eitaa logo
صبح حسینی
475 دنبال‌کننده
37 عکس
21 ویدیو
1 فایل
صبحتان را با #اشک_بر_اباعبدالله علیه السلام آغاز کنید ارتباط با مدیر کانال 👇 @Alamdar1404
مشاهده در ایتا
دانلود
حسین بود و تو بودی ، تو خواهری کردی حسینِ فاطمه را گرم، یاوری کردی   غریب تا که نمانَد حسین بی عباس به جای خواهری آن جا، برادری کردی   گذشتی از همه چیزت به پای عشق حسین چه خواهری تو برادر، که مادری کردی   تو خواهریّ و برادر، تو مادریّ و پدر تو راه بودی و رهرو، تو رهبری کردی   پس از حسین، چه بر تو گذشت وارث درد! به خون نشستی و در خون، شناوری کردی   پس از حسین، تو بودی که شرح عصمت را که روز واقعه، را یاد آوری کردی   به روی نیزه، سر آفتاب را دیدی ولی شکست نخوردیّ و سروری کردی   حسینِ دیگری آن جا پس از حسین شکُفت تو با حسین پس از او، برابری کردی   چه زخم ها که نزَد خطبه ات به خفّاشان! زبان گشودی و روشن، سخنوری کردی   زبان نبود، خودِ ذوالفقارِ مولا بود سخن درست بگویم، تو حیدری کردی   تویی مفسّر آن رستخیز ناگاهان یگانه قاصد امّت پیمبری کردی   بَدَل به آینه شد، خاک کربلا با تو تو کیمیا گری و کیمیا گری کردی   حسین بود و تو بودی، تو خواهری کردی حسینِ فاطمه را گرم، یاوری کردی   مرتضی امیری اسفندقه سلام الله علیها http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
به نام خالق آئینه‌ها به نام خدا به نام صاحب آدینه‌ها به نام خدا به نام حضرت ایزد خدای عزوجل به نام حضرت امجد خدای شعر و غزل اگرچه با قلمی که شکسته بنویسم به یمن این شب و روز خجسته بنویسم خوشا به حال من و دفتر غزل خیزم به شوق و شور و شعف واژه واژه می‌ریزم صدای بال و پر جبرییل می‌آید صدای گام بلند خلیل می‌آید خدا به دست خلیلی دگر تبر داده که پشت لات و هبل‌ها به لرزه افتاده ندا رسیده که إقرأ...بخوان ز طیّ براق بخوان از آن...لاتمم مکارم الاخلاق نهفته مدح نگارم به مطلبی نافذ نهفته در غزلیات حضرت حافظ نگار من که به شوقش خدا قلم بسرشت «نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت » «به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد» به روی منبر نوری خطیب مجلس شد به آیه‌های لبش سر به راه خواهم شد اسیر أشهد أن لا اله... خواهم شد نشسته عالم و آدم به خوان احسانش خوش آن دمی که بخواند قصص ز قرآنش رواق منظر چشم من آشیانه شود دوباره مثنوی ام یک غزل ترانه شود گمان مکن که نبی یار غار می‌خواهد برادری چو علی سر به دار می‌خواهد برای روز مبادا به وقت خوف و خطر میان بستر خود جان نثار می‌خواهد اگر چه رحمت محض خداست در عالم به غزوه‌ها یل دلدل سوار می‌خواهد به نصف سیب بهشتی خود بسنده نکرد کنار فاطمه اش ذوالفقار می‌خواهد نگاه مرحمتش دائما به شیر خداست برای بدر و احد شهسوار می‌خواهد لسان مجلسی و کافی و مفید از اوست اصول و ناصریات و. بحار می‌خواهد محبتش که به سلمان بدون علت نیست ز اهل ری به گمان سر به دار می‌خواهد هر آن کسی که تب مطلعش مشخص شد به لطف و مرحمتش شاعری مقدس شد نه بهتر است بگویم هماره اقدس شد دوباره روزی طبع دلم مخمس شد غزل غزل بسرایم که عید مبعث شد تمام غصه دل‌های شیعه بر باد است چرا که مادر سادات هاشمی شاد است دلم اسیر امیری بود که بی همتاست همان کسی که بزرگ پیمبران خداست دلیل آن همه تکریم لیلة الاسری ست پسر عموی علی باشد و أباالزهراست بنازم این همه شوکت، چه پرچمش بالاست به نص آیه قرآن شهیر افلاک است چرا که شأن نزول حدیث لولاک است علیرضا خاکساری http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
