eitaa logo
سیدابراهیم(شهیدصدرزاده)
809 دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
1.9هزار ویدیو
73 فایل
🔴کانال رسمی دانشجوی شهید مدافع حریم اسلام #مصطفی_صدرزاده با نام جهادی #سید_ابراهیم #خادمین_کانال مدیرت کانال @Hazrat213 انتقاد و پیشنهاد @b_i_g_h_a_r_a_r
مشاهده در ایتا
دانلود
🌿امام علی (ع)میفرمایند: 💠هر که عیب دیگران را پیش تو اورد بی گمان عیب تو را نیز نزد دیگران خواهد برد. سفینه‌البحار،ج۴،ص۵۶۷ ‌.‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌ ‌‌🔸🔹🍃🌸🍃🔹🔸 @syed213
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️:↯ حیـــــفہ نماز اول وقت مون از دست برهツ پیامبر اڪرم ﷺ :↯ هیچ گاه ۅقت نماز نمے ࢪسد مگࢪ اینڪہ فرشتہ ای دࢪ میاݩ مردم ندا مے دهد ڪه : ای مردم بپاخیزید و با نماز خود آتشهایے ࢪا که برافروخته اید خاموش ڪنید. 📿 🙏 🕊@syed213
🌹🍃 هواے ڪهنہ این شهر تازه دم ڪرده گناهڪاریمان « تُنزل النِقم » ڪرده «ظلمتُ نَفسے » ما را شنید دلبر وگفٺ : امان ز نفس کسے کہ بہ خود ستم ڪرده @syed213
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رهبر معظم انقلاب: یک جبهه عظیمی از لحاظ فرهنگی دارند به ما تهاجم می کنند. دشمن صریحا می گوید غلبه بر جمهوری اسلامی و حاکمیت اسلام با جنگ نظامی و تحریم اقتصادی موفقیت آمیز نیست؛ با کار فرهنگی و نفوذ فرهنگی موفقیت آمیز است. ذهن ها را باید تغییر داد. روی فکرها باید کار کرد. هوس ها را باید تحریک کرد. این را صریح می گویند. @syed213
شهید صدر زاده به انجام واجبات و ترک محرمات بسیار مقید بود و یکی از ویژگی های برجسته ادبش نسبت به پدر و مادر بود. در واقع در هر رتبه و مقامی که قرار گرفته بود چه در زمان طلبگی و چه آن زمان که فرمانده در جبهه سوریه شده بود هیچ گاه ادب نسبت به بزرگترها اعم از پدر، مادر و حتی پدر بزرگ و مادر بزرگ را فراموش نمی کرد و امکان نداشت از منزل بیرون برود و بر گردد و دست پدر و مادر را نبوسد. حرمت خاصی نسبت به بزرگترها داشت و با کوچکترها الفت و مهربانی خاص داشت و همیشه احترام بزرگترها را نگه می داشت به طوری که در مسجد محل سنتی را پایه گذاشت که کوچکترها دست بزرگترها را می بوسیدند و یک پایه گذار ادب خاص نسبت به بزرگترها بود. 💕 @syed213💕
میگن با هرکسی دوست بشی شکل وفرم اونو میگیری فکرشو بکن اگه با خدا ❤ دوست بشی چه زیبا شکل میگیری @syed213
♥ آرزو دارم بیایی مژده ی سبز بهارم ای تمام آرزویم ای همه دار و ندارم آرزو دارم بیایی در دل تاریك غم ها ای جمالت روشنای خلوت شبهای تارم 🌸 @syed213
♥️:↯ حیـــــفہ نماز اول وقت مون از دست برهツ امام صادق (‌‌‌؏)↯ هࢪ نمازى دو وقت داࢪد : اوّݪ و آخࢪ . اوّݪ وقت، بهتريݩ آن است . هيچ ڪس نبايد نماز ࢪا بدوݩ علّت به آخࢪ وقت بيندازد . آخر وقت فقط براى بيمار و عليل و كسے ڪہ عذرے دارد، قرار داده شده است . اوّل وقت [مايه ]خشنودے خداست و آخر وقت [باعث ]آمرزش خدا . 📿 🙏 🕊 @syed213
قسمتی از کتاب تقدیم نگاه مهربونتون🌺🌺
