eitaa logo
ثریای کویر ایران
115 دنبال‌کننده
520 عکس
102 ویدیو
8 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👈مدیران و مسئولین حتما ببینند... ♦️معنای خادمی و سیادت و ریاست از نگاه رهبری... قابل توجه اونهایی که مدام از سر دلسوزی تذکر می دهند که فلان کار در شان نیست، کلاس خودتان را دست کم نگیرید و... @Sorayya_ir
♦️"خطای هاله ای" چیست؟ خطای هاله یک نوع تعصب شناختی است که در آن ذهنیت قبلی ما از یک فرد بر چگونگی احساس و فکر کردن در مورد شخصیت او تاثیر می گذارد. اساسا، ذهنیت کلی شما از یک فرد "او خوب است" بر ارزیابی های شما از ویژگی های خاص آن فرد "او نیز هوشمند است" تاثیر می گذارد. یک نمونه عالی از خطای هاله در عمل، برداشت کلی ما از افراد مشهور است. از آنجا که ما آنها را اغلب جذاب، موفق می بینیم، تمایل داریم آنها را هوشمند، مهربان و خوشرو نیز ببینیم. بنابراین، به طور کلی هنگامی که ما دیگران را ارزیابی می کنیم، احساسات بر ذهنیت غلبه می کند. در مثالی دیگر در کلاس درس، معلمان در هنگام ارزیابی دانش آموزان در معرض خطای رتبه بندی اثر هاله قرار می گیرند. مثلا یک معلم که یک دانش آموز خوش رفتار را می بیند ممکن است تمایل داشته باشد که این دانش آموز را روشنفکر، دقیق و پرتلاش نیز ببیند، قبل از اینکه معلم به طور عینی ظرفیت دانش آموز را در این زمینه ها ارزیابی کند .هنگامی که این نوع اثر هاله ای رخ می دهد، رتبه بندی تایید دانش آموزان می تواند در برخی از زمینه های عملکرد تأثیر بگذارد و حتی می تواند بر نمرات دانش آموزان تأثیر بگذارد. بنابراین، زمانی که شما در تلاش برای ارزیابی فرد دیگری هستید، تصمیم می گیرید که به کدام کاندیدای سیاسی رای دهید یا کدام جناح سیاسی را بپسندید، چگونگی ذهنیت کلی شما از یک فرد ممکن است روی ارزیابی های شما از ویژگی های دیگر تاثیر بگذارد. آیا تصور شما از کاندید شدن یک سخنران خوب، باعث می شود که احساس کنید که او هوشمند، مهربان و کارآمد نیز هست؟ آیا فکر می کنید که یک بازیگر خاص، خوش تیپ، یک بازیگر بسیار توانا نیز هست؟ با این حال، با وجود آگاهی از خطای هاله ای، به راحتی نمی توان از تاثیر آن در ادراکات و تصمیمات خود جلوگیری کرد. پی نوشت: تا جایی که می توانید قدرت تفکیک خود را بالا ببرید که در سیره اهل بیت نیز مشهود است تا جایی که امام علی(ع) مخالفین خود را نیز تفکیک می کرد و واکنش های متفاوتی در مواجه با هریک داشت!! @Sorayya_ir
♦️جیسون رضائیان به ترامپ: ایران در آستانه سقوط نیست!!! 🔻جیسون رضائیان در روزنامه واشنگتن پست با بیان اینکه ایران در آستانه سقوط نیست، خطاب به ترامپ نوشت: چهاردهه پیش، زمانی که بزرگترین حضور دیپلماتیک جهان را در تهران داشتیم، نتوانستیم وقوع انقلاب را پیش بینی کنیم. اکنون که چهل سال است در ایران حضوری نداریم و دشوار بتوانیم درک کنیم که در ایران چه می گذرد. 1. مقام های دولت ترامپ می گویند که با سیاست فشار حداکثری آنها، اقتصاد ایران در حال سقوط آزاد است. اما رفتار حسن روحانی در نیویورک، حکایت دیگری داشت. 2. بوریس جانسون، نخست وزیر انگلستان، در دیدار با حسن روحانی به او توصیه می کرد که بطور ناگهانی با دونالد ترامپ دیدار کند. جانسون با لحن طنزآمیز به حسن روحانی گفت "شما باید لبه استخر رفته و به داخل آن شیرجه بزنید!" رییس جمهوری ایران، پاسخش را فقط با قهقهه داد! 3. در اجلاس سالانه مجمع عمومی سازمان ملل، حسن روحانی نشان داد که نسبت به اقدامات آمریکا علیه کشورش، قاطعانه بی اعتناست و حتی نشان داد که چه بسا تهران از شرایط کنونی اش، بیش از آنی خشنود است که دیگران فکر کرده باشند. 4. مقام های آمریکایی، پنهان و آشکار و از کانال های مختلف پیام دادند که پرزیدنت ترامپ، آماده است بدون هیچ پیش شرطی با روحانی دیدار کند. به نظر شما، اگر ایران در آستانه سقوط بود- آنطور که امریکایی ها مرتبا می گویند- روحانی ناچار به پذیرش این دیدار نمی شد؟ اما او این پیشنهاد را رد کرد، هم علنا "نه" گفت و هم در دیدارهای خصوصی اش با متحدان انگلیسی و فرانسوی آمریکا. 5. تفاوت و شکاف میان لحن ایرانی ها و آمریکایی ها، همه آنچه را که باید درباره وضعیت کنونی رابطه میان دو کشور بدانید، به شما می گوید. "فشار حداکثری" قرار بود رهبران ایران را به سرعت به گفتگو با آمریکا بکشاند. اما ایرانی ها همچنان به چنین کاری تن نمی دهند. 6. کنث کاتزمان Kenneth Katzman، تحلیلگر خدمات پژوهشی کنگره درباره ایران، به من (جیسون رضاییان) گفت که پیش بینی هایی که درباره سقوط قریب الوقوع اقتصاد ایران شده بود، بی پایه و اساس اند. او برآورد می کند که ایران هنوز حدود صد میلیارد دلار ذخایر ارزی در اختیار دارد و با همین شرایط، ایرانی ها دو سال دیگر دوام می آورند. بی گمان اقتصاد ایران زیر فشار است اما حتی بدون فروش نفت، ایران هنوز هم تولیدات زیادی را در همسایگی اش می فروشد. شرکت های ایرانی در افغانستان سرگرم پروژه های ساختمانی اند، کار تولید و صادرات خودرو ادامه دارد و گاز طبیعی به کشورهایی که مرز مشترک دارند، صادر می شود. تازه اینها فعالیت هایی است که ما از آنها خبر داریم. ایران در تاب آوری با کمترین امکانات، هنرمند است و هرگاه هم بخواهد خودی نشان دهد، این کار را با کمترین هزینه انجام می دهد. 7. نیروهای نیابتی ایران در یمن، عراق و لبنان، عمدتا خود اتکایی دارند. یورش اخیر به تاسیسات سعودی که نیمی از تولید نفتشان را متوقف کرد، با مشتی موشک و پهپادهای ارزان انجام شد. اینهاست که به ما کمک می کند دریابیم که چرا رهبران ایران، برخلاف آنچه ترامپ می خواهد که ما باور کنیم، اعتماد به نفس بالایی دارند. 