زندگی نامه داستانی شهید مصطفی صدرزاده
کتاب #اسم_تو_مصطفاست
_بیا برو سر یک کار ثابت مثل سپاه یا آتش نشانی که دوست داری!
_بعضی جاها شرط سنی داره و من یکی دو سال سنم زیاده ،مدرک پایان خدمتم می خوان.به همین آتش نشانی پارک چیتگر مدارکم رو دادم ،ولی کارت پایان خدمت میخوان.
_بابا داره برای سپاه تلاش میکنه شاید اونجا درست بشه.
_خیال میکنی برم سپاه،میرم قسمت اداری؟تازه کارت پایان خدمتم ندارم!
_میدونم اگه وارد سپاهم بشی میری تو سخت ترین و پر استرس ترین جاها کار میکنی تا من حرص بخورم و حالم جا بیاد!راستی تازگی که کارت پایان خدمت نشونم دادی!آقا مصطفی دنبال دردسر میگردی؟
_بله درست کردم،اما کو نتیجه؟کارت داداش رو گرفتم و عکس خودم رو چسبوندم روش.پروندهم که به جریان افتاد از فرمانده صابرین گواهی اعلام نیاز و پذیرش گرفتم،اما تا نوبت به من رسید،آسمون تپید و غائله ختم شد.
بعدها به سپاه رفتی.معاینات پزشکی را که انجام دادی،مصاحبه کردی،اما ایراد گرفته و گفته بودند:《اینجا نوشته سربازی نرفتی،اما کارت پایان خدمت توی پرونده ته.با توجه به جعل اسنادی که کردی حق ورود به سپاه رو که نداری هیچی،تازه باید به مراجع قضایی هم معرفیت کنیم.》
_حالا که دارین من رو بازخواست میکنین شهید فهمیده رو هم بیارین و بپرسین چرا توی شناسنامهش دست برد؟همونطور که او جعل امضا کرد،منم کردم تا برم لب مرز برای دفاع از دین و کشورم. بعدم که به اون قافله نرسیدم و سفره بسته شد،بی خیال کارت شدم و تو فرمم حقیقت رو نوشتم.
گفته بودند:《باید ببینیم کمیسیون چی میگه.》
اما تو بی اجازه زدی به جاده عشق.اینطور موقع ها صبوری در مرام تو نبود آقا مصطفی!
■■■
زندگی در آپارتمان ۵۹ متریِ اندیشه جالب بود. آن روزها پاترول داشتیم.برای ماه رمضان حاج آقایی را دعوت کرده بودی که در منطقه ملت کهنز،به حسینیه برود.صبح ها با ماشین او را میبردی و شب ها برمیگرداندی و تمام ماه رمضان خانه ما بود.عید فطر که شد گفتی:《حاج آقا بطحایی ،خانمتون رو هم بیارین چند روزی مهمون ما باشین.》
حاج آقا خانمش را هم آورد.روزها من و خانم او در خانه بودیم و تو و او می رفتید دنبال کارهای بسیج.
ایامی که درس طلبگی میخواندم،بچه ها شوخی می کردند:《سمیه از هر چی دست بکشه،از غذا درست کردن برای شوهرش دست نمیکشه.بابا جون دو وعده ای درست کن!》
_یعنی غذای مونده بدم شوهرم؟
می گفتند:《شوهر ذلیلی خواهر!چی کارِت کنیم؟》
چون بچه شیر میدادم،نمی توانستم روزه بگیرم.صبح که می رفتید،ظرف های سحری را می شستم،ناهار برای خودم آماده میکردم و افطار برای شما و شب ها هم سحری را.بعد ماه رمضان مهمانمان را رساندیم قم.سال بعد دو ماه شعبان و رمضان آمدند.برای اینکه راحت باشند گاهی آنها را در خانه خودمان می گذاشتیم و می رفتیم منزل مادرم.اینطوری راحت تر بودم.چند روزی که کولر خراب بود،وقتی که از گرما بی حال بودم و به خاطر حضور حاج آقا مجبور بودم با چادر و مقنعه و جوراب باشم،کلافه تر هم میشدم،اما همه اینها با عشق تو ساده میشدند و قابل حل.
رمضان سال ۱۳۹۰ بود که با حاج آقا بطحایی و خانمش رفتیم پارک.فاطمه و پسر حاجی را برداشتید و به اتفاق حاجی رفتید در پارک دوری بزنید ،ولی زود برگشتید.آهسته پرسیدم:《چیشد؟》
ادامه دارد...
