eitaa logo
سیدابراهیم(شهیدصدرزاده)
811 دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
1.9هزار ویدیو
73 فایل
🔴کانال رسمی دانشجوی شهید مدافع حریم اسلام #مصطفی_صدرزاده با نام جهادی #سید_ابراهیم #خادمین_کانال مدیرت کانال @Hazrat213 انتقاد و پیشنهاد @b_i_g_h_a_r_a_r
مشاهده در ایتا
دانلود
سیدابراهیم(شهیدصدرزاده)
#خاطرات_رهبر_انقلاب #قسمت_چهل_و_پنج ✨ بعد از انقلاب شما، مردم ما با افتخار اسم اسلامی خود را می‌
✨ رئیس جمهور نبایـد جلوي نخست وزیر بلنـد شود! بنده در خیلی از کشورهـایی که نظام سـلطنتی هم نیست _نظام جمهوري است_ دیـده‌ام که رابطه آن رئیس با زیردست خودش، مثل رابطه یک سرور و نوکر است! این را که می‌گویم، واقعاً بـدون هیـچ مبالغه‌اي بارها آن را دیده‌ام! یکی از رؤساي معروف کشورها _که او را می‌شناسـید و من نمی‌خواهم اسم بیـاورم_ جلوي من به معـاون خودش _که شـخص دوم کشور بود_ خطـاب می‌کرد و اسم او را بدون ذکر کلمه «آقا» می‌آورد و او هم در جواب می‌گفت: نعم، یا سیدي؛ بله، سرورم! ... در کشور ما آن اوایل بعضی‌ها می‌خواستند تحت تـأثیر همـان فرهنگ‌هـا، از این کارهـا بکننـد! آقاي بنی‌صـدر وقتی که رئیس جمهور بود، هنگامی که مرحوم رجایی وارد اتاق می‌شـد، جلوي او بلند نمیشد! ماها اعتراض می‌کردیم و می‌گفتیم چرا بلند نمی‌شوي؛ می‌گفت رئیس جمهور نباید جلوي نخسـت وزیر بلند شود! 🔺بیانات در دیدار کار گزاران نظام ۷۷/۱۰/۲۲ @syed213
سیدابراهیم(شهیدصدرزاده)
❌مسؤلین با دقت بخوانند❌ 👇🏻👇🏻👇🏻 توی کوچه پیرمردی رو که روی زمین سرد خوابیده بود... سن و کم بود و چیزی نداشتم تا کمکش کنم؛😞 اون شب رخت و آزارم می داد! و خوابم نمیبرد از فکرپیرمرد...💭 رخت و رو جمع کردم و روی زمین سرد خوابیدم می خواستم توی رنج پیرمرد باشم اون شب، سرما توی بدنم نفوذ کرد و شدم ...‼️ روحم شفا پیدا کرد چه مریضی ...|😌| 🍃❤️ @syed213
سیدابراهیم(شهیدصدرزاده)
#کتاب_قرار_بی_قرار #قسمت_صد_و_شش #فصل_نهم_کتاب #کارکوچک‌ترهابامن #از_زبان_سجاد_ابراهیم‌پور_برادره
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 ✨ بنده خدایی در محلمان بود که علاقه‌ی زیادی به حیوانات داشت. در منطقه‌ی شهریار سگ و گربه زیاد است.🐶🐱 او همیشه ته‌مانده‌ی غذاهایش را برای سگ‌ها و گربه‌ها می‌گذاشت. 🔺چند تا گربه آمده بودند دور این کانکس‌های ما زندگی می‌کردند و بچه‌دار می‌شدند. او گاهی به خاطر این گربه‌ها گوشت می‌خرید و می‌آورد.🍗 وقتی از سر کوچه به سمت پایگاه می‌آمد بچه گربه‌ها به طرفش می‌دویدند.😉 همین باعث شد که این لقب را به بچه‌های مصطفی هم بدهند. آخه وقتی مصطفی می‌آمد سمت پایگاه، بچه‌ها به سمتش باذوق و شوق می‌دویدند، 😍و همین بچه‌ها گاهی خیلی در دست‌وپای ما بودند. در اردوها و برنامه‌ها حسابی کلافه‌مان می‌کردند.😡 بچه‌های پایگاه به مصطفی غر می‌زدند که «این چه بساطیه!» مصطفی وقتی دید این‌طور است،حذفشان نکرد، اما برایشان وقت جدا در نظر گرفت.