امشب قلم زدند پریشانی مرا با تو رقم زدند مسلمانی مرا قرآن بخوان و راه خدا را نشان بده توحید را نشان زمین و زمان بده قرآن بخوان و با نفس آسمانی ات این مرده‌های روی زمین را تکان بده قرآن بخوان و بال مرا از قفس بگیر اندازه شعور پرم آسمان بده آخر چه قدر قوم پسر دار می‌شوند دختر به دست دامن این مادران بده جز با صدای عشق مسلمان نمی‌شوم پس لطف کن خودت درِ گوشم اذان بده  قرآن بخوان بگو که خدا واحد است و بس هر که ادلّه خواست علی را نشان بده تو آسمان مکه‌ای و ماه تو علی ست تنها دلیل روشنیِ راه تو علی ست مکه گرفته بوی خدا از دعای تو پیچیده در زمانِ همیشه صدای تو پایین بیا ز کوه دخیلی بیاورند دست توسل همگان بر عبای تو امشب فرشته‌ها همه پرواز می‌کنند اطراف آستانه غار حرای تو از این به بعد چشم تمام قنوت‌ها ایمان می‌آورند به یا ربّنای تو از این به بعد شمس و قمر روی دست تو از این به بعد مُلک و مکان زیر پای تو پرواز با دو بال میسر شود، بلی قرآن برای توست، علی هم برای تو احمد شدی کتاب شدی مصطفی شدی حالا تمام دار و ندار خدا شدی علی اکبر لطیفیان http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
ای پیکر برهنه ی بی سر حسین من  آیا تویی عزیز پیمبر، حسین من؟  پیدا نمی‌کنم به تنت جای بوسه‌ای  جز جای تیر و نیزه و خنجر حسین من  بگذار تا زنم به گلوی بریده‌ات  یک بوسه با نیابت مادر حسین من  ای بر تنت سلام، جواب سلام ده  از حنجر بریده به خواهر حسین من  زخم تنت ز حد تصَوّر، بوَد فزون  زخم دلت هزار برابر، حسین من  ترسم کشند دختر مظلومه ی تو را  او را نگیر این‌همه در بر حسین من  برخیز و بر مسافر شامت، اذان بگو  قرآن بخوان، در این دم آخر حسین من  من آن مسافرم که ز خون گلوی تو  کردم خضاب، جان برادر، حسین من  گر بی‌تو می‌روم سفر شام، غم مخور  همراه ماست شمر ستمگر حسین من  «میثم» ز سوز سینه ی ما شعله می‌کشد  دستش بگیر در صف محشر حسین من  (غلامرضا سازگار)  علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
زنده هستم به امیدی که بیایی بابا  باز هم مرغ دلم گشته هوایی بابا  ذکر هر روز و شبم گشته کجایی بابا  شام یا کوفه و یا کرب و بلایی بابا  رخ نما و دل ما را به نگاهی بنواز    ناز کم کن قدمی رنجه کن ای چشمه ناز  بی گل روی تو از جان و جهان سیر شدم  بی فروغ رخ تو زار و زمین گیر  شدم  آری از داغ غم دوری تو پیر شدم  باورت نیست و لی بسته به زنجیر شدم  نفسم تنگ شده بسکه دویدم بابا        بسکه از دوری تو ناله کشیدم بابا  یاس بودم من و از جور خزان افسردم  وقتی از ناقه فتادم چو گلی پژ مردم  هر کجا نام تو را  روی لبم می بردم  بی امان ز دشمن تو تازیانه خوردم  دیده بگشا به سویم ای زاده خیر الورا     