eitaa logo
کانال خاطرات آزادگان
1.1هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
222 ویدیو
9 فایل
کانال خاطرات آزادگان روایتگر مقاومت، ایثارگری, از خودگذشتگی و خاطرات اسرای ایرانی در اردوگاه‌‌ها (سیاهچال‌های) حزب بعث عراق در سال‌های دفاع مقدس است. از پذیرش تبلیغات معذوریم. دریافت نظرات، پیشنهادات‌ و انتقادات: @takrit11pw90 @Susaraeiali1348
مشاهده در ایتا
دانلود
هموطن ! سلام، کشور ما در طول تاریخ سرشار از مقاومت در مقابل زیاده خواهی های دشمنان خود بوده است. در عصر ما آزادگان مظهر این مقاومت و صبوری در مقابل دشمنان هستند. نشر خاطرات آزادگان و آن صبوران زندان های بغداد و تکریت الگویی برای نسل های بعدی است. نیازمندی یاری شما هستیم. با معرفی کانال خاطرات به سایرین ما را سرافراز نمایید. موفق و موید باشید.
معرفی کانال خاطرات از طریق این کارت ویزیت موجب افتخار برای ما خواهد بود‌.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خلبان آزاده « سید جواد پویانفر» در لحظات اولیه اسارت پویانفر در سال 1328 در شهرستان بروجرد چشم به جهان گشود، او دوران کودکی خود را به تبع پدرش به تهران نقل مکان کرد و دوران تحصیلی را در تهران سپری نمود. پویانفر پس از اخذ دیپلم در سال 1346 با عنوان مهندس پرواز که بعدا به همافری تغییر عنوان داد به استخدام نیروی هوایی در آمد. هواپیمای وی در جریان بمباران یکی از هدف‌های نظامی در عراق هدف قرار گرفت و خلبان پویانفر به اسارت نیروهای عراقی درآمد. وی بعد از آزادی، خاطرات خود را در کتابی تحت عنوان «زندگینامه سید» به رشته تحریر درآورده است. برای اطلاعات بیشتر نام کامل ایشان را در گوگل جستجو نمایید.
9.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
در همایش فرماندهان اردوگاه‌های اسرای عراقی در ایران نکات خوبی مطرح شد در فیلم ببنید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
علی علیدوست قزوینی| ۱۸ ▪️هفت گانه حاج آقا در پائیز سال ۶۲ اردوگاه موصل چهار (اردوگاه کوچکه) افتتاح شد و از هر اردوگاهی تعدادی را به آنجا منتقل کردند‌ که حاج آقا ( ابوترابی) را نیز از اردوگاه ۳ به عنوان پیرمرد به این اردوگاه منتقل شدند. البته عمر این اردوگاه بسیار کوتاه بود و در روزهای آغازین عملیات خیبر این اردوگاه را بهم زدند و افراد را به اردوگاههای خود برگردانیدند. بچه های اردوگاه ما نیز برگشتند. از جمله افرادی که برگشته بودند حمید فرجی بود. حمید در اردوگاه کوچکه با حاج آقا انگلیسی کار می کرده و رابطه نزدیکی داشته است. یکی دو روز بعد من به دیدن حمید رفتم و ضمن صحبت سراغ حاج آقا را گرفتم گفت: اتفاقا حاج آقا پیامی برای شما فرستاده است و تاکید کردند که به این پیام توجه ویژه ای شود و بعد پیام حاج آقا را که چند فراز بود نقل کردند آنچه از آن پیام در یادم مونده نقل می کنم: تا می توانید افراد مخالف را جذب کنید‌‌ ۱ - هیچ وقت با عراقی ها درگیر نشوید و آنها را حساس