#اول_صبح_بگویید_حسین_جان_رخصت
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
وقتش شده بر دست بگیرد جگرش را
مردی که شکسته ست مصیبت کمرش را
پروانه به هم ریخته گهواره ی خود را
تا باز کند از پر قنداق پرش را
تلخ است پدر گریه کند طفل بخندد
سخت است که پنهان بکند چشم ترش را
دور و برش آنقدر کسی نیست که باید
این طفل در آغوش بگیرد پدرش را
مادر نگران است خدایا نکند تیر
نیت کند از شیر بگیرد پسرش را
هم چشم به راه است که سیراب بیارند
هم دلهره دارد که مبادا خبرش را...
افسوس از آن تیر و کمانی که گرفته ست
این بار سپیدی گلویی نظرش را
(علی عباسی)
#مرثیه_علی_اصغر علیهالسلام
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
طفلی به روی دست پدر پا گرفت و رفت
مانند مرد حق خودش را گرفت و رفت
منت کشیدن پدرش را نداشت تاب
از دست تیر آب گوارا گرفت و رفت
تنها پسر به درد پدر گوش داد و تیر
تا نشنود، به گوش علی جا گرفت و رفت
روی گلوی خود با سه شعبه ای
بر لوح غربت پدر امضا گرفت و رفت
چیزی نگفت دم نزد و ناله ای نکرد
سر را چو پیر طایفه بالا گرفت و رفت
مردانه روی پای خودش ایستاده بود
مانند مرد، حقِّ خودش را گرفت و رفت
(موسی علیمرادی)
#مرثیه_علی_اصغر علیهالسلام
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
شکست حرمت نایت، شکست قلب حرم
به زیر بار مصیبت شکسته شد کمرم
کبوترم که شکستند بی هوا پر من
گرفت تیر سه پر، مابقی بال و پرم
تو تیرخورده ای و می کِشد تن من تیر
درست تیر سه شعبه نشست بر جگرم
تو را اگر که ببیند رباب می میرد
تو را میان عبا، پشت خیمه ها ببرم
سرم به زیر و سرت را به سینه چسباندم
مراقبم که نیفتد سر از تنت پسرم
دعا بکن که پدر با تو بر زمین نخورد
که نا نمانده در این نیمه جان مختصرم
جلو جلو سر من سهم نیزه می شد کاش
ولی سر تو نمی شد چنین جدا به برم
(محسن حنیفی)
#مرثیه_علی_اصغر علیهالسلام
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
#اول_صبح_بگویید_حسین_جان_رخصت
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
وقت وداع ازحرم نگاه پدرها
ملتمسانه تر است پشت پسرها
آه،پدرهاي خسته، آه، کمرها
آه،پسرهاي رفته، آه، جگرها
می رود و یکصدا به گریه می افتند
پشت سرش خیمه ها به گریه می افتند
کیست که خاکش بوي گلاب گرفته
اینکه برایش ملک رکاب گرفته
بهرشهادت چنان شتاب گرفته
زودتراز دیگران جواب گرفته
سرکشی عشق او مهار ندارد
بسکه به شوق آمده قرار ندارد
باز نمایان شده جلال پیمبر
بازتماشا شده جمال پیمبر
پرده برانداخته کمال پیمبر
اینکه وصالش بود وصال پیمبر
سمت عدو نه علیِّ اکبرخیمه
می رودازخیمه هاپیمبرخیمه
حیدرکرارشد، زمان خطرگشت
لشگرکوفه تمام مثل سپرگشت
ریخت بهم دشت را و موقع برگشت
ضرب عمودي که خورد، واقعه برگشت
خون سرش بر روي عقاب چکید و....
راه حرم راندید و شیهه کشید و....