👌🏻💯 به همین دلیل وقتی می‌خواستند فوتبال بازی کنند، بچه‌ها جداگانه یک وقت بازی برای خودشان داشتند. وقت دعا خواندن آن‌ها، زیارت عاشوراهای صبح جمعه بود. اسم هیئت یکشنبه‌هایشان « » بود که در همان اتاقک‌ها برگزار می‌شد. مصطفی آن‌قدر خوب می‌توانست با این بچه‌های کوچک کنار بیاید که انگار سال‌ها برای کار با کودکان دوره دیده است. 💠 ما هم تنهایش نمی‌گذاشتیم. یک جورهایی به خاطر رفتار مصطفی با بچه ها سر ذوق آمده بودیم و کمکش می‌کردیم. 😊 برای تدارکات اردوها به مصطفی می‌گفتم: «روی من حساب باز کن، من هستم!» او هم می‌زد روی شانه‌ام و می‌گفت: «دمت گرم داداش!» 👌🏻 ⚜ علی‌رضا پسر حاج‌آقابهرامی کمک می‌کرد تا سخنران و مداح برای هیئت بیاورند. آقای بهرامی استاد قرآن آورده بود. ✅بالاخره این بچه‌ها برای خودشان شکل گرفتند. خودشان پست و گشت و اردو داشتند و هیئت می‌گرفتند... 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🔴 ادامه دارد... 📚 منبع: کتاب قرار بی قرار _ مجموعه مدافعان حرم _ انتشارات روایت فتح @syed213
#قرار_منتظران_مهدی(عج) هر شب ۵ صلوات جهت سلامتی و تعجیل در فرج آقا #امام_زمان(عج) به نیابت از #شهید_میثم_علیجانی #شبتون_شهدایی @syed213
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#شهیدان‌زنده‌اندونزدپروردگارشان‌روزی‌می‌گیرند #سلام‌برشهدا تو خندیدے و چشمانت ز یادم بُرد رفتن را ... من از لبخنـدت آموختم ز این دنیا گذشتن را ... سلام! صبحت بخیر علمدار...🌹 @syed213
💕 امیرالمؤمنین عليه السلام 💕 ✨ سخن زيبا، نشانه فراوانی عقل است 📚 غررالحكم حدیث 4776 @syed213
#خرما گرفته بود. به تک تک بچه ها تعارف می‌ڪرد بهش گفتم: #مرسی گفت:"چی گفتی" گفتم:مرسی ایستاد و گفت" دیگه نگو مرسی #بگو👈 «خدا پدرو مادرت رو بیامرزه» #حاج_احمد_متوسلیان @syed213
سیدابراهیم(شهیدصدرزاده)
#خاطرات_رهبر_انقلاب #قسمت_چهل_و_شش ✨ رئیس جمهور نبایـد جلوي نخست وزیر بلنـد شود! بنده در خیلی از
✨ دشمن قو‌يتر است! روزي به مقام معظم رهبري عرض کردم: ارتش ایـن همه پادگـان دارد. به آنـان بنویسـید که یکی از پادگان‌هـاي خـود را براي کارهـاي قرآنی و نمـاز، در اختیـار سـتاد اقـامه نمـاز بگذارنـد. آقـا جمله‌اي فرمودنـد که براي همه مـا درس است. ایشـان گفتنـد: ارتش نبایـد تصور کنـد که با زور می‌شود چیزي از او گرفت. اگر دوست قوي باشـد، دشـمن قويتر است! این نکته، نشان از درایت مقام معظم رهبري دارد. خیلی است که انسان در هر کـاري، به همه جـوانب آن تـوجه کنـد. آیـةالله خـامنه‌اي این ویژگی را دارنـد. گـاه در یـک برخورد، درس بسـیار بزرگی را به عده‌اي یا سازمانی می‌دهند. 🔺حجةالاسلام و المسلمین محسن قرائتی. 📚 پرتوي از خورشید، ص۱۳۶ @syed213
10.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یَحْییٰ: 📹 نماهنگ| فتح‌الفتوح ☝️ اشاره رهبرانقلاب : به محیط معنوی جبهه ها و تاثیراتی که روی جوان های معمول و متعارف می گذاشت #دفاع_مقدس_تجربه_ای_برای_پیشرفت_کشور فوق زیبا👌 #ویژه😍 🍃🌸 @syed213