ترس آن دارم گشایی چشم و نشناسی مرا  دیده بگشا و ببین عمه قدش خم گشته  رزق روز و شب من ناله و ماتم گشته  دیده ام از غم تو همچو دو زمزم گشته  سوی چشمان ترم ز دوریت کم گشته  روزها تیره شده پیش دو چشم تارم      مدد از عمه گرفتم که قدم بردارم  شهر آذین شده بود وهمه جا همچون عید  نه تو بودی نه عمو بود تنم می لرزید  خواهرت ناله کشید و به گمانم فهمید  دختر حرمله از دور به من می خندید     بی سبب نیست که اینگونه زمین گیر شدم    بی تو هرجا هدف طعنه و تحقیر شدم    (مجید رجبی)  سلام الله علیها http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
مژده‌ای ناب‌تر از ناب به دنیا دادند خبر از آمدن لیلی دل‌ها دادند چه مبارک سحری گشت و چه فرخنده شبی رحمت واسعه را هدیه به زهراء دادند حسن دوم این خانه به دنیا آمد شکر حق باز ولیعهد به مولا دادند باز زهراء و علی معجزه کردند امروز  بین گهواره عجب معرکه‌ای جا دادند او همان است که پای عَلَمش روز ازل  آن همه معجزه را یاد مسیحا دادند این چه عشقی است که آرامش عالم را برد این چه شوری است خدا بر دل شیدا دادند عالَم پیر! نخور غم که جوانی آمد ساقیا باده بده عشق جهانی آمد  ای دل و دلبر و دلدار سلام آقاجان حضرت سید و سالار سلام آقاجان بوی سیب حرم کرببلا می‌آید تا صدا می‌زنم هر بار سلام آقاجان دل و دین همه را روی تو نه، نام  تو برد یوسف حیدر کرار سلام آقا جان ای وفادارترین عشق اباعبدالله بهترین مونس و غمخوار سلام آقاجان ناامید آمدم اما تو امیدم دادی آی مهتاب شب تار سلام آقاجان ای رفیق غم و شادی و من بیچاره بهترین محرم اسرار سلام آقاجان کرمت سنگ صبور دل ما نوکرهاست لطف تو بیشتر از لطف پدر مادرهاست  آتش عشق تو از عالم ذر روشن بود دست هر کس که کسی بود برین دامن بود نه زمین بود نه لوح و نه قلم بود ولی نام زیبای تو در عرش طنین‌افکن بود چشم واکردی و دادند به فطرس پر و بال اولین کار تو تقدیر عوض کردن بود روز محشر چه جوابی به ابالفضل دهد آن که با گریه کن مجلس تو دشمن بود وقت مردن مدد حضرت زهراء گیرد دست آن بنده که مشهور به سینه زن بود جاودانه است کسی که شده مست جامت مرده آن است که یکبار نبرده نامت تو شدی شاه و چه خوب است که رعیت هستیم در کرم خانه تو صاحب عزت هستیم از خدا ما چه بخواهیم ازین بالاتر سالیانی است که جاروکش هیئت هستیم خوب و بد بودن ما ربط ندارد به کسی هر چه هستیم سر سفره حضرت هستیم می‌‌خورد غبطه به ما زاهد سجاده‌‌نشین تا که با نام تو مشغول عبادت هستیم روی ما هیچ دری بسته نگردد هرگز تا که پشت درِ این بیت کرامت هستیم کوله‌بار گنه از شانه ما بردارند در همان ثانیه که تحت لوایت هستیم رحمت حضرت حق باد برین چشمه نور ما کجا این همه خیر، این همه عشق، این همه شور هر نفس اهل مناجات صدایت کردند عرشیان سجده به ایوان طلایت کردند هر کجا تا که شنیدند بهشت، عشاقت هوس علقمه و کرببلایت کردند به خدا ظرفیت معجزه کردن دارند آن جماعت که جوانی به فدایت کردند  سال‌ها پیش‌تر از آمدنت روی زمین انبیاء تک تکشان گریه برایت کردند عرش هم کرببلا گشته، ملائک از بس گریه با فاطمه بر رأس جدایت کردند نه شدی غسل و کفن، نه بدنت شد تشییع تن بی سر! ته گودال رهایت کردند یک تنه فاطمه شد گریه کن و سینه زنت «غسلت از خون گلو ، خاک بیابان کفنت» علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