نکنید ولو این که من ابوترابی را در وسط اردوگاه شهید کنند. ۲ - هوای افراد سیگاری را داشته باشید و در حد امکان به آنها کمک کنید. ۳ - به افراد مسن و پیرمرد احترام کنید و ببینید اگه پدر خودتان اسیر بودند چه رفتاری با آنها داشتید با بزرگان اردوگاه همان رفتار را کنید. ۴ - طوری حرکت کنید که ضعیف ترین افراد بتونند پا به پای شما بیایند. ۵ - هیچ وقت به فکر بدست آوردن رادیو نباشید که ضررش بیش از نفع آن است باعث شکنجه افراد می شود. ۶ - تا می توانید افراد مخالف را جذب کنید‌‌ و باعث نشوید که موافقی تبدیل به مخالف شود. ۷ - بهر نحو ممکن تلاش کنید تا از عراقیها امکانات بیشتری بگیرید! این قسمت آخرین بخش از خاطرات سید آزادگان در موصل یک بود. انشاالله از بخش آینده به اردوگاه موصل بزرگه می پردازیم. ▪️ظاهرا روز ۱۵ اسفند ۶۲ بود که موصل یک قدیم خالی شد نصفی از اردوگاه را به رمادی و نصف دیگرش را به موصل چهار (اردوگاه کوچکه ) انتقال دادند سه روز در اردوگاه چهار بودیم و بعد از ظهر روز ۱۸ اتوبوسهایی آوردند و ما را به سمت جاده موصل بغداد بردند چند ساعتی به سمت بغداد رفتیم و ناگهان کاروان برگشت بسمت موصل! ناگفته نماند هم به هنگام رفتن و هم برگشتن ما را در شهر موصل خوب چرخانیدند و بعد از نیمه های ما را به اردوگاه برگرداندند. آزاده موصل https://eitaa.com/taakrit11pw65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حسینعلی قادری | ۱۹ همه باید از راهروی کتک می گذشتیم! وقتی از زندان الرشید بغداد به اردوگاه تکریت ۱۱ رسیدیم عراقی ها برای رفتن ما به آسایشگاه یک راهروی کتک ترتیب دادند که همه بدون استثنا باید از آن می گذاشتیم. وقتی آن صحنه دلهره آور زدن با چوب و‌ کابل و‌ حتی نبشی آهن را دیدیم همه در جستجوی راه نجات بودیم! در جستجوی راه نجات!!! حالا بعضی از بچه ها مثلا می اومدند یک جوری خودشان را از این کتک هولناک ۵۰ - ۶۰ نفره نجات بدن چکار می کردند! می آمدند یکی از مجروح ها را که وضعش از بقیه خیلی خراب تر بود مثلا ایشون را بر می داشتند حمل می کردند که عراقی ها بخاطر این مجروح دلشون رحم بیاد و اینهایی که دارند حمل می کنند را نزنند یعنی یک‌ جورایی، انسانیت عراقی ها را بواسطه آن مجروح شفیع قرار می دادند که یا کتک نخورند یا حداقل کتک کمتری بخورند ولی بر عکس می شد چون عراقی ها رحم نمی کردند راهرو هم‌ جوری نبود که بشه فرار کرد و عملا کتک بیشتری رو هم نوش جان می کردند چرا بیشتر! چون مجبور بودند بخاطر این برادر مجروح، یواش تر راه برن و ندوند و حق عقب نشینی نداشتند و از طرفی دلشون هم نمی آمد مجروح را وسط آن مصیبت رها کنند و عراقی هم دست بردار نبودند. همه که پیاده که شدیم تقریبا سه چهارتا از آسایشگاهها رو پر کردیم یعنی از ۱۲ اتوبوس هر سه چهارتا اتوبوس رو داخل یکی از این آسایشگاه‌ها جا دادند و در آسایشگاه‌ها رو بستند و خداحافظ شما ! واقعا اینجا اردوگاه است!؟ باورم نمی شد که اینجا اردوگاه باشه ! گفتم حالا شاید موقتا ما را آوردند اینجا تا مثلا مقدمات اولیه انجام بشه. تصوری که ما از اردوگاه داشتیم اصلا با  این چیزایی که ما دیدیم قابل مقایسه نبود. گرسنه و تشنه تا صبح! تا صبح شد نه آبی نه چیزی! حالا دوستانم می گن که دو تا از این نون هایی که شکل نون ساندویجی بود و بهش «سمون» می گفتند آوردند ولی من الان حضور ذهن ندارم نونی داده باشن یا نداده باشن ظاهرا آوردن دادن حضور ذهن من اجازه نمی ده که یاد آوری کنم ولی ظاهرا نفری یک و نصفی شاید هم دو تا از همون نون ها آوردند دادند تموم شد رفت نه آبی نه هیچی تا صبح. مجبورا کف آسایشگاه دستشویی می کردیم! خب مشکل باز دستشویی سر جاش باقی بود دیگه چون درها رو به هیچ عنوان تا صبح باز نکردند و کسی هم که از صبح سوار اتوبوس شده جایی هم نگه نداشتند و تشکیلات خب این  نیاز به دستشویی داشت، خب چه کار کنیم چه کار نکنیم! بچه ها همون گوشه آسایشگاه شروع کردند ادرار کردن! باز همون قصه استخبارات شروع شد دیگه، کم کم یک چند متری از کف آسایشگاه از دستشویی و ادرار پر شد از اون گوشه هی اومد وسط و باز هم همون قصه سرمای بهمن و اوایل اسفند ماه زندان الرشید بغداد! امان از سرمای شب! هر روز چون اون منطقه یعنی الرشید سرد بود شب هاش روی سیمان های یخ بسته بدون لباس بدون امکانات، یک گوشه آسایشگاه، خودمون را کز و جمع می کردیم اینجام که اردوگاه در تکریت بود سرد و یخ بود و این ادرار از همان اول آسایشگاه یعنی از جلوی شیر آب و اینا داشت کم کم این ور بسمت ما که عقب تر کز کرده بودیم می اومد. در آسایشگاه سد زدیم ! بچه ها یک کم خاک ‌و خل کف آسایشگاه را جمع و جور کردند و جلوی ادرار، یک سد کوتاه قدی درست کردند که طرف بچه ها نیاد. دیگه یه مقداری اونجا جلوش گرفته شد و شب رو هر طوری بود تا صبح با همین شرایط سر کردیم. از سرما مُردیم تا صبح شد! حالا بین خواب و بیداری بودیم چون هم سرمای زمین و کف سیمانی آسایشگاه می لرزیدیم و هم از سرمای هوا و‌ نداشتن پتوی کافی هم یخ می کردیم. حالا بحث خوابش هر جور بود چون خیلی خسته بودیم یه خورده تونستیم بخوابیم ولی دیگه سخت گذشت ولی هر جور بود گذشت! آزاده تکریت ۱۱ https://eitaa.com/taakrit11pw65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام الله کاظم خانی| ۵ ▪️شروع مسیر عشق تعداد زیادی از دانش آموزانی که به سن قانونی رسیده بودیم و سایر داوطلبان مردمی بعد از آموزش کامل نظامی با شهر خود با قزوین پر مهر و صفا، خداحافظی کردیم و روانه جبهه شدیم. رزمندگان بیاد دارند اولین مقصد همه کسانی که به جبهه اعزام می شدند پادگان بزرگ امام حسن مجتبی (ع)در تهران بود، در دوران هشت سال دفاع مقدس، تمامی نیروهای بسیجی اعزام به جبهه از این پادگان سازماندهی و ساماندهی و به حسب نیاز به مناطق مختلف جنگی اعزام می شدند. اسفند سال 1360 با شور و شوق زیاد سوار قطار تهران - اهواز شده و روانه جبهه های جنوب شدیم، وقتی که وارد شهر اهواز شدیم، گردان قزوین را به دسته های گوناگون تقسیم کردند. در حین برنامه ریزی من را به دسته دیده بانی بردند، قرار شد من کمک دیده بان یکی از رزمندگان که از استان البرز، روستای قاسم آباد بزرگ، ساوجبلاغ بود باشم.