eitaa logo
کانال خاطرات آزادگان
1.1هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
222 ویدیو
9 فایل
کانال خاطرات آزادگان روایتگر مقاومت، ایثارگری, از خودگذشتگی و خاطرات اسرای ایرانی در اردوگاه‌‌ها (سیاهچال‌های) حزب بعث عراق در سال‌های دفاع مقدس است. از پذیرش تبلیغات معذوریم. دریافت نظرات، پیشنهادات‌ و انتقادات: @takrit11pw90 @Susaraeiali1348
مشاهده در ایتا
دانلود
علی سوسرایی | ۱۷ ▪️نگهبان عراقی برای ما ترشی آورد! در بیمارستان تکریت که بودیم یکی از نگهبان‌ها، اسمش جواد بود و ما طبق قانون ارتش عراق که به ارشدتر از خودشان سیدی می گفتند، به همه نگهبان‌ها سیدی می گفتیم. البته این اختیاری نبود بلکه قانون بود. در ضمن اگر با یک سرباز کمی صمیمی می‌شدیم به آنها سید می گفتیم، به همین جهت، به نگهبان جواد، سید جواد می گفتیم. سید جواد، وقتی از مرخصی می‌آمد خیلی خوش اخلاق می‌شد، ما اول فکرهای دیگه می کردیم ولی نگو مادرش سفارش می‌کرد هوای ما رو داشته باشه! خدا همه مادرها رو حفظ کنه. سید جواد، یه روز از ما سئوال کرد اگه جیزی هوس کردید بگید تا وقتی مرخصی می‌رم از خونه براتون بیارم! همه تشکر کردیم اما «محمدرضا کریم زاده»گفت: من هوس ماهی کردم برام بیار! سید جواد گفت: راهم دوره، هوا گرمه، ماهی خراب میشه.محمدرضا گفت: پس ترشی بیار! این بار وقتی سید جواد مرخصی رفت نامردی نکرد و ترشی رو آورد ولی ما از محمدرضا بیشتر خوردیم!!! یک روز هم سید جواد عکس خواهر کوچیکش رو به ما نشون داد گفت اسمش فاطمه هست. 🔹آزاده تکریت ۱۱ https://eitaa.com/taakrit11pw65
علی سوسرایی | ۱۸ ▪️اسماعیل احکام شرعی می‌پرسید! اسماعیل (نگهبان عراقی) بسیار آدم خوبی بود. بعد از اینکه فهمیده بود آقای مازندرانی طلبه است، تمام مسائل شرعی و قرآنی رو از ایشون و از حاج علی باطنی می‌پرسید.از جمله درباره برداشتن دارو یا پانسمان و باند و .. که در بیمارستان بود می‌پرسید می‌شود برای خودش یا بیماران شیعه که مورد تبعیض نظام صدام بودند بردارد یا خیر؟ آنجا مرسوم بود مردان عراقی برای تمیزی صورتشان از موچین استفاده می‌کردند و موهای صورت را می‌کندند. آقای مازندرانی گفت:چون مو کنده می‌شود شاید درست نباشد و گناه باشد ایشان هم بلافاصله موچین را شکست و کنار گذاشت البته بیشتر فقها استفاده از موچین را بی اشکال می دانند ولی آن زمان رساله توضیح المسائل و استفتائات و این چیزها در اختیار ما نبود تا دقیقتر بدانیم در حد گمان بود و اکثرا طلبه‌ها مسائل را به صورت ظنی و احتیاط مطرح می‌کردند. اسماعیل بعضی مواقع می‌آمد کنار حاج آقا می‌نشست حاجی هم براش به زبان عربی روضه می‌خواند. آزاده تکریت ۱۱ https://eitaa.com/taakrit11pw65
علی سوسرایی | ۱۹ آرزو داشتیم هر روز رادیو ایران را بشنویم! یه سال تو بیمارستان صلاح الدین تکریت، در ماه مبارک رمضان، از رادیوی نگهبان صدای دعای ماقبل افطار پخش شد. نگهبان شجاع، متوجه شد. موج رادیو رو عوض کرد. بهش گفتیم:سید شجاع، بزار این دعا هر روز پخش بشه. گفتش:این دعا مخصوص رادیو ایران و همه می‌دانند که متعلق به ایران است. برای من دردسر می‌شه! آزاده تکریت ۱۱ https://eitaa.com/taakrit11pw65