         يا قمرالعشيره لبریز از تو گفتنم اما نمیشود اصلا زبان برای سخن وا نمیشود لکنت زبان گرفته و مانده ام هنوز دم از شما زدن به تقلا نمیشود عمری قلم گرفته و یک خط نوشته ام بر روی دفتر دلم آقا نمیشود وصف تو کار من نه، که کار خود شماست مجنون که از قبیله ي لیلا نمیشود فرض محال کردم و دیدم که باز هم در این خیال وسعتتان جا نمیشود   ساقی بریز باده که بر خود قلم زنم دم از ظهور حضرت صاحب قلم زنم   گفتم که جرعه ای زنم از آبشارتان لکنت زبان گرفته ام اما کنارتان سر،سرخوشم نذر توام تا ابد،ابد هر،هر نفس ز،زنده ام از،از بهارتان من،من غلا،غلام دَ،درگه توام من،من کجا،كجا و شَشَه شهریارتان از،از ازل شُ شده ام مبتلای تو دل،دل دلم شُ شده، شده دُ دُ دچارتان ال الکنم مَ مدح تورا گُ گفتنم خطاست بگشا گره،گره ز من شرمسارتان   باب المراد، باب دلی، ابوالفضائلی ای شکل مرتضی چقدر خوش شمایلی   جان دوباره ای به شجاعت دمیده اند وقتی حماسه را به تَصَوُر کشیده اند روز ازل میان تمامی واژه ها نامی برای معنی مردی گزیده اند وقتی که نام حضرتتان برده میشود دلها رمیده اند و نفس ها بریده اند زیبایی و وقار و شب و صبح پیش هم در چشم های مست شما آرمیده اند میخواستند کعبه بلرزد تمام قد عباس را شبیه علی آفریده اند   جبر است و اختیار شدم آشنای تو عشق است اگر که سر بدوانم برای تو   این شال نیست، رلف دل آرای دلبر است این سرو نیست، قامت شمشاد پرور است این تیغ نیست، ابروی پیوسته ای کمان این شانه نیست، اوج هزاران کبوتر است این هیبت که هست که این سان قیامت است این بازوی که هست که این سان تناور است مژگان نگر که وسعت دلها گرفته است چشمش نگر که آینه ی مهر گستر است از هرچه بگذریم سخن دوست خوش ترین عباس مرتضی و ابالفضل حیدر است   تو انتخاب فاطمه ای بی قرین شدی تو سرفرازی سر اُمّ البنین شدی   وقتی نبرد تازه نفس گیر میشود لبخند بر لبان تو تصویر میشود وقتی زره به سینه خود میزنی گره این شانه ها به هیبت یک شیر می شود تو نعره میکشی به رجز خوانی ات عجیب تا هفت آسمان پُر ِتکبیر میشود وقتی که تیغ ِتیز کمی چرخ می دهی یک دشت پر سپاه زمین گیر میشود هر سو نگاه میکنی از کشته پشته است انگار ضربه های تو تکثیر میشود   موسی بگو عصای خودش را رها کند جایی که کوه را دم تیغت جدا کند   ای آرزوی ماه و خیال شهاب ها تنها ترین تجسم زیبای آبها ای ابر پر کرامت بارانی ام ببار بر این کویر خشک به جان سراب ها ما را نگاه کن نظری زیر و رو شویم شاید که بگذریم همه زین حجاب ها حک گشته است روی تمامی نخل ها ای مشکت آبروی تمامی آبها ای یک تنه سپاه خیام امیر عشق ای جان پناه زینب و جان رباب ها   کاری که کرد چشم تو ما را شکار کرد ما را همیشه در به در روزگار کرد   پای شریعه چشم به چشمت برادرت آمد ولی خمیده کمر پای پیکرت طفلان هنوز چشم به راه رسیدنت چشم رباب، چشم علی، چشم خواهرت یک دختر سه ساله در خیمه مانده است در انتظار دیدن لبخند آخرت اما ز بس بر بدنت تیر خورده است جايي نمانده است بر این جان پر پرت اُمّ البنین نبود نشینی به دامنش زهرا گرفته رأس تو را جای مادرت   با تو کسی به کوچه ي غم ها گذر نکرد با تو کسی به قامت زینب نظر نکرد علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
