مانند یک فرشته ی از پا نشسته بود
غمگین تر از همیشه در آنجا نشسته بود
هشتاد و چار حوریه دور نگاش بود
دور از نگاه مردم دنیا نشسته بود
بر روی دامنش که نسیم مدینه داشت
تنها نماد کوچک زهرا نشسته بود
پایین پای محمل مانند منبرش
موسی نشسته بود، مسیحا نشسته بود
می خواست خطبه ای به زبانش بیاورد
بی خود نبود این همه بالا نشسته بود
با یاد خانه ی پدری اش در آن گذر
اطراف کوفه را به تماشا نشسته بود
یک ماه می گذشت برای ظهورشان
مسلم کنار جاده ی آنها نشسته بود
در چشمهای رو به خدایش درآن غروب
تصویر یک هلال چه زیبا نشسته بود
دستش نمی رسید اگر شانه ای کند
در چند متریِ سر آقا نشسته بود
علی اکبر لطیفیان
#مرثیه_کاروان_اسرای_کربلا
https://eitaa.com/sobhehoseini
هدایت شده از صبح حسینی
اول صبح بگویید حسین جان رخصت
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد
🌴🌴🌴
السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین (علیهالسلام )
https://eitaa.com/sobhehoseini
می خواست دست وپا بزند نیزه ها نذاشت
بابایِ خود صدا بزند نیزه ها نذاشت
در قتلگاه هر دو بدن زیرو رو شده
نیزه به رویِ نیزه به پیکر فرو شده
با پنجه های گرگ تنش جستجو شده
عریان به دستِ لشگرِ بی آبرو شده
مقتل نوشته با عجله مو کشیده اند
مثل کبوتری سر او را بریده اند
در قتلگاه روی تن او قدم زدند
با نعل تازه هر دوبدن را بهم زدند
یک عده جا نبود اگر ضربه کم زدند
بر نیزه جسم بی سر او چون عَلَم زدند
زینب گرفته دست به سر می کند نگاه
درهم شده حسین و حسن بین قتلگاه
قاسم نعمتی
#مرثیه_عبدالله_بن_الحسن علیه السلام
https://eitaa.com/sobhehoseini
هدایت شده از صبح حسینی
اول صبح بگویید حسین جان رخصت
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد
🌴🌴🌴
السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین (علیهالسلام )
https://eitaa.com/sobhehoseini
آوَرد میانِ شهر زینب حیدرش را
آن خطبه های قاطع و شور آورش را
با هیبتِ زهرایی خود این عقیله
آوَرد در کوفه سپاه و لشگرش را
آوَرد مریم های در بندِ اسارت
آوَرد گل های شهیدِ پرپرش را
از هر طرف سنگ است می آید به سویش
سنگ است می آید که بشکاند سَرَش را
گاهی به سمت او، گاهی سویِ نیزه
سنگ است باید بشکند بال و پرش را
اینجا علی در قامتِ زینب رسیده
تا که سپر باشد سَر ِ پیغمبرش را
حُجب و حیایش کامل است این شیرزاده
دست کسی هرگز نگیرد مَعجرش را
زینب نبود از غصّه می مُرد آن زنی که
می دید بر نِی خنده های اصغرش را
احسان محسنی
#مرثیه_کاروان_اسرای_کربلا
https://eitaa.com/sobhehoseini
هدایت شده از صبح حسینی
اول صبح بگویید حسین جان رخصت
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد
🌴🌴🌴
السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین (علیهالسلام )
https://eitaa.com/sobhehoseini
از جان خود اگر چه گذشتم به راحتی
دل كنده ام ولی ز تنت با چه زحمتی
می خواستم به پات سرم را فدا كنم
اما به خواهر تو ندادند مهلتی
كی گفته قطعه قطعه شدن درد آور است؟
مُردن به عشق تو كه ندارد مشقتی
بهتر نبود جای تو من كشته می شدم؟
بی تو چگونه صبر كنم.... با چه طاقتی؟
از بس برای زخم لبت گریه كردهایم
چشمی ندیدهام كه ندیده جراحتی
تو رفتی و غرور حریمت شكسته شد
هنگام غارت حرم، آن هم چه غارتی
آتش زدند خیمۀ ما را و بعد از آن
دزدیده شد تمامی اشیاء قیمتی
این بچه ها تمامی شان لطمه خوردهاند
با من ولی به شكوه نكردند صحبتی
غصه نخور حقیر نشد خواهرت حسین
از فتح شام آمدهام با چه هیبتی
شرمندهام رقیۀ تو در خرابه ماند
لطفی كن و سراغ نگیر از امانتی
عباس اگر نبود اسارت چه سخت بود
ممنونم از حمایت آن چشم غیرتی
