شوگر مامی و شوگر ددی در بحث آقای عزیزی و المیرا شریفی مقدم
اخبار داغ سلبریتی ها
┄┅┅❅🇵🇸 🇵🇸 🇵🇸 ❅┅┅┄
@BaSELEBRTY
ترس مجری از سوالای دختر بچه که داشت به جاهای باریک میکشید😁
اخبار داغ سلبریتی ها
┄┅┅❅🇵🇸 🇵🇸 🇵🇸 ❅┅┅┄
@BaSELEBRTY
هدایت شده از تبلیغات شادی و نکات مومنانه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.باٰ تَوکّلْ به خُدا وَ خواستِ مَقاٰمِ مُعَظَّمِ رَهبَری.
⛔️دیگر نیاز به روش هزینه بردار IUI,IVF, قرص,آمپولهای شیمیایی,هورمونی نیست.
توجه🚨 توجه🚨
❕ درمان ریشه ایِ تمام مشکلات ناباروری
🧔🏻♂ آقایان و بانوان 🧕🏻 ❕
بدون عوارض ✅
⭕️اینجا آخرین جایه که واسه درمان میای👇
با مراجعه به کانالِ زیر میتونید
از جدید ترین روش درمانی بهره مند شوید ؛
╔══ 🍃ೋ• ══╗
https://eitaa.com/joinchat/1237779288C78992baba7
╚══ •ೋ🍃 ══╝
🌸 حتماً رضایت درمان هارو چِک کنیٔد 🌸
هدایت شده از سوال بارداری،،بانوی بهشتی
#تجربه_من ۱۰
#ازدواج_آسان
من و همسرم از همون زمان خواستگاری قرار گذاشتیم تا جایی که ممکنه ساده زندگی کنیم.
مراسم عقد خونمون بود، عروسی رو تالار نگرفتیم، توی یک مسجد و حسینیه کنارش مراسم عروسی گرفتیم.
خریدهای عروسی و جهیزیه رو هم تا جایی که میشد خلاصه کردیم و ساده خریدیم. لوازم غیرضروری مثل بوفه، بعضی لوازم برقی که خیلی کارایی ندارن، حتی آینه شمعدون، تخت، مبل، ظروف تزیینی و خیلی چیزای دیگه نگرفتیم.
آتلیه نرفتیم و با دوربین خودمون چندتا عکس گرفتیم
ماشین عروس هم ماشین یکی از اقوام نزدیک بود که خودمون تزیین کردیم
الان هم الحمدلله بعد از ۶سال داریم زندگی میکنیم،، زندگی خوب و ساده و راحت. البته مشکلات هم هست که توکلمون به خداست😌
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
هدایت شده از سوال بارداری،،بانوی بهشتی
#تجربه_من ۱۳
#فرزندآوری
سلام خداقوت
ممنون از کانال پر از مهر و انرژی تون
خیلی عالیه آدم میبینه افراد زیادی همفکر ما هستن که به ندای رهبر لبیک گفتن و با وجود جو جامعه و سختی های زندگی مادی معتقد و عامل به این اصل درست زندگی هستن...
ما 14ساله ازدواج کردیم، زمانیکه همه حتی مذهبیها اعتقادی به چندفرزندی نداشتن من و همسرم از ابتدا باهم قرار گذاشتیم برای چهار فرزند و درصورت توان بیشتر ، برنامه ریزی کنیم
اولین فرزندم وقتی دنیا اومد من22سالم بود و همسرم25
باوجود سختی های بسیار زیادی که در بارداری و بعد از زایمان متحمل شدم و از روز اول تنها بودم و حتی مادرم کنارم نبود بعد از سه سال اقدام به فرزند دوم کردیم اما نیش و کنایه ها شروع شد حتی پیش یه دکتر معروف مذهبی رفته بودم بهم گفت جوجه کشی راه انداختی؟؟
خیلی دلم شکست، انقد ویارم شدید بود که در 9ماه بارداری فقط یک کیلو اضافه کردم و همه دوستان و اطرافیان که سختی های بارداری و بعد از زایمان فرزند اولم رو دیده بودن سرزنشم میکردن اما من بر عزمم راسخ بودم ، چندسال بعد از فرزند دوم اقدام برای سومی کردیم و باز باران سرزنش ها بود که به طرف ما می آمد و متاسفانه در ماه سوم فرزندم سقط شد و این الطاف از اطرافیان بیشتر و بیشتر شد و در بارداری چهارمم به اوج خودش رسید اما باز هم خدا نخواست به سرانجام برسه ودوماه پیش در ماه چهارم بارداری گفتن جنین دچار ایست قلبی شده و با زایمان طبیعی دنیا اومد و سخت ترین لحظه عمرم بود درحالیکه در بخش زایمان صدای نوزادهای تازه متولد شده رو میشنیدم و فرزندم در سکوت بدنیا آمد😔😔😔😭😭
اما زخم زبانها و سرزنشها تمامی نداشت و هنوزم ادامه داره
درحالیکه ما بر عزم خودمون راسخ تر شدیم و از خدا طلب فرزند سالم و صالح داریم
دوران درمان رو داریم سپری میکنیم و خیلی داره بهمون سخت میگذره مخصوصا از لحاظ روحی😔
از همه عزیزان التماس دعای مخصوص دارم.