علی سوسرایی | ۲۰ «پیراهن و پیژامه اسارت» ارسالی آزاده سرافراز علی سوسرایی از گنبد کاووس که اوایل اسارت در اردوگاه تنها لباس ما بود و چقدر ما را از روی این پیراهن نازک با کابل زدند و این‌قدر باید می‌پوشیدیم تا کلا از بین بره. https://eitaa.com/taakrit11pw65
✍علی سوسرایی| ۲۱ ▪️ هنر فاخر ایرانی در دل اسارت در بین ما اسرا، انسان‌های خوش ذوقی بودند که از کمترین فرصت‌ها، برای خلق بهترین آثار زندگی خود استفاده می‌کردند و باعث تنوع و زیبایی می‌شدند و در ضمن اندکی از رنج اسارت ما هم می کاستند. واضح بود که هیچ چیزی به اندازه آزادی کام ما را شیرین نمی کرد اما بهرحال هنر همیشه چشم نواز بوده و خوشبختانه آسایشگاه ۱۱ قدیم بند ۴ هنرمند زیاد داشت. یک سری از دوستان باذوق و هنرمند، مقوا را به صورت کتیبه خیلی زیبا رنگ آمیزی کرده و با خط زیبا آیات قرآنی رو نوشته و روی دیوار نزدیک به سقف آسایشگاه چسبانده بودند. مثل الا بذکرالله تطمئن القلوب و .....البته جزئیات آن یادم نیست ولی خیلی هنرمندانه بود مثل کاشی‌های اماکن تاریخی رنگ‌های و آبی و سبز خیلی خوشگل. یه روز نگهبان عراقی «اوس» وارد آسایشگاه شد بعد از آمار نگاهی به در و دیوار کرد،کتیبه‌ها را دید، شروع کرد با دوستان صحبت کردن و به یکی از این کتیبه‌ها گیر داد که اشتباه است این رو اصلاح کنید. یکی از دوستان بلند شد گفت: سیدی این‌ها همش آیات قرآن است. «اوس» یدفه مثل آدمی که برق گرفته باشه خیلی کنف شد و گفت: اها اینجوریه! خیلی زود آسایشگاه رو ترک کرد. آزاده تکریت ۱۱ https://eitaa.com/taakrit11pw65
✍علی سوسرایی | ۲۲ بعد از اینکه اسیر شدم بعد از اینکه نیروهای عراقی مرا با حال مجروحیت شدید اسیر کردند یکی از سربازان عراقی قمقمه آبم را ازم گرفت و آن را پرت کرد احساس کردم بزرگترین داراییم را ازم گرفته‌اند. آدم وقتی مجروح می‌شه خیلی تشنه می‌شه، دوستانی که تجربه کردند می‌دونند چقدر آدم دوست داره آب بخوره. هر چند که به ما آموزش داده بودند به مجروحین آب ندین فقط سعی کنید با پارچه خیس، لب‌هارو تر کنید تا زخم عفونت نکند. یکی از نیروهای سیه چرده عراقی مرا کول کرد، خیلی درد داشتم با دست اشاره می‌کرد تحمل کن. از کنار نیزار و نهر پر آب (نهر جاسم) مرا به عقب منتقل کرد بعد کنار یه نفربر منو روی زمین گذاشت. یه نفر مسن‌تر حدود ۴۰ تا ۴۵ سال قوی هیکل آمد روی سرم، خیلی وحشت کردم. طرف مثل هندی‌ها یه خط نازک سبیل داشت که فکر کردم می‌خواهد مرا اذیت کنه و کتک بزنه. آمد روی سرم و خیلی آرام با همان لهجه عربی گفت: آقا صحیفه سجادیه! اشاره کردم که ندارم. احتمالا بچه نجف یا کربلا بود و با ایرانی‌های مقیم حشر و نشر داشت که کلمه آقا رو بلد بود بعد آمد زیپ بادگیرم رو باز کرد، قرآن جیبی،مهر و جا نمازم رو برداشت و با ایماء و اشاره فهموند که راضی باشم منم به علامت تائید سرم رو تکان دادم. مدتی آرام گذشت، دم دمای غروب توپخانه ایران شروع به گلوله بارون کرد. خواستند مرا داخل نفربر ببرند تا به عقب منتقل کنند، خیلی از درد فریاد می‌زدم و‌ بی‌قراری می‌کردم منو با طناب داخل نفربر بستند تا تکان نخورم و اینطوری منو به عقب منتقل کردند. آزاده تکریت ۱۱ https://eitaa.com/taakrit11pw65