مصطفی متولی
#مرثیه_کاروان_اسرای_کربلا
#مرثیه_حضرت_زینب سلام الله علیها
https://eitaa.com/sobhehoseini
هدایت شده از صبح حسینی
اول صبح بگویید حسین جان رخصت
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد
🌴🌴🌴
السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین (علیهالسلام )
https://eitaa.com/sobhehoseini
مردم لباس پاره ما خنده دار نیست
کـاخ غــرور کـاذبـتـان پـایـدار نـیست
مردان ما به نیزه و در کوچه های شهر
گرداندن زنان حـرم افـتـخـار نـیـسـت
در سختی و بلا به خدا تکیه میکنیم
سر می دهیم در ره او، این شعار نیست
ای بزدلان ز بام به ما سنگ می زنید
در دست های بسته ما ذوالفقار نیست
زن های شهر کوفه چرا گریه می کنید؟
دیگر به گریه های شما اعتبار نیست
در بین طـعنه های وقـیح تـمام شهر
بدتر ز طـعنه های بد نیزه دار نیست
وحید قاسمی
#مرثیه_کاروان_اسرای_کربلا
https://eitaa.com/sobhehoseini
هدایت شده از صبح حسینی
اول صبح بگویید حسین جان رخصت
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد
🌴🌴🌴
السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین (علیهالسلام )
https://eitaa.com/sobhehoseini
قربان آقایی که بی منت عطا دارد
در روستا اندازه دنیا گدا دارد
دستی که آوردیم سویش پرشد و برگشت
یک دست هم در محضر خوبان صدا دارد
تا حضرت سید محمد دستگیر ماست
این دردهای لاعلاج ما دوا دارد
آنقدر قربانی برای نذر اوردند
حس میکنی دورو بر صحنش منا دارد
فیروزه ای رنگ است اما منشا نور است
خورشید هم از یمن این گنبد نما دارد
هرناامیدی با امید ازین حرم رفته
به به چقدر این آستان حاجت روا دارد
هرچند درهای حریمش سوخت درآتش
اما به دل داغی ز قبر مجتبی دارد
عالم بسوزد در غم آن قبر خاکی که
مهدی برایش شب به شب بزم عزا دارد
قبر غریب شهر یثرب سالیانی هست
فرقی اساسی با غریب کربلا دارد
اینجا فقط خاک است هرجا چشم میبیند
نه زائری دارد نه یک زائرسرا دارد
از ریسه بندان و چراغانی نگو اصلا
وقتی فقط این خاک نور ماه را دارد
نه دسته سینه زنی اینجاست نه هیئت
نه روضه خوانی که دل شور و نوا دارد
زهرا ولی جای همه سر میزند اینجا
با این که قدش خم شدست و درد پا دارد
سید پوریا هاشمی
#مدح_امام_محمد_باقر علیه السلام
https://eitaa.com/sobhehoseini
هدایت شده از صبح حسینی
اول صبح بگویید حسین جان رخصت
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد
🌴🌴🌴
السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین (علیهالسلام )
https://eitaa.com/sobhehoseini
مرغ بسمل شدهای بال و پرش میسوزد
کودکی زندگیاش در نظرش میسوزد
دختری که وسط خیمهای گیر افتاده
اولین شعله که آید سپرش میسوزد
سپرش سوخته و چادرش آتش گیرد
تا تکانی بخورد موی سرش میسوزد
بعد از آن قائله دیگر کمرش راست نشد
اثر سوختگی دور و برش میسوزد
تا رسد قطره اشکی سر زخم گونه
ناگهان گوشه چشمان ترش میسوزد
شدهام مثل همان مادر محزونی که
همه شهر ز آه سحرش میسوزد
عمه؛ آن شب که مرا روی هوا میآورد
ریشۀ موی سرم بین اثرش میسوزد
تا ترکهای لب تشنه بابا دیدم
جگرم گفت: هنوزم جگرش میسوزد
بعد از آنی که لبانم به لبانش چسبید
سینهام از نفس شعله ورش میسوزد
قاسم نعمتی
#مرثیه_حضرت_رقیه سلام الله علیها
https://eitaa.com/sobhehoseini
هدایت شده از صبح حسینی
اول صبح بگویید حسین جان رخصت
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد
🌴🌴🌴
السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین (علیهالسلام )
https://eitaa.com/sobhehoseini
از درد بی حساب سرم را گرفته ام
با دستمال بال و پرم را گرفته ام
از صبح تا غروب نشسته ام یکی یکی...