8. در حالی که خطر رویارویی نظامی همیشه وجود دارد، همه طرفها – هم ایران و هم آمریکا و دیگران- توافق دارند که از گفتگو، گریزی نیست اما چالش اصلی در اینجا، پل زدن میان انتظارات دو طرف است. 9. تا به اینجا، فشار حداکثری، با مقاومت حداکثری روبرو شده است و رهبران ایران بر تاب آوری جاافتاده مردم کشورشان در برابر سوء استفاده قدرت های خارجی و داخلی حساب می کنند. 10. چهاردهه پیش، زمانی که بزرگترین حضور دیپلماتیک جهان را در تهران داشتیم، نتوانستیم وقوع انقلاب را پیش بینی کنیم. اکنون که چهل سال است در ایران حضوری نداریم و دشوار بتوانیم درک کنیم که در ایران چه می گذرد. @Sorayya_ir
♦️فکر، لُبّ عبادت است... #علامه_حسن_زاده برادرم به فکر خود باش و ازخویشتن غافل مباش، همواره کشیک نفس بکش و کشیک نفس کشیدن؛ کَشکی نیست! از خداوند توفیق بخواه؛ با ابنای روزگار بساز و مرد تحمّل باش؛ مرد فکر باش که فکر، لُبّ عبادت است. مناجات و راز و نیاز با دوست را قطع مکن « قُل ما یَعبَؤُ بکم ربُّی لولا دُعائُکم» 📚تازیانه سلوک @Sorayya_ir
♦️روزنامه نگاری که در آتش مسئولین ایران سوخت... "جنایتی هولناک و بدتر از قاشقچی نسبت به مدیر مسئول روزنامه شورش در ایران" نمی دانم نام «امیر مختار کریمپور شیرازی» را شنیده اید یا نه؟ وی مدیر روزنامه شورش بود که از سال 1329 منتشر گردید و در جریان ملی شدن صنعت نفت انتقادات تندی علیه شاه و خانواده اش ابراز کرد. ایشان را هم به طرز فجیعی شکنجه کردند و زنده زنده در اتش سوزاندند و از جان کندنش به وجد آمده جشن و سرور برپا کردند. ماجرا را از قلم استاد شفیعی کدکنی بخوانید. ایشان می نویسند: در میهن ما، انسان های بزرگی زیسته اند که هر یک به خاطر رفاه و آزادی مردم وطنشان، با قلم و اندیشه به پیکار استبداد رفته و در آتش نامردمی ها سوخته اند. یکی از آنها امیر مختار کریمپور شیرازی، شاعر و مدیر شجاع و مبارز روزنامه ی شورش بود که جان خود را در ۳۵ سالگی در پای قلم و آرمانش از دست داد. غروب روز ۲۳ اسفند ۱۳۳۲ در میدان پادگان لشگر 2 زرهی که اسارتگاه دکتر مصدق، دکتر حسین فاطمی، کریمپور شیرازی و بقیه قربانیان کودتای ۲۸ مرداد۱۳۳۲ بود، مراسم چهارشنبه سوری شاهانه، که هم زمان با تولد رضاخان میرپنج شده بود با شرکت اشرف پهلوی (پرنسس مرگ) و علیرضا پهلوی (که مثل خواهرش اشرف در قساوت قلب مشهور بود) انجام گرفت. اینان کریمپور را از زندان بیرون کشیدند، به دستور اشرف؛ پیکرش را آلوده به نفت کردند مدتی او را به توهین و تمسخر گرفتند پالانی بر کول وی نهادند دستور دادند با چهاردست و پا راه برود. با افروختن آتش، جشن منحوسشان را آغاز کردند زندانی به هر سو می دوید و فریاد می زد، شعلة آتش همة بدن او را فرا گرفته بود و تماشاگران قهقهه سر داده بودند. فردای آن روز او را در حالی که دیگر امیدی به زنده ماندنش نبود، به بیمارستان ارتش منتقل کردند. در آنجا، تمام توان خود را در گلو جمع کرد و فریاد زد: : والاحضرت اشرف مرا کشت! اما دکتر ایادی ـ پزشک مخصوص ـ با تمسخر گفت: دیوانه است، هذیان می گوید. فردای آن شب، از افراد بیرون زندان کسی ندانست که آن شب، در زندان لشگر 2 زرهی چه گذشته است. تنها همین را فهمیدند که روزنامه های تهران خبر از آتش گرفتن کریمپور شیرازی دادند. 🔻در کتاب این سه زن شرح می دهد که اشرف پهلوی همراه سرهنگ زیبایی و گروهبان ساقی در دفتر زندان بود که کریم پور را آوردند. او سیلی محکمی از اشرف دریافت کرد. زبانش باز شد. در لباس ژولیده زندان با آن خانم عطرزده و شیک معارضه می کرد. او را آتش زدند و مستحق گلوله ندانستند. این مختصر را برای گزارش به جوانان این مرزوبوم نوشتم تا هرکجا هم نسلان مرا (دهة 30) دیدند به باد انتقاد و گاهی ناسزا نگیرند که: اگر شما انقلاب نمی کردید ما الان در بهشت زندگی می کردیم وخاندان پهلوی را سمبل آزادی و دمکراسی نخوانند. امروز زندگی همة ما سرو سامانی ندارد ولی دال بر این نیست که اگر انقلاب نشده بود وضعمان بهتر بود. @Sorayya_ir
♦️تذکر نماینده اصولگرایی مجلس در تبریز در خصوص یک مسئله بسیار مهم و کلیدی کشور😶 🔻این مجلس کجا و مجلس مدرس کجا!!! @Sorayya_ir
♦️ناآرامی و آشوب، در بیش از ده شهر عراق در آستانه اربعین حسینی... عراق در حالی که کمتر از سه هفته تا برگزاری مراسم اربعین حسینی در عراق مانده، چندشهر عراق درگیر تظاهرات مشکوکی شده است. بر اساس گزارش ها سفارتخانه های آمریکا و انگلیس در بغداد روزهای پرترددی را پشت سر می گذارند و در چند اطلاعیه از برخورد نیروهای امنیتی عراق با برهم زنندگان نظم و امنیت عراق انتقاد کرده اند. همین تحولات سبب کاهش یا اختلال شدید در برخی خدمات دولتی از جمله اینترنت شده است. بر اساس گزارش ها این تظاهرات که زیر نام مطالبات اجتماعی برگزار می شود، هدف اصلی اش بر اندازی نظام سیاسی در عراق است. از جمله شعارهای بحث انگیز در تجمعات که مورد توجه تعدادی از رسانه های عراق نیز قرار گرفته وجود شعاری بود که به بهانه اولویت با اصلاح وضع کشور، مردم را به عدم مشارکت در