eitaa logo
صبح حسینی
470 دنبال‌کننده
37 عکس
21 ویدیو
1 فایل
صبحتان را با #اشک_بر_اباعبدالله علیه السلام آغاز کنید ارتباط با مدیر کانال 👇 @Alamdar1404
مشاهده در ایتا
دانلود
بست بر روی سر عمامه پیغمبر را  رفت تا بلکه پشیمان بکند لشکر را  من به مهمانی تان سوی شما آمده‌ام  یادتان نیست نوشتید بیا؟ آمده‌ام  ننوشتید بیا کوه فراهم کردیم؟  پشت تو لشکر انبوه فراهم کردیم  ننوشتید زمین ها همه حاصلخیزند؟  باغ هامان همه دور از نفس پاییزند  ننوشتید که ما در دلمان غم داریم؟  در فراوانی این فصل تو را کم داریم  ننوشتید که هستیم تو را چشم به راه؟  نامه نامه لک لبیک ابا عبدالله  حرف هاتان همه از ریشه و بُن و باطل بود  چشمه هاتان همگی از ده بالا گِل بود  باز در آینه، کوفی صفتان رخ دادند  آیه‌ها را همه با هلهله پاسخ دادند  نیست از چهره آیینه کسی شرمنده  که شکم ها همه از مال حرام آکنده  بی‌گمان در صدف خالی‌شان درّی نیست  بین این لشکر وامانده دگر حرّی نیست  بی وفایی به رگ و ریشه آن مردم بود  قیمت یوسف زهرا دو سه مَن گندم بود  آی مردم پسر فاطمه یاری می‌خواست  فقط از آن همه یک پاسخ آری می‌خواست  چه بگویم به شما هست زبانم قاصر  دشت لبریز شد از جمله هل من ناصر  در سکوتی که همه مُلک عدم را برداشت  ناگهان کودک شش ماهه علم را برداشت  همه دیدند که در دشت هماوردی نیست  غیر آن کودک گهواره نشین مردی نیست  آیه آیه رجز گریه تلاوت می کرد  با همان گریه خود غسل شهادت می کرد  گاه در معرکه آن کار دگر باید کرد  گریه برنده تر از تیغ عمل خواهد کرد  عمق این مرثیه را مشک و علم می دانند  داستان را همه اهل حرم می دانند  بعد عباس دگر آب سراب است سراب..  غیر آن اشک که در چشم رباب است رباب…  مرغِ در بین قفس این در و آن در می‌زد  هی از این خیمه به آن خیمه زنی سر می زد  آه بانو چه کسی حال تو را می فهمد؟  علی از فرط عطش سوخت، خدا می فهمد  می رسد ناله آن مادر عاشورایی  زیر لب زمزمه دارد: پسرم لالایی  کمی آرام که صحرا پر گرگ است علی  و خدای من و تو نیز بزرگ است علی  کودک من به سلامت سفرت، آهسته  می‌روی زیر عبای پدرت آهسته  پسرم می روی آرام و پر از واهمه‌ام  بیشتر دل نگران پسر فاطمه ام  پسرم شادی این قوم فراهم نشود  تاری از موی حسین بن علی کم نشود  تیر حس کردی اگر سوی پدر می‌آید  کار از دست تو از حلق تو بر می‌آید  خطری بود اگر، چاره خودت پیدا کن  قد بکش حنجره‌ات را سپر بابا کن  (سید حمیدرضا برقعی)  علیه السلام https://eitaa.com/sobhehoseyni