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
#پندیات بسیار زیبا
تا مهر را تجلّی و تا ماه را ضیاست
ما و تو را دو راه به هر گام پیش پاست
یک راه راه عزّت و ایمان و بندگی
یک راه راه معصیت و ذلّت و خطاست
در بین این دو، خلق نمودند اختیار
قومی ره کجّی و دگر قوم راه راست
قومی اسیر نفس و به شیطان گرفته خو
قومی تمام همتشّان انس با خداست
بس لانه ها که در دل شب بستر زنا
بس خانه ها که وقت سحر سنگر دعاست
قومی به دور کعبه و فوجی به دور بت
آن طالب خدا شده این پیرو هواست
آن عاشق ترانه و آهنگ مبتذل
این مست گریۀ سحر و ذکر ربنّاست
او در پی معاویه این در ره علیست
هر کس به قدر همّت خود هر چه خواست خواست
این می رود که جایزه ای گیرد از یزید
این با حسین خفته در آغوش کربلاست
حال ای جوان بگو تو طرفدار کیستی
این اختیار راه به دستت، دلت کجاست
محصول کلّ عمر تو دور جوانی است
طفلیت بوده پستی و پیریت انزواست
بیچاره آن کسیست که با چارده چراغ
در تیره چاه فتنۀ ابلیس مبتلاست
هشدار تا رهت نشود از علی جدا
هر کس که از علیست جدا از خدا جداست
از سفره ی معاویه بگذر بیا بیا
دور علی بگرد علی کعبۀ ولاست
بیگانه با گناه بود در تمام عمر
هر کس که با پیمبر و آل وی آشناست
“میثم” به هوش باش که از دامن گناه
هر کس فرار کرد در آغوش مرتضاست
سازگار
#خواندنی
🔵 کانال #داستان و #طنز حال خوش👇
https://eitaa.com/joinchat/206700555C6ffd205a92
#تجربه_من ۱۰۲۸
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#فرزندآوری
#دوتا_کافی_نیست
من متولد سال ۷۳، تو یه خانواده معمولی تو یه روستا به دنیا اومدم. فرزند اول خانواده بودم و بعد یه خواهر و برادر به جمع مون اضافه شد.
پدرم نانوا بود. مادرم خانه دار، از همون اول که یادم میاد پدرم لوسم میکرد. خیلی دوستم داشت. نمیذاشت کسی چپ نگاهم کنه البته من سو استفاده نمیکردم. خیلی قانع بودم تا بحال یادم نمیاد چیزی یا درخواستی از خانوادم داشته باشم.
از ۱۲ سالگی کم کم خواستگارا پیداشون شد که من گه گدار متوجه میشدم چون پدرم خودشون رد میکردن و میگفتن که دختر من موقع ازدواجش نیست. خلاصه این میرفت اون میومد تا ۱۳ سالگی ادامه داشت البته منم از سنم بیشتر میفهمیدم همینطور پسر عمم هم که خواستگار پرو پا قرص بود که بابام همون بهونه سن رو آورد گفت کوچیکه هنوز و خانواده عمه تا ۸ سال با ما قطع ارتباط کردن و من چون وابستگی داشتم به عمه جانم، خیلی ضربه خوردم.
تو ۱۳ سالگیم نزدیکای امتحان خرداد ماه بود که از مدرسه اومدم، مادرم حیاط جارو میکرد. گفت برات خواستگار اومده، منم جدی نگرفتم گفتم مثل بقیه رد کنین بره دیگه😄 غافل از این که خانواده راضی بودن میگفتن پسر و خانوادش خوبن همینطوری رد نکن بذار یه بار ببینیش...