زیارت اربعین حسینی فرامی خواند. در این شعار که بر روی پلاکاردها نوشته شده بود آمده است: «تا ظلم و ستم برداشته نشود، پیاده روی به سمت کربلا (در اربعین) جایز نیست.» بنابر برخی گزارش ها تلاش فراوانی از سوی جریان‌های مشکوکی برای باز کردن پای حشدالشعبی به این درگیری ها انجام می شود تا عملا نیروی مقاومت عراق را مقابل مردم قراردهد. برخی مناطق بغداد به منطقه جنگی تبدیل و دهها لاستیک در خیابان‌ها آتش زده شده‌اند. گزارش ها حاکی است در پی انتشار فراخوان تظاهرات در نقاط مختلف بغداد و نیز شهرهای استان بصره، دیوانیه، نجف، دیاله، کربلا، المثنی، ذی قار، میسان، واسط و کرکوک چند تجمع برگزار شد. به جز انگلیس و آمریکا، شبکه های سعودی در منطقه، الحره آمریکا و همچنین دیگر رسانه های نزدیک به جریان بعثی در عراق، همچنان در خبرها و گزارش های تصویری و ویدئوی، بصورت لحظه ای سعی در تهییج مردم و بزرگنمایی رخدادهای اعتراضات دارند و تلاش برای ترویج آمارهای غیر رسمی و حتی شایعات علیه دولت و نیروهای امنیتی، خط خبری ثابت آنان است.   این تظاهرات که متولیان ناشناخته ای دارد با عناوینی مانند «تظاهرات اکتبر» یا «تظاهرات میلیونی» فراخوان شده بود وبا حضور دهها نفر از جوانان عراقی در حالی برگزار شد که  گروه های معروف سیاسی مانند جریان صدر یا حزب کمونیست و یا گروه های مقاومت اسلامی که معمولا به عنوان گروه های برگزار کننده تظاهرات های اعتراضی شناخته می شوند از پیوستن به آن خودداری کرده اند. @Sorayya_ir
♦️کوک چهارم... بعد از پایان کلاس شرح مثنوی، استاد علامه محمدتقی جعفری گفت: من خیلی فکر کردم وبه این جمع بندی رسیده ام که رسالت هزار پیغمبر در عبارتی خلاصه می شود و آن کوک چهارم است. شاگردان پرسان بودند که "کوک چهارم"چیست؟ علامه با آن لهجه شیرین درتمثیل شرح می دهد که: کسی کفشش را برای تعمیر نزد کفاش می برد. کفاش با نگاهی می گوید این کفش سه کوک می خواهد و هر کوک مثلا ده تومان و خرج کفش می شود سی تومان. مشتری هم قبول می کند. پول را می دهد و می رود تا ساعتی دیگر برگردد و سوار کفش تعمیر شده بشود. کفاش دست به کار می شود. کوک اول،کوک دوم و درنهایت، کوک سوم وتمام...اما با یک نگاه عمیق درمی یابد اگرچه کار تمام است، ولی یک کوک دیگر اگر بزند عمر کفش بیشتر می شود و کفش، کفش تر خواهدشد. از یک سو،قرارمالی راگذاشته و نمی شود طلب اضافه کند و از سوی دیگر، دو دل است که کوک چهارم را بزند یا نزند او میان نفع و اخلاق، میان دل و قاعده ی توافق،مانده است.یک دو راهی ساده که هیچ کدام خلاف عقل نیست. اگر کوک چهارم رانزند،هیچ خلافی نکرده اما اگر بزند،به رسالت هزار پیامبر تعظیم کرده.اگر کوک چهارم را نزند،روی خط توافق وقانون راه رفته،اما اگر بزند،صدای لبیک او،آسمان اخلاق را پر خواهدکرد. دنیا پر از فرصت کوک چهارم است،و ما کفاش های دو دل... برایتان دعا می کنیم که کوک چهارم رابزنید،شما هم برای ما دعاکنید. @Sorayya_ir
♦️مرگ؛ فکر!!! «اگر انسان‌ها تا ابد زندگی می‌کردند، اگر پیر نمی‌شدند، اگر بدون مردن، همیشه سالم در این جهان زندگی می‌کردند، خیال می‌کنی هرگز به خود زحمت فکرکردن به چیزهایی را می‌دادند که الان ذهن شان را مشغول کرده؟ منظورم این است که ما دربارهٔ همه چیز فکر می‌کنیم، تقریباً همه چیز، فلسفه، روان‌شناسی، منطق، دین، ادبیات … فکر می‌کنم اگر چیزی به نام «مرگ» وجود نداشت، افکار پیچیده اینچنینی هرگز به وجود نمی‌آمد… انسانها باید به‌طور جدی، به معنی زنده بودنشان و اینک اینجا بودنشان فکر کنند، چون می‌دانند که روزی خواهند مرد. درست است؟ اگر قرار بود برای همیشه زنده بمانیم، چه کسی به معنای زنده بودن فکر می‌کرد؟ چه اهمیتی داشت؟ یا حتی اگر برای کسی اهمیتی داشت، احتمالاً فقط فکر می‌کردند: «خوب کلی وقت دارم، بعداً بهش فکر می‌کنم.» … ولی ما نمی‌توانیم تا بعد صبر کنیم … باید همین لحظه به آن فکر کنیم … هیچ‌کس نمی‌داند قرار است چه اتفاقی بیفتد … ما مرگ را برای رشد کردن لازم داریم … مرگ، این موجود عظیم و نورانی است که هر چه بزرگ‌تر و نورانی‌تر باشد، ما را دیوانه‌وارتر مشتاق فکر کردن دربارهٔ چیزها می‌کند.» @Sorayya_ir
♦️جهل مقدس!!! با دیدن این عکس، یاد این داستان تاریخی افتادم هنگامی که ظاهر و شور، بر عقل و شعور پیشی می گیرد... (و البته هم شور بجایش نیکوست و هم شعور) اما داستان👇 نقل است از ابن عباس که گفت: در حجر اسماعیل مکه نشسته بودم دیدم فردی دولا دولا آمد و لباس احرام خود را نشان داد و گفت بعد از طواف متوجه شدم قطره خون پشه ای به احرامم بوده، طوافم چه می شود؟ گفتم اشکالی ندارد، تو که هستی؟ گفت من «شمر بن ذی الجوشنم» گفتم نامرد سر پسر پیغمبر را بریدی تردید نکردی حالا برای خون پشه بر احرامت تردید می کنی؟! گفت ساکت باش! من برای خدا او را سر بریدم. به وظیفه شرعی ام عمل کردم چون از ولی امرم اطاعت کردم. پی نوشت: 1.امسال تابوت و عروسک می آورید، سال آینده باید چه بیاورید تا مجلستان بگیرد؟؟؟ 2.چند تن از بزرگانی و خانم هایی که در این مراسم شرکت می کنند و اشک می ریزند حاضرند اسم فرزندشان را رقیه بگذارند؟؟؟ 3.فردی می گفت حضرت رقیه در خرابه "شام" غذایش اشک و ماتم بود و حالا در عزایش "شام" می دهند!!! یاد این جمله معروف افتادم که "دیروز همسایه ام از گرسنگی مرد، در عزایش گوسفندها سربریدند" 4.به اطرافمان نگاه کنیم، به خاورمیانه، به یمن، به فلسطین، به شام و... بهتر نیست رقیه زمان را بشناشیم؟ نمی شود مراسم هایمان پلی باشد از حضرت رقیه دیروز تا رقیه های امروز؟ اینگونه حضرت رقیه خشنود تر نیست؟؟؟ @Sorayya_ir
