شیخ السکوت ؛
مولا علی . [ هنر ِ سکوت ] . #فور
آنقدر قوی بنظر میرسید ،
که هیچ کس نگرانش نمیشد ؛
هیچکس ..
شیخ السکوت ؛
[ اعترف لک بأنی اشقت لک حد النخاع ] . اعتراف میکنم ک تا نخاع دلتنگت شدم .
انگور ضریحش نبوسیده ای ،
که بدانی چه میکِشم .. ؛
حسین جان ؛
نفسش سخت گرفتست ، به آغوش بکش ..
نوکرِ خستهی رنجورِ به هم ریخته را .. ؛
فالِ حافظ زدم آن رند غزلخوان هم گفت ؛
با علی ، ختم به خیری ؛ بی علی شرِ تمام ..
خوش آن زمان ، که نکویان کنند غارتِ شهر ؛
مرا تو گیری و گویی که این اسیرِ من است !
#فور .
دلبر غیر حیدر برگزیدن هرگز ،
جز بار غمش به دوش کشیدن هرگز ،
دل از همه می توان بریدن امّا ،
دل را نفسی از او بریدن هرگز ؛
[ لافتی ] .