این خارهای موی سرم را گرفته ام
دردم زیاد بود طبیبم جواب کرد
یعنی اجازه ی سفرم را گرفته ام
مانند من ز ناقه نیفتاد هیچ کس
این جا منم فقط کمرم را گرفته ام
خوشحال بودنم ز سر اتفاق نیست
از دست این و آن پدرم را گرفته ام
خیلی تلاش کرده ام از دست بچه ها
این چند موی مختصرم را گرفته ام
آیینه نیست که ببینم جمال خویش
از چشم های تو خبرم را گرفته ام
تصمیم من گرفته شده پس مرا ببر
امروز از خودم نظرم را گرفته ام
این شهر را به پای تو ویرانه می کنم
مثل خلیل ها تبرم را گرفته ام
شاعر:علی اکبر لطیفیان
#مرثیه_حضرت_رقیه سلام الله علیها
https://eitaa.com/sobhehoseini
هدایت شده از صبح حسینی
اول صبح بگویید حسین جان رخصت
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد
🌴🌴🌴
السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین (علیهالسلام )
https://eitaa.com/sobhehoseini
زخم هایم همه اش گشته مداوا مثلاً
چشم کم سوی من امشب شده بینا مثلاً
آمدی تا که تو همبازی دختر بشوی
باشد ای رأس حنا بسته تو بابا مثلاً…
…مثلاً خانه مان شهر مدینه است هنوز
و تو برگشته ای از مسجد و حالا مثلاً…
…کار من چیست ؟ نشستن به روی زانوی تو…
کار تو چیست ؟ بگو …شانه به موها مثلاً…
یا بیا مثل همان قصه که آن شب گفتی
تو نبی باشی و من ، ام ابیها مثلاً
جسم نیلی مرا حال ، تو تحویل بگیر
مثل آن شب که نبی فاطمه اش را مثلاً...
محمد علی کردی
#مرثیه_حضرت_رقیه سلام الله علیها
https://eitaa.com/sobhehoseini
هدایت شده از صبح حسینی
اول صبح بگویید حسین جان رخصت
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد
🌴🌴🌴
السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین (علیهالسلام )
https://eitaa.com/sobhehoseini
خواهر! از زهر جفا بال و پرم می سوزد
با تو آن قدر بگویم جگرم می سوزد
جگرم سوخت ولی از اثر زهر نبود
جگرم از غم مادر-پدرم می سوزد
لحظه ای هم نرود از نظرم آتش در
دائما فاطمه،پیش نظرم می سوزد
زینب از غم من اشک مریز و بنگر
وز غم کرب و بلا چشم ترم می سوزد
فکر گودالم و زانوی حرامی به کمر
خواهر از غصه ی آن تن،کمرم می سوزد
می کشد شمر سرش را به روی خاک زمین
من به یاد سر پاشیده،سرم می سوزد
محمود اسدی
#مرثیه_امام_حسن_مجتبی علیه السلام
https://eitaa.com/sobhehoseini
هدایت شده از صبح حسینی
اول صبح بگویید حسین جان رخصت
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد
🌴🌴🌴
السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین (علیهالسلام )
https://eitaa.com/sobhehoseini
آمدم این جا دوباره…لشگرت یادش بخیر
قاسم و عون و زهیر و جعفرت یادش بخیر
نخستین باری کـه این جا آمدم یادت کـه هست؟
شد رکابم ساقی آب آورت یادش بخیر
نخستین باری کـه این جا پهن شد سجاده ام
با اذان دلربای اکبرت یادش بخیر
حال، من برگشته ام اما نه مثل بار قبل
قامت مانند سرو خواهرت یادش بخیر