♦️شهيدان چه اندازه زنده اند؟ در منزل يكي از مردان سرافراز سپاه اسلام از بستگان نزديك خانواده مهمانيم، يكي از سربازان دلاور خميني كبير كه سالهاست به امام خود پيوسته است. عكس قديم او با لباس سپاه بر روي ديوار به ما خوش آمد مي گويد و همسرش مشغول پذيرايي است كه با ذكر خير آن مرحوم خاطره اي از يك اتفاق تازه و عجيب نقل مي كند؛ خانمش مي گويد: "مدتي پيش يك روز صبح نان براي صبحانه نداشتم و من هم كه خيلي اهل صبحانه و مخصوصا نان سنگك صبح هستم وقتي در يخچال را باز كردم و ديدم نان تمام شده چنان بي حوصله و بي انگيزه شدم كه برگشتم دوباره بخوابم! و در همان فاصله كه مي خواستم بروم بخوابم به ياد خاطرات گذشته افتادم. حاجي هر روز خودش بلند مي شد و سماور را روشن مي كرد، مي رفت نان مي گرفت و سفره را مي انداخت و بعد من را كه مشغول بچه ها بودم صدا مي زد كه بيا صبحانه حاضر است! دلم لرزيد، بغضم شكست و اشكم سرازير شد، رو كردم به عكسش و گفتم: كجايي كه حال و روز الآنم را ببيني؟ بچه هايت همه سر خانه و زندگي خودشان هستند و من تنها شده ام ، ديگر حتى كسي نيست كه سر صبح يك نان تازه بر سفره ام بگذارد! خلاصه با همان حال اشك و گريه دلتنگي خوابيدم، نمي دانم چه قدر طول كشيد كه با صداي زنگ در از خواب بيدار شدم! در را كه باز كردم ديدم دخترم با يك نان سنگك داغ آمد توي خانه! خوشامدي گفتم و در حالي كه به نان تازه نگاه مي كردم با تعجب پرسيدم: چي شده؟ خير باشه! گفت: هيچي، بعد از نماز صبح خوابيده بودم كه بابا را در خواب ديدم! به من گفت: بلند شو براي مامانت يك نان بگير و ببر، مي خواهد صبحانه بخورد، نان ندارد! حالا ديگر نه اشك من بند مي آمد و نه گريه دخترم! آمدم جلوي قاب عكسش و گفتم دستت درد نكنه حاجي!" داستان حاج خانم كه تمام مي شود تازه به ياد موارد مشابه و متنوعي مي افتم كه از شهدا و رزمندگان و ايثارگران و مؤمنان شنيده ام. شايد اگر كسي باورهاي عميق اعتقادي نداشته باشد اين حرفها را شعار و تعارف بپندارد، ولي آنان كه به حقايق غيبي ايمان دارند مي دانند كه شهيدان از ما زنده اند و چنان زنده اند كه زندگي متوهمانه و خيالي ما در مقابل زندگي آنان مرگ به شمار مي آيد! (بخشی از يادداشت روزنامه خراسان) @Sorayya_ir
امام حسن علیه السلام.mp3
12.04M
♦️مظلومیت امام حسن(ع)... از امام حسن(ع) چه می دانید؟؟ قاتل واقعی امام حسن که بود و چه کسانی امام را شهید کردند؟؟؟ 🔻توصیه میکنم به مناسبت شهادت امام حسن(ع) حتما گوش کنید... @Sorayya_ir
‍‍ ♦️«شناور» شدن واژ‌ه‌های زبان و رابطهٔ آن با دموکراسی و استبداد ✍ دکتر شفیعی کدکنی 🔻اگر به محیط زندگی مردم جامعه و رسانه‌های کشور انگلستان دقت کنید مُحال است کسی را که «دکتر» نیست در خطاب -خواه کتباً و خواه شفاهاً- «دکتر» بخوانند یا کسی را که «مهندس» نیست مهندس بنامند. غرض یادآوری این نکته است که در جامعۀ برخوردار از دموکراسی، کلمات را به‌راحتی نمی‌توان شناور کرد. کلمات مانند انسان‌ها حیثیتِ خاص خود را دارند و کل،ّ جامعه است که می‌تواند در باب سرنوشتِ مفهومی کلمات تصمیم بگیرد. بنابراین اگر کسی «کشیش» است شما در چنان جامعه‌ای نمی‌توانید به‌راحتی او را «اسقُفِ اعظم» یا بالاتر خطاب کنید. هم او ناراحت می‌شود و هم جامعه شما را از بابتِ تجاوُز به حدود کلمات مورد شماتت قرار خواهد داد. بر همین قیاس کلماتی از نوع «استاد» و «دانشمند» و «فیلسوف» و امثال آن. امّا در جامعۀ استبدادی مسائل برعکس جریان دارد. شما جای هر کلمه را با همسایه‌های آن و با مدارجِ بالای آن به‌راحتی می‌توانید عوض کنید. نه مخاطب شما از این بابت احساس شرمساری خواهد کرد و نه جامعه شما را مورد انتقاد قرار خواهد داد که این کسی را که تو مثلاً فلان عنوان را به او داده‌ای، او دارای چنین مقامی نیست. تجاوز در حریمِ کلمات در جامعۀ استبدادی چنان راحت انجام می‌شود که خیلی به‌آسانی می‌توان کلمۀ «پاپ» را -که مفهومی منحصر به فرد و هیچ‌گاه در تاریخ دو تا نبوده است- اندک‌اندک بر هر دربان و کشیشی، اطلاق کرد و این تجاوز به حدود کلمات را تا آن‌جا گسترش داد که در هر روستایی چندین پاپ در عرض هم وجود داشته باشند... . همان‌طور که در جامعۀ استبدادی می‌توان به حقوق افراد تجاوز کرد به حدود کلمات هم می‌توان تجاوز کرد، و همان‌طور که در جامعۀ برخوردار از آزادی و قانون به حقوق افراد نمی‌توان تجاوز کرد، به حدود کلمات هم نمی‌توان تجاوز کرد. از این روی زبان قلمروی است که از مطالعۀ در آن می‌توان به حدود رعایت حقوق و آزادی‌های فردی و اجتماعی موجود در آن جامعه پی بُرد. اکنون به یاد ندارم که در کجا خوانده‌ام ولی یقین دارم گفتار یکی از حکیمان بزرگ چین است که گفته است: «روزی اگر زمامِ اصلاح جامعه را به من بسپارند، نخست زبانِ ایشان را اصلاح می‌کنم.» گویا مقصود او نشان دادن همین رابطۀ استبداد اجتماعی و شناور شدن زبان است... هرقدر جوامع برخوردار از اندیشۀ دمکراسی باشند زبانشان از شناوری‌های تند بر کنار است و هرقدر استبدادی باشند به همان میزان زبان‌هاشان شناور است. هرکس با شعر فارسی کوچک‌ترین آشنایی داشته