سیدابراهیم(شهیدصدرزاده)
#کتاب_قرار_بی_قرار #قسمت_صد_و_هفت #فصل_نهم_کتاب #کارکوچک‌ترهابامن #از_زبان_سجاد_ابراهیم‌پور_برادر
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 ✨ یک کلوپ در کهنز باز شده بود که بچه‌های بسیج برای بازی به آنجا می‌رفتند. جوّ آن‌جا طوری بود که خیلی روی بچه‌ها تاثیر بد گذاشته بود.😔 مصطفی وقتی دید قضیه دارد بیخ پیدا می‌کند، رفت پیش حاج‌آقابهرامی و برایش از اوضاع بد کلوپ تعریف کرد و گفت: «می‌خوام یک پلی‌استیشن برای بچه‌ها بخرم که اون‌جا نرن!» 🎮 از جیب خودش برایشان دستگاه پلی‌استیشن سونی،🎮 یک تلویزیون 🖥 و یک تفنگ بادی 🔫 خرید.👏🏻 بچه ها قرآن حفظ می‌کردند و مصطفی هم به آن‌ها اجازه می‌داد با پلی‌استیشن سونی بازی کنند.😊 ✅ برای کسانی که حفظ و قرائت قرآن‌شان بهتر بود یا کار خاصی در بسیج انجام می‌دادند، وضعیت ویژه‌تری بود.💯 به آنها می‌گفت: «می‌تونید یک شب دستگاه رو ببرید خونه!» بعد از مدت یک پلی‌استیشن دیگر هم برای راحتی بچه‌ها خرید.👏🏻 روزهای پرشوری در بسیج بود تا جایی که به‌خاطر اوضاع و امکاناتی که مصطفی فراهم کرده بود پای بعضی بزرگ‌ترها هم به بسیج باز شد. 🌺🌺🌺 ✨ آن‌قدر درگیر کار بچه‌ها شده بود که کتاب روان‌شناسی می‌خرید و می‌خواند تا با بچه‌ها درست رفتار کند. 📚 گاهی هم از ما مشورت می گرفت که مثلا کجا اردو برویم که هم مفید باشد و هم خوش بگذرد. این‌طور نبود که فقط دنبال آموزش یا خوشگذرانی صِرف باشد. 🌸🌸🌸 ✨ بچه های مصطفی از هیچ‌کس حتی خانواده‌شان حرف‌شنوی نداشتند. تنها کسی که می‌توانست شیطنت آن‌ها را کنترل کند، خود بود. حتی حاج‌آقای‌بهرامی با آن سن‌و‌سال سابقه‌ی جنگ از دست بچه‌ها عاصی می‌شد.😡 ما هم که مدام آن‌ها را امرونهی می‌کردیم، اما مصطفی این‌طور نبود. عین دوچرخه دنده‌ای با آن‌ها رفتار می‌کرد.👌🏻 هر وقت که لازم بود سرعتشان را کم و زیاد می‌کرد. همه‌ی این‌ها برای این بود که مصطفی خودش را هم‌بازی آن‌ها می‌دانست و پابه‌پای بچه‌ها با آن‌ها شیطنت می‌کرد.😍 بین همین بازی‌ها و شیطنت‌ها به بچه‌ها احکام یاد می‌داد. درباره‌ی اخلاق، خدا و خیلی چیزهای دیگر حرف می‌زد. ✅ همه‌ی این حرف‌ها وسط تفریح و بازی‌اش با بچه‌ها بود. 🌹🌹🌹 ✨ برای بچه‌هایش لباس پلنگی بسیج گرفته بود و با هزینه‌ی شخصی آن‌ها را اندازه‌شان کرده بود. آن وقت‌ها که هنوز دست‌و‌پای بسیج را قیچی نکرده بودند، ما پست و گشت داشتیم. برای تیراندازی هم ما را می‌بردند میدان تیر و به هر کس ده تا فشنگ می‌دادند.🔫 مصطفی سه‌چهارتا را شلیک می‌کرد و بقیه را می‌برد برای بچه‌ها.😉 گاهی هم به ما خرده می‌گرفت و می‌گفت: «چرا همه‌ی تیرا رو شلیک می‌کنید؟ چندتاش رو برای بچه‌های من بذارید!» می‌خواست بچه‌ها در فضای امن تیراندازی کنند تا گوششان با این صدا آشنا شود.💯 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🔴 ادامه دارد... 📚 منبع: کتاب قرار بی قرار _ مجموعه مدافعان حرم_ انتشارات روایت فتح @syed213