رفت
از خیمه ها کبوتر عاشق پرید و رفت
تا قتلگاه مثل غزالی دوید و رفت
می رفت پا برهنه در آن صحنه ی جدال
می گفت عمّه، جانِ عمو کن مرا حلال
دارد به قتلگاه سرازیر می شود
مبهوت تیر و نیزه و شمشیر می شود
کم کم خمیده می شود و پیر می شود
یک آن تعلّلی بکند دیر می شود
در موج خون حقیقت دریا نشسته است
دورش تمام نیزه و تیر شکسته است
دستش برید و گفت: که ای وای مادرم
رنگش پرید و گفت: که ای وای مادرم
در خون طپید و گفت: که ای وای مادرم
آهی کشید و گفت: که ای وای مادرم
وقتی که ضربه آمد و بر استخوان نشست
در عرش قلب فاطمه چون پهلویش شکست
خونش حنا به روی عمویش کشیده است
از عرش، آفرین پدر را شنیده است
مشغول ذکر بانوی قامت خمیده است
تیری تمام قد به گلویش رسیده است
تیری که طرح حنجره اش را بهم زده
آتش به جان مضطر اهل حرم زده
یعقوب را بگو که دو تا یوسفش به چاه
ماندند در میانه ی گرگان یک سپاه
فریاد مادرانه ای آید که: آه، آه
دارد صدای اسب می آید ز قتلگاه
ده اسب نعل خورده و سنگین تن آمدند
ارواح انبیا همه با شیون آمدند
(محسن عرب خالقی)
#مرثیه_عبدالله_بن_الحسن علیه السلام
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
در سرش طرح معما می کرد
با دل عمه مدارا می کرد
فکر آن بود که می شد ای کاش
رفع آزار ز آقا می کرد
به عمویش که نظر می انداخت
یاد تنهایی بابا می کرد
دم خیمه همه ی واقعه را
داشت از دور تماشا می کرد
چشم در چشم عزیز زهرا
زیر لب داشت خدایا می کرد
ناگهان دید عمو تا افتاد
هر کسی نیزه مهیا می کرد
نیزه ها بود که بالا می رفت
سینه ای بود که جا وا می کرد
کاش با نیزه زدن حل می شد
نیزه را در بدنش تا می کرد
لب گودال هجوم خنجر
داشت عضوی ز تنش وا می کرد
هر که نزدیک ترش می آمد
نیزه ای در گلویش جا می کرد
زود می آمد و می زد به حسین
هر کسی هر چه که پیدا می کرد
آن طرف هلهله بود و این سو
ناله ها زینب کبری می کرد
گفت ای کاش نمی دیدم من
زخم هایت همه سر وا می کرد
دست من باد بلا گردانت
ذبح گشتم به روی دامانت
(احسان محسنی فر)
#مرثیه_عبدالله_بن_الحسن علیه السلام
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
#اول_صبح_بگویید_حسین_جان_رخصت
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
نوجوان قبیلۀ خورشید
عالم دَهر مکتب توحید
آمده نیزۀ جمل در دست
سیزده شیشه عسل در دست
نام او چیست در عشیرۀ عشق؟
قاسم بن الحسن،نبیرۀ عشق
کارصد تیغ کرده مژگانش
خشم عباس برق چشمانش
با لب خشک خود غزل می خواند
شعر اهلا من العسل می خواند
از نگاه و صداش غم می ریخت
رجزش دشت را به هم می ریخت
نعره می زد: منم یتیم حسن
کفنم را حسین کرده به تن
غیرتی سبز خون رگهایم
نوه ی بوتراب و زهرایم
آمدم پابه پای شمشیرم
انتقام مدینه را گیرم
یا علی گفت و لب تر از می کرد
اسب ها را یکی یکی پی کرد
تیغ را رقص ذوالفقاری داد
همه کفر را فراری داد
با دل شیر تا کجا رفته!؟
چقدر او به مجتبی رفته!!!