باشد و مدایحِ رودکی را با مدایح فرّخی و مدایح فرّخی را با مدایح انوری سنجیده باشد، شناور شدن کلمات را از حوزۀ قاموسی آن‌ها در مسیر این سه دورۀ تاریخی آشکارا مشاهده خواهد کرد: در شعر رودکی تجاوز به حدودِ کلمات بسیار اندک است، زیرا جامعۀ سامانی جامعه‌ای است تا حدِّ زیادی برخوردار از قانون و آزادی... . در تاریخ اجتماعی ایران، عصر سامانی و به ویژه در قلمروِ فرمانروایی سامانیان کمتر نشانه‌ای از زورگویی‌های اجتماعی دورۀ غزنوی وجود دارد و با همۀ استبداد غزنویان استبداد مذهبی سلاجقه بسی بی‌رحمانه‌تر از استبداد غزنویان است... . می‌توان با آمار نشان داد که شناوریِ کلمات در فاصلۀ عصر سامانی تا سلجوقی به اوج خود می‌رسد. شناور بودن زبان هیچ ربطی به زایندگی زبان ندارد، شک نیست که زبان انگلیسی در عصر حاضر -به دلیل هزار عامل فرهنگی و سیاسی و اقتصادی- زاینده‌ترین زبان جهان است، ولی ممکن است به اعتبار عارضۀ «شناور بودن» با زبان فلان کشور عقب‌ماندۀ نیمه‌مُرده در زنجیر استبداد در اعماق قارۀ سیاه قابل مقایسه نباشد؛ یعنی زبان آن کشور از زبان انگلیسی شناورتر باشد. شناور شدن زبان اصلاً شاید یکی از دلایل نازایی زبان باشد. زیرا زایایی از خواص رشد اجتماعی و فرهنگی است و شناور شدن از لوازم عقب‌گرد و فروماندگی. وقتی زبانی حرفی برای گفتن ندارد، با شناور کردنِ کلمات خود، خودش را گول می‌زند که من حرف تازه‌ای دارم می‌زنم در صورتی که هیچ حرف تازه‌ای ندارد. شناور شدن نشانۀ فقدانِ اندیشه‌های فلسفی و عقلانی در زیربنای جامعه است و جامعه‌ای که در آن اندیشۀ حکیمان و فرزانگان نقشی نداشته باشد، به‌ناگزیر بازیچۀ خودکامگان و عوام‌فریبان است. (مُفلس کیمیا فروش، محمدرضا شفیعی کدکنی، صص ۹۰-۹۵) @Sorayya_ir
♦️پنج ویژگیِ یک استادِ خوب 📝علی عبدی اول — رفیق باشد با دانشجوها. با ایشان از زندگی خود بگوید و از زندگی ایشان بشنود. شادی کند در شادی‌شان. همدلی کند موقع غم. رفاقت که باشد در کلاس، آشتی هست. نور هست. امنیت هست. برق چشم‌ها پیداست. مشارکت دانشجویان از سر ترس نیست. از سر شوق است. از سر دوست‌داشتن خود و دیگری است. رفاقت که باشد در کلاس، قابلیت‌ هر دانشجو آشکارتر است. آن‌چه کوشش بیشتر او را می‌طلبد هم. دوم — یک استاد خوب مشوق تفکر انتقادی و قوه‌ی خیال است؛ که دانشجویان نسبت به هر پدیده‌ای پرسش‌گر باشند و امکان‌ها/جهان‌های دیگری را تصور کنند. دانشجویی که پرسش‌گر است و خیال‌اندیش، می‌داند که همه چیز همیشه در حال تغییر است. او به چرا و چگونه‌هایی می‌پردازد که پشت یک ایده‌ خوابیده. بستری را می‌شناسد که یک اندیشه‌ در آن رشد کرده. مناسبات قدرتی را می‌کاود که یک گفتمان را ممکن کرده‌است. سوم — یک استاد خوب حتما عدالت‌جو و آزادی‌خواه است. او همراه دانشجویان می‌شود تا کسب دانش را به خیر جمعی گره بزنند. که انصاف و دیگردوستی را سر کلاس تمرین کنند. که همدیگر را خوب بشنوند. که سعادت را برای همه - حتی برای آن‌که دشمن خود می‌دانند - بخواهند. که از ظالم نترسند. که خود را در دیگری بجویند. درس‌خوانده‌ای که نسبت به تبعیض و ستم بی‌تفاوت باشد احتمالا معلم‌های خوبی در زندگی نداشته‌است. چهارم — یک استاد خوب همیشه در پی یادگیری‌ست؛ نه فقط با مطالعه و تحقیق که با هم‌صحبتی با دانشجوهاش. او باور دارد که یک دانشجو همان‌قدر در امر یادگیری سهیم‌‌ است که در امر یاددادن؛ چه تمام حقیقت نزد هیچ کس نیست. رابطه‌ی استاد و دانشجو رابطه‌‌ای دوطرفه‌است. هر دو به صحبت‌های طرف دیگر می‌اندیشند. هر دو به یکدیگر خوب گوش می‌دهند. هر دو به دنبال راه‌های خلاقانه‌ برای سهم‌گرفتن در فرآیند آموزش‌اند. پنجم — یک استاد خوب آدم مسئولیت‌پذیری است. او تدریس را نه وظیفه‌ای برای امرار معاش که عملی عاشقانه می‌داند برای زندگی. آدمی که عاشق است، مسئولیت دارد نسبت به آن‌چه به آن عشق می‌ورزد. @Sorayya_ir
♦️اهانت به اسلام!!! 🔻به مناسبت سالروز ارتحال مرحوم آیت الله العظمی خویی ◽️مرحوم آیت الله حاج شیخ نصرالله شاه آبادی: هنگامی که در نوفل لوشاتو به دیدار حضرت امام رفته بودم، بعضی از اطرافیان ایشان به آقای خویی اهانت می‌کردند. این موضوع برای من خیلی گران آمد. خدمت امام رفتم و به ایشان عرض کردم: «یادتان هست که بنده گفته بودم به آقای خویی علاقه‌مندم؟» امام فرمودند: «یادم هست» گفتم: «حالا بفرمایید آیا شما اهانت به آیة الله خویی را جایز می‌دانید؟ یا واجب می‌دانید؟ اگر شما این کار را جایز می‌دانید یا حکم الزامی یا احتیاطی دارید که به ایشان اهانت بشود، بفرمایید که ما هم اهانت کنیم.» ایشان خیلی ناراحت شدند و خدا می‌داند عین کلمات ایشان است که فرمودند: «اهانت به آیةالله خویی، اهانت به اسلام است؛ اهانت به قرآن است؛ اهانت به امام زمان است.» به ایشان عرض کردم: «پس آقا جلوی این کار را بگیرید.» وقتی برای نماز مغرب بیرون آمدیم، آقایی کفش‌های امام را جفت کرد. مرحوم امام با ناراحتی فرمودند: «چرا از این سید (آقای خویی) دست بر نمی‌دارید؟! چرا اهانت می‌کنید؟!» بعضی از این آقایان فهمیدند که این حرف‌ها را من به امام گفته ام. لذا از آن به بعد ملاحظه کردند و دیگر در حضور من فحش ندادند./حدیث نصر ص۴۰۲ پی نوشت: اختلاف نظر آیت الله خویی و امام در برخی موارد از جمله تفسیر ولایت فقیه مشهود هست هر چند در اواخر عمر ظاهرا ارادتی ویژه نیز به امام پیدا کردند اما آنچه مسلم است منازعات مکرر طرفداران طرفین است که متاسفانه با اهانت همراه میشد و این مورد تایید نبوده و نیست چرا که اهانت در اسلام جایی ندارد... @Sorayya_ir