زندگی نامه داستانی شهید مصطفی صدرزاده کتاب رفتی بیرون و آمدی و اینبار سبیل هایت را هم زده بودی،طوری شده بودی که فاطمه با حیرت نگاهت میکرد. _خودمم فاطمه جان.بابات! _هیچ معلومه چیکار میکنی آقا مصطفی؟ مرا بردی حرم.بعد از زیارت،در رواق امام با دو تن از رزمندگان افغانستانی که همسرانشان هم آنجا بودند آشنایم کردی.چقدر آرام بودند.یکی از آنها گفت:《شوهرم میره و میاد.دلم قرصه.اگه هم شهید بشه،ناراحت نمیشم،به خاطر خانم زینب ع.》 در دلم گفتم:پس چرا تو نمیتونی رفتن آقا مصطفی رو تاب بیاری.کم کم با لهجه افغانستانی حرف میزدی.چقدر هم قشنگ! _مصطفی از کجا یاد گرفتی اینطور حرف زدن رو؟ _یادت رفته سرایدار گاوداری یه افغانی بود؟ تلویزیون فیلم دفاع مقدسی گذاشته بود و تو کانال یاب از دستت نمی افتاد.با چه شوقی نگاه میکردی!بعد از تمام شدن فیلم از این کانال به آن کانال میزدی تا شاید فیلم دیگری با همین مضمون ببینی. _کاش بازم فیلم دفاع مقدس نشون بده!چقدر دیدنش برای نسل امروز خوبه! _آقا مصطفی خیلی دنبال جنگ و جبهه ای ها!جریان چیه؟ _بعدا می فهمی عزیز! بعد ها فهمیدم که وارد گروه فاطمیون شدی و در سوریه خودت را افغانستانی جا زدی.همچنین فهمیدم که در آنجا کسی جز حفاظتی ها خبر نداشتند ایرانی هستی.فهمیدم که روزی تو را میخواهند و میگویند به تو شک دارند،اما فرمانده ات ابو حامد وساطت میکند و نمی گذارد تو را برگردانند.دلیل اینکه تمام تلاش تو این بوده که حتی حفاظتی ها را گول بزنی و در سوریه بمانی،عشق به خانم زینب ع بوده.بعدها متوجه شدم که یکبار در حرم مردی سوال پیچت میکند.شک میکنی که از بچه های حفاظت باشد،توسل میکنی به بی بی و کارساز میشود.وقتی می گویی:《دست از سرم بردار!》میگوید:《به این شرط که کس دیگری رو از ایران اینجا نکشونی و راه و چاه رو یادش ندی.》 قبول میکنی و از بی بی تشکر میکنی که کمکت میکند از دست او در بروی. ■■■ بعدها بود که فهمیدم در سفر دومت به سوریه،دوره آموزش تک تیراندازی را دیده ای و چون در آزمون قناسه رتبه خوبی آورده بودی،به عنوان تک تیرانداز وارد شدی. آشنایی ات با ابوحامد و فاطمیون قصه مفصلی دارد.شب هفتم محرم میروی حرم حضرت زینب ع و به گروهی میرسی که به زبان فارسی عزاداری میکردند.دقت که میکنی می بینی افغانستانی اند.با یکی از آنها دوس میشوی و او راه چگونه پیوستن به فاطمیون را به تو یاد میدهد.به ایران که برمیگردی نقشه سفر به مشهد و گرفتن پاسپورت افغانستانی را میکشی.مدتی بعد برای سومین بار به سوریه میروی.یک سفر بالابلند که ۲۵ روزش را در پادگانی در ایران آموزش میبینی،در حالی که ما فکر میکردیم در سوریه هستی و با وجود اینکه گوشی ات روشن بود،جواب نمیدادی.یکبار آنقدر زنگ زدم که آقایی جواب داد:《سید ابراهیم توی پادگانه،اما نمیتونه جواب بده.》 _سید ابراهیم؟پادگان؟ _یعنی نگفته میاد اینجا؟ _خیر! _لابد مصلحت رو در این دیده خواهر! _مصلحت؟ تلفن قطع شده بود.من همانطور آرام نشسته و زل زده بودم به دیوار روبه‌رو:پس من چی آقا مصطفی؟رفتم سراغ دفترم. ادامه دارد... با ما همراه باشید... @syed213
مـاڪه‌ازفڪر ‌[طٌ‌]شـب‌خـواب‌نداࢪیـم ولۍ در‌بسـاط‌شـب‌ماݩ،چشـم تَر‌از‌یـاد [طٌ]هسٺ!♡🌙 🕊@syed213