يوسف اگر هست خريدار توست چند صباحي است كه بارانيم در به در كوچه ي حيرانيم سر به بيابان بگذارم دگر خسته از اين شهر بيابانيم دست كسي هست به دادم رسد من كه دگر روي به ويرانيم دور و بر كوچه ي معشوق خود روز و شبان گرم غزل خوانيم كاش كه از دست قضا لحظه اي دور سر يار بگردانيم دور سر ماه بني هاشمي نذر قدوم قمر فاطمي صحن دله شهر چراغان شده عشق در اين باديه مهمان شده هوش و حواس همه ي عرشيان جمع به يك زلف پريشان شده شمع شب خانه ي خورشيد ها جلوه ي يك ماه درخشان شده دامنه ي دامن ام البنين با گل رويش چو گلستان شده پاي به سر كودكي حيدر است اين كه در اين مهد نمايان شده قند دل مادر او گشت آب تا پدر عباس نمودش خطاب آمدي اي نور كه پيدا شوي ماه شب چارده ي ما شوي آمدي اي چشمه ي خورشيد تا روشني چشم مسيحا شوي ساقي لب تشنه ي كرببلا آمده اي تا كه تو دريا شوي آمدي از صلب امير عرب تا پسر حضرت زهرا شوي كودك شيرين علي آمدي تا نمك سفره ي مولا شوي ما همگي تشنه لبان توايم زودتر اي كاش تو سقا شوي ما همگي كاسه به دست توايم تشنه ولي يكسره مست توايم يوسف اگر هست خريدار توست نرخي اگر هست به بازار توست بردن دل از همه ي اهل بيت كار كسي نيست فقط كار توست هر كه فقط خواب تو بيند به خواب تا ابد الدهر گرفتار توست هفت بهشتي كه خدا گفته است باغچه اي در پس ديوار توست مادر من داده مرا دست تو گفته ابوالفضل نگهدار توست ذكر مدام دل من صبح و شام حضرت عباس عليه السلام اي پسر شير خداوندگار وي خم ابروت خم ذوالفقار در صف صفين زدي كآن چنان روز به چشم همه شد شام تار بازي در كودكي ات بود و شد لشكري از بازي تو تار و مار ميمنه تا ميسره ي شام بود يكسره در ناله اي أين الفرار زاده ي «شعثا» كه همه گفته اند يك تنه او هست خودش صد هزار با پسرانش به درك رفته اند با لب شمشير تو اي تك سوار گر بروي ميمنه تا ميسره كار سپاهي بشود يكسره سوره ي خورشيد اگر مي رسد در پي آن شأن قمر مي رسد عاقبت از جلوه ي اين مهر و ماه ظلمت ما نيز به سر مي رسد همت و هميّت خون پدر هر چه كه باشد به پسر مي رسد تا كه علم بر سر دوش تو هست كي به سوي خيمه خطر مي رسد اي پدر مشك به اشكت قسم زخم غم تو به جگر مي رسد قبل رسيدن به كنار تنت دست برادر به كمر مي رسد قد تو طوبي است چرا اينقدر قبر تو كوچك به نظر مي رسد اي علم افراشته در عالمين اكشف يا كاشف كرب الحسين علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
