7083722_550.mp3
2.24M
خداحافظ ماه غصههای حرم...
بازم فکر حرمت زده به سرم...
دوختهام به پرچمهای ماتمت نگاهمو...
چجوری دربیارم پیراهن سیاهمو...😔
🎙 #حاجمهدیرسولی
@syed213
#کتاب_قرار_بی_قرار
#قسمت_هشتاد_و_هشت
#فصل_هفتم_کتاب
#پنجرهای_روبهسوی_خدا
#از_زبان_سیدمحمدعلی_افقه_پسرداییشهیدصدرزاده
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
✨ هر بار که میرفت سوریه و میآمد خاصتر میشد.💕
🌹از میان چشمهایش هم میشد خدا را دید...🌹
🔺آنموقع بود که دیگر طاقت نیاوردم و برای مدتی از او فاصله گرفتم.
آخر او خدا را میدید و من هنوز پایم روی زمین محکم بود کنده نمیشد.😔
🔺 دغدغه هایش با زندگیِ دودوتاچهارتایی من فرق داشت، اما حال مصطفی خوب بود و من به او و حالش غبطه میخوردم...😔
🌺🌺🌺
✨ کمی که گذشت دیدم من هم میل به رفتن دارم. خانمم هم بعد از دیدارهای مختلف دیگر متقاعد شده بود و آن حساسیت سابق را نداشت. 💯
🔺 بقیه هم متوجه شدند که مصطفی کار بزرگی را انجام میدهد 🌹 و دیگر کسی آن نقدهای تند گذشته را نداشت. 👌🏻
چند بار خواستم در تلگرام دربارهی اینکه کمکم کند برای اعزام، برایش پیغام بدهم، که نشد...😔
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🔴 ادامه دارد...
📚 منبع: کتاب قرار بی قرار _ مجموعه مدافعان حرم _ انتشارات روایت فتح
@syed213
7820495_868.mp3
4.28M
✨ آرزومه یه شب جمعه بیام به کربلا...
🎙 #مهدیعبدی
#السلام_علیک_یااباعبدالله
#شب_زیارتی_ارباب
@syed213
سیدابراهیم(شهیدصدرزاده)
#خاطرات_رهبر_انقلاب #قسمت_پنجم در مورد بازی کردن پرسیدید. بله بازی هم میکردیم، منتها در کوچه بازی
#خاطرات_رهبر_انقلاب
#قسمت_ششم
من خودم شخصا جوانیِ بسیار پُر هیجانی داشتم. هم قبل از انقلاب، به خاطر فعالیتهای ادبی و هنری و امثال اینها، هیجانی در زندگی من بود و هم بعد که مبارزات در سال ۱۳۴۱ شروع شد که من در آن سال، بیست و سه سالم بود.
طبعا دیگر ما در قلب هیجانهای اساسی کشور قرار گرفتیم و من در سال چهل و دو، دو مرتبه به زندان افتادم.
بازداشت، زندان، بازجویی....
میدانید که اینها به انسان هیجان میدهد. بعد که انسان بیرون میآمد و خیل عظیم مردمی را که به این ارزشها علاقهمند بودند و رهبری مثل امام "رضواناللهعلیه" را که به هدایت مردم میپرداخت و کارها و فکرها و راهها را تصحیح میکرد، مشاهده مینمود، هیجانش بیشتر میشد.
این بود که زندگی برای امثال من که در این مقولهها، زندگی و فکر میکردند، خیلی پرهیجان بود، اما همه اینطور نبودند. آنوقت گاهی بزرگترهای ما _یعنی که در سنین حالایی من بودند_ چیزهایی میگفتند که ما تعجّب میکردیم چطور اینها اینطور فکر میکنند؟ حالا میبینیم نخیر، آن بیچارهها خیلی هم بیراه نمیگفتند.
البته من خودم را بهکلی از جوانی منقطع نکردهام. هنوز هم در خودم چیزی از جوانی احساس میکنم و نمیگذارم که به آن حالت بیفتم. الحمدلله تا به حال نگذاشتهام و بعد از این هم نمیگذارم...
#خاطرات
#سید_علی_خامنهای
#حضرت_ماه
@syed213
🍃🌸🍃🌸
#مهدی_جان
سلام
سلام پدر عزیزم....
هر صبح رو به آسمان سلامتان می دهم و پشتم گرم میشود و دلم سرشار از امید و آرامش...
و چه خوب که هرروز داشتن شما را مرور می کنم و دردریای مهرتان غرق میشوم .
زنده باشید وسلامت،پدر...
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
۵ صلوات به نیابت از ائمه اطهار علیهم السلام برای سلامتی و فرج امام زمان(عج)
@syed213
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌸🍃🌸
#دکتر_محمد_دولتی
💢عنوان :
کار خیر به نیابت از امام زمان علیه السلام
🌺🍃 لطفا نشر دهید
@syed213
ای صاحب و مولای ما ۰۰۰
جمعه ها عمقِ نگاهم
طولانے تر است !
تا چشم ڪار میڪند
تو نمـی آیـی ...