دقیقا چهار روز بعد از اینکه به پسر عمه جواب رد دادن، خلاصه سرزده اومدن خونه مون، خواستگاری جلسه اول جوابم منفی بود، ولی تا سه ماه همینطور رفتن و اومدن تا اینکه بالاخره جواب مثبت دادم و خداروشکر میکنم بابت این انتخاب
دو سال بعد از ازدواجم تو ۱۵ سالگیم یهو متوجه شدم باردارم، نمیتونم بگم چه حسی داشتم. ترس و خوشحالی ولی همسرم همیشه قوت قلبم بود و میگفت تو میتونی یه مادر نمونه باشی.
من همچنان درس میخوندم و دوران بارداری فوق العاده خوب و راحتی داشتم پسرم تو ۱۶ سالگیم با زایمان سزارین و ۴۰ هفته به دنیا اومد و همدم مامان کوچولوش شد.
خیلی پسر آرومی بود، من اصلا معنی گریه شبانه و کولیک رو نفهمیدم ولی دیگه قصد نداشتم بچه بیارم. میگفتم همین یکی رو به هرچی میخواد برسونم دیگه بسه.
غافل ازینکه خدا یه چیز دیگه برام رقم زده، اوایل ۲۱ سالگیم بود که در اوج ناباوری فهمیدم باردارم. ولی اصلا ناراحت نشدمو خداروشکر کردم. تا ۳ ماهگیم سونو و دکتر نرفتم. اولین سونو که رفتم رو هیچ وقت یادم نمیره، مادرشوهرم بود و برادرشوهرم همسرم کربلا پیاده روی اربعین بودن.
دراز کشیدم رو تخت، یهو دکتر گفت این که سالمه اون یکی هم همینطور، هردوتاشون سالم و سرحال و منی که هاج و واج پرسیدم منظورتون چیه؟ گفت خانم مگه نمیدونستی دوقلو هستن و هر دو پسر. باورم نمیشد در کمال ناباوری من دوقلو باردار بودم و مادرشوهری که بشکن میزد از خوشحالی😃
خلاصه این بارداری هم خیلی راحت بودم و فقط سنگینی اذیتم میکرد، دوقلوهام تو هفته ۳۸ سزارین دوم به دنیا اومدن اونا هم خیلی اروم بودن ولی من چون بهشون شیر خشک ندادم، بزرگ کردنشون سخت بود.
من الان یه مامان ۳۰ ساله هستم، پسر بزرگم ۱۵ و دوقلوهام ۸ ساله هستن و در حسرت داشتن دختر. چون مطمئنم اگه باردار بشم باید خیلی حرفا از دور و برم مخصوصا مادرم بشنوم. از خدا خواستم که خدا خواسته بهم یه دختر بده. برام دعا کنید.
"دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از تبلیغات شادی و نکات مومنانه
🕊 کمک به جراحی پا #دختر_بچه_معلول سه ساله
🏮دختر بچه سه ساله از بدو تولد مبتلا به کلات فوت شدید هر دو پا شده ، یک بار جراحی آشیل ناموفق داشته و باید دوباره #جراحی بشه ! خانواده توان تامین هزینه های سنگین جراحی و کاردرمانی رو ندارن!
🍃 تسلای دل امام زمان عج و به نیت فرج در روند درمان این طفل معصوم، سهیم باشید. شماره کارت #رسمی به نام مجموعه جهادی #چشم_به_راه
●
6063731105809819●
6063737005258387●
5041721112091989●
5892107046668854کد دستوری👈
*6655*1*33#🪩 ارتباط مستقیم با گروه 👇 ┏━━━━━━━━━━━━━━━🇮🇷┓ https://eitaa.com/S7QfvmVIh2MaXNEm ┗🕊━━━━━━━━━━━━━━━┛ مبالغ اضافه صرف سایر امور خیر می شود.
#تجربه_من ۹۷۱
#سختیهای_زندگی
#مشیت_الهی
#رزاقیت_خداوند
#خواهر_برادری
#فرزندآوری
#دوتا_کافی_نیست
#قسمت_دوم
خیلی دوست داشتم دوباره اقدام کنم اما اینقدر فشار اطرافیان زیاد بود که میترسیدم تا اینکه اتفاقی توی یک کانال دیگه لینک کانال شمارو دیدم و وارد شدم کلی تجربه خوندم کلی مطلب دیدم و اینقدر برام جذاب بود که همون شب وقتی همسرم اومد گفتم بیا برای بچه سوم اقدام کنیم، همسرم مخالفت کردن اما نه سفت و سخت چون خودشونم موافق بچه هستن.