نگهبان شیعه اردوگاه ۱۱ تکریت ، «شجاع» شجاع، کرد زبان و شیعه و از اهالی شهرهای نزدیک مرز بود و بعد از پایان جنگ دو سه بار به ایران آمد و به حرم حضرت امام رضا علیه‌السلام در مشهد و حضرت معصومه سلام الله علیها در قم مشرف شد و هم اکنون در عراق زندگی می کند . شجاع چند بار تلفنی با یکی از آزادگان در تماس تلفنی بوده است و در اولین تماس تلفنی و در اولین جمله به این آزاده گفت: شما رستگار شدید! ▪️آزاده صبور و سرافراز علی سوسرایی در خاطره ای کوتاه از شجاع اینگونه می نویسد: نگهبان شجاع قبل از اینکه نگهبان اردوگاه باشه نگهبان بیمارستان تکریت بود و به حاج آقا مازندرانی ارادت داشت بعد از اینکه حاج آقا از بیمارستان رفت به اردوگاه یه شعر در وصف حاج آقا با خودش میخواند فقط یک بیتش یادمه: یاشای ی ی ی عبدالکریم مای ی ی ی https://eitaa.com/taakrit11pw65
علی سوسرایی| ۲۳ ▪️اسماعیل ابوکم؟! یه نگهبان در بیمارستان تکریت بود بنام «سلام» که تپل و سبیلو بود. اسماعیل که مرخصی بود «سلام» به ما گفت «سید اسماعیل» ابوکم؟ یعنی اسماعیل حالت پدری برای شما داره و دلسوز است؟ منم گفتم لا، اسماعیل مثل شما یه نگهبانه. متوجه ارتباط اسماعیل با مجروحین شده بود ولی اگر چیزی نمی‌گفت: شاید بخاطر این بود که احتمالا از اسماعیل حساب می‌برد. آزاده تکریت ۱۱ https://eitaa.com/taakrit11pw65
علی سوسرایی| ۲۴ ▪️ پشیمانی از سرقت یه بار از حانوت لیف حمام خریدم دفعه اول باهاش حمام کردم بعد گذاشتم خشک بشه رفتم دیدم سرقت شده! با هم غذاها صحبت کردم و گفتم: یکی لیفم رو دزدیده! رفتم دیدم یکی از دوستان داره می‌خنده، گفتم چی شده؟ گفت: دزد ناشی به کاهدون زده‌ لیف رو آورد پس داد. شاید فکر کرده بود مال عراقی‌هاست،معذرت‌خواهی کرد. آزاده تکریت ۱۱ https://eitaa.com/taakrit11pw65
علی سوسرایی | ۲۵ ▪️طلاب بمب روحیه بودند در تماس تلفنی حدود سال ۹۱ با آقای محب خرمی جویباری که یکی از همرزمان دوران جنگ در گردان امام محمد باقر(ع) لشکر ۲۵ کربلا بود متوجه شهادت یکی از طلاب بنام شعبان سروی شدم، یعنی همزمان که من اسیر شدم همان شب آقای سروی بشهادت رسید. یادش بخیر در هفت تپه که بودیم بدلیل بمباران زیاد هواپیماهای عراقی، آقای راسخی جویباری فرمانده گروهان‌مان ما را به شیارهای اطراف گردان می‌برد تا آسیبی به ما نرسه خودش بالاتر می‌نشست و شروع به شعر خواندن می‌کرد و بچه‌ها دو به دو با هم کشتی می‌گرفتند (طلبه) شهید شعبان سروی کشتی‌های خیلی خوبی می‌گرفت. خلاصه حریف نداشت. من هم همیشه نظاره‌گر کشتی‌هاش بودم یه روز تو سنگر هوس کردم باهاش کشتی بگیرم. همش می‌خندید و سعی داشت مرا منصرف کنه خلاصه به اصرار زیاد با هم کمر به کمر شدیم بچه‌ها هم بخاطر اینکه من کوچکتر بودم و اولین بار بود که کشتی می‌گرفتم تشویق می‌کردند. خلاصه من قضیه رو جدی گرفته بودم و اونم می‌خندید کم کم باورم شده بود حریف سختی نیست. داشتم به پل می‌بردمش یکدفعه دیدم سقف چادر دور سرم می‌چرخه. سریع بلند شدم و نشستم با خنده و‌ شوخی بهم گفت: علی جان! چقدر بهت گفتم: این‌کار رو نکن راستی راستی باورت شده بود می‌تونی طلبه‌ها رو شکست بدی؟ منم گفتم: من اگه شکست بخورم هیچ اتفافی نمی‌افته ولی اگه تو شکست می‌خوردی چی؟ بعد منو بغل کرد و بوسید و عذرخواهی کرد. بعد که اسیر شدم طلابی را در اسارت دیدم که مثل روحیه شهید سروی را داشتند و باعث تقویت روحیه بقیه اسرا می‌شدند. آزاده تکریت ۱۱ https://eitaa.com/taakrit11pw65
علی سوسرایی| ۲۶ حاج حسین از شرایط انتخاب همسر بعد از آزادی می گفت! در اردوگاه تکریت ۱۱ دو بزرگوار بودند« (حاج حسین) اهل فارس و «حاج آقا زنگی آبادی» از کرمان که تعبیر خواب می‌کردند. حاج حسین فکر کنم همشهری آقا کرامت امیدوار یعنی شیرازی بود. حاج آقا زنگی آبادی که سنی از او گذشته بود هم تعبیر خواب می‌کرد و هم بیشتر روحیه می داد. با آقا مصطفی علی اصغر زاده می‌رفتیم خدمتش. حاج حسین خیلی آرام و با محبت بود اونم تعبیر خواب می‌کرد و بیشتر ما کوچکترهارو نصیحت می‌کرد.البته بیشتر دوست داشتیم برای آزادی تعبیر خواب کنه😂 حاج حسین خیلی آرام و متین بود و بیشتر حرفاش توصیه برای بعد از آزادی بود. خصوصا برای ازدواج و شاخص‌های انتخاب همسر خوب حرف می‌زد. چون گاهی اوقات با چاشنی شوخی همراه بود برای ما خسته کننده نبود و ما صحبت‌هایش رو دوست داشتیم. آزاده تکریت ۱۱ https://eitaa.com/taakrit11pw65
علی سوسرایی | ۲۷ ▪️از شوق دیدار خانواده، بیمارستان را ترک کردم اولین گروه اردوگاه تکریت ۱۱ در تاریخ ۵ شهریور آزاد شدند. من بند ۴ بودم که روز ۶ شهریور به بند ۱ و ۲ آمدیم و بعد بچه‌های ملحق رو هم آوردند پیش ما، طبق معمول، اسرا را در گروه‌های هزار نفری آزاد می‌کردند که بعد از فرستادن یک گروه، ما حدود ۱۰۰ نفر باقی ماندیم که روز ۷ شهریور با اردوگاه‌های اطراف آزاد شدیم. روز ۷ شهریور به عنوان آخرین گروه تکریت ۱۱ از مرز خسروی وارد کشور شدیم. ابتدا بچه‌های سپاه که با مهربانی و محبت زیاد کارهای اعزام و تدارکات ما را به عهده داشتند ما را به پادگان الله اکبر اسلام آباد بردند. بعد از معاینه پزشکی مرا بخاطر عفونت پام به بیمارستان امام حسین(ع) کرمانشاه بستری کردند. من به دکترم اعتراض کردم که من مشتاق دیدن خانواده ام هستم چرا الان اینجا دور از شهر خودم بستری کردید؟ شهرستان خودم پیگیر مجروحیتم می شوم منو با این قول که اولین فرصت خودم را به پزشک ارتوپد شهرستان معرفی کنم مرخص کرد، بعد مرا بردند پادگان شهید منتظری کرمانشاه که تمام بچه‌های تکریت ۱۲ بودند کسی را نمی شناختم بعد چند کتاب، یک سکه بهار آزادی و یک چک بیست هزار تومانی بانک ملی، و یک قوطی آهنی پسته صادراتی دادند بعدش ما را با هواپیما فرستادند ساری و بعد با ماشین ما را بردند آزادشهر استان گلستان. آزاده تکریت ۱۱ https://eitaa.com/taakrit11pw65