با ما همراه باشید...
#کپیممنوع
@syed213
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️♨️♨️
صحبت های کمتر شنیده شده و جالب و شهید مصطفی صدر زاده در مورد چگونگی رفتار کردن فرمانده و مدیر با دیگران 👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻
🛑ای کاش فقط یک دفعه،فقط یک دفعه برخی مسئولین کشورمون به این سخنان گوش میدادند.
#پیشنهاد_ویژه
🔶️ @syed213
برادر شهیدم؟!
انصــاف نیست
بخیــر نڪنی شب را
برای منـی که شب هـا در
#دوست_داشتنت❤️
مصــمم تر مےشـوم ...
#شبتون_شهدایی🌙
@syed213
❤️امام علی علیه السلام
.
از گذشته دنیا براى آینده اش عبرت بگیر؛ زیرا همه اجزاى آن ، شبیه یکدیگرند و آخر آن به آغازش مى پیوندد و تماماً دگرگون شونده و از کف رفتنى است.
📚(بحار الأنوار : ج ۳۳ ص ۵۰۸)
🔸🔹🍃🌸🍃🔹🔸
🕊 #نهج_البلاغه ای شویم
💟 @syed213
⚘﷽⚘
⭕️ دریانوردی که نماد غرور ملی شد.
🔹تصویر دریانورد شرکت ملی نفتکش ایران و از پرسنل کشتی نفتکش Fortune که پس از پهلوگیری این کشتی در بندر ال پالیتو و در مراسم استقبال، پرچم مقدس کشورمان را بوسیده و به آن ادای احترام میکند، جهانی شد.
🔹 در فضای مجازی و رسانه ای از این تصویر به عنوان نماد غرور ملی یاد میشود.
@syed213
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚘﷽⚘
🎥خوزستان، همچنان در وضعیت قرمز
🔹«جان بابایی» معاون وزیر بهداشت: هنوز شرایط اُفت بیماری کرونا در استان خوزستان رخ نداده و روزانه به طور ثابت به شمار بیماران قبلی اضافه می شود.
@syed213
🌼 آیت الله بهجت:
برای اینکه بتوانیم یار امام زمان شویم، اجرای دستورات دینی یعنی انجام واجبات و ترک محرمات، بهترین کار و آغاز راه برای خودسازی است.
🕌🚩 @syed213
زندگی نامه داستانی شهید مصطفی صدرزاده
کتاب #اسم_تو_مصطفاست
گفتی:《باورت میشه سمیه؟اونجا آهنگ بچه گونه گذاشته بودن.حاج آقا برگشت،چون عقیده داره صدای آهنگ در روح بچه تاثیر بد می گذاره.》
همان سال،در ماه رمضان،استخری را اجاره کرده بودی و کنار استخر میزی گذاشته بودی برای حاج آقا بطحایی که از ساعت دوازده شب تا نزدیکی های سحر،به مسائل شرعی مراجعان پاسخ دهد.در خانه منتظر می ماندم تا برای سحری بیاید.اگر دیر میکردی سحری نمی خوردم و بدون سحری روزه می گرفتم.حال و روزم را که می دیدی سعی میکردی شب بعد به موقع به خانه برگردی.حتی یک شب با عجله برگشته بودی که ماشین پرشیای بدون خشی را که تازه خریده بودی،صاف برده بودی وسط تلی از شن و ماسه!
_با عجله می اومدم که خوابم برد.خوب زهر چشم گرفتی از من خانم!
چه باید می گفتم؟مهم این بود که در جاده عشق با چشم هایی باز می راندی.
راه انداختن استخر و اداره آن یکی از کارهایی بود که با عشق به آن دست زدی.
ادامه دارد..
با ما همراه باشید..
#کپیممنوع
@syed213
⚘﷽⚘
پاسخ قاطع موسوی به هوک: این شمایید که باید دست به انتخاب بزنید
🔹سخنگوی وزارت خارجه خطاب به هوک گفت: این شمایید که باید دست به انتخاب بزنید: یا شکست را بپذیرید و راه احترام به ملت ایران را در پیش گیرید، یا همچنان به تحقیر، منفور بودن و انزوای بیشتر خود ادامه دهید.
fna.ir/exo5oq
@syed213
⚘﷽⚘
📲رهبر انقلاب: جامعه، هم از لحاظ قانونی و هم از لحاظ اخلاقی، باید با کسانی که تعدّی به زن را حقّ خودشان میدانند، برخورد سخت بکند؛ قانون هم باید در این زمینه مجازاتهای سختی را پیشبینی کند.