گر چه از چارسو گلاویزند
کوفیان مثل برگ می ریزند
لشگر ظلم را چه شاکی کرد
مرحبا، خوب گرد و خاکی کرد
تیغ می زد، سینجلی می گفت
مست و مدهوش یاعلی می گفت
عاقبت تشنگی به بندش کرد
نیزه ای آمد و بلندش کرد
از لب آسمان زحل افتاد
سیزده شیشه عسل افتاد
طاقت صبر را زکف برده
مثل زهرا چه بد زمین خورده!؟
دیدم از رد بند نعلینی
قد کشیده به طرفة العینی
دشنه کینه را صدا کردند
سر مهتاب را جدا کردند
کاروان را ز کربلا بردند
سر او را مغیره ها بردند
(وحید قاسمی)
#مرثیه_حضرت_قاسم علیه السلام
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
واله و مست سوی معركه عازم شده است
رفتنش بدرقه با اشك محارم شده است
او به دست ولی الله معمم گشته
قطب علمی دو صد مرجع و عالم شده است
مرگ بازیچۀ دست همه اولاد علیست
مات رزمش همه افلاك و عوالم شده است
رسم این است سرش نقل بریزند نه سنگ
بین گودال عجب گرم مراسم شده است
حرف تقسیم تنش معنی نازك می خواست
آینه خرد كه شد حضرت قاسم شده است
خواست یك بار دگر نام عمو را ببرد
نیزه ای در وسط سینه مزاحم شده است
یك نفر قصد نموده كه سرش را بِبرد
آه كه موقع تقسیم غنائم شده است
(محسن حنیفی)
#مرثیه_حضرت_قاسم علیه السلام
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
#اول_صبح_بگویید_حسین_جان_رخصت
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
به نام نامی زینب که آیت العظمی است
قسم به نام عقیله که عالم الاسماست
بلند مرتبه بانوی فاطمی علی
تمامی وجناتش تمامی مولاست
غلامزاده ایلش قبیله مجنون
کنیزه خادمه هایش عشیره لیلاست
نفس نفس نفحاتش چکامه ای شیوا
وحرف حرف کلامش قصیده غرّاست
قلم چگونه نویسد که خامي محض است
کلام پخته ی عمان بخوان که روح افزاست
زنی که دست خدا را در آستین دارد
زنی که یک تنه مرد آفرین کرببلاست
برای آل عبا بوده واجب التعظیم
حسین فاطمه احمد حسن علی زهراست
عقیله ای که عقول از مقام او حیران
فقیهه ای که فقاهت ز فهم او رسواست
ندیده سایه او را نگاه همسایه
اگرچه مدت سی سال پیش این دریاست
ندیده سایه او را مدینه یا مکه
که شهر در قرق چند حضرت سقاست
نسیم هم نوزد سمت چادرش حتی
که این حریم حریم فرشته های خداست
نه خاک بر دهنم رخصتی فرشته نداشت
مقام چادر خاتون فاطمه بالاست
هزار مرتبه شوید دهان به مشک جبریل
هنوز بردن نامش برای او رویاست
ز مادحین بزرگی این سرا مریم
ز واصفین بلندی این حرم عیسی ست
........
رکاب ناقه که سر قفلی علمدار است
ستون خیمه که قلب خیام عاشوراست
پناهگاه تپشهای خسته سجاد
امام هاشمیان و شفیعه فرداست
اگر حسین در اعماق سینه ها جاریست
اگر حسینیه ای در تمامی دلهاست
ولی حسین خودش زینبیه ای دارد
که در تمامی افلاک بیرقش بر پاست
رسید ظهر دهم فصل اوج غم اما
میان خیمه خود مانده وز دلش غوغاست
اگر چه پای به پای برادرش رفته ست
اگرچه بانوی غمگین خیمه شهداست
اگرچه بر سر بالین هر شهیدی بود
اگر چه شاهد رزم اهالی دریاست
چقدر پیکر خونین بدست آورده
چقدر چادرش از خون لاله ها زیباست
کنار پیکر اکبر که زودتر آمد
اگر نبود حسینش چگونه بر میخواست
میان خیمه نشسته ز دور میشنوند
خروش تازه جوان های خود که بی همتاست
دو شیر زاده ی او در کشاکش رزمند
و در حوالی آوردگاه طوفانهاست
گرفته اند تمامی پهنه را باتیغ
شنید و گفت رجزهایشان عجب گیراست
وبا شمارش تکبیرهای عباسش
گرفته است که تعداد ضربه آنهاست
پس از برادرش آهسته میکشد تکبیر
و گاه گاه بگوید برادرم تنهاست
کمی گذشت خروشی دگر نمیشنود
نوای تازه جوانها بجای آن برخواست
میان خیمه خود مانده ونمیشنوند
بغیر ناله که از سمت نیزه ها پیداست
بغیرخنده و صوت اصابت صد تیر
بغیرهلهله هایی که در دل صحراست
هنوز مادرشان گوش می کند اما
نمی رسد بجز آهی که برلب سقاست
صداصداي نفسهاي مانده درسينه است
صدای چرخش شمشیرها و مرکب هاست
میان آنهمه فریاد و ناسزا فهمید
برای بردن سرها به نیزه ها دعواست
غروب بود و میان خیام میگردید
که دید خیمه سرخی که خیمه شهداست
میان آن همه تن های بی سر خونین
کنار پیکر اکبر که اربا ارباست
شناخت پیکر زخمی سروهایش را
اگرچه سر ز تن چاک خورده جداست
هنوز گرم تماشای کودکانش بود
که دید شعله آتش ز خیمه ها برخواست
حرم اسیر حرامی و مادری می دید
که زلف تازه جوانهای او ز نیزه رهاست
(حسن لطفی)
#مرثیه_دوطفلان_زینب سلام الله علیها
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
بریز در دل من هر چه داری از غربت
کجاست مأمن غم های کاریت؟... این جا !
