چشمهای نجیب یعنی تو
غرق در عطر سیب یعنی تو
السلامای کریم آل الله
به غمِ دل طبیب یعنی تو
و لسان شکور یعنی تو
و نگاه منیب یعنی تو
ای فدای مزار ویرانت
در مدینه غریب یعنی تو
نیمه شب چشمهای بارانی
کودک غم نصیب یعنی تو
و زمان گذشتن از کوچه
گریههای عجیب یعنی تو
بانی روضهها سلام آقا
شور ابن شبیب یعنی تو
خون دل بر محاسنت جاریست
شاه شیب الخضیب یعنی تو
روضه خوان غریب عاشورا
معنی آیههای اعطینا
تو نگار مدینهای آقا
سفره دار مدینهای آقا
وجناتت محمدی، نبوی
سکنات تو فاطمی، علوی
ضرب شمشیر تو شبیه علی
یکه تازی، تو فاتح جملی
وقت دیدار با خدا حالت
میشود باز تا خدا بالت
یوسف اهل بیت پیغمبر
ای امام و امیر بی یاور
ای غریب مدینه، بر تو حسن
تهمت کفر میزند دشمن
خون دل خوردی از زمانه زیاد
میکنی یاد تازیانه زیاد
یاد آن روزهای کودکی ات
روزهای عزای کودکی ات
کوچهای تنگ و کوچهای باریک
سینهای سنگ و سینهای تاریک
صحنه هایش هنوز یادت هست
راه را بی حیایِ بی دین بست
کوچه را بست، ماجرا بد شد
دست نامرد از سرت رد شد
مادر افتاد، گوشوار افتاد
مادری با دو چشم تار افتاد
جای پایی روی پرش مانده
رد خون روی معجرش مانده
لاله مویت طفی خزانی شد
بین آن کوچه قد کمانی شد
گرد ماتم نشست بر رویت
در جوانی سپید شد مویت
«وحید محمدی»
#مرثیه_امام_حسن_مجتبی علیه السلام
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
روی تو از نسیم سحر دلنوازتر
گیسوی توست از شب یلدا درازتر
روی تو باز بود و در خانه ی تو باز
ای چشمهایت از همه مهمان نواز تر
هرگز یتیم های مدینه ندیده اند
از ذکر مهربان حسن چاره سازتر
صلح تو شد دلیل سرافرازی حسین
ای از تمام اهل جهان سرفرازتر
حتی شریک زندگی ات دشمن تو بود
مولا کدام داغ از این جانگداز تر ؟
از تیرها نگفتم و تابوت زخمی ات
طاقت نداشتـم بشود روضه باز تر...
سیده تکتم حسینی
#مرثیه_امام_حسن_مجتبی علیه السلام
https://eitaa.com/sobhehoseini
*«السّلام عليك يا مولاي يا رسول الله»*
*السّلام عليكما يا سيّدَي شباب أهل الجنة*
🏴🏴🏴🏴🏴
دو چشم، روضه بخوانَد به آن نگاهِ خودش
شدهست همرهِ اشکش دوباره آهِ خودش
نگاه میکند این روزها به بال و پری
همان که پشت در آمد، همان سپاهِ خودش
ببین که گردش چشم نبی به این مجلس
چگونه روضه بخوانَد برای ماهِ خودش
نگاه میکند او سوی غصههای حسن
بسوزد از غم آن شاهِ بی سپاهِ خودش
سری به نیزه، تنی را به خاک میبیند
به سیلِ اشکْ ببسته همو نگاهِ خودش
جگر به تشت ببیند، سری به تشت دگر
به اشک و سوز و گداز است بر دو شاهِ خودش
محیا احتشام فر
#مرثیه_امام_حسن_مجتبی علیه السلام