توی همون مدت به لطف خدا و محبت پدر همسرم ارث به پدر همسرم رسید و تونستن خونه شونو که دوطبقه بود بازسازی کنن و یک طبقه شو دادن به ما ازین بابت خیلی خاطرم جمع شد و این دفعه هربار که توی جمع مینشستم از اینکه میخوام بچه بیارم میگفتم و بقول خودم فکرا رو آماده کردم که وقتی باردار شدم کمتر تیکه بندازن.
الان به لطف خدا که منو لایق دونستن متوجه شدم شش هفته است باردارم. خانواده خودم همه خوشحال شدن چون اونام به این باورند که بچه تعداد زیاد خوبه چون همه مون از داشتن هم خوشحالیم و بخاطر اینکه همدیگه رو داشتیم، تونستیم نبود پدرومادر رو تحمل کنیم.
به پدر رو مادر همسرم هم یواش یواش گفتیم اما همچنان سرد برخورد کردن (بیشتر جوش میزنن بخاطر شرایط اقتصادی) اما هنوز توی فامیل علنی نکردیم😅ولی من آماده آماده ام.
من میگم بچه ها سنشون نزدیک باشه واقعا بهتر باهم کنار میان و اینکه اگه من صبر کنم تا شرایط مالی بهتر بشه شاید واقعا شرایط محیا بشه اما سن من دیگه جوون نمیشه و واقعا باور دارم به حرف یکی از دوستان که تجربه شون رو توی کانالتون خوندم اینکه شاید چیزی قسمت مون نباشه اما خدا به برکت وجود بچه بهمون لطف میکنه و اون چیز رو برامون مقدر می کنه. مث همین خونه. واقعا میگم شاید چون خدا دیده من اینقدر فرزند آوری رو دوست دارم و معتقد هستم خدا قبلش برام این شرایط رو درست کرد که خونه دار بشم تا فکرو خیالم کم بشه. ایمان دارم هرچی داریم از برکت وجود فرزندان مونه.
انشالله فرزندم هرچی که هست سالم و صالح به دنیا بیاد و سربازی بشه برای امام زمانمون و خدا به هرکس که فرزند میخواد قسمت و روزیش کنه.
لطفا برای سلامتی تو راهیم دعا کنید و صلواتی نثار رفتگان همه مون و در کنارش پدر و مادر منم بکنید. 🌷❤️
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من ۹۸۵
#سالخوردگی
#سختیهای_زندگی
#دعا_و_توسل
#مشیت_الهی
#قسمت_دوم
بعد هم به مادرم زنگ میزنه، مادرم هم میگه من هفته ای یکبار میام لباس ها رو با دست میشوم، حمام میبرم ولی بیشتر نمی تونم بیام راهم دوره و خودم چهارتا بچه دارم هرچی به خواهر میگم گوش نمیده.
زن دایی میگه شما خودت رو اذیت نکن من هواشو رو دارم، مادر بزرگم رو می بوسه میگه حاج خانم من هر روز صبح حسن آقا که میره سر کار، میگم من رو بذاره اینجا بچه که ندارم کاری ندارم میام تا عصر پیشت.
از فردا هم همین شد یکی دو ماه هر روز می اومد عین گل به مادر بزرگم میرسید مادرم میگفت هر شب تا صبح مادر بزرگم گریه میکرد که خدایا به حق اشک من پیرزن، این دختر رو منتظر نذار.
چند روز بعد زن دایی از حال میره تو بیمارستان بهش میگن حامله ای، دکترش میگفت امکان ندارد ذخیره تخمدانش صفره...
با اینکه بهش استراحت مطلق داده بودن ولی بازم می اومد میگفت بچه من رو خدا نگه میداره ! خدا بهش یه پسر داد سال بعد هم دوباره بدون هیچ درمانی یه دختر !
مادر بزرگم هیچ وقت دختر دایی ام رو ندید چون تو بارداری زن داییم فوت شد ولی زن داییم همیشه میگه این بچه ها رو از دعای مادرتون دارم !
خواستم بگم گاهی یه دعا گره باز میکنه...
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075