تمام عمر غمت را کشیدهام بر دوش
چرا کنون نکنم غم گساریت این جا
خدا کند که بمیرم، امامِ بییارم
اگر دمی نگرم بیقراریت این جا
ز پیش نعش علی سر بلند برگشتی
چقدر دیدنی است پایداریت این جا
چه زود پیر شدی بعد اکبر لیلا
فدای هیمنهٔ بردباریت این جا
مگیر ای پسر فاطمه امید را از من
دلم خوش است برادر به یاریت این جا
دو نوجوان مرا هم قبول کن جانا
شوند کشتهٔ چشم بهاریت این جا
بزرگ کردمشان پای سفرۀ عشقت
فقط به خاطر خدمتگزاریت این جا
اجازه ده که شوم همره نهالانم
شریک معرکهٔ لاله کاریت این جا
نمیشود مگر از آن لب پر از مهرت
مرا منه به غم شرمساریت این جا
(مجتبی روشن روان)
#مرثیه_دوطفلان_زینب سلام الله علیها
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
این شعلۀ عشق است كه درمان نپذیرد
معشوق ز عاشق اَثر آسان نپذیرد
جز اشك تمنّا كه گِره وا كند از كار
كردارِ دگر فایده چندان نپذیرد
این رابطۀ عشق عجب معجزه آساست
این مرحله را جز دلِ بریان نپذیرد
معشوق حسین است و عاشق دلِ زینب
محبوب ز احباب بجز جان نپذیرد
فرمود به طفلان كه دلِ عاشقِ مادر
جز كشته شدن در ره جانان نپذیرد
با خویش همی گفت: مبادا كه برادر
از خواهر خود هدیۀ قربان نپذیرد
اینجاست كه بر دامن مادر بزند چنگ
بی فاطمه این مرحله پایان نپذیرد
تا بر لب طفلان قسم فاطمه آمد
آقا نتوانست ز آنان نپذیرد
دو آینۀ زینبی آمادۀ رزمند
این صحنه بجز آینه قرآن نپذیرد
گیسوی كمندِ یكی از شانه سرازیر
زلف دگری سلسله بندان نپذیرد
شمشیر كجا و قد و بالای دو ریحان
این قامتشان هیچ كمان دان نپذیرد
تكبیر به لب تیغ به كف هر دو كفن پوش
كس فاتحۀ تازه جوانان نپذیرد
می خواست عدو حیله ببندد به دوطفلان
دید از دو طرف رِخنه به رِندان نپذیرد
از هیبتشان لرزه به جانِ سپه افتاد
آزاده بجز جنگ نمایان نپذیرد
شاگرد دبستان اَلفبای علمدار
هنگامۀ پیكار سر و جان نپذیرد
كُشتند بسی از سپه كفر به یك آن
افزونتر از این را لب عطشان نپذیرد
از میمنه تا میسره این لشگر كوفی
این گونه پذیرایی مهمان نپذیرد
شمشیر و سنان بود كه هر سوی روان بود
آنقدر گران بود كه انسان نپذیرد
سیمین بدنان تشنه لب از پای فتادند
از پای فتاده نَفَس ارزان نپذیرد
داغی به دل بانوی مظلومه نشاندند
داغی كه دل هیچ پریشان نپذیرد
تا كه نشود از همه شرمنده برادر
خواهر طلب نعش شهیدان نپذیرد
از خیمه نظر كرد به چشمان برادر
دید ابر بهاری است كه باران نپذیرد
(محمود ژولیده)
#مرثیه_دوطفلان_زینب سلام الله علیها
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
#اول_صبح_بگویید_حسین_جان_رخصت
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
وقتش شده بر دست بگیرد جگرش را
مردی که شکسته ست مصیبت کمرش را
پروانه به هم ریخته گهواره ی خود را
تا باز کند از پر قنداق پرش را
تلخ است پدر گریه کند طفل بخندد
سخت است که پنهان بکند چشم ترش را
دور و برش آنقدر کسی نیست که باید
این طفل در آغوش بگیرد پدرش را
مادر نگران است خدایا نکند تیر
نیت کند از شیر بگیرد پسرش را
هم چشم به راه است که سیراب بیارند
هم دلهره دارد که مبادا خبرش را...