♦️برای درک بهتر وضعیت اقتصادی کشور به این سه متن کوتاه دقت کنید تا متوجه عمق فاجعه شوید👇 1⃣_یک واحد مسکونی  ۱۳۲ مترمربعی با تمام امکانات رفاهی در منطقه منهتن آمریکا  ۴ میلیارد و ۲۹۰ میلیون تومان است. _یک واحد مسکونی ۱۳۵ متری واقع در منطقه  آجودانیه ۵ میلیارد ۲۰ میلیون تومان قیمت گذاری شده است. (منبع:yjc) 2⃣_خانه های نه چندان لوکس در مناطق شمالی تهران از متری ۲۰ میلیون تومان شروع می شود اما ملک در نیویورک متری ۱۵ میلیون تومان قیمت گذاری شده است و قیمت ملک در منهتن نیویورک 5درصد از فرشته تهران ارزان تر است. (منبع:yjc) 3⃣_دستمزد کارگر در ایران 3 میلیون تومان دستمزد کارگر در آمریکا 2500 دلار معادل 27 میلیون تومان 🔻سوال: مقصر اصلی کیست آمریکا و استکبار جهانی یا...؟؟؟ @Sorayya_ir
♦️زائر دزد... 🔻کیهان طی یادداشتی درباره اربعین نوشت: ۱- داشتم خرید می‌کردم. پسر جوان وارد مغازه شد. با صاحب مغازه، چاق سلامتی کرد؛ و بعدش هم روبوسی. «حلالم کنید، امشب عازم کربلا هستم». گفت و التماس دعا شنید و رفت. یک مشتری دیگر که ناظر صحنه بود، گفت «انگار نه انگار که عراق، شلوغ شده!». صاحب مغازه پاسخ داد «نه بابا، این جوونا عاشقن، از هیچّی باکی‌شون نیس، هیچّی جلودارشون نیس». ۲-  دبیر سرویس گزارش روزنامه، تازه از کربلا برگشته. با یک دزد همسفر شده در مسیر کربلا! بعد از نماز عصر، داستانی گفت شگفت و شنیدنی. ماجرا را پس از آن تعریف کرد که امام جماعت فاضل موسسه، برشی از تاریخ را به نقل از بحارالانوار بازگو کرد؛ ماجرای سلیمان اعمش را. ۳-  سلیمان بن مهران معروف به أَعْمَش، از علمای کوفه در قرن دوم قمری و از شیعیان و اصحاب امام صادق(ع) بود. علمای اهل سنت، با وجود شیعه بودن اعمش، وی را بسیار ستوده و توثیق کرده‌اند. از راویان فضائل امام علی(ع) بوده و روایاتی را از امام صادق(ع) نقل کرده است. ۴- علامه مجلسی در جلد ۴۵ بحارالانوار، ماجرایی را از قول سلیمان اعمش نقل می‌کند «در کوفه منزل داشتم و مرا همسایه‌ای بود که طریق اهل‌بیت(ع) نداشت؛ شب جمعه‌ای به او گفتم چه می‌گویی در زیارت حسین علیه‌السّلام؟ گفت بدعت و ضلالت است. و هر صاحب ضلالت، در آتش است. با نهایت خشم، از نزد او برخاستم و با خود گفتم امشب زیارت می‌روم و سپس، برمی‌گردم، اگر بر عناد و تعصب جاهلی‌اش اصرار ورزید، او را عقوبت می‌کنم. سحر به منزل او رفتم و در زدم. همسرش گفت در منزل نیست و به زیارت حسین به کربلا رفته است. تعجّب کردم و به شتاب به سمت کربلا حرکت کردم. آن شیخ را دیدم که سر به سجده گذارده، و از رکوع و سجود خستگی نداشت. به او گفتم تو که می‌گفتی زیارت حسین(ع) بدعت است و...! گفت ملامتم مکن. دیشب خوابیدم و در خواب، مرد جلیل‌القدری را دیدم که از شدت حسن و بهاء، نمی‌توانم توصیفش کنم. او حرکت می‌کرد و اطراف او را جماعتی احاطه کرده بودند. پیشاپیش جماعت، مردی بر اسبی سوار بود. پرسیدم آن مرد که دور او را گرفته‌اند، کیست؟ گفتند محمّد بن عبدالله، خاتم‌النبیین(ص) است. پرسیدم این سوار که در جلو می‌رود، کیست؟ گفتند أمیرالمؤمنین علی بن أبی‌طالب(ع). باز، نظر افکندم، دیدم ناقه‌ای از نور حرکت می‌کند، و بر آن هودجی است. گفتم این هودج از آنِ کیست؟ گفتند از آنِ خدیجَه کبری و فاطمه زهراء (سلام‌الله علیهما). گفتم آن جوان که کنارشان است، کیست؟ گفتند حسن مجتبی(ع). گفتم این جماعت کجا می‌روند؟ گفتند شب جمعه است و همگی به زیارت کشته‌شده به تیغ ستم، سیدالشّهداء حسین ‌بن علی علیه‌السلام به کربلا می‌روند. آنگاه متوجّه هودج شدم، دیدم رُقعه‌هایی از آن به زمین می‌ریزد و بر روی هر یک از آنها نوشته «أمانٌ مِنَ النّارِ لِزُوّارِ الحُسَینِ علیه‌السّلام فی لَیلَهًْ‌ الجُمُعَهًْ». آنگاه‌ هاتفی ندا کرد آگاه باشید که ما و شیعیان ما در درجه عالیه‌ای در بهشت قرار خواهیم داشت!... ‌ای سلیمان! من از این مکان مفارقت نمی‌کنم تا روح از بدنم مفارقت کند». ۵-  نماز عصر که تمام شد، دبیر سرویس گزارش به درخواست قائم‌مقام موسسه، ماجرای همسفری‌اش با دزد زائر(!) را بازگو کرد: «در اتوبوس از هم‌سفری که کنارم نشسته بود، پرسیدم بار چندم است زیارت کربلا می‌روی؟ گفت ده بار زیارت آمده‌ام؛ شش زیارت قبول و چهار زیارت تباه! تعجب کردم و با کنجکاوی، معنای حرفش را پرسیدم. گفت چهار بار را به نیت دزدی با راهپیمایان مسیر نجف- کربلا همراه شدم. کیف و جیب و ساک و گوشی زائران را که اعتماد داشتند، می‌زدم. درآمد خوب چند میلیونی بود!... نوبت چهارم، حوالی بین‌الحرمین خوابیده بودم که خواب امام حسین(ع) را دیدم. فرمود؛ چهار بار روزی‌ات شد که به زیارت من بیایی و هنوز آدم نشده‌ای؟! حضرت، جماعتی از ملیت‌های دیگر و از جمله سیاه‌پوست را نشانم داد که با شور و شوق تمام عزاداری می‌کردند اما ناتوان بودند از اینکه به زیارت بیایند. امام سپس، درگذشتگانی را نشانم داد که در مراتب بالای بهشت اقامت دارند و دیگران به جایگاه آنها غبطه می‌خورند. کسانی بودند که به هنگام حیات، زائر کربلا شده بودند... ناگهان با فزع و تشویش تمام، از خواب پریدم. به هم ریخته بودم. خود را شماتت کردم که چرا آن همه نادانی کرده‌ام. توبه کردم و اکنون دستفروشی می‌کنم. با خود گفتم «بدهی همه آنها را که اموال‌شان را دزدیده‌ای، به گردن تو است. اما تو که نمی‌شناسی‌شان». از آن زمان، شش بار دیگر به زیارت امام حسین(ع) آمده‌ام. دست و بالم باز شده، آن قدر که هر سال می‌توانم، سه چهار میلیون درآمد حلال پس‌انداز کنم و به نیت همه آنها که بدهکارشان هستم، در همین مسیر پیاده‌روی اربعین، خرج زائران امام حسین(ع) کنم»... @Sorayya_ir
