eitaa logo
🌸دخـــــتــرونــــــــہ💕 زناشویی همسرانه ایده آشپزی خیاطی سرگرم
9.8هزار دنبال‌کننده
43.4هزار عکس
14.4هزار ویدیو
85 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
در آتشِ خیال تو با خود قدم زدم دورانِ عاشقی به همین سادگی گذشت... 💅 @sooraty
آدم‌هایی که دیگران را رنج می‌دهند، خیلی اوقات رنج‌کشیده‌هایی هستند که از زخم‌های خودشان نتوانسته‌اند عبور کنند... 💅 @sooraty
یا ز آه نیم‌شب، یا از دعا، یا از نگاه هرچه باشد در دل سختت اثر خواهیم کرد 💅 @sooraty
دنیا پر از رنج است! اما با این‌حال، درختان گیلاس همچنان شکوفه می‌دهند... 💅 @sooraty
من بهار می‌شوم تو با لب‌هات بر تنم شكوفه بزن... 💅 @sooraty
🌸دخـــــتــرونــــــــہ💕 زناشویی همسرانه ایده آشپزی خیاطی سرگرم
💥💫💥💫💥💫 #پارت_624 #دخترونه_های_همسردوم_خانزاده _ خیلی خوشحال شدم حسابی ناراحت شده بودم که حالا قرا
💥💫💥💫💥💫 یعنی خان زاده قصد داشت بیاد پیش ما ؟ ولی چرا میخواست همچین کاری بکنه واقعا شهیاد و شیرین رو دوستشون داشت یا داشت نقش بازی میکرد _ واقعا بخاطر شهیاد و شیرین هست که داری همچین چیز هایی میگی ؟ _ باید دلیل دیگه ای داشته باشه ؟ با چشمهای ریز شده داشتم بهش نگاه میکردم واقعا این بشر مشکوک بود نمیشد بهش اعتماد کرد با صدایی که خش دار شده بود گفتم : _ نه اما نمیترسی زنت ناراحت بشه تو میای پیش ما ؟ گوشه ی لبش کج شد : _ تو فقط قراره مادر بچه هام باشی واسه من ارزشی نداری پس وقتی عشقی نسبت بهت ندارم دلیلی واسه ناراحتی نداره خودش خوب میدونه . دوباره باعث شده بود قلبم شکسته بشه چرا عادت کرده بود اینطوری برخورد کنه _ قصد نداری تمومش کنی ؟ _ چی رو ؟ _ اینکه همش بخوای اذیتم کنی وقتش نشده بزاری واسه ی همیشه از زندگی ما بری بیرون !؟ _ نه میدونستم اون همیشه پاش تو زندگی ما هست و حالا حالا ها قصد رفتن نداره _ پریزاد _ بله _ وقتی عصبی میشی خوشگلتر میشی ! با دهن باز شده داشتم بهش نگاه میکردم که بلند شد و گفت : _ من باید برم چند روز دیگه شفق و بچه ها میان پیشت چیزی لازم داشتی واسه ی بچه ها ... حرفش رو قطع کردم : _ خودم میتونم واسه ی بچه هام هر چیزی لازم باشه فراهم کنم ابرویی بالا انداخت : _ میدونی من پدرشون هستم . _ آره _ پس هر چیزی لازم شد بهم بگو نیاز نیست از خودت ادا دربیاری بعدش گذاشت رفت ، پسره ی عوضی فقط میخواست بیاد بهم بفهمونه من هنوز عاشقش هستم و میتونه باعث ناراحتی من بشه اشکام روی صورتم جاری شدند واقعا خیلی بدجنس بود نباید باهام همچین برخوردی میکرد با شنیدن صدای گوشیم به سمتش رفتم و برداشتم بدون نگاه کردن به شماره جواب دادم : _ بله صدای مامان تو گوشی پیچید : _ پریزاد 💫💥💫💥💫💥 💅 @sooraty
من تشنهٔ این هوای جان‌بخشم، دیوانهٔ این بهار و پاییزم تا مرگ نیامده‌ست برخیزم، در دامن زندگی بیاویزم 💅 @sooraty
حسّی غریب در تنِ من جاری‌ست حسّی شبیهِ آینه‌کاری‌ها حسّی که در اوایلِ فروردین می‌آورد به خانه پرستویی 💅 @sooraty
بهاری دیگر آمده است آری اما برای آن زمستان‌ها که گذشت نامی نیست نامی نیست... 💅 @sooraty
مشکلش کجاست؟🤔 خیلی عجیبه جوابش تولینک بالاست👆