#أین_صاحبنا
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@syed213
3224989_758.mp3
4.55M
یک روز، محض خاطر این چند قطره اشک
وا می شود به خیمۀ سبز تو پای من
یک شب میان سینه زدن ها و گریه ها
مُهری بزن به نامۀ کرب و بلای من
🎙 #حاجمیثممطیعی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@syed213
#کتاب_قرار_بی_قرار
#قسمت_هشتاد_و_نه
#فصل_هفتم_کتاب
#پنجرهای_روبهسوی_خدا
#از_زبان_سیدمحمدعلی_افقه_پسرداییشهیدصدرزاده
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
✨ بار آخر که از سوریه آمد، پایش مجروح شده بود.😔
بعد از دیدنش با هم برای نماز به مسجد رفتیم. دنبال این بودم که در وضعیتی مناسب از او خواهش کنم تا مرا هم همراه خودش به سوریه ببرد، اما انقلت میآورد و کار را عقب میانداخت.😔
🌺🌺🌺
داشتیم از مسجد خارج میشدیم که کلاه سبزش را از روی سرش برداشتم و گفتم: «داداش داری شهید میشی، این رو بده به من یادگاری!» 😉
بعد هم چند تا عکس سلفی گرفتیم. 📷
🌸🌸🌸
⚜ رفتیم خانهی عمه و آنجا مشغول بازی با پسرم امیرحسین شد. مدام امیرحسین را میانداخت بالا و میگرفت.
امیرحسین هم از خنده ریسه رفته بود.😁
موقع زمین گذاشتن امیرحسین کمی پای بچه پیچ خورد و موقع راهرفتن میلنگید.
بغض کرد 😔 گفت: «داداش لباس بپوش ببریمش دکتر!» 💉
دیدم خیلی نگران است، دلداریاش دادم و گفتم: «نه بابا نگران نباش چیزی نیست!»
با ناراحتی گوشهای نشست و گفت: «این همه میریم اونجا تا از حرم دختر حضرت زهرا (س) مراقبت کنیم بعد اینجا میزنیم پای پسرش رو داغون میکنیم! اصلاً بذار خودم میبرمش دکتر!»😔
برای اینکه خیالش راحت شود امیرحسین را با خانمم بردیم رادیولوژی و از پایش عکس گرفتیم.
ساعت یک نیمه شب پیام داد و حالش را پرسید.📱
✨ خیالش را راحت کردم که اتفاقی نیفتاده.✨
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🔴 ادامه دارد...
📚 منبع: کتاب قرار بی قرار _ مجموعه مدافعان حرم _ انتشارات روایت فتح
@syed213
سیدابراهیم(شهیدصدرزاده)
#خاطرات_رهبر_انقلاب #قسمت_ششم من خودم شخصا جوانیِ بسیار پُر هیجانی داشتم. هم قبل از انقلاب، به خاط
#خاطرات_رهبر_انقلاب
#قسمت_هفتم
آنها که خودشان را در دست پیری رها کرده بودند، قهراً التذاذی که جوان از همهی شئون زندگی خودش دارد، احساس نمیکردند.
آنوقت این حالت بود. نمیگویم که فضای غم حاکم بود- این را ادّعا نمیکنم- امّا فضای غفلت و بیخبری و بیهویّتی حاکم بود. این هم بود که آنوقت من وامثال من که در زمینه مسائل مبارزه، به طور جدّی و عمیق فکر میکردیم، همّتمان را بر این گذاشتیم که تا آنجایی که میتوانیم، جوانان را از دایرهی نفوذ فرهنگی رژیم بیرون بکشیم.
من خودم مثلاً- مسجد میرفتم، درس تفسیر میگفتم، سخنرانیِ بعد از نماز میکردم، گاهی به شهرستانها میرفتم سخنرانی میکردم.
نقطه اصلی توجّه من این بود که جوانان را از کمند فرهنگی رژیم بیرون بکشم. خود من آن وقتها این را به «تورنامرئی» تعبیر میکردم. میگفتم یک تور نامرئی وجود دارد که همه را به سمتی میکشد!
من میخواهم این تورنامرئی را تا آنجا که بشود، پاره کنم و هر مقدار که میتوانم جوانان را از کمند و دام این تور بیرون بکشم.
هر کس از آن کمند فکری خارج میشد- که خصوصیتش هم این بود که اولاً به تدیّن و ثانیاً به تفکرات امام گرایش پیدامیکرد- یک نوع مصونیتی مییافت.
آنروز اینگونه بود.
همان نسل هم، بعدها پایهی اصلی انقلاب شدند. الان هم که من در همین زمان به جامعهی خودمان نگاه میکنم، خیلی از افراد آن نسل را- چه کسانی که با من مرتبط بودند، چه کسانیکه حتّی مرتبط نبودند- میتوانم شناسایی کنم.
۱۳۷۷/۲/۷
#خاطرات
#سید_علی_خامنهای
#حضرت_ماه
@syed213
💕 امامصادق علیهالسلام 💕
✨ چون خداوند به بندهاى نعمت بدهد و او آن را قلبا قدر بشناسد و به زبان سپاس بگويد، هنوز سخنش به پايان نرسيده، فرمان افزايش نعمت براى وى صادر مىشود. ✨
📚 غررالحكم، احاديث ۷۶۸۸ و ۷۶۹۲
@syed213
💠 نظر رهبری درباره ایام محسنیه و اضافه کردن ایامی به ایام عزاداری...