سپس یک دوره چند روزه آموزش دیدبانی را سپری کردم. مقر آموزشی ما شهرک المهدی بود. در حسینیه هر سه نوبت صبح، ظهر، مغرب نماز جماعت برگزار می شد. یک روز من و شهید حسن حسامی و شهید مرتضی باریک بین فرزند امام جمعه محترم شهرستان قزوین حضرت آیت الله باریک بین (ره) و سایر رزمندگان تصمیم گرفتیم فرشها و موکت های حسینیه را جارو بزنیم و تمیز و مطهر کنیم و الحمدلله انجام شد. نزدیکی غروب بود که عراقی ها با پرتاب خمپاره بما خوش آمد گفتند! قرار بود حاج اقا قرائتی در حسینیه در جمع رزمندگان اسلام سخنرانی کنند که متاسفانه بدلیل موقعیت اضطراری لغو شد. لحظات بعد شهید حسامی را دیدم که «حنا» در دست دارد، گفت: امشب شب عروسی من هست، می روم که غسل شهادت کنم! حسام، یک عارف به تمام معنی بود، در کنار ما بود، ولی معرفت شناخت پیدا نکردیم. چه عاشقانه رفتند. چه زیرکانه رفتند چو بالها گشودند فرشتگانه رفتند چه صابرانه رفتند چه کاتبانه رفتند چو دستها کشیدن منورانه رفتند چو دلها بریدند شهادتانه رفتند چو عارفانه رفتند چو جاودانه رفتند من که به همراه رزمندگان قزوینی اسفند سال ۶۰ به جبهه اعزام شده بودم در عملیات پیروزمند فتح المبین که دوم فروردین سال ۱۳۶۱ در شمال خوزستان انجام شد به عنوان دیده بان شرکت داشتم. آزاده تکریت ۱۱ https://eitaa.com/taakrit11pw65
✍️سلام الله کاظم خانی عملیات فتح المبین (جهت اطلاع و مرور) این عملیات در نیمه شب 2 فروردین 1361 با رمز بسم الله الرحمن الرحیم، بسم الله القاصم الجبارین یا زهرا سلام الله علیها، شروع شد. اهداف مهم: ▪️آزادسازی منطقه وسیع غرب دزفول و جاده دزفول – دهلران ▪️خارج کردن شهرهای اندیمشک، شوش، دزفول و جاده اندیمشک – اهواز از زیر آتش دوربرد دشمن. فرماندهی کل عملیات قرارگاه مرکزی کربلا با فرماندهی مشترک، هدایت کلی عملیات را بر عهده داشت. این عملیات با فرماندهی مشترک ارتش جمهوری اسلامی ایران و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود و ۴ قرارگاه فرعی تحت امر آن بود. نیروهای ارتش تحت فرماندهی شهید علی صیاد شیرازی و نیروهای سپاه پاسداران و بسیجیان تحت فرماندهی محسن رضایی بودند. این عملیات در سه مرحله اجرا شد. مرحله اول: عملیات فتح المبین در تاریخ ۲ فروردین ۱۳۶۱ در ساعت ۳۰ دقیقه بامداد در غرب دزفول و شوش آغاز شد. ۴ قرارگاه میدانی عمل کننده: جبهه شمالی به فرماندهی عزیز جعفری به عنوان قرارگاه قدس. جبهه جنوبی به فرماندهی رحیم صفوی به عنوان قرارگاه فتح جبهه میانی به فرماندهی مجید بقایی به عنوان قرارگاه فجر و در آخر جبهه شمال شرقی به فرماندهی حسن باقری به عنوان قرارگاه نصر مرحله دوم: مرحله دوم عملیات در ساعت ۱ بامداد ۴ فروردین ۱۳۶۱ آغاز گردید. در این مرحله از سه محور تنگه