#مرثیه_نبی صلی الله علیه و آله
https://eitaa.com/sobhehoseini
زينب چو حال سخت حسن را نظاره کرد
دامان ز اشک و خون جگر پر ستاره کرد
آمد حسين و کرد چو از حال او سؤال
آن جا که کوزه بود به آن سو اشاره کرد
گفتند درد خود ز چه درمان نمي کني
فرمود: مرگ را به چه بايست چاره کرد؟
مي خواست روزه واکند از آب کوزه ليک
يارب چه آب بود که کار شراره کرد
پيدا بود که با جگر او چه کرده است
زهري که رخنه در جگر سنگ خاره کرد
دل رشحه رشحه داشت ز زخم زبان ولي
تزوير همسرش جگرش پاره پاره کرد
جعده به پاس مرحمت بي حساب او
در حق حضرتش ستم بي شماره کرد
باران تير بر تن و تابوت او بريخت
تا آن زن سواره به مرکب اشاره کرد
در روضه بقيع چو شد دفن پيکرش
آن خاک پاک را همه دارالزّياره کرد
يا مجتبي به حال "مؤيد" نگاه کن
کز چشم دل به قبر غريبت نظاره کرد
سيد رضا مويد
#مرثیه_امام_حسن_مجتبی علیه السلام
https://eitaa.com/sobhehoseini
نشستم گوشهای از سفره همواره رنگینت
چه شوری در دلم افتاده از توصیف شیرینت
به عابرها تعارف میکنی دار و ندارت را
تو آن باغی که میریزد بهشت از روی پرچینت
کرم یک ذره از سرشار، سرشارِ صفتهایت
حسن یک دانه از بسیار، بسیارِ عناوینت
دهان وا میکند عالم به تشویق حسین اما
دهانِ خاتم پیغمبران واشد به تحسینت
تو دینِ تازهای آوردهای از دیدِ این مردم
که با یک گل کنیزی میشود آزاد در دینت
معزالمومنین خواندن مذل المومنین گفتن
اگر کردند تحسینت اگر کردند نفرینت
برای تو چه فرقی دارد ای والتین و الزیتون
که میچینند مضمون آسمانها از مضامینت
بگو با آن سفیرانی که هرگز بر نمیگشتند
خدا واداشت جبراییلهایش را به تمکینت
بگو تا آفتاب از مغربِ دنیا برون آید
که سرپیچی نخواهد کرد خورشید از فرامینت
بگو تا تیغ بردارد اگر جنگ است آهنگت
بگو تا تیغ بگذارد اگر صلح است آیینت
خدا حیران شمشیر علی در بدر و خندق بود
علی حیران تیغ نهروانت تیغ صفینت
بگو از زیر پایت جانماز این قوم بردارند
محبت کن! قدم بگذار بر چشم محبینت
تو را پایین کشیدند از سر منبر که میگفتند:
چرا پیغمبر از دوشش نمیآورد پایینت
درون خانه هم محرم نمیبینی تحمل کن
که میخواهند، ای تنهاترین تنهاتر از اینت
تو غمهای بزرگی در میان کوچهها دیدی
که دیگر این غمِ کوچک نخواهد کرد غمگینت
از آن پایی که بر در کوفت بر دل داشتی داغی
از آن دستان سنگین بیشتر شد داغ سنگینت
سر راهت میآمد آنکه نامش را نخواهم برد
برای آنکه عمری تازه باشد زخم دیرینت
برای جاریِ اشکت سراغ چاره میگردی
که زینب آمده با چادر مادر به تسکینت
به تابوت تو زخمِ خویش را این قوم خواهد زد
چه میشد مثل مادر نیمه شب بود تدفینت