👇🏻👇🏻👇🏻
روضه خواندن و گريه كردن مربوط به همهی ائمه نيست؛ متعلق به بعضى از ائمه است.
حالا يك وقت در جمع و مجلسى كسى روضهاي مىخواند، عدهاي دلشان نرم مىشود و گريه مىكنند؛ اين عيبى ندارد.
اصلاً عزادارى كردن يك حرف است، روضهخوانى و سينهزنى راه انداختن يك حرف ديگر است.
روضهخوانى و سينهزنى راه انداختن، مخصوص امام حسين است؛ حداكثر مربوط به بعضى از ائمه است؛ آن هم نه به اين وسعت...
#مقام_معظم_رهبری
#حضرت_ماه
@syed213
#کتاب_قرار_بی_قرار
#قسمت_نود
#فصل_هفتم_کتاب
#پنجرهای_روبهسوی_خدا
#از_زبان_سیدمحمدعلی_افقه_پسرداییشهیدصدرزاده
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
✨ بعد از رفتنش در تلگرام برایش پیام دادم که دنبال ساخت مستند دربارهی #شهید_باقری هستم، ببین میتوانی با حاجقاسم صحبت کنی تا کمکم کند که بیایم...
🔺 جواب داد سرش خیلی شلوغ است، نمیشود.😔
🌺🌺🌺
✨ آمدنش خیلی طول کشید...
سی روز شد، نیامد...
چهل روز شد، نیامد... 😔
یکی دوتا عکس برایم فرستاد.
برایش نوشتم: «داداش خیلی خاص شدی راههای ارتباطیت رو هم به ما بگو!»😍
🔺 برایم نوشت: «چاکرتم داداش.»😁
بعد هم مرا عضو گروه یادوارهی شهدا کرد.🌹
شب عاشورا یکی از دوستان پدرم زنگ زد و خبر شهادت مصطفی را داد.😔
اما گفت: «هنوز خبر صددرصد تایید نشده!»
✨ به هرکس که میشناختم زنگ زدم تا ببینم کسی مصطفی را آنلاین دیده یا با کسی حرف زده یا نه.
هیچکس خبری از او نداشت...😔
در تلگرام برای خودش پیام فرستادم که 👇🏻👇🏻👇🏻
✨«سلام خبرشهادت اومده، تماس بگیر.»✨
جوابی نیامد 😔 و خبر تایید شد همه جا پخش شد...🌹
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🔴 ادامه دارد...
📚 منبع: کتاب قرار بی قرار _ مجموعه مدافعان حرم _ انتشارات روایت فتح
@syed213
سیدابراهیم(شهیدصدرزاده)
#خاطرات_رهبر_انقلاب #قسمت_هفتم آنها که خودشان را در دست پیری رها کرده بودند، قهراً التذاذی که جو
#خاطرات_رهبر_انقلاب
#قسمت_هشتم
ماها متاسفانه سرگرمیهای خیلی کمی داشتیم؛ این طور سرگرمیها آن وقت نبود، البته پارک بود، ولی کم و خیلی محدود...
مثلا در مشهد فقط یک پارک در داخل شهر بود و محیطهایش، محیطهای خیلی بدی بود. ماها هم خانوادههایی بودیم که پدر و مادرها مقید بودند، اصلا نمیتوانستیم برویم.
برای مثال من در دورهی جوانی، امکان اینکه بتوانم از این مرکز عمومی تفریحی استفاده کنم، وجود نداشت؛ به خاطر اینکه این مراکز، مراکز خوبی نبود، غالبا مراکز آلودهای بود.
دستگاههای آنوقت هم مقداری سعی داشتند که مراکز عمومی را آلودهی به شهوات و فساد بکنند؛ این کار تعمدا و با برنامهریزی انجام میشد. آن وقتها این را حدس میزدیم، بعدها قرائن واطلاعات بیشتری پیدا کردیم، معلوم شد که واقعا همینطور بوده است؛ یعنی با برنامهریزی، محیطهای عمومی را فاسد میکردند! لذا ماها نمیتوانستیم برویم.
بنابراین تفریحهای آن وقت ماها از این قبیل نبود. تفریح در محیط طلبگی خودم در دوران جوانی، حضور در جمع طلبهها بود. به مدرسهی خودمان- مدرسهای داشتیم، مدرسهی نواب- میرفتیم؛ جو طلبهها برای ما جو شیرینی بود. طلبه ها دور هم جمع میشدند، صحبت و گفتوگو و تبادل اطلاعات میکردند و حرف میزدند.
محیط مدرسه برای خود طلبهها مثل یک باشگاه محسوب میشد؛ در وقت بیکاری آنجا دور هم جمع میشدند.
ادامه دارد...
#خاطرات
#سید_علی_خامنهای
#حضرت_ماه
@syed213