رقابیه، ارتفاعات میش داغ و تنگه دلیجان به نیروهای عراقی هجوم آوردند، مناطق امام زاده عباس، دشت عباس را به تصرف خود در آوردند و به اهداف مطلوب رزمندگان اسلام رسیدند. مرحله سوم: این مرحله در نیمه شب ۷ فروردین ۱۳۶۱ آغاز شد. نیروهای قرارگاه فجر از مقابل با نیروهای عراقی درگیر شدند و قرارگاه نصر نیز اقدام به دور زدن نیروهای عراقی نمود. در ساعت ۴ صبح سایت ۵، در ساعت ۶ صبح منطقه رادار و در ساعت ۷ صبح نیز سایت ۴ توسط نیروهای رزمندگان اسلام تصرف شد و در نهایت این مرحله به تصرف تنگه رقابیه و عین خوش، با پیروزی رزمندگان غیور اسلام منجر شد. نتایج عملیات: الف: آزادسازی حدود ۲۵۰۰ کیلومتر از مناطق اشغالی و گرفتن ۱۵۰۰۰ نفر اسیر عراقی!!! (کمر ارتش عراق شکست بخصوص از جنبه روانی) اسم عملیات فتح المبین سردار محسن رضایی برای کسب تکلیف به محضر امام خمینی (ره) می‌رسند. بعد از بازگشت به منطقه با سپهبد شهید صیاد شیرازی مشورت کرد و بعد از استخاره سوره فتح آمد، از این رو نام عملیات «فتح المبین» گذاشته شد. قرارگاه فجر این قرارگاه تحت فرماندهی سردار شهید مجید بقایی بود و تیپ ۳۳ نیروی مخصوص المهدی زیر نظر قرارگاه فجر عمل می کرد. این تیپ در خلال جنگ ایران و عراق تأسیس شد و در حال حاضر از تیپ‌های پیاده نیروی زمینی سپاه، که ستاد فرماندهی و پادگان آن در جهرم مستقر است. سرهنگ پاسدار جواد، امیر سالاری فرماندهی این تیپ را برعهده دارد. لشگر علی ابن ابیطالب لشکر ۱۷ علی بن ابیطالب که یکی از لشگرهای عمل کننده عملیات فتح المبین بود، لشگر پیاده زیر مجموعه نیروی زمینی سپاه بود که در خلال جنگ ایران و عراق تأسیس شد و نیروهای آن از استان‌های قم، سمنان، زنجان و مرکزی تأمین می‌شد. سردار رضا حسن پور فرمانده گردان قزوین شهید رضا حسن‌پور بود. گردان حسن پور، یکی از گردان‌های تیپ المهدی بود که هماهنگ با لشگر ۷۷ خراسان وارد عمل شد. رضا حسن پور در سال ۱۳۳۹ در تهران بدنیا آمد، هفت سال داشت همراه پدر و مادر از تهران به قزوین هجرت نمودند. پس از انقلاب اسلامی در تهران عضو کمیته می‌شود. در سال ۱۳۵۸ وارد سپاه قزوین می‌شود، پس از شروع جنگ پس از آموزش جنگی به تهران می‌آید و سپس عازم جبهه‌های جنوب در منطقه میمک می‌شود. در عملیات رمضان بعنوان فرمانده گردان شرکت می کند و در عملیات بیت المقدس باز فرمانده گردان می‌شود و در سال ۱۳۶۱ فرمانده تیپ الهادی می‌شود. در عملیات والفجر مقدماتی مجروح می شود. رو بسوی شهادت آخرین سمت وی بعنوان قائم مقام لشکر ۱۷ علی بن ابیطالب برگزیده می شود. مجدد در عملیات والفجر ۳ و ۴ شرکت می نماید. در عملیات خیبر حماسه می‌آفریند و در روز ۱۴ اسفند ماه ۱۳۶۲ در جزیره مجنون بر اثر اصابت تیر به سرش به شهادت رسید. شهید حسن پور مجسمه تقوا، شهامت و نظم بود. اهل عمل بود در حفظ بیت المال خیلی دقت داشت، شوخ طبع، لایق، مؤمن، پیرو ولایت فقیه و از محبان مخلص اهل بیت (ع) بود. آزاده تکریت۱۱ https://eitaa.com/taakrit11pw65