♦️وقتی کار این آقا با یک حرفِ من حل می‌شود، چرا مضایقه کنم؟ 🔻یک وقت مرحوم [آیةالله العظمی] حاج شیخ عبدالکریم حائری -مؤسس حوزهٔ علمیهٔ قم- مشغول درس گفتن بودند. دیدند یک شخص ارتشی مدتی است که آخر جمعیت ایستاده‌ است. فرمودند: آقا! شما چه کاری دارید؟ گفت: آقا! من استخاره می‌خواهم. مرحوم حاج شیخ همان بالای منبر با تسبیح شروع به استخاره کردند. مرحوم [آیةالله] سیدعلی یثربی کاشانی اعتراض کرده، گفتند: آقا! الآن وقتِ درس است. اشکال مرا هنوز پاسخ نداده‌اید! چه وقت استخاره است؟! حاج شیخ فرمودند: آقای یثربی! هدف همهٔ درس‌ خواندن‌های ما، خدمت به این خلق‌الله است.این آقا، کارش با یک حرف من حل می‌شود، چرا مضایقه کنم؟! سیره فرزانگان،عبدالحسن بزرگمهرنیا،نشر سامان دانش،به نقل از: مجلهٔ حریم امام، شمارهٔ ۳۸۷، ص ۷، سال هفتم، شهریورماه ۹۸؛ @Sorayya_ir
♦️من که هستم؟ چند روز پيش که در خيابان انقلاب قدم مي زدم، گروه مستندسازي درخواست مصاحبه داشتند. و من با بهانه هاي مختلف ان را رد کردم ولي انچه حقيقت داشت اين بود که نمي خواستم صحبتي کنم که به ان مطمئن نيستم يا تظاهر به مباحثي کنم که به ان عقيده اي ندارم. سالها پيش زماني که تماسهاي زيادي از طرف خبرنگاران براي مصاحبه داشتم (معروف به بيان و کلام خوب بودم بينشان :) ) درست زماني که در حال مصاحبه ي تلفني با يکي از خبرنگاران بودم اين فکر دائم در ذهنم تکرار مي شد که چقدر مطالبي را که مي گويم قبول دارم، و چقدر برامده از عقيده و قلبم است! دقيقا بعد از ان مصاحبه ديگر هيچ مصاحبه اي را قبول نکردم و عميقا به اين انديشيدم که چقدر انچه مي گويم ماحصل انديشه ي خودم يا باور و عقيده ي من است؟ و البته سالها در اين سوال ماندم... گاهي ادم احساس مي کند به بلندگوهايي تبديل شده که انقدر اصيل شده اند که حس مي کند دقيقا انديشه ي خودش است. واقعا چقدر استقلال انديشه امکان پذير است؟ ما دائم در معرض انديشه ها و يا القائاتي هستيم که حتي شايد فرصت پالايش انها را نداريم، و گاهي طوطي وار همانها را به ديگري يا ديگراني انتقال مي دهيم، تا بتوانيم ارتباطات خود را با ديگران حفظ کنيم يا هم صحبتي داشته باشيم.. البته که برخي انديشه ها ماحصل تجربه ي زيست خودمان است و يا با مطالعه ي زياد يک موضوع صاحب انديشه و نظر مي شويم. هنوز هم وقتي مطلبي در کانال مي گذارم سوالي مشابه قلقلکم مي دهد و از خودم مي پرسم چقدر به اين مباحث عمل مي کنم و قابليت عمل کردن دارند. انسان هر چه در خود شنا مي کند باز هم گويا به ساحلي نمي رسد و نمي دانم اگر برسيم با چه کسي روبرو خواهيم شد؟! ✍سميه چيتي @Sorayya_ir
♦️کیفیت احوالپرسی... ابن سیرین، كسی را گفت: چگونه‏ ای؟ گفت: چگونه است حال كسی كه پانصد درهم بدهكار است، عیالوار است و هیچ چیز ندارد؟ ابن سیرین به خانه خود رفت و هزار درهم آورد و به وی داد و گفت: پانصد درهم به طلبكار بده و باقی را خرج خانه كن و لعنت بر من اگر پس از این حال كسی را بپرسم! گفتند: مجبور نبودی كه قرض و خرج او را بدهی. گفت: وقتی حال كسی را بپرسی و او حال خود بگوید و تو چاره ‏ای برای او نیندیشی، در احوالپرسی منافق باشی.../هزار و یک حکایت اخلاقی @Sorayya_ir
♦️حمله به چهار نفتکش در یک منطقه!!! کشتی اول و دومی روایتی مشابه دارند انفجار در داخل موتور خانه و برگشت به کشور! نفتکش سومی انفجار در کمپرسور! و تعمیر و حرکت به سمت سوئز... چهارمی هم که دیروز با دو شلیک ظاهرا کوچک اما مخرب! جالب است هر چهار کشتی در یک منطقه مورد حمله قرار گرفته!!! و اما سوال های زیادی مطرح است نه از دشمن، که کارش جز دشمنی نیست بلکه از دوست!!! مثلا چرا کدهای ما بجای اینکه سمت مقصر برود، سمت سعودی ها رفت؟ و اینکه چند نفتکش دیگر به مقصد........ 😷 باید آسیب ببیند تا تدابیر سکوریتی کامل شود؟ @Sorayya_ir
♦️دعا ‏بعضی عقل‌شان کم است. اندام‌شان درشت شده امّا عقب‌مانده ذهنی‌اند. مثل بچّه‌های تُخس، دنبال بهانه‌اند که دعوا راه بیفتد. آرامش بین مردم عذاب‌شان می‌دهد و دوست دارند بین دختری که به ورزشگاه می‌رود و خواهرش که به کربلا رفته نفرت ایجاد کنند. این‌ها را دعا کنید! این‌ها خیلی بدبخت‌اند!/خشت خام پی نوشت: بعضی ها انقدر درگیر دوگانه سازی های ذهنی خویش شده اند که فقط باید برایشان دعا کرد؛ آنقدر که اینها برای انقلاب و اسلام دشمن تراشی کرده اند دشمنان قسم خورده نتوانسته اند... @Sorayya_ir