از امانتداری ام دارم خجالت میکشم
بچه هاي من فدای دخترت… یادش بخیر
روضه ی دیروزمان این بود با بی بی رباب
اي عروس مادر من اصغرت یادش بخیر
من خودم این جا بـه جسمت پیرهن پوشانده ام
دستباف یادگار مادرت یادش بخیر
رفتی و با اشک هایم بدرقه کردم تو را
اي برادر ان وداع آخرت یادش بخیر
مثل جدم می شدي در پیش چشمان همه ی
وای من عمامه ی پیغمبرت یادش بخیر
مهدی نظری
#مرثیه_حضرت_زینب سلام الله علیها
#اربعین
https://eitaa.com/sobhehoseini
هدایت شده از صبح حسینی
اول صبح بگویید حسین جان رخصت
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد
🌴🌴🌴
السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین (علیهالسلام )
https://eitaa.com/sobhehoseini
از راه آمد خواهرت ای سر بریده
اما بدون دخترت ای سر بریده
دارد رباب از راه مي آید برادر
اما بدون اصغرت ای سر بریده
از گوشه ی مقتل هنوزم که هنوز است
آید صدای مادرت ای سر بریده
از شامیان پیراهنت را پس گرفتم
از ساربان انگشترت ... ای سر بریده
من که نفهمیدم، خودت می گفتی ای کاش
خولی چه کرده با سرت ای سر بریده
بالای نیزه ماه من بودی برادر
در کوچه ها همراه من بودی برادر
حتما خودت دیدی دو دستم را که بستند
حتما خودت دیدی غرورم را شکستند
حتما خودت دیدی که بر محمل نشستم
حتما خودت دیدی چهل منزل شکستم
حتما خودت دیدی بساط کوفیان را
حتما خودت دیدی مرام شامیان را
قرآن که می خواندی لبت را سنگ می زد
عمدا کنیزی زینبت را سنگ می زد
حالا دگر هم چیزی از آن لب نمانده
هم جای سالم در تن زینب نمانده
این آخر عمری مرا بازار بردند
من را میان مجلس اغیار بردند
رفتی میان طشت و زینب نیمه جان شد
تو خیزران خوردی و قد من کمان شد
وحید محمدی
#مرثیه_حضرت_زینب سلام الله علیها
https://eitaa.com/sobhehoseini
هدایت شده از صبح حسینی
اول صبح بگویید حسین جان رخصت
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد
🌴🌴🌴
السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین (علیهالسلام )
https://eitaa.com/sobhehoseini
ای ابتدای غربت بی انتها فرات
ای شاهد همیشگی ماجرا فرات
با دسته بسته رفتم از این کربلا فرات
با داغ مانده بر دلم از یار رفته ام
واللهِ پیر کرده مرا در جوانی ام
خرده مگیر نیلی ام و ارغوانی ام
دانی چرا چنین شده قد کمانی ام؟
تا شام رفته ام، سر بازار رفته ام
آه ای فرات، خسته ام از ماجرای شمر
یادم نرفته طعنه و آن حرف های شمر
مانده هنوز روی پرم، جای پای شمر
با چشم تار و پای پر از خار رفته ام
آه ای فرات رنگ پر و بالمان که هیچ
آه ای فرات خستگی حالمان که هیچ
آه ای فرات زیور و خلخالمان که هیچ
بی معجر از میانه ی انظار رفته ام
بشنو که داغ روی دلم گشته منجلی
بازار شام و حرمله و دختر علی!!
آهسته تر که بلکه عمو نشنود ولی
با عمه ام به مجلس اغیار رفته ام
وحید محمدی
#مرثیه_حضرت_رقیه سلام الله علیها
https://eitaa.com/sobhehoseini