آن بدنِ از جفا شکسته ترین را
آن بدنِ له شده به عرشه ي زین را
برد سوي دیگري، شکسته جبین را
لشگرآماده نیزخواست همین را
واي که شمشیرها محاصره کردند
ازهمه سو تیرها محاصره کردند
بی خبرانه زدند، بی خبرافتاد
خوب که بیحال شد ز پشت سر افتاد
در وسط قتلگاه تا پسر افتاد
درجلوي خیمه گاه هم پدر افتاد
واي گرفتند از دلم ثمرم را
میوه ي باغ مرا،علی، پسرم را
آه ازاین پیرمرد خسته، شکسته
سمت علی می رود شکسته، شکسته
آمد و دیدآن تن خجسته، شکسته
دربدنش نیزه دسته دسته، شکسته
کاش جوانان خیمه زودبیایند
یاري این قامت شکسته نمایند
(علي اكبر لطيفيان)
#مرثیه_علی_اکبر علیه السلام
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
خِس خِس سینه ات انداخت زپا بابا را
به زمین هِی نکش آنقدر عزیزم پا را
پیرمردم!همه دلخوشی من برخیز
برنمیخیزی اگر باز کن این لبها را
دشت پُر گشته ز تو یا که تو از دشت پری؟
به زمین ریخته ای مینگرم هر جا را
سهم آهوی من از زندگی اش صیاد است
بست با نیزه به رویش ره این صحرا را
پهلویت آمدم و پهلویت آزارم داد
باز دیدم وسط آتش در زهرا را
خُنکای جگرم بی تو نمیخواهم من
به خدا لحظه ای از زندگی دنیا را
تو تجلای غم پنج تنی ای ولدی
که بهر زخم به تصویر کشیدی ما را
(سید پوریا هاشمی)
#مرثیه_علی_اکبر علیه السلام
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
ناگهان قلب حرم وا شد و یک مرد جوان
مثل تیری که رها می شود از دست کمان
خسته از ماندن و آماده رفتن شده بود
بعد یک عمر رها از قفس تن شده بود
مست از کام پدر بود و لبش سوخته بود
مست می آمد و رخساره برافروخته بود
روح او از همه دل کنده، به او دل بسته
بر تنش دست یدالله حمایل بسته
بی خود از خود، به خدا با دل و جان می آمد
زیر شمشیر غمش رقص کنان می آمد
یاعلی گفت که بر پا بکند محشر را
آمده باز هم از جا بکند خیبر را
آمد ، آمد به تماشا بکشد دیدن را
معنی جمله در پوست نگنجیدن را
بی امان دور خدا مرد جوان می چرخید
زیرپایش همه کون و مکان می چرخید
بارها از دل شب یک تنه بیرون آمد
رفت از میسره از میمنه بیرون آمد
آن طرف محو تماشای علی حضرت ماه
گفت: لاحول ولاقوه الابالله
مست از کام پدر، زاده لیلا، مجنون
به تماشای جنونش همه دنیا مجنون
آه در مثنوی ام آینه حیرت زده است
بیت در بیت خدا واژه به وجد آمده است
رفتی از خویش ، که از خویش به وحدت برسی
پسرم! چند قدم مانده به بعثت برسی
نفس نیزه و شمشیر و سپر بند آمد
به تماشای نبرد تو خداوند آمد
با همان حکم که قرآن خدا جان من است
آیه در آیه رجزهای تو قرآن من است
ناگهان گرد و غبار خطر آرام نشست
دیدمت خرم و خندان قدح باده به دست
آه آیینه در آیینه عجب تصویری
داری از دست خودت جام بلا می گیری
زخم ها با تو چه کردند؟ جوان تر شده ای
به خدا بیش تر از پیش پیمبر شده ای
پدرت آمده در سینه تلاطم دارد
از لبت خواهش یک جرعه تبسم دارد
غرق خون هستی و برخواسته آه از بابا
آه ، لب واکن و انگور بخواه از بابا
گوش کن خواهرم از سمت حرم می آید
با فغان پسرم وا پسرم می آید
باز هم عطر گل یاس به گیسو داری
ولی اینبارچرا دست به پهلو داری؟!
کربلا کوچه ندارد همه جایش دشت است
یاس در یاس مگر مادر من برگشته است؟!
مثل آیینهء در خاک مکدر شده ای
چشم من تار شده ؟یا تو مکرر شده ای؟!