غنچۀ شش ماهه ای که بار ندارد  چیدنش آنقدر افتخار ندارد  زود خزان شد گلی که در همه عمرش  تجربۀ دیدن بهار ندارد  کار خودش را برای غربت من کرد  او که نیازی به کارزار ندارد  تشنۀ یک جرعه بود، تیر نمی خواست!  حنجر خشکی که اختیار ندارد  نازکی این گلوی سوخته تابِ –  - تیر نه! شمشیر شعبه دار ندارد!  کار ابالفضل را سه شعبه اگر ساخت  حجم گلوی تو جای خار ندارد  حداقل کم کنید هلهله ها را  کشتن شش ماهه که هوار ندارد  کاش کسی هم به نیزه دار بگوید  نیزه از این طفل انتظار ندارد  (محمدعلی بیابانی) علیه السلام https://eitaa.com/sobhehoseyni
در بین آب طفلی از قحط آب می سوخت  از هُرم تشنگی اش حتّی سراب می سوخت  خوابید، لیک آن روز با چشم باز خوابید  می بست اگر که پلکش پرهای خواب می سوخت  وجه تشابهی بود در حال طفل و خورشید  هم شیرخواره می سوخت هم آفتاب می سوخت  یک سوی اسب سیراب، یک سوی طفل تشنه  در آن میانه دیدم قلب رباب می سوخت  آیات شوم شیطان، دیدند بین میدان  بر رحل دست بابا قرآن ناب می سوخت  خون گلوی او داد آبی به نخل خوبی  او آب داد ورنه از بُن ثواب می سوخت  (محسن عرب خالقی) علیه السلام https://eitaa.com/sobhehoseyni
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد https://eitaa.com/sobhehoseyni
 شش ماهه ترین تشنه به دست پدر آمد  با لب زدنش گریۀ هر سنگ در آمد  در فاصلۀ كوچك یك بوسه به سرعت  بی تاب شد و حوصلۀ تیر سر آمد  این عرض گلو لازمه اش تیر سه شعبه است؟  یا آهن سرد است؟ چرا شعله ور آمد؟  می خواست كه كم تر بشود زحمت شمشیر  با این همه شدت به گلویش اگر آمد  در رگ رگ حلقوم چه سرسخت گره خورد  بابا چه كشیده است كه تا تیر در آمد  مادر شوی و منتظر آن وقت ببینی  قنداقۀ خونین شده ای از پسر آمد  (علیرضا لك)  علیه السلام https://eitaa.com/sobhehoseyni
وسط تشنگی و قحطی آب  گفت لبیک به شه طفل رباب  بند قنداق درید و نالید  ای پدر اصغر خود را دریاب!  غیرتم می کشد ای شاه غریب!  که شدی بی سپه و بی اصحاب  یک سه شعبه ز تو کم خواهد کرد  می شوم من سپر تو به شتاب  من ز گهواره دگر خسته شدم  می روم بر روی دست تو به خواب  می روم تا که نبینم مادر  در اسیری برود بزم شراب  پرچم تشنگی خیمه منم  باب حاجات منم، طفل رباب  (جواد حیدری) علیه السلام https://eitaa.com/sobhehoseyni
 قحط آب است و صدف از رنگ گوهر شد خجل  هم ز مادر، طفل و هم از طفل، مادر شد خجل  کافرى از بس که زان مسلم نمایان دید، دین  سر به پیش افکند و در پیش پیمبر شد خجل  هاجرى زمزم پدید آورد و طفلش تشنه بود  سعى بى حاصل شد و زمزم ز هاجر شد خجل  با عمو مى گفت طفل تشنه کام خود ولیک  سر فرازم کن رباب از روى اصغر شد خجل  مشک خالى و دلى پر از امید آورده بود  و ز رخ بى آب و رنگش آب آور شد خجل  سخت، سقا بهر آب و آبرو کوشید لیک  عاقبت کوشش، ز سعى آن فلک فر، شد خجل  مایه آن پایه همت، گشت نومیدى ز آب  و ز لب خشکیدۀ او، دیده تر، شد خجل  کام پور ساقی کوثر نشد تر از فرات  وز رخ ساقی کوثر، حوض کوثر شد خجل  زان طرف، عباس از طفلان خجل، زین سو، حسین  آمد و دید آن فتوت، از برادر شد خجل  خواست، برخیزد به پا بهر ادب، دستى نبود  و آن قیامت قامت، از خاتون محشر شد خجل  ریزش اشکت کند (انسانیا) این سان سخن  بى سخن زین درفشانى دُر و گوهر شد خجل  (علی انسانی)   علیه السلام https://eitaa.com/sobhehoseyni