صدایت میزند اینک یتیمت از دل خیمه
که او را راهی میدان کنی با دست آمینت
هزاران بار جان دادی ولی در کربلا آخر
در آغوش برادر دست و پا زد جان شیرینت
کدامین دست دستِ کودکت را بر زمین انداخت؟
همان دستی همان دستی که روزی بوده مسکینت
دعا کن زخم غمهایت بسوزاند مرا یک عمر
نصیبم کن نمک از سفره همواره رنگینت»
سیدحمیدرضا برقعی
#مرثیه_امام_حسن_مجتبی علیه السلام
https://eitaa.com/sobhehoseini
بی حُبِّ حسن مشکلِ دل، حل شدنی نیست
جز عشقِ حسن، عشق مُسجّل شدنی نیست
گر چه نمکِ سفرۀ هر فیض حسین است
بی نام حسن، فیض که اَکمل شدنی نیست
بی مِهرِ حسن هر که حسینی است، حرامش
هیهات، حسین از حسن اَفضل شدنی نیست
روزیکه همه فکر حسابند و کتابند
مهمان حسن، هیچ معطل شدنی نیست
هر سَیّئه را او حسنه کرد، واِلّا
بی نورِ حسن، نار مبدل شدنی نیست
یک پرچمِ سبز است جنان، سر درِ قصرش
گم کردنِ این کاخِ مجلّل، شدنی نیست
یارَش ز جوانی بخدا پیر غلام است
عمرِ حسنی، هیچ مُطوّل شدنی نیست
با درد بسازید که آیاتِ غریبی است
هر آیه، به هر سینه که مُنزَل شدنی نیست
غمهای دلِ فاطمه اَسرارِ حسن بود
شرحِ غمِ اَسرار مفصل، شدنی نیست
یک کوچه و یک سیلی و یک مادر و یک طفل
تفسیر بر این روضۀ مُجمل شدنی نیست
از سودۀ الماس جگر لکّه بگیرد
زِنهار که بهبودیِ تاوَل شدنی نیست
محشر هم از این داغ برای تو بگِرییم
این غصه برای دلِ ما حل شدنی نیست
محمود ژولیده
#مرثیه_امام_حسن_مجتبی علیه السلام
https://eitaa.com/sobhehoseini
خواهر! از زهر جفا بال و پرم می سوزد
با تو آن قدر بگویم جگرم می سوزد
جگرم سوخت ولی از اثر زهر نبود
جگرم از غم مادر-پدرم می سوزد
لحظه ای هم نرود از نظرم آتش در
دائما فاطمه،پیش نظرم می سوزد
زینب از غم من اشک مریز و بنگر
وز غم کرب و بلا چشم ترم می سوزد
فکر گودالم و زانوی حرامی به کمر
خواهر از غصه ی آن تن،کمرم می سوزد
می کشد شمر سرش را به روی خاک زمین
من به یاد سر پاشیده،سرم می سوزد
محمود اسدی
#مرثیه_امام_حسن_مجتبی علیه السلام
https://eitaa.com/sobhehoseini
اشکهایش به مادرش رفته
سینه ی پر شراره ای دارد
نه! به یک طشت اکتفا نکنید
جگر پاره پاره ای دارد
از علی هم شکسته تر شده است!
علتش کینه ها، حسادت هاست
غربت چشمهای مظلومش
سند محکم خیانت هاست
خواهرش را کسی خبر نکند
مادرش خوب شد که اینجا نیست
لخته خونها سرِ لج افتادند
هیچ طشتی حریف آنها نیست
از غرور شکسته اش پیداست
صبر هم صحبت ِ دل ِ آقاست
نه! من از چشم سم نمی بینم
کوچه ای شوم قاتل آقاست
کوچه ای تنگ، کوچه ای تاریک
شده کابوس هر شب ِ آقا
برگه را پس بده...نزن نامرد….