من تو را در همه کرب و بلا می بینم
هر کجا می نگرم جسم تو را می بینم
ارباْ اربا شده چون برگ خزان می ریزی
کاش می شد که تو با معجزه ای برخیزی
مانده ام خیره به جسمت که چه راهی دارم
باید انگار تو را بین عبا بگذارم
باید انگار تو را بین عبایم ببرم
تا که شش گوشه شود با تو ضریحم پسرم
(سید حمید رضا برقعی)
#مرثیه_علی_اکبر علیه السلام
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
#اول_صبح_بگویید_حسین_جان_رخصت
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
باز دور و بر ما معرکه برپا شده است
یا سر قامت رعنای تو دعوا شده است
تو مگر وعده ندادی به حرم آب بری
پس چرا جایگهت سینه صحرا شده است
تیرهایی که همه از پس نخلستان ریخت
با چه نظمی به میان بدنت جا شده است
جگرم پاره نکن پای نکش روی زمین
به خدا پشت و پناهم کمرم تا شده است
چون که در بین حرم خوش قد و بالا بودی
باورم نیست که اینگونه سرت وا شده است
چقدر فاصله افتاد به ابروهایت
از چه رو خورده به هم حالت گیسوهایت
خواستم بعد ظفرهای تو تکبیر کشم
مرهمی بر جگر مادر بی شیر کشم
حال باید بنشینم به کنار بدنت
با دلی سوخته از چشم ترت تیر کشم
مانده ام فرق تو با تکه عبایی بندم
یا که از پیکر تو نیزه و شمشیر کشم
باید اینبار به زینب عوض پاسخ خود
جسم صد چاک در آیینه به تصویر کشم
کودکان تا خبر از حال عمو پرسیدند
عکس شیر حرمم بسته به زنجیر کشم
تیر ها یک به یک از پای درت آوردند
ای برادر چه بلایی به سرت آوردند
باز برخیز که در معرکه گرداب کنی
لب خشکیده بر علقمه سیراب کنی
تو قرار است که با آب حرم برگردی؟
یا دل از زینب ماتم زده بی تاب کنی
پا بچسبان به رکاب و علمت را بردار
تا که مشک حرم و قلب مرا آب کنی
چشم بر راه تو بر خیمه رباب است هنوز
تا به آغوش خودت اصغر او خواب کنی
شک ندارم که قرار است تو در نخلستان
داغ خود را وسط سینه من قاب کنی
درصدد بود که دشمن بزند هست تو را
قرعه افتاد که اول بزند دست تو را
التماست بکنم تا نروی از بر من
ای امید حرم و قوت بال و پر من
تا که با قامت خم سوی تو را افتادم
هو کشیدند مرا ساقی آب آور من
باید اینبار تو را جمع کنم بین عبا
ارباً اربا شده ای مثل علی اکبر من
بوی یاس بدن و خنده بر لب از چیست؟
مادرت آمده دیدار تو یا مادر من؟
ای برادر غضب گوشه چشمت کافی است
تا که دشمن نرود دور و بر خواهر من
باید اول بدنت دور ز مرکب بکنم
فرصتی نیست تنت را که مرتب بکنم
شمر اینجاست که با خنده تماشات کند
قد رعنای تو در علقمه خیرات کند
سر ماهت ترکی دارد و ماندم که چه سان
زینبم با تو سر نیزه ملاقات کند
غیرت الله رجز سر بده شاید دشمن
نتواند به حرم چشم خودش مات کند
این جماعت به سرش نیت بد دارد تا
خواهرم راهی دروازه ساعات کند
شمر در دور و برت پرسه زنان میخندد
مادرم آمده ای کاش مراعات کند
زخم های بدنت با چه مداوا بکنم
کاش میشد کفنی بر تو مهیا بکنم
(مجید قاسمی)
#مرثیه_حضرت_عباس علیه السلام
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
خورشید پیر روضه هجر قمر گرفت
نزدیک ماه بود که درد کمر گرفت
داغ برادری اثرش تار دیدن است
انقدر پا کشید ز جسمت خبر گرفت
زخم عمود را که به فرق سر تو دید
دست کمر گرفته ی خود را به سر گرفت
ای کاش از تن تو عدو دست می کشید
حتی برای غارت تو جنگ در گرفت
بهتر از این نمی شود این پاره پاره تن
وقتی که دور جسم تو را صدنفر گرفت
برخیز و گو چرا بدنت پر ز آهن است
برخیز و گو چرا بدنت شکل پر گرفت
گفتم حرم لباس اسارت به تن کند
در غیبت تو دور حرم را خطر گرفت
حالا حسین مانده و قد خمیده اش
خورشید پیر روضه هجر قمر گرفت
(سید پوریا هاشمی)
#مرثیه_حضرت_عباس علیه السلام
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
جز تو به فکر خیمه گاهم هیچ کس نیست
بعداز تو آب آور بخواهم هیچ کس نیست
پای شریعه لشکرم را دادم از دست
جز یک حرم زن، در سپاهم هیچ کس نیست
غربت سراغم آمد عباسم که می رفت
غیر از علی اصغر، گواهم هیچ کس نیست
زیر بغل های مـرا باید بگیری
من داغ دیدم عذرخواهم هیچ کس نیست
تنها شدم اطرافم اما ازدحام است
هم هست یعنی آشنا هم هیچ کس نیست
بی دست می شد کــــاش دسـتم را بگیری
حالا که بی تو تکــیه گاهم هیچ کس نیست
فرقت شکسته با علی فرقی نداری
پاشیده تر از جسم ماهم هیچ کس نیست
(صابر خراسانی)
#مرثیه_حضرت_عباس علیه السلام
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872