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد https://eitaa.com/sobhehoseyni
شش ماهه‌ بود و رنگ‌ جمالش‌ پریده‌ بود  از هوش‌ رفته‌ یا كه‌ به‌ ناز آرمیده‌ بود  چشمان‌ خود گشود و ز گهواره‌ زد برون‌  هل‌ من‌ معین‌ غربت‌ بابا شنیده‌ بود  او محسن‌ است‌ یا كه‌ از او در نیابت‌ است‌  خاكستری‌ كه‌ حاصل‌ عمر شهیده‌ بود  لب‌ تشنه‌ بود از عطش‌ غربت‌ پدر  آمد ولی‌ به‌ جان‌، غم‌ بابا خریده‌ بود  یك‌ لحظه‌ هم‌ درنگ‌ نكرد خصم‌ خیره‌ سر  انگار تا به‌ حال‌ سپیدی‌ ندیده‌ بود  تیر سه‌ شعبه‌ای‌ كه‌ زد از جنس‌ میخ‌ در  از گوش‌ تا به‌ گوش‌ علی‌ را دریده‌ بود  باور نداشتند، علی‌، دست‌ و پا زند  هجم‌ سه‌ شعبه‌ چون‌ نفسش‌ را بریده‌ بود  آیا شتاب‌ تیر كمك‌ كرد یا حسین‌  خود تیر را ز حنجره‌ بیرون‌ كشیده‌ بود  (احسان‌ محسنی‌فرد)  علیه السلام https://eitaa.com/sobhehoseyni
در تنگناي حادثه بر لب نوا گرفت  از بي قراري‌اش دل هر آشنا گرفت  با شوق پر کشيدن از اين خاک بي فروغ  در بين گاهواره قنوت دعا گرفت  اعلام کرد تشنه‌ي‌ صبح شهادت است  آنقدر ناله زد که گلوي صدا گرفت  آنقدر اشک ريخت که خورشيد تيره شد  از شرم چشم غرق به خونش، هوا گرفت  در آخرين وداع غريبانه اش پدر  او را به روي دست براي خدا گرفت  ناگاه يک سه شعبه سراسيمه سر رسيد  ناباورانه فرصت يک بوسه را گرفت  تا عرش رفت مرثيه‌ي سرخ حنجرش  جبريل روضه خواند و خدا هم عزا گرفت  از شرم چشم هاي پر از حسرت رباب  قنداقه را امام به زير عبا گرفت  شاعر نوشت از کرم دست کوچکش  آخر از او حواله‌ي يک کربلا گرفت  (یوسف رحیمی)  علیه السلام https://eitaa.com/sobhehoseyni
گهواره نیست جای من و گریه های من  قنداقه نیست جای من و دست و پای من  من قول می دهم که ز خود راضی اَت کنم  بهتر ز خنده نیست رجز، از برای من  لبخند می زنم به تو وقت شهادتم  تا سر زند ز حرمله تیر بلای من  باید دَمارِ تیر سه شعبه در آورم  زان پس رباب نغمه کند لای لای من  کاری کنم که هلهله ها بی اثر شود  ذبح عظیم می شود این ماجرای من  باید به روی دست تو  من  دست و پا زنم  تا سرفراز گردی از این ادعای من  حیرت زده کنم همۀ این سپاه را  احیاگرِ غدیرِ علی کربلای من  بالای دست حضرت سلطان فدا شدن  یعنی رسیدن به لقای خدای من  حتی اگر به نیزۀ دشمن رود سرم  عالم خبر شوند از این ابتلای من  تا روز حشر من سند غربتت شوم  برپا کنند عالم و آدم عزای من  (محمود ژولیده) علیه السلام https://eitaa.com/sobhehoseyni
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد https://eitaa.com/sobhehoseyni