تا روز محشر پرچمت بالاست عباس مدیون کام خشک تو دریاست عباس گرچه به ظاهر مادرت امّ البنین است. اما به باطن مادرت زهراست عباس پشت و پناه اهل بیتی یا اباالفضل دلگرم نامت زینب کبراست عباس یک رکن عاشورا اگر نام حسین است نام تو هم یک رکن عاشوراست عباس بر ارمنی‌ها هم کراماتت رسیده لطف و کریمی تو یک دنیاست عباس بابُ الحوائج منسبی شایسته‌ی توست محشر دخیلت دست‌های ماست عباس شرمنده‌ی لب‌های تو آب فرات است کی مثل تو هم تشنه! هم سقّاست؟ عباس اهل حرم در انتظار تو نشستند دیدند که در علقمه غوغاست عباس دیدند که با قدِّ خم برگشته مولا داغ غم تو از رخش گویاست عباس آمد حسین و خیمه ات را واژگون کرد یعنی که افتاده دگر از پاست عباس گفتا؛ از این پس من علمداری ندارم بی تو حسین فاطمه تنهاست، عباس گفتا به زینب؛ زیور از دستت دَرآور شام غریبان بی تو واویلاست عباس شش ماهه، لب تشنه، به آغوش رباب و لبهاش مثل خشکی صحراست عباس من با سکینه از تو و قولت چه گویم حال تو را از من اگر که خواست؟ عباس…» «رضا رسول زاده» علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
ای مناجات تا خدا رفته عرش را تا به انتها رفته کیسه کیسه به شانه نان برده خانه خانه سوی گدا رفته بی تو معراج هم کسی برود بی وضو محضر خدا رفته بس که در حال سجده افتاده رنگ پیشانی شما رفته برکت می رسد غلامت اگر... سر سجاده ی دعا رفته محمل ما به گِل فرو رفته محمل ما شکسته وا رفته چاره ای کن برای ما ور نه رمضان، آبروی ما رفته آبرودار پنجم شعبان دارد از راه می رسد رمضان چه مقامی ست مادر تو شدن مثل پروانه ی سر تو شدن بال جبریلِ عرش مال خودش راضی ام با کبوتر تو شدن علی اکبر است و آرزوی چند سالی برادر تو شدن می شود برتر از سلیمان شد ظرف یک روز نوکر تو شدن این غلام سیاه را نفروش کردم عادت به قنبر تو شدن به خدای یگانه می ارزد کشته ی نام اطهر تو شدن پدرت هم به تو ولی می گفت «بابی أنت یا علی» می گفت آمدی و حسین خندان شد همه جا جز بقیع چراغان شد آمدی و به برکت نامت نام جدت علی فراوان شد مادرت شد عروس زهرا و افتخارش نصیب ایران شد آشنا با صحیفه اش کردی هر که بر سفره ی تو مهمان شد رمضان ماهِ سِرِّ شعبان است رمضان شرح ماه شعبان شد ابر و خورشید و ماه در کارند خاکی از زیر پات بر دارند تب تو تب نبود درمان بود راویان تب تو بیمارند دوستان قدیمی زهرا به تو و مادرت بدهکارند در اسیری مادرت حتی از مقامات او خبر دارند هر چه مِهریه اش گران باشد باز قوم علی خریدارند به غلامت بگو دعا بکند این گرفتارها گرفتارند با مناجات تو ملائکه هم سر شب تا به صبح بیدارند تا نگاهی به بالشان بکنی از کرم خوش به حالشان بکنی کاش میشد بنا درست کنند گنبدی از طلا درست کنند همه جای مدینه را نه، نه لااقل پنج تا درست کنند گرد و خاک بقیع را ببرند تا برایم دوا درست کنند شیعیان حاضرند با گریه آستان تو را درست کنند با النگوی دختران عجم چند ایوانْ طلا درست کنند سنگ ها می خورد بر سر تو تا که شاید صدا درست کنند عمه را زد ولی سر تو شکست هم سر عمه هم سر تو شکست ای مناجاتی سرای حسین ذکر آمین ربنای حسین ای تمام صحیفه ات شرح آخرین ناله و دعای حسین مقتل تو صحیفه ات باشد داده ای شرح کربلای حسین کاش مثل تو روضه خوان بشویم تا اقامه کنیم عزای حسین به زبان دعا بیان کردی چه کشیدند بچه های حسین آه تیر سه شعبه و حلق طفل معصوم بی خطای حسین الامان از حکایت زینب وای از روز ماجرای حسین چقدر گریه می کنی یعقوب مژه ات ریخته برای حسین بعد از آن که بدن مرتب شد سر بنه روی بوریای حسین روی قبرش نوشتی یا مظلوم! لک روحی فدا ابا المهموم!   علی اکبر لطیفیان   علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