@syed213
⚘﷽⚘
★خیالت برده #خواب از ما و
❣خود آسوده می خوابی😌
★بخواب آسوده، #آرامم
❣که جز این آرزویم نیست✘
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شب_بخیر_علمدار 🌙
#شبتون_شهدایی
@syed213
#رفیـــــق شهید که داشته باشی دیگه #غمت نباشه 😉
صبح که از خواب بیدار میشی دلت❤️ رو بهش بسپار بگو #داداش میدونم کنارمی و هوامو داری 🙏
👌تو کارات که #گیر افتاد ببین چجوری #کمکت میکنه😍
#داداش_ممنون_که_هستی
#صبحت_بخیر_علمدار
#صبحتون_شهدایی
@syed213
🌸 امیرالمؤمنین (علیه السلام) :
💐 زمانی که #مهدی ظهور کند ، زمین چنان برکات و گنج هایش را خارج می کند که دیگر فقیری یافت نمی شود که به آن صدقه دهند.
📙 بحارالانوار ؛ ج53 ، ص338
🔸🔹🍃🌸🍃🔹🔸
🕊 #نهج_البلاغه ای شویم
@syed213
تمام هفته دلتنگت هستم،جمعه ها
غالباً بیشتــر...
جمعه ها چشمم به در کمی بیشتر خیره میشود
کمی بیشتر گوش هایم تیز میشود....
و دست هایم کمی بیشتر می لرزد...
اما پدرم در مقابل همه ی این کمی بیشترها،
و جمعه ها خیـلی بیشتر دلم میگیرد...
بغض امانم نمیدهد وقتی
فکر میکنم میشد این جمعه دیگر بیایی و پایان دهی به اضطراب زمین و آسمان ها از نبودنت،،،
میشد بیایی و بهانه شوی برای لبخند یتیمانت!! 😭😭
اما من و گناهانم نگذاشت از غربت درآیی و جهانی را از یتیمی و بیچارگی نجات بخشی ....
دلم از خودم میگیرد و غفلت های بی حدم....
بدترین هم که باشم، باز شما را دوست دارم
آنقدر که حس میکنم
جمعه های بدون شما نفس کشیدن چنان آب خوردن در محرم سخت میشود....😭
خلاصه آقا امان از جمعه هایی که نیستی......!
#دلنوشته
🌹 @syed213
⚘﷽⚘
ابتلای ۱۰هزار نفر از کادر درمان کشور به کرونا
🔹معاون درمان وزارت بهداشت: از ابتدای شیوع کرونا تاکنون بالغ بر ۱۰هزار نفر از کادر درمانی اعم از پزشک و پرستار به این بیماری مبتلا شدهاند.
fna.ir/exocyt
@syed213
⚘﷽⚘
سردار حاجیزاده: محدودیتی در انتقال فناوری دفاعی به خودروسازی نداریم
فرمانده نیروی هوافضای سپاه در بازدید از پروژههای جهش فناورانه محصولات ایران خودرو:
🔹ما یک صنعت فناورانه دراختیار داریم که بدون محدودیت آماده انتقال آن به صنعت خودروی کشور هستیم.
🔹راه صنعت خودروی کشور از بیرون مرزها نمی گذرد و با تکیه بر دانش ایرانی میتوانیم پیچیدهترین فناوریها را مدیریت کنیم.
🔹صنعت خودرو کشور باید به سمت طراحی و تولید پلتفرم ایرانی، ارتقای کیفیت محصولات، کاهش مصرف سوخت و آلایندگی ها گام بردارند.
fna.ir/exocvb
@syed213
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری👆👆👆😉
#کلیپ_بسیار_زیبای_امام_زمانی❤️💔
#دانلود
*❤️ آقا جان تمام این سالها که درســـ📖ــــ خواندیم:*
"دبیر ریاضی" به ما نگفت که حد #غربت تو وقتی شیعیانت به گناه نزدیک می شوند بی نهایت است
"دبیر شیمی" نگفت که اگر #عشق و ایمان و معرفت با هم ترکیب شوند ،شرایطــ😍 #ظهور تو مهیا می شود
"دبیر زیست" نگفت که این صدای تپش قلب نیست صدای بی قراری دل برای مهدیست💔..!