چیست این جمله بر لب ِ آقا؟
از صدای ِ شکستن بغضش
چشم دیوارها سیاهی رفت
مادرش راه خانه ی خود را
تا زمین خورد، اشتباهی رفت
تا که باغش میان آتش سوخت
میله های قفس نصیبش شد
کودکی نه! بگو خزان ِ بهار
پیری زودرس نصیبش شد
نفسش بند آمده، ای وای
به خدا نای روضه خوانی نیست
شُکر دارد که گوشهی این طشت
لااقل چوب خیزرانی نیست
وحید قاسمی
#مرثیه_امام_حسن_مجتبی علیه السلام
https://eitaa.com/sobhehoseini
تصور كن ببينى رفت و امد نيست
حرم لبريز زائر نيست
مسافر يا مجاور نيست
دگر سينه زن و مداح و شاعر نيست
علم ممنوع
ورود دسته هم ممنوع
صداى نوحه و سينه زنى و ذكر و دم ممنوع
محرم پرچم مشكى زدن دورحرم ممنوع
تصور كن
مدينه در تمام سال اين طوريست
به روى قبرهايش سايبان هم نيست
فقط يك گريه كن دارد كه ان مهديست!
#مرثیه_امام_حسن_مجتبی علیه السلام
https://eitaa.com/sobhehoseini
هرکه دیدار من سوخته جان می آید..
یار من نیست،پی لقمه نان می آید
بین این مردم بد، گریه رفیق خوبیست
بهر دلداری من اشک روان می آید
اینهمه خوبیشان کردم و راضی نشدند
همه انگار که از من بدشان می آید
بین هر جمعیت از دور مشخص هستم
حسن آن است که با قد کمان می آید
مادرت را وسط کوچه دودستی بزنند
در بهار تو همان وقت خزان می آید
قاتل مادر من پیش رویم میخندد
صبر از صبر عجیبم به فغان می آید
تا به امروز ازآن کوچه نگفتم به کسی
مگر آن فاجعه راحت به زبان می آید؟!
جعده برخیز مرا زهر بده خسته شدم
دم افطار شده صوت اذان می آید
برو از خانه من ،من که حلالت کردم
دارد عباس به اینجا نگران می آید
طشت خونین مرا از نظرش دور کنید
خواهر سوخته ام سینه زنان می آید
اگر امروز حسین آمده دور و بر من
پیش او گوشه گودال سنان می آید
سید پوریا هاشمی
#مرثیه_امام_حسن_مجتبی علیه السلام
#روز_هفتم_صفر
https://eitaa.com/sobhehoseini
نشستم گوشه ای از سفرهء همواره رنگینت
چه شوری در دلم افتاده از توصیف شیرینت
به عابر ها تعارف می کنی دار و ندارت را
تو آن باغی که میریزد بهشت از روی پرچینت
کرم یک ذره از سرشار ، سرشارِ صفت هایت
حسن یک دانه از بسیار ، بسیارِ عناوینت
دهان وا می کند عالم به تشویق حسین اما
دهانِ رحمه للعالمین واشد به تحسینت
تو دینِ تازه ای آورده ای از دیدِ این مردم
که با یک گل کنیزی می شود آزاد در دینت
معزالمومنین خواندن مذل المومنین گفتن
اگر کردند تحسینت اگر کردند نفرینت
برای تو چه فرقی دارد ای والتین و الزیتون
که می چینند مضمون آسمان ها از مضامینت
بگو با آن سفیرانی که هرگز بر نمی گشتند
فراخوانده خدا جبراییل هایش را به تمکینت
بگو تاتیغ برداریم اگر جنگ است آهنگت
بگو تا تیغ بگذاریم اگر صلح است آیینت
خدا حیران شمشیر علی در بدر و خندق بود
علی حیران تیغ نهروانت تیغ صفینت
بگو از زیر پایت جانماز این قوم بردارند
محبت کن! قدم بگذار بر چشم محبینت
تورا پایین کشیدند از سر منبر که می گفتند:
چرا پیغمبر از دوشش نمی آورد پایینت
درون خانه هم محرم نمی بینی تحمل کن
که می خواهند، ای تنها ترین تنها تر از اینت