افسوس از آن تیر و کمانی که گرفته ست
این بار سپیدی گلویی نظرش را
(علی عباسی)
#مرثیه_علی_اصغر علیهالسلام
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
طفلی به روی دست پدر پا گرفت و رفت
مانند مرد حق خودش را گرفت و رفت
منت کشیدن پدرش را نداشت تاب
از دست تیر آب گوارا گرفت و رفت
تنها پسر به درد پدر گوش داد و تیر
تا نشنود، به گوش علی جا گرفت و رفت
روی گلوی خود با سه شعبه ای
بر لوح غربت پدر امضا گرفت و رفت
چیزی نگفت دم نزد و ناله ای نکرد
سر را چو پیر طایفه بالا گرفت و رفت
مردانه روی پای خودش ایستاده بود
مانند مرد، حقِّ خودش را گرفت و رفت
(موسی علیمرادی)
#مرثیه_علی_اصغر علیهالسلام
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
شکست حرمت نایت، شکست قلب حرم
به زیر بار مصیبت شکسته شد کمرم
کبوترم که شکستند بی هوا پر من
گرفت تیر سه پر، مابقی بال و پرم
تو تیرخورده ای و می کِشد تن من تیر
درست تیر سه شعبه نشست بر جگرم
تو را اگر که ببیند رباب می میرد
تو را میان عبا، پشت خیمه ها ببرم
سرم به زیر و سرت را به سینه چسباندم
مراقبم که نیفتد سر از تنت پسرم
دعا بکن که پدر با تو بر زمین نخورد
که نا نمانده در این نیمه جان مختصرم
جلو جلو سر من سهم نیزه می شد کاش
ولی سر تو نمی شد چنین جدا به برم
(محسن حنیفی)
#مرثیه_علی_اصغر علیهالسلام
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
#اول_صبح_بگویید_حسین_جان_رخصت
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
وقت وداع ازحرم نگاه پدرها
ملتمسانه تر است پشت پسرها
آه،پدرهاي خسته، آه، کمرها
آه،پسرهاي رفته، آه، جگرها
می رود و یکصدا به گریه می افتند
پشت سرش خیمه ها به گریه می افتند
کیست که خاکش بوي گلاب گرفته
اینکه برایش ملک رکاب گرفته
بهرشهادت چنان شتاب گرفته
زودتراز دیگران جواب گرفته
سرکشی عشق او مهار ندارد
بسکه به شوق آمده قرار ندارد
باز نمایان شده جلال پیمبر
بازتماشا شده جمال پیمبر
پرده برانداخته کمال پیمبر
اینکه وصالش بود وصال پیمبر
سمت عدو نه علیِّ اکبرخیمه
می رودازخیمه هاپیمبرخیمه
حیدرکرارشد، زمان خطرگشت
لشگرکوفه تمام مثل سپرگشت
ریخت بهم دشت را و موقع برگشت
ضرب عمودي که خورد، واقعه برگشت
خون سرش بر روي عقاب چکید و....
راه حرم راندید و شیهه کشید و....
آن بدنِ از جفا شکسته ترین را
آن بدنِ له شده به عرشه ي زین را
برد سوي دیگري، شکسته جبین را
لشگرآماده نیزخواست همین را
واي که شمشیرها محاصره کردند
ازهمه سو تیرها محاصره کردند
بی خبرانه زدند، بی خبرافتاد
خوب که بیحال شد ز پشت سر افتاد
در وسط قتلگاه تا پسر افتاد
درجلوي خیمه گاه هم پدر افتاد
واي گرفتند از دلم ثمرم را
میوه ي باغ مرا،علی، پسرم را
آه ازاین پیرمرد خسته، شکسته
سمت علی می رود شکسته، شکسته
آمد و دیدآن تن خجسته، شکسته
دربدنش نیزه دسته دسته، شکسته
کاش جوانان خیمه زودبیایند
یاري این قامت شکسته نمایند
(علي اكبر لطيفيان)
#مرثیه_علی_اکبر علیه السلام
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872