"دبیر فیزیک" نگفت که جاذبه زمین اشک💦 های غریبانه ی توست..نگفت که جاذبه ی زمین🌎 به همان سمتی ست که تو هستی
"دبیر ادبیات" از عشق مجنون به لیلی ، از غیرت فرهاد گفتـــ😐ــــ ، اما از عشق شیعه به مهدی، از غیرتش به زهرا(س) نگفت
"دبیر تاریخ" نگفت که اماممان امسال سال چندم غربتش است و اینکه نگفتــ😕 غربت اهل بیت علی(ع) از کی شروع شد و تا کی ادامه دارد
"دبیر دینی" فقط گفت که انتظار فرجــ از بهترین اعمال👌 است اما نگفت که انتظار فرج یعنی گناه❌ نکنیم و یعنی گناه نکردن از بهترین اعمال است.
"دبیر عربی" به ما یاد داد که #مهدی اسم خاصی است که تنوین پذیر است!
اما نگفت که مهدی خاص ترینـــ🌺اسم خاص است که تمام غربت و😭 تنهایی را پذیرا شده است
فدای غربتت آقایمن❣😔🥺
💖منتظران ظهور💖
✅ @syed213
🍀 اَللّهُـــمَّ عَجـِّــل لِوَلیِّــکَ الفَـــرَج 🍀
زندگی نامه داستانی شهید مصطفی صدرزاده
کتاب #اسم_تو_مصطفاست
تو فکر اقتصادی خوبی داشتی.اگر در کاری اراده میکردی،موفق میشدی،هر چند این کار را هم از این جهت به عهده گرفته بودی که صاحب استخر دوستت بود و دوست دیگرت از صاحب استخر چکی داشت که پاس نمیشد و برای زنده شدن پول او استخر را اجاره کردی.در حقیقت میخواستی از ورشکستگی نجاتش دهی.
یکبار پرسیدم:《چطور توی کارای اقتصادی میتونی وارد بشی و به سودم برسی؟》
گفتی:《مثه به شطرنج باز اول فکر میکنم و بعد عمل.》
درست بود،بازی شطرنج تو حرف نداشت.حتی پدرم که شطرنجش خوب بود در برابر تو می باخت.اگر دل به مسابقات میدادی،حتما مقام می آوردی،ولی فاصله می گرفتی از برد و باخت شطرنج:《تا حد سرگرمی خوبه وگرنه میشه قمار و حرومه!》
در آمد استخر تابستان خوب بود و زمستان بد.در زمستان،تنها هزینه کارکنان در می آمد.گرچه درآمد تو هر چقدر که بود باز سهم من خیلی هم که زرنگ بودم دویست تا تک تومانی بود از هزار تومان تو.بخش بیشتر پولت را برای بسیج،هیئت،کارهای خیریه و شاگردانت هزینه میکردی.
■■■
کارهایت غافلگیرم میکرد،اما دیوانگی هایت را دوست داشتم.تو آدم پیش بینی نشده ای بودی و من تو را با همه ویژگی هایت دوست داشتم.همین که بودی،همین که به صدایت گوش میکردم،طرز صحبتت،تکه کلامت،نگاه کردنت،خندیدنت،نظر دادنت،پیشنهاد ها،طرز فکرت،حتی اخم ها و مخالفت هایت.این اسمش چی بود؟عشق؟اگر عشق،پس من روزبهروز بیشتر عاشقت میشدم.یک شب برای شام همه فامیل دعوت شدیم به پارک جوانمردان.بعد شام گفتی:《میای بریم کمی قدم بزنیم؟》
فاطمه را بغل کردم و رفتیم تا قدم بزنیم. در حال قدم زدن بودیم که تلفنت زنگ زد. حاج آقا بطحایی بود که همراه خانمش از مشهد آمده بودند تهران و حالا میخواستند بروند قم.گوشی را که قطع کردی گفتی:《میای اونا رو برسونیم قم؟》
_الان؟با بچه؟من فقط یک پیراهن اضافه برای فاطمه همراهمه!
_مهم نیست!اگه لازم شد سر راه میخریم،فقط سریع راه بیفت!
از مهمان ها که با تعجب نگاهمان میکردند،خداحافظی کردیم و رفتیم دنبال سید بطحایی و خانم و بچهشان و آنها را سوار کردیم و رفتیم قم .نیمه شب رسیدیم خانه مادرزن سید.
ادامه دارد...
با ما همراه باشید...
#کپیممنوع
@syed213