تو غم های بزرگی در میان کوچه ها دیدی
که دیگر این غمِ کوچک نخواهد کرد غمگینت
از آن پایی که بر در کوفت بر دل داشتی داغی
از آن دستان سنگین بیشتر شد داغ سنگینت
سر راهت می آمد آنکه نامش را نخواهم برد
برای آنکه عمری تازه باشد زخم دیرینت
برای جاریِ اشکت سراغ چاره می گردی
که زینب آمده با چادر مادر به تسکینت
به تابوتِ تو حتی زهر خود را کینه خواهد ریخت
چه می شد مثل مادر نیمهء شب بود تدفینت
صدایت می زند اینک یتیمت از دل خیمه
که اورا راهی میدان کنی با دست آمینت
هزاران بار جان دادی ولی در کربلا آخر
در آغوش برادر دست و پا زد جان شیرینت
کدامین دست دستِ کودکت را بر زمین انداخت؟
نمک نشناس آن دستی که روزی بوده مسکینت
دعا کن زخم غم هایت بسوزاند مرا یک عمر
نصیبم کن نمک از سفرهء همواره رنگینت
سید حمید رضا برقعی
#مرثیه_امام_حسن_مجتبی علیه السلام
#روز_هفتم_صفر
https://eitaa.com/sobhehoseini
هدایت شده از صبح حسینی
نشستم گوشه ای از سفرهء همواره رنگینت
چه شوری در دلم افتاده از توصیف شیرینت
به عابر ها تعارف می کنی دار و ندارت را
تو آن باغی که میریزد بهشت از روی پرچینت
کرم یک ذره از سرشار ، سرشارِ صفت هایت
حسن یک دانه از بسیار ، بسیارِ عناوینت
دهان وا می کند عالم به تشویق حسین اما
دهانِ رحمه للعالمین واشد به تحسینت
تو دینِ تازه ای آورده ای از دیدِ این مردم
که با یک گل کنیزی می شود آزاد در دینت
معزالمومنین خواندن مذل المومنین گفتن
اگر کردند تحسینت اگر کردند نفرینت
برای تو چه فرقی دارد ای والتین و الزیتون
که می چینند مضمون آسمان ها از مضامینت
بگو با آن سفیرانی که هرگز بر نمی گشتند
فراخوانده خدا جبراییل هایش را به تمکینت
بگو تاتیغ برداریم اگر جنگ است آهنگت
بگو تا تیغ بگذاریم اگر صلح است آیینت
خدا حیران شمشیر علی در بدر و خندق بود
علی حیران تیغ نهروانت تیغ صفینت
بگو از زیر پایت جانماز این قوم بردارند
محبت کن! قدم بگذار بر چشم محبینت
تورا پایین کشیدند از سر منبر که می گفتند:
چرا پیغمبر از دوشش نمی آورد پایینت
درون خانه هم محرم نمی بینی تحمل کن
که می خواهند، ای تنها ترین تنها تر از اینت
تو غم های بزرگی در میان کوچه ها دیدی
که دیگر این غمِ کوچک نخواهد کرد غمگینت
از آن پایی که بر در کوفت بر دل داشتی داغی
از آن دستان سنگین بیشتر شد داغ سنگینت
سر راهت می آمد آنکه نامش را نخواهم برد
برای آنکه عمری تازه باشد زخم دیرینت
برای جاریِ اشکت سراغ چاره می گردی
که زینب آمده با چادر مادر به تسکینت
به تابوتِ تو حتی زهر خود را کینه خواهد ریخت
چه می شد مثل مادر نیمهء شب بود تدفینت
صدایت می زند اینک یتیمت از دل خیمه
که اورا راهی میدان کنی با دست آمینت
هزاران بار جان دادی ولی در کربلا آخر
در آغوش برادر دست و پا زد جان شیرینت
کدامین دست دستِ کودکت را بر زمین انداخت؟
نمک نشناس آن دستی که روزی بوده مسکینت
دعا کن زخم غم هایت بسوزاند مرا یک عمر
نصیبم کن نمک از سفرهء همواره رنگینت
سید حمید رضا برقعی
#مرثیه_امام_حسن_مجتبی علیه السلام
#روز_بیست_هشتم_صفر
https://eitaa.com/sobhehoseini