حضرت آقای(شیخ جعفر) مجتهدی برای من تعریف کردند: باطنا مامور شدم تا به اصفهان رفته و به مدت یک هفته مرکب یکی از روضه خوان های صاحب دل را تر و خشک کنم ! به اصفهان رفتم و زنگ خانه را به صدا در آوردم ، در باز شد و صدایی از داخل خانه آمد که: خوش آمدی! صفا آوردید! داخل شوید! وارد اتاق شدم. سید جلیل القدری که سنی از او می گذشت بر بالشی تکیه داده و نشسته بود. می خواست از جای برخیزد ولی نگذاشتم. در چشمان من خیره شد و گفت: چه به موقع آمدید! چه خوب است انسان وقت شناس باشد لابد می دانید که شما را برای چه کاری فرستاده اند! گفتم: درخدمتم امر فرمودند و آمدم. گفت: مدتی است که نای راه رفتن ندارم. اسبی دارم که با آن برای روضه خوانی به این محل و آن محل می روم چند روزی است که نتوانسته ام به او برسم. امروز صبح پس از خواندن زیارت عاشورا از مولایم امام حسین علیه السلام خواستم یکی از محبان خود را برای یک هفته مامور تیمار داری اسبم کند تا نقاهتم برطرف گردد ‌و بعد اصطبل خانه را به من نشان داد و خود به استراحت پرداخت. حضرت آقای مجتهدی می فرمودند: در طول آن یک هفته اغلب اوقات آن سید پیرمرد در نحوه قشو کردن و تیمار داری اسبش نظارت می کردد و گاه نکاتی را در این باره به من تذکر می داد و من جز « سمعا و طاعتا »‌ سخنی نمی گفتم. یک هفته سپری شد و نقاهت وی نیز بر طرف گردید. از او خداحافظی کردم و از خانه بیرون آمدم. از حضرت آقای مجتهدی پرسیدم: شما که خانه آن روضه خوان را نمی شناختید! نشانی منزل او را از که گرفتید؟ فرمودند: معمولا در این گونه ماموریت ها نوری پیشاپیش من حرکت می کند و هرکجا توقف کند می فهمم که محل ماموریتم همان جاست و گاهی نیز به شیوه های دیگری راهنمایی می شوم فرمودند : از آن خانه که بیرون آمدم، ماموریت دیگری به من محول شد که بایستی به شیراز می رفتم. وقتی به دروازه قرآن شیراز رسیدم، نوری مرا تا حافظیه همراهی کرد . پس از زیارت مرقد لسان الغیب، از دیوان خواجه فال گرفتم ، این غزل آمد: تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود سر ما ،‌ خاک ره پیر مغان خواهد بود حلقه پیر مغانم ز ازل در گوش است بر همانیم که بودیم و همان خواهد بود بر سر تربت ما چون گذری همت خواه که زیارتگه رندان جهان خواهد بود… چشمم آن دم که ز شوق تو نهد سر به لحد تا دم صبح قیامت نگران خواهم بود فرمودند: پس از خروج از حافظیه، باطنا دریافتم که باید به مشهد برگردم در اثنای راه با خود فکر می کردم که در زیارت آرامگاه لسان الغیب چه فیضی نهفته است که انسان را از اصفهان به شیراز می کشند و پس از کسب این توفیق، آدمی را بلافاصله به دیار دیگر فرا می خوانند؟! بعدها که انس بیشتری با غزلیات حافظ پیدا کردم به عظمت معنوی او بیشتر پی بردم و فهمیدم که خواجه ی شیراز از محارم درگاه است. آن مرد خدا سپس آه سردی کشیده گفتند: آقا جان! چندین سال است که از این ماجرا می گذرد . ما را در مسیر سلوک، از هیچ کوچه و پس کوچه ای نبردند جز آنکه جای پای لسان الغیب را در آنجا دیده ایم! کسانی که با راز و رمز سلوک آشنا اند، نشانه های راه را در غزلیات او می بینند ، و جمعی کوردل نیز به تفسیق و تکفیر او سرگرم اند . شعر حافظ حکم آینه ای را دارد که صورت باطنی هرکس در آن نقش می بندد کتاب در محضر لاهوتیان ج اول خاطره چهل و نهم صفحه ۲۴۴(تارنمای رهرو) @Sorayya_ir
♦️دم خروس کلبرگ و قسم نیم‌بند آقا بزرگ... 🔻اتان کلبرگ، شیعه شناس شهیر یهودی، در کتاب معروفش کتابخانه ابن طاووس، فصلی را به کتاب التشریف بالمنن فی التعریف بالفتن اختصاص داده است. در این بخش ضمن بحث درباره محتوا و منابع کتاب، به نقل از حقائقِ آقا بزرگ نقل می‌کند که نسخه‌ای از این کتاب به خط سید بن طاووس نزد نوادگان سید نعمت الله جزائری موجود است. اهمیت این نسخه از آن‌جا بیشتر می‌شود که این نسخه تنها نسخه‌ای است که به خط سید بن طاووس موجود است. 🔻مراد کلبرگ از حقائق، همان جلد سوم طبقات اعلام الشیعه است که الحقائق الراهنة في المائة الثامنة نام دارد. با مراجعه به کتاب، صحت نقل کلبرگ مشخص می‌شود. اما نکته در این است که آقا بزرگ در الذریعة الی تصانيف الشیعة در ذیل بحث از همین کتابِ التشریف بالمنن، تصریح می‌کند که شنیده است این نسخه‌ی منحصر به فرد از بین رفته است. 🔻باتوجه به رفرنس‌های مکرر کلبرگ به الذریعه، تقریبا محال است که کلبرگ این توضیح آقا بزرگ را درباره از بین رفتن نسخه مذکور ندیده باشد؛ اما هیچ معلوم نیست که طبق چه مدرکی موجود بودن نسخه را تایید و آن را به اقا بزرگ نسبت می‌دهد. از سوی دیگر نیز هیچ معلوم نیست که فاز آقا بزرگ دقیقا چه بوده؟! در یک کتاب موجود بودن نسخه را تایید و در کتاب دیگر آن را رد می‌کند. 🔻به هر حال برای حل این مسئله دو راه بیشتر وجود ندارد. یا تاریخ کتابتِ فیش‌های الذریعه و طبقات را باهم چک کرد و از تقدم و تاخر آن، نظر نهایی آقا بزرگ را فهمید یا نوادگان سید نعمت الله را یافت و از سرنوشت نسخه پرس و جو کرد. 🔻نکته جالب دیگری که وجود دارد و بد نیست به آن اشاره شود اعوجاج تحقیقات محققین بزرگوار در برر‌سی‌های پیرامون این کتاب است. به عنوان نمونه جناب اقای بجستانی در فرهنگنامه کتب حدیثی شیعه بیان می کند که علامه مجلسی در بحارالانوار از این کتاب سید بن طاووس هیچ استفاده نکرده است و این را شاهدی دانسته است بر اینکه اساسا التشریف بالمنن متعلق به سید بن طاووس نیست!!! از سوی دیگر نیز برخی از محققین تصریح کرده‌اند که مجلسی از این کتاب در تدوین بحارالانوار بهره برده است./طامات @Sorayya_ir
♦️افزایش حضور بانوان گردشگر مسیحی در حرم بانوی کرامت... در مجموع ۴۳ درصد از توریست‌ها آقایان و ۵۷ درصد خانم‌ها بودند که این میزان در مدت مشابه سال گذشته به ترتیب ۴۵ و ۵۵ درصد بوده است... /ایرنا متن کامل خبر👇👇👇 www.irna.ir/news/83517048