مُرد در ویرانه و ویرانه را آباد کرد   دید بس بیداد و بر پا رسم عدل و داد کرد  مرگ این دُخت سه ساله شامیان و شام را   با خبر از راه حق، چون خطبۀ سجاد کرد  کس نبود در شام آگه از علی و از حسین  مکتب آل علی با مرگ خود ایجاد کرد  در دل شب شد سر شه شمع و او پروانه اش  شور عشقش سوخت هم خاکسترش بر باد رفت  بود رأس شه گل و او بلبل و آن سرخ گل  بلبل بشکسته پر را از قفس آزاد کرد  هدیه کس از بهر دختر می فرستد رأس باب؟  آل سفیان خوب اولاد علی را شاد کرد  کرد کار خون بابش، اشک آن طفل یتیم   واژگون بر فرق دشمن کاخ استبداد کرد  بهر غسلش حاجت آبی نبود غسّاله را   چون ز اشک زینب و کلثوم استمداد کرد  برد او جای کفن رخت اسیری زیر خاک   بین وفاداری او کز بی کفن ها یاد کرد  آهنین بندی که با خود برد همره زیر خاک   در فنای خصم، کار پتکی از پولاد کرد  در رثایت ای سه ساله دختر شاه شهید   «خوشدل» از سوز جگر این ناله و فریاد کرد  (علی اکبر خوشدل)  سلام الله علیها http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
گل سر نیست ولی موی سرم هست هنوز  تن من آب شد اما اثرم هست هنوز  جای سیلی زروی گونه من پاک نشد!  ردشلاق بروی کمرم هست هنوز  می توانم بخداباتو بیایم بابا  جان زهرا کمی ازبال وپرم هست هنوز  گفتم ای دختر شامی برو وطعنه نزن  سایه رحمت بابا به سرم هست هنوز  منکه از حرمله وزجر نخواهم ترسید  دختر فاطمه هستم جگرم هست هنوز  گفت که می زنمت اسم پدرراببری  گفتم ای زجر بزن چون سپرم هست هنوز  همه دم ناز کشیدو به دلم تسکین داد  جای شکر است که عمه به برم هست هنوز  بازمین خوردن من دیده خود می بندد  شرم در چهره ساقی حرم هست هنوز  خاطرت هست که قنداق علی خونی بود؟  همه خاطره ها در نظرم هست هنوز  غصه معجر من رانخوری بابا جان  پاره شد معجرم اما به سرم هست هنوز  (مهدی نظری)  سلام الله علیها http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
قربان اشک دیده و این دُر فشانیت  ای جان فدای محنت و رنج نهانیت  از لحن دلنشین تو قلبم گرفته شد  دیگر نماند صبرم از این نغمه خوانیت  شب مات و ، اختران همگی غرقه در سکوت  تا بشنوند زمزمه ی آسمانیت  چون ماه آسمان که نیاسوده لحظه ای  بگذشته در مدار سفر زندگانیت  رنجی که از خزان یتیمی کشیده ای  پیدا بود ز رنگ رخ ارغوانیت  ای روشن از فروغ تو ویران سرای شام  چون شمع ، آتشم مزن از خوش زبانیت   بودی امید که از سفر آید پدر، ولی  جز غم نبود حاصل این خوش گمانیت  چون مژده دادیم که حسین از سفر رسید  دردا نبود جر غم دل مژدگانیت  دادی تو جان و، بوسه گرفتی ز روی باب  قربان جان فشانی و این مهربانیت  (حبیب الله چایچیان(حسان))  سلام الله علیها http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
دمی که سیر وجودم الی السما می شد تمام صفحه ی شعرم پر از خدا می شد گمان کنم خبر از یار می رسد امشب که باب فیض الهی به سینه وا می شد به زخم کهنه ی چشم انتظارها دیگر نگاه مرحمت دلبری دوا می شد چه جلوه ای شده بر ظرف کوچک قلبم که بند بند وجودم زهم جدا می شد کنار سفره ی زیباترین مسافر عرش دلم ز پنجه ی تنگ قفس رها می شد به هر نسیم که در زلف یار می پیچد به هر کرشمه گره ها زکار وا می شد در این زمانه که مردم همه غریبه شدند در این سکوت کسی با من آشنا می شد چه بیقرار دلم میل سامرا کرده خدا به حضرت نرگس پسر عطا کرده حریم کوچک سرداب , عرش اعلا شد نگار آمد و لبخندها شکوفا شد سلام من به کسی که ز کاخ رم آمد به ریسمان محبت اسیر آقا شد خدا چه بخت بلندی به او عطا فرمود ز راه دور رسید و عروس زهرا شد عروس خانه غریب و امام خانه غریب چقدر شادی این خانواده زیبا شد نشسته یک پدری در کنار گهواره ترنم لب او نغمه های لالا شد شهادتین به لبهای او چه دیدن داشت در ابتدا جلواتش شبیه عیسی شد همه ذخیره ی حق در میان گهواره است عصا بدست نگهبان خانه موسی شد صدا صدای رسول خداست می آید طنین یارب او مثل پور لیلا شد ستاره ی سحر خانواده سر زده است خلاصه ی همه ی اهل بیت آمده است دل شکسته بداند قرار یعنی چه ؟ خبر نیامدن از تکسوار یعنی چه ؟ نگاه حضرت یعقوب می کند تفسیر تمام عمر غم انتظار یعنی چه ؟ بدست باد سحر بوی پیرهن آید نسیم صبح بداند بهار یعنی چه ؟ فقط ز خون شهیدان به جلوه می آید به تیری از مژه طعم شکار یعنی چه ؟ ندیده عاشق رویت شدم که فاش کنم اسیری دل و گیسوی یار یعنی چه ؟ کسی که طعم وصالت چشیده می داند نگاه مرحمت سفره دار یعنی چه ؟ بگفت سید بحرالعلوم کی دانید بغل گرفتن قد نگار یعنی چه دگر برای وصالت بهانه میگیرم اگر که دیر بیایی زغصه میمیرم ز درد دوریت ای دوست شکوه ها دارم خوشم اگرچه غریبم ولی تو را دارم تمام سوز دل من زناله های شماست ز درد هجر تو سوزی در این صدا دارم گدایی در این خانه آرزوی من است زنام توست اگر زره ای بها دارم الا امیر سحر ای مسافر زهرا امید وصل ترا بین هر دعا دارم بیا و نامه ی اعمال من مرور نکن که بر جبین عرق شرم از شما دارم به کام خویش چشیدم غم جدایی را امید رحمتی از یار آشنا دارم بیا میان قنوتت مرا ز یاد مبر که احتیاج شدیدی بر این دعا دارم به آه نیمه شب تو قسم عنایت توست اگر زبان مناجات با خدا دارم قرار ما همه تنگ غروب صحن حسین هوای بوسه ای از خاک کربلا دارم چه می شود به نگاهی دلم تکان بدهی چه می شود شب نیمه رخی نشان بدهی رسیدی و دل ما غرق نور کردی تو کلیم گشتی و جلوه به طور کردی تو قسم به خون روی دستمال اشک تو برای روضه دلم را جسور کردی تو شبانه روز شده اشک تو شبیه به خون ز بس مصیبت کوچه مرور کردی تو همان زمان که لگد خورد مادرت زهرا ز کو چه های مدینه عبور کردی تو در آن دمی که به هم خورد گیسوان حسین دل شکسته مادر صبور کردی تو لبان تشنه ی زینب به خون حنجر خورد زمان بوسه کنارش ظهور کردی تو پی سری که بهم ریخته است ترکیب اش لسان عمه ی خود را شکور کردی تو میان کوفه شبی کنج خانه ی خولی چه گریه ها که کنار تنور کردی تو تمام حاجتم این است با دلی پر درد ترا به حق اسیری عمه ات برگرد قاسم نعمتی عجل